آیا آموزهای از بودیسم کشتار میانمار را توجیه میکند؟
* اخلاقیات بوداگرایانه بر دو اصل بیگزندی و رواداری برپا شده است. خاستگاه این دو اصل در این آیین چیست؟ احتمالاً مرادتان از بیگزندی که لازمه آن نیز رواداری است اشاره به اصطلاح سنسکریت اهیمسا است. من اهیمسا را به «نیازردن» یا «عدم آزار جانداران» برمیگردانم. میگوییم آزردن چون آزردن جانداران مراتب دارد شامل آزار روحی و جسمی و اوج آن در گرفتن جان یا قتل است. میگوییم جاندار چون شامل کشتن انسان، حیوان، یا هرموجود زندهای است که دم حیاتی دارد. در نظر بودا سقط جنین حتا خطای بزرگی است. اهیمسا مهمترین آموزهی بودا است که در کانون پالی یا مجموعه متون دینی سنت هینهیانه یا تیرهواده بارها به آن اشاره شده است. اهیمسا یا نیازردن در متون بودایی در شمار «دستورهای اخلاقی» و بلکه شرعی است. رهروی که مرتکب قتل شود علاوه بر مجازات کیهانی، بیتردید از دیر اخراج میشود؛ زیرا با این عمل نشان میدهد که صلاحیت یا آمادگی گام نهادن در راه بودا را ندارد. اهیمسا یکی از پنج دستور بودایی است که همه پیروان بودا وظیفه دارند از آنها اجتناب کنند و بهجا آوردن آنها را مدام به زبان آورند، اینگونه: تعهد میکنم به خویشتنداری از گرفتن جان؛ نقض هریک از این پنج دستور علاوه بر مجازات کیهانی (نیروی کرمه) برای رهرو اخراج از دیر را نیز به همراه دارد. اولین دستور به پرهیز از آزار جاندارن و گرفتن جان اشاره دارد و از همه سنگینتر گرفتن جان انسان است حتا اگر جنین باشد. سبد وینیه، اولین بخش کانون پالی هینهیانه، «گرفتن جان انسان» را ممنوع و نابخشودنی میخواند. قانوننامه دیری بودایی (پراتیموکشه) در سبد انضباط دیری (وینیه پیتکه) از چهار خطای بزرگ نام میبرد که رهرو در صورت ارتکاب آنها با کیفر اخراج همیشگی از سنگه (انجمن دیری) مواجه میشود. این چهار خطا اینهاست: 1. رابطه جنسی یا بی عفتی، 2. گرفتن مال داده نشده یا دزدی، 3. گرفتن جان یا قتل، و 4. ادعای داشتن نیروهای فراطبیعی یا کرامات. رهروی که مرتکب یکی از اینها میشود را به «برگ خزان» یا «نخل بی سر» تشبیه کردهاند. در سراسر متون دینی وابسته به مکتب تیرهواده آمده است رهروی که مرتکب قتل شود، چه در این زندگی و چه در زندگی بعدی، پیرو بودا نخواهد بود: * اگر بخواهیم برای آیین بودا اندیشه سیاسی یا اجتماعی متصور شویم چه ویژگیهایی را باید برشمریم؟ آیین بودا بعد سیاسی ندارد. بعد اجتماعی هم بعدها در چین پیدا کرد. آموزههای بودا ربط و نسبتی با جامعه و سیاست نداشت اگرچه برخی جامعهشناسان دین مانند گامبریک نقش مصلح اجتماعی به او دادهاند. او را مصلح آیین برهمنی دانستهاند که با نظام برهمنان به مخالفت برخاست و آیین جدیدی آورد. خلاصه از او یک مارتین لوتر بودایی ساختهاند. اما به واقع خودش گفته است آموزهی من تنها به رنج انسانها و کلید رهایی از رنج که درون خود انسان است اشاره دارد نه جامعه و تشکیل ملت واحد یا حکومت. در متون بودایی حتا یک عبارت نمیتوان یافت که علیه نظام برهمنی بیان شده باشد. تاریخ آیین بودا زمانی با سیاست پیوند خورد که آشوکا، شاه مئوری، قرن سوم قم، بودایی شد و خود را متعهد دانست که آموزههای بودا را گسترش دهد. انگیزه پشت این کار او را متفاوت بیان کردهاند. نظر من این است که بیشتر دغدغه حکومت داشت. او با متحد کردن ادیان زمانه خویش، صلح و آرامش را در سراسر امپراتوری خویش گسترش داد و این کار بزرگی بود اما انگیزه او صرف گسترش دین بودایی نبود. حتا سعی کرد به جای آموزههای بودا، اندیشههای خود را گسترش دهد تا جایی که آموزههای بودا را دستکاری یا به قول امروزیها تحریف میکرد، بر کتیبهها مینوشت و در سراسر قلمرو خویش نصب میکرد. مردم در این نوشتهها بیشتر او را میدیدند تا بودا یا بنیادگذار هر دین دیگری را. بوداییها هنوز هم او را شاه بودایی الگو میدانند اما هیچگاه اجازه ندادند که آموزههای او جایگزین آموزههای بودا شود. دین بودایی که امروزه در کشورهای آسیای جنوبی و جنوب شرقی (سریلانکا، تایلند، میانمار، کامبوج و لائوس) رایج است در نتیجه فتوحات و سلطه آشوکا بر این مناطق بود. بعدها شاه آرمانی (چکرهورتین) وارد منابع بودایی شد. میتریه، بودای بعدی در سنت بودایی نیز بعدها رنگ موعود گرفت که برای نجات بوداییهای جهان حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. همه اینها بعدها در بیرون هند ساخته و پرداخته شد. غالباً هم متأثر از اندیشه چینی است و ربط و نسبتی با متون اولیه سنتهای مختلف بودایی ندارد. * آیین بودا در جهان معاصر چه تحولات و تغییراتی را پذیرفته است؟ آیین بودا یک نام کلی است برای سه سنت رایج آن در مناطق مختلف جهان، یعنی سنت هینهیانه در پنج کشور آسیای جنوب شرقی، سنت مهایانه چهار کشور آسیای شرقی، و سنت وجرهیانه در تبت. سنت هینهیانه تحول چندانی نداشته اما مهایانه و وجرهیانه از همان آغاز خود را با جهان هماهنگ کردند. بودا شاگردان متفاوتی داشت اگرچه مهایانه فراتر از این معتقد است که بودا تعالیم متفاوتی هم داشت. یک قرن پس از مرگ بودا اختلافهای روشی بین پیروان او پیدا شد و انجمن واحدی که بنیاد نهاده بود دچار اختلاف و انشعاب شد. پیشگامان مهایانه اندیشه مهرورزی به حال همه جانداران را پیشه خود کردند و هینهیانه را خودخواه و خودپرست دانستند که جز به خود به کسی نمیاندیشد. این دعواهای فرقهای تا امروز ادامه دارد. هینهیانه بسته باقی ماند اما مهایانه بیرون از هند با جانهای دیگر به هم آمیخت و شکوفا شد. مهایانه بیشترین تحول را در چین پیدا کرد. آموزه مهر به همه (کرونا) باعث شد که مهایانه تکلیف خود را با دیگران روشن کند و همدردی با مردم جهان را سرلوحه راه و روش خود قرار دهد. بوداییان مهایانی در چین و ژاپن و تبت چنین رویکردی دارند. اما هینهیانه امروزه در کشورهای آسیای جنوب شرقی همان است که در هند بود. راه و روشی که برای نجات بشر پیشنهاد میدهند در دیرنشینی و زاویهگیری خلاصه میشود که به نجات فردی میانجامد. هر کس خودش باید به رهایی برسد. فریادرسی از بیرون نخواهد آمد. اینان آموزه «جزیره خود باش!» بودا را سرلوحه قرار دادهاند. سختگیریهای هینهیانه سنتگرا موجب پیدایش یک نهضت در میان زنان بودایی شد که به «آیین بودای فعال اجتماعی» یا «آیین بودای درگیر» معروف است. مهمترین تحول در هینهیانه همین است که چندان هم مورد قبول سنگه (انمن رهروان) بودایی نیست. مهمترین کار «آیین بودای درگیر» کمک به آسیب دیدگان جهان و مستمندان است. پنج سال پس از تشکیل سنگه مردان، بودا سنگه زنان را تشکیل داد و خاله و دایهاش مهاپراجاپتی رئیس دیر زنان شد. اما با مخالفتهای رهروان زن با دیر زنان و کارشکنیهایی که در طول تاریخ کردند به مرور دیر زنان از میان رفت و زنان هرگز اجازه نیافتند وارد نظام دیری شوند که در دست مردان بود. اینان کوشیند نقش زنان را در گسترش آیین بودا ناچیز جلوه دهند و برای این کار در متون هم دست بردند و حوادث مربوط به زنان را یا به مردان نسبت دادند و یا کلاً حذف کردند. نهضتی که امروزه در جهان بودایی به دست زنان اداره و رهبری میشود پاسخی است به این جریان زنستیزی تاریخی. البته مراد من از زن ستیزی اشاره به زن در لباس رهرو و رهبر دینی است و این اندیشة که زن نمیتواند آموزگار دین باشد؛ زیرا آیین بودای تیرهواده یا هینهیانه بر نقش اجتماعی زن به عنوان حامی آیین و نیز نقش مادر و تربیت فرزندان بودایی تأکید زیادی دارد اگرچه نقش زنان را محدود به همین دو نقش میداند. سنت هینهیانه چشمش را به روی این حقیقت می بندد که بودا با تشکیل دیر زنان اجازه داد که زنان هم در کنار مردان آموزگار دین باشند. *اگر بخواهیم نگاهی ژئوپلتیکی به بودیسم بیندازیم جغرافیای سیاسی بودیسم در مواجهه با پیروان دیگر ادیان چه حدود و ثغوری دارد؟ اگرچه اکثر دانشمندان ژئوپلتیک قائل به جدایی حوزههای ژئوپلتیک از جغرافیای سیاسی هستند اما ظاهراً شما ژئوپلتیک را معادل جغرافیای سیاسی گرفتهاید که چندان غیرمعمول نیست. پاسخ این پرسش را بیشتر باید از کارشناسان علوم سیاسی، روابط بینالملل و جغرافیا جویا شوید اما در باب تأثیر عوامل جغرافیایی بر رفتار دولت، ربط و نسبت مستقیمی با آیین بودا ندارد. اگرچه گاه در تاریخ آیین بودا میخوانیم که در مرحلهای دین دولتی شناخته شده اما ربط و نسبتی با آموزههای بودا نداشته است. بلکه سیاست حاکمان زمان بوده که از آیین بودا به عنوان رقیب ادیان دیگر حمایت کنند. امروزه آیین بودا در هیچ جای دنیا دین دولتی نیست. این را نیز نباید از یاد برد که آیین بودا در هیچ نقطهای از جهان با هیچ دینی به رقابت و دشمنی نپرداخته. یعنی آموزههای بودا چنین اقتضایی ندارند. اما این بدین معنا نیست که آیین بودا در طول تاریخ دستخوش سیاستهای دولتمردان نبوده است. گاه مثلا در ژاپن قدیم میبینیم که آیین بودا به عنوان وسیلهای در دست حاکمان در قبال ادیان بومی به کار گرفته شده است. اما هیچ رهبر دینی را نمیشود نام برد که سیاسی بوده باشد. هرجا رد پایی از آیین بودا در سیاست میبینیم باید به دنبال دست پنهان دولت و کشف سیاست پشت این آن برآییم. سرمشق جهان بودایی در مواجهه با ادیان دیگر را باید در سیرة خود بودا جسجو کرد. آیین بودا از هند، در میان مکتبهای گوناگون هندی، برخاست و آموزههایش با آنها تفاوت چشمگیری داشت اما بودا برای ادیان معاصر خود حرمت زیادی قائل بود. در روایتها آمده است وقتی پیروان ادیان دیگر نزد او میآمدند و اجازه میخواستند که پیرو او شوند «وی ایشان را از این کار منع میکرد و وقتی با اصرار آنها مواجه میشد قبول میکرد اما توصیه میکرد که از انفاق به یاران سابق خود دریغ نکنند.» *ماجرای میانمار را چگونه تحلیل میکنید؟ حوادث میانمار یک جریان سیاسی است که در آغاز ربط و نسبتی با آیین بودا نداشت. قریب دو قرن است که دولت غیردینی میانمار با مسلمانان ساکن منطقه وسیع آراکان درگیرند. مسلمانان این منطقه که به قوم روهینگیا معروفند در اصل مهاجران بنگالی هستند که هیچگاه شهروند میانمار شناخته نشدند و از حقوق مردم میانمار برخوردار نیستند. مسلمانان برای رسیدن به این جایگاه کوشش زیادی کردهاند اما دولت میانمار با سرسختی تمام در برابر آنان مقاومت میکند و آنان را مهاجران غیرقانونی میخواند. در دهههای اخیر دولت میانمار فشار زیادی به مسلمان وارد کرده است. جمعی از فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر را بازداشت و از کشور اخراج کرده است. هر بار به بهانهای هجوم میاورند عدهای را بازداشت و از کشور اخراج میکنند تا از این راه آمار را پایین بیاورند و اخیراً که دست به قتل عام مردم این منطقه زدهاند. این درگیریها تا این جند سال اخیر ادامه داشت تا اینکه ماجرای درگیری بین یک مسلمان و یک بودایی بر سر مسائل شخصی که منجر به فوت بودایی میشود دستمایه فتنهانگیزی دولت میشود که یک مسئله سیاسی و دولتی را به جنگ دینی تبدیل کند زیرا اکثریت مردم میانمار بودایی هستند و گویا اندیشه بر این بوده است که نزاع میان بوداییان و مسلمانان به مسئله مسلمانان برای همیشه خاتمه خواهد داد. دولت میانمار برای این کار از رهروان انقلابی و دست نشانده خود استفاده کرد و با این کار وارد بازی خطرناکی شد. آتشی افروخت که هم دامن خودش را گرفت و هم آیین بودا را خدشهدار کرد. این بازی آنقدر خطرناک بود که بیش از همه دامن دولت را گرفت و از رهبری فرهمند چهرهای دوگانه ساخت و کوس رسواییاش را در جهان زدند. *آیا ماجرای میانمار ممکن است نوعی از خشونت دینی و مذهبی یا نوعی افراطگروی در برخی شاخه های بودیسم انگاشته شود؟ اما نباید این پدیده را که در یک برهه از تاریخ و در یک گوشه از جهان رخ داده است با جهان بودایی یکی بگیریم. هینهیانه فقط یک سنت در میان سنتهای بودایی است و میانمار فقط یک کشور در میان کشورهای هینهیانه است و آشین ویراتو، رهرو بودایی و رهبر خشونتهای میانمار، فقط یک فرقه در میانمار است. |
آیا آموزهای از بودیسم کشتار میانمار را توجیه میکند؟
* اخلاقیات بوداگرایانه بر دو اصل بیگزندی و رواداری برپا شده است. خاستگاه این دو اصل در این آیین چیست؟ احتمالاً مرادتان از بیگزندی که لازمه آن نیز رواداری است اشاره به اصطلاح سنسکریت اهیمسا است. من اهیمسا را به «نیازردن» یا «عدم آزار جانداران» برمیگردانم. میگوییم آزردن چون آزردن جانداران مراتب دارد شامل آزار روحی و جسمی و اوج آن در گرفتن جان یا قتل است. میگوییم جاندار چون شامل کشتن انسان، حیوان، یا هرموجود زندهای است که دم حیاتی دارد. در نظر بودا سقط جنین حتا خطای بزرگی است. اهیمسا مهمترین آموزهی بودا است که در کانون پالی یا مجموعه متون دینی سنت هینهیانه یا تیرهواده بارها به آن اشاره شده است. اهیمسا یا نیازردن در متون بودایی در شمار «دستورهای اخلاقی» و بلکه شرعی است. رهروی که مرتکب قتل شود علاوه بر مجازات کیهانی، بیتردید از دیر اخراج میشود؛ زیرا با این عمل نشان میدهد که صلاحیت یا آمادگی گام نهادن در راه بودا را ندارد. اهیمسا یکی از پنج دستور بودایی است که همه پیروان بودا وظیفه دارند از آنها اجتناب کنند و بهجا آوردن آنها را مدام به زبان آورند، اینگونه: تعهد میکنم به خویشتنداری از گرفتن جان؛ نقض هریک از این پنج دستور علاوه بر مجازات کیهانی (نیروی کرمه) برای رهرو اخراج از دیر را نیز به همراه دارد. اولین دستور به پرهیز از آزار جاندارن و گرفتن جان اشاره دارد و از همه سنگینتر گرفتن جان انسان است حتا اگر جنین باشد. سبد وینیه، اولین بخش کانون پالی هینهیانه، «گرفتن جان انسان» را ممنوع و نابخشودنی میخواند. قانوننامه دیری بودایی (پراتیموکشه) در سبد انضباط دیری (وینیه پیتکه) از چهار خطای بزرگ نام میبرد که رهرو در صورت ارتکاب آنها با کیفر اخراج همیشگی از سنگه (انجمن دیری) مواجه میشود. این چهار خطا اینهاست: 1. رابطه جنسی یا بی عفتی، 2. گرفتن مال داده نشده یا دزدی، 3. گرفتن جان یا قتل، و 4. ادعای داشتن نیروهای فراطبیعی یا کرامات. رهروی که مرتکب یکی از اینها میشود را به «برگ خزان» یا «نخل بی سر» تشبیه کردهاند. در سراسر متون دینی وابسته به مکتب تیرهواده آمده است رهروی که مرتکب قتل شود، چه در این زندگی و چه در زندگی بعدی، پیرو بودا نخواهد بود: * اگر بخواهیم برای آیین بودا اندیشه سیاسی یا اجتماعی متصور شویم چه ویژگیهایی را باید برشمریم؟ آیین بودا بعد سیاسی ندارد. بعد اجتماعی هم بعدها در چین پیدا کرد. آموزههای بودا ربط و نسبتی با جامعه و سیاست نداشت اگرچه برخی جامعهشناسان دین مانند گامبریک نقش مصلح اجتماعی به او دادهاند. او را مصلح آیین برهمنی دانستهاند که با نظام برهمنان به مخالفت برخاست و آیین جدیدی آورد. خلاصه از او یک مارتین لوتر بودایی ساختهاند. اما به واقع خودش گفته است آموزهی من تنها به رنج انسانها و کلید رهایی از رنج که درون خود انسان است اشاره دارد نه جامعه و تشکیل ملت واحد یا حکومت. در متون بودایی حتا یک عبارت نمیتوان یافت که علیه نظام برهمنی بیان شده باشد. تاریخ آیین بودا زمانی با سیاست پیوند خورد که آشوکا، شاه مئوری، قرن سوم قم، بودایی شد و خود را متعهد دانست که آموزههای بودا را گسترش دهد. انگیزه پشت این کار او را متفاوت بیان کردهاند. نظر من این است که بیشتر دغدغه حکومت داشت. او با متحد کردن ادیان زمانه خویش، صلح و آرامش را در سراسر امپراتوری خویش گسترش داد و این کار بزرگی بود اما انگیزه او صرف گسترش دین بودایی نبود. حتا سعی کرد به جای آموزههای بودا، اندیشههای خود را گسترش دهد تا جایی که آموزههای بودا را دستکاری یا به قول امروزیها تحریف میکرد، بر کتیبهها مینوشت و در سراسر قلمرو خویش نصب میکرد. مردم در این نوشتهها بیشتر او را میدیدند تا بودا یا بنیادگذار هر دین دیگری را. بوداییها هنوز هم او را شاه بودایی الگو میدانند اما هیچگاه اجازه ندادند که آموزههای او جایگزین آموزههای بودا شود. دین بودایی که امروزه در کشورهای آسیای جنوبی و جنوب شرقی (سریلانکا، تایلند، میانمار، کامبوج و لائوس) رایج است در نتیجه فتوحات و سلطه آشوکا بر این مناطق بود. بعدها شاه آرمانی (چکرهورتین) وارد منابع بودایی شد. میتریه، بودای بعدی در سنت بودایی نیز بعدها رنگ موعود گرفت که برای نجات بوداییهای جهان حکومت جهانی تشکیل خواهد داد. همه اینها بعدها در بیرون هند ساخته و پرداخته شد. غالباً هم متأثر از اندیشه چینی است و ربط و نسبتی با متون اولیه سنتهای مختلف بودایی ندارد. * آیین بودا در جهان معاصر چه تحولات و تغییراتی را پذیرفته است؟ آیین بودا یک نام کلی است برای سه سنت رایج آن در مناطق مختلف جهان، یعنی سنت هینهیانه در پنج کشور آسیای جنوب شرقی، سنت مهایانه چهار کشور آسیای شرقی، و سنت وجرهیانه در تبت. سنت هینهیانه تحول چندانی نداشته اما مهایانه و وجرهیانه از همان آغاز خود را با جهان هماهنگ کردند. بودا شاگردان متفاوتی داشت اگرچه مهایانه فراتر از این معتقد است که بودا تعالیم متفاوتی هم داشت. یک قرن پس از مرگ بودا اختلافهای روشی بین پیروان او پیدا شد و انجمن واحدی که بنیاد نهاده بود دچار اختلاف و انشعاب شد. پیشگامان مهایانه اندیشه مهرورزی به حال همه جانداران را پیشه خود کردند و هینهیانه را خودخواه و خودپرست دانستند که جز به خود به کسی نمیاندیشد. این دعواهای فرقهای تا امروز ادامه دارد. هینهیانه بسته باقی ماند اما مهایانه بیرون از هند با جانهای دیگر به هم آمیخت و شکوفا شد. مهایانه بیشترین تحول را در چین پیدا کرد. آموزه مهر به همه (کرونا) باعث شد که مهایانه تکلیف خود را با دیگران روشن کند و همدردی با مردم جهان را سرلوحه راه و روش خود قرار دهد. بوداییان مهایانی در چین و ژاپن و تبت چنین رویکردی دارند. اما هینهیانه امروزه در کشورهای آسیای جنوب شرقی همان است که در هند بود. راه و روشی که برای نجات بشر پیشنهاد میدهند در دیرنشینی و زاویهگیری خلاصه میشود که به نجات فردی میانجامد. هر کس خودش باید به رهایی برسد. فریادرسی از بیرون نخواهد آمد. اینان آموزه «جزیره خود باش!» بودا را سرلوحه قرار دادهاند. سختگیریهای هینهیانه سنتگرا موجب پیدایش یک نهضت در میان زنان بودایی شد که به «آیین بودای فعال اجتماعی» یا «آیین بودای درگیر» معروف است. مهمترین تحول در هینهیانه همین است که چندان هم مورد قبول سنگه (انمن رهروان) بودایی نیست. مهمترین کار «آیین بودای درگیر» کمک به آسیب دیدگان جهان و مستمندان است. پنج سال پس از تشکیل سنگه مردان، بودا سنگه زنان را تشکیل داد و خاله و دایهاش مهاپراجاپتی رئیس دیر زنان شد. اما با مخالفتهای رهروان زن با دیر زنان و کارشکنیهایی که در طول تاریخ کردند به مرور دیر زنان از میان رفت و زنان هرگز اجازه نیافتند وارد نظام دیری شوند که در دست مردان بود. اینان کوشیند نقش زنان را در گسترش آیین بودا ناچیز جلوه دهند و برای این کار در متون هم دست بردند و حوادث مربوط به زنان را یا به مردان نسبت دادند و یا کلاً حذف کردند. نهضتی که امروزه در جهان بودایی به دست زنان اداره و رهبری میشود پاسخی است به این جریان زنستیزی تاریخی. البته مراد من از زن ستیزی اشاره به زن در لباس رهرو و رهبر دینی است و این اندیشة که زن نمیتواند آموزگار دین باشد؛ زیرا آیین بودای تیرهواده یا هینهیانه بر نقش اجتماعی زن به عنوان حامی آیین و نیز نقش مادر و تربیت فرزندان بودایی تأکید زیادی دارد اگرچه نقش زنان را محدود به همین دو نقش میداند. سنت هینهیانه چشمش را به روی این حقیقت می بندد که بودا با تشکیل دیر زنان اجازه داد که زنان هم در کنار مردان آموزگار دین باشند. *اگر بخواهیم نگاهی ژئوپلتیکی به بودیسم بیندازیم جغرافیای سیاسی بودیسم در مواجهه با پیروان دیگر ادیان چه حدود و ثغوری دارد؟ اگرچه اکثر دانشمندان ژئوپلتیک قائل به جدایی حوزههای ژئوپلتیک از جغرافیای سیاسی هستند اما ظاهراً شما ژئوپلتیک را معادل جغرافیای سیاسی گرفتهاید که چندان غیرمعمول نیست. پاسخ این پرسش را بیشتر باید از کارشناسان علوم سیاسی، روابط بینالملل و جغرافیا جویا شوید اما در باب تأثیر عوامل جغرافیایی بر رفتار دولت، ربط و نسبت مستقیمی با آیین بودا ندارد. اگرچه گاه در تاریخ آیین بودا میخوانیم که در مرحلهای دین دولتی شناخته شده اما ربط و نسبتی با آموزههای بودا نداشته است. بلکه سیاست حاکمان زمان بوده که از آیین بودا به عنوان رقیب ادیان دیگر حمایت کنند. امروزه آیین بودا در هیچ جای دنیا دین دولتی نیست. این را نیز نباید از یاد برد که آیین بودا در هیچ نقطهای از جهان با هیچ دینی به رقابت و دشمنی نپرداخته. یعنی آموزههای بودا چنین اقتضایی ندارند. اما این بدین معنا نیست که آیین بودا در طول تاریخ دستخوش سیاستهای دولتمردان نبوده است. گاه مثلا در ژاپن قدیم میبینیم که آیین بودا به عنوان وسیلهای در دست حاکمان در قبال ادیان بومی به کار گرفته شده است. اما هیچ رهبر دینی را نمیشود نام برد که سیاسی بوده باشد. هرجا رد پایی از آیین بودا در سیاست میبینیم باید به دنبال دست پنهان دولت و کشف سیاست پشت این آن برآییم. سرمشق جهان بودایی در مواجهه با ادیان دیگر را باید در سیرة خود بودا جسجو کرد. آیین بودا از هند، در میان مکتبهای گوناگون هندی، برخاست و آموزههایش با آنها تفاوت چشمگیری داشت اما بودا برای ادیان معاصر خود حرمت زیادی قائل بود. در روایتها آمده است وقتی پیروان ادیان دیگر نزد او میآمدند و اجازه میخواستند که پیرو او شوند «وی ایشان را از این کار منع میکرد و وقتی با اصرار آنها مواجه میشد قبول میکرد اما توصیه میکرد که از انفاق به یاران سابق خود دریغ نکنند.» *ماجرای میانمار را چگونه تحلیل میکنید؟ حوادث میانمار یک جریان سیاسی است که در آغاز ربط و نسبتی با آیین بودا نداشت. قریب دو قرن است که دولت غیردینی میانمار با مسلمانان ساکن منطقه وسیع آراکان درگیرند. مسلمانان این منطقه که به قوم روهینگیا معروفند در اصل مهاجران بنگالی هستند که هیچگاه شهروند میانمار شناخته نشدند و از حقوق مردم میانمار برخوردار نیستند. مسلمانان برای رسیدن به این جایگاه کوشش زیادی کردهاند اما دولت میانمار با سرسختی تمام در برابر آنان مقاومت میکند و آنان را مهاجران غیرقانونی میخواند. در دهههای اخیر دولت میانمار فشار زیادی به مسلمان وارد کرده است. جمعی از فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر را بازداشت و از کشور اخراج کرده است. هر بار به بهانهای هجوم میاورند عدهای را بازداشت و از کشور اخراج میکنند تا از این راه آمار را پایین بیاورند و اخیراً که دست به قتل عام مردم این منطقه زدهاند. این درگیریها تا این جند سال اخیر ادامه داشت تا اینکه ماجرای درگیری بین یک مسلمان و یک بودایی بر سر مسائل شخصی که منجر به فوت بودایی میشود دستمایه فتنهانگیزی دولت میشود که یک مسئله سیاسی و دولتی را به جنگ دینی تبدیل کند زیرا اکثریت مردم میانمار بودایی هستند و گویا اندیشه بر این بوده است که نزاع میان بوداییان و مسلمانان به مسئله مسلمانان برای همیشه خاتمه خواهد داد. دولت میانمار برای این کار از رهروان انقلابی و دست نشانده خود استفاده کرد و با این کار وارد بازی خطرناکی شد. آتشی افروخت که هم دامن خودش را گرفت و هم آیین بودا را خدشهدار کرد. این بازی آنقدر خطرناک بود که بیش از همه دامن دولت را گرفت و از رهبری فرهمند چهرهای دوگانه ساخت و کوس رسواییاش را در جهان زدند. *آیا ماجرای میانمار ممکن است نوعی از خشونت دینی و مذهبی یا نوعی افراطگروی در برخی شاخه های بودیسم انگاشته شود؟ اما نباید این پدیده را که در یک برهه از تاریخ و در یک گوشه از جهان رخ داده است با جهان بودایی یکی بگیریم. هینهیانه فقط یک سنت در میان سنتهای بودایی است و میانمار فقط یک کشور در میان کشورهای هینهیانه است و آشین ویراتو، رهرو بودایی و رهبر خشونتهای میانمار، فقط یک فرقه در میانمار است. |
آیا آموزهای از بودیسم کشتار میانمار را توجیه میکند؟