دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان
اسلامهراسی طبق تعریف رایج عبارت است از: «ترس یا تنفر از اسلام و درنتیجه، ترس و تنفر از همه مسلمانان» که ازجمله عواقب آن در چند دهه اخیر، اعمال تبعیض ظالمانه علیه مسلمانان (بهویژه آنان که در غرب ساکن هستند) از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است. برای نیل به فهمی عمیقتر از اسلامهراسی معاصر، در گام نخست تبیین و تشریح دلایل و زمینههای بروز این معضل اجتنابناپذیر مینماید. در همین راستا، نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به چرایی بروز چنین پدیدهای آن هم در مغربزمین است؛ جاییکه عامه مردم و نخبگان آن با افتخار، موطن خویش را پرچمدار و مهد ارزشهایی چون آزادی بیان و حق انتخاب عقیده، دین، مذهب و… میدانند. به بیان دیگر، آنچه بیش از همه در ارتباط با پدیده اسلامهراسی سزاوار تأمل است این است که دلایل و زمینههای اصلی شکلگیری آن چیست و چرا در عصر حاضر، گستره این هراس بیاساس و غیرمنطقی حتی به مردم عادی و تودههای غیرمسلمان ساکن در غرب رسیده است؟
علل و عوامل بسیاری در شکلگیری و استمرار اسلامهراسی نقش داشتهاند؛ جهل و ناآگاهی از اسلام و عدمشناخت دقیق آن در طول تاریخ یکی از مهمترین آنهاست. این درحالی است که غرب بهدلیل وجود پشتوانه و سنت علمی نسبتاً غنی شرقشناسی، ادعا میکند به شناخت عمیقی از شرق و بهویژه اسلام دست یافته است و این مسئله ناآگاهی غربیها را به صورت جهل مرکب درآورده و بر پیچیدگی و اثرگذاری منفی آن افزوده است. چنانکه متفکر نامدار فلسطینی، ادوارد سعید، در این زمینه در کتاب «شرقشناسی» مینویسد: «آنچه سرانجام پیچیدگی بیشتری مییابد، جهل و عدماطلاع مغربزمین در قبال اسلام است و نه مجموعهای از معرفت مثبت غربی که بر حجم و دقت آن افزوده میشود.»
در سدههای اولیه ظهور و گسترش اسلام، کماطلاعی و جهل غربیان و مسیحیان نسبت به دین اسلام و پیروان آن چنان بود که به تعبیر برنارد لوئیس، شرقشناس و اسلامپژوه مطرح بریتانیایی، در غرب مرسوم بود که به مسلمانان «محمدیون» میگفتند، واژهای که هیچ مسلمانی به همکیشان خود اطلاق نمیکرد و فقط به این دلیل بهکار میرفت که مسیحیان به اشتباه فرض میکردند مسلمانان نیز مانند آنها که «مسیح» را پرستش میکنند، محمد (ص) را میپرستند.
البته میزان شناخت از اسلام در زمان معاصر نیز ابداً مطلوب نیست و تفاوت چندانی با قرون وسطی ندارد. برای مثال، علیرغم وامداری گسترده غرب به تمدن اسلامی در سدههای میانه و بهرهجویی از پیشرفتهای مسلمانان در نجوم، فلسفه، ریاضیات، پزشکی، علوم و بسیاری عرصههای دیگر، امروزه کم هستند افرادی که از نقش تمدن اسلام و سهم مسلمانان در توسعه تمدن غرب آگاهی داشته باشند. در حقیقت، غرب بزرگترین نهضت علمی، فرهنگی و سیاسی تاریخش، یعنی رنسانس را مدیون اسلام است، اما در کمال تعجب، عموم مردم و حتی بعضی متفکران غربی از این مسئله و به عبارتی، از تاریخ و ریشههای تمدنی خویش مطلع نیستند.
از آن عجیبتر، جهل و ناآگاهی غربیها درمورد برخی مسائل ابتدایی مرتبط با اسلام است. ازجمله اینکه، بسیاری از آنان گمان میکنند که «همه مسلمانان عرب هستند»، درحالی که بخش اعظم جمعیت بیش از یکونیم میلیاردی مسلمانان در جنوبشرقی آسیا و در کشورهایی همچون اندونزی و هند سکونت دارند و حتماً بسیاری از مردم مغربزمین حیرت خواهند کرد اگر به آنها گفته شود که فقط ۱۲ درصد از جمعیت جهان اسلام، عرب هستند. از سوی دیگر، حتی این تصور رایج که «همه عربها مسلمان هستند» نیز نادرست است؛ زیرا هرچند اکثریت آنان مسلمانند، ۱۵ میلیون عرب مسیحی از فرق گوناگون ارتدوکس شرقی، کاتولیک رومی و پروتستان در کشورهای عربی زندگی میکنند.
با وجود این جهل گسترده نسبت به موضوعات ساده و پیشپاافتاده، درمورد درک مسائل پیچیدهتر مرتبط با اسلام چه انتظاری میتوان داشت؟ برای نمونه، جان اسپوزیتو، استاد برجسته امور بینالملل در دانشگاه جرجتاون واشینگتن و مؤلف آثاری شاخص در زمینه مطالعات اسلامی، معتقد است که هیچ واژهای بیش از «جهاد»، بهعنوان نماد خشونت و ترور بهنام اسلام موردسوءاستفاده سلطهگران قرار نگرفته است و این مسئله قاعدتاً از کجفهمی و ناآگاهی نسبت به معنای حقیقی جهاد نشات میگیرد؛ بسیاری از غیرمسلمانان و حتی افراطگرایان مسلمان، جهاد را با «جنگ مقدس» مسلمانان علیه کفار یکی میدانند، حال آنکه جنگ مقدس اساساً عبارتی اسلامی نیست بلکه اصطلاحی مسیحی است که ریشه در جنگهای طولانی صلیبی (۱۲۹۱–۱۰۹۵) دارد.
آنهماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد و اسلامشناس شهیر آلمانی با تأیید این نکته، در کتاب ارزنده «درآمدی بر اسلام» مینویسد: «در اسلام جهاد معادل سعی و کوشش در راه خداست. اصطلاح جنگ مقدس (holy war) [که آن را معادل جهاد بهکار میبرند] نیز به زمان صلیبیون برمیگردد که آن را برای مقاصد خاص خویش بهکار میبردند. این عبارت ابداً در اسلام کلاسیک شناختهشده نیست و برخلاف تصور برخی، هرگز جزء اصول اسلامی نبوده است.»
درمجموع، «جهاد» به معنای «مبارزهای همهجانبه برای غلبه بر نیروهای شیطانی» است که تصادفاً از حیث مفهومی بسیار نزدیک است با همان چیزی که جرج بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، از استعمال عبارت «جنگ علیه ترور» اراده میکرد؛ بنابراین آنچه در مواجهه با واژگانی مانند «جهاد»، «جنگ مقدس» و «جنگ علیه ترور» حائز اهمیت بیشتری است، توجه به نحوه کاربرد آنها در عمل، انگیزه و نیت عامل و همچنین نتایج و خروجیهاست؛ همانگونهکه بوش به بهانه جنگ مقدس ادعایی خویش علیه ترور، بر سر مردم بیگناه افغانستان و عراق بمب میریزد، ممکن است فهم عدهای مسلمان افراطی، از آموزه عمیق «جهاد»، ترور، تخریب، کشتار و خونریزی باشد. اما آیا خشونتهای رویداده به دست این کجاندیشان را میتوان به اصل «جهاد» و نیز دین اسلام منتسب کرد؟
مسئله بسیار مهم دیگر، نقش پررنگ وسایل ارتباط جمعی در ایجاد و استمرار جهل و ناآگاهی مورد بحث است؛ براساس پژوهشها، عمده افرادی که شناختی از دین اسلام ندارند، به رسانهها بهعنوان تنها منبع اطلاعاتیشان در این رابطه متکیاند که طبعاً منجر به فهم سطحیتر از اسلام میشود. مثلاً در یک نظرسنجی عمومی، ۷۴ درصد مردم بریتانیا اعلام کردهاند که اطلاعاتشان در مورد اسلام بسیار پایین یا در حد صفر است. در عین حال، ۶۴ درصد گفتهاند همان چیزهایی که میدانند را هم از طریق انواع گوناگون رسانههای جمعی اعم از شبکههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، مقالات روزنامهها و… کسب کردهاند.
در ایالات متحده نیز پژوهشهای مشابهی صورت گرفته است؛ مانند نظرسنجی موسسه پیو در سال ۲۰۰۷ که طی آن، ارتباط بین «میزان شناخت اسلام و روشهای مختلف اثرگذاری بر دیدگاه مردم آمریکا درمورد اسلام» بررسی شده است. در این تحقیق پیمایشی، نتایج جالبتوجه زیر بهدست آمده است:
نفوذ عمیق «رسانهها» در افرادی که شناختی از اسلام ندارند: ۵۳ درصد این گروه اعلام کردند، شدیداً تحتتاثیر آنچه در رسانهها راجع به اسلام میخوانند یا میبینند، هستند.
نفوذ محدود رسانهها و نفوذ بالای «تجربه و ارتباط شخصی» و همچنین «تحصیلات» در افرادی که اسلام را میشناسند: فقط هفت درصد این گروه تحتتاثیر رسانهها قرار گرفتهاند، حال آنکه تحصیلات (۳۰ درصد) و ارتباط شخصی (۳۲ درصد) دو راه عمده تأثیرپذیری این افراد در رابطه با اسلام بوده است.
چنانکه در سطور فوق اشاره کردیم، اکثر افراد بهدلیل جهل نسبت به اسلام، جهت کسب اطلاع به رسانههای جمعی روی میآورند، غافل از اینکه در اغلب موارد کارگزاران، متخصصان و کارشناسان رسانهای آگاهی چندان بیشتری از مردم عادی در رابطه با اسلام و مباحث پیرامونی آن ندارند. بنابراین، هر روز به دامنه این جهل مرکب و بالطبع عواقب ناخوشایند آن افزوده میشود. نمونههایی از جهل رسانهای مذکور در ادامه بیان میشود:
ادوارد سعید در مورد نحوه پوشش رسانهای وقایع انقلاب اسلامی ایران در رسانههای آمریکا مینویسد: آنچه در این بین تا حدودی جنبه نمادین داشت، ناتوانی والتر کرانکیت در تلفظ صحیح اسامی بود. ازجمله اینکه وی نام قطبزاده را هر بار به گونهای جدید تلفظ میکرد، مانند گابوزاده و از قبیل آن. در ۲۸ نوامبر، مجری (CBS) نام بهشتی را بَشاتی تلفظ کرد و شبکه (ABC) هم برای اینکه از قافله عقب نماند، در دسامبر، نام منتظری را به مونتصوری تغییر داد. همچنین هر مطلب موجزی که از تاریخ اسلام عرضه میشد، چنان گیجکننده و به اندازهای نادرست و بیربط بود که اصلاً معنایش را از دست میداد. برای نمونه، راندی دانیلز، گزارشگر (CBS)، محرم را دورهای توصیف میکرد که مسلمانان شیعی معارضه حضرت محمد (ص) را با رهبران جهان جشن میگرفتند!
در فیلم تلویزیونی شناختهشده «در محاصره» جهل و نادانی به اوج خود میرسد؛ در این فیلم، ایرانیها قومی عرب معرفی میشوند. سازندگان اثر حتی این نکته ساده را نمیدانند که ایرانیها [غالباً] فارس هستند، مردمی که فارسی صحبت میکنند و نه عربهایی که عربی سخن میگویند. عمق فاجعه زمانی مشخصتر میشود که بدانیم باب وودوارد، یکی از دو نویسنده سناریو [یِ این شاهکار هنری!]، برنده جایزه پولیتزر، یکی از معتبرترین جوایز ادبی غرب شده است.
همچنین رابرت اسپنسر، از سردمداران مخالفت با اسلام و شخصی که دائماً در رسانههای غربی بهعنوان کارشناس اسلامی ظاهر میشود و بینندگان خود را مستفیض میگرداند، چکیده دیدگاه نادرست و انحرافی خود در مورد اسلام را اینگونه توضیح میدهد: «اسلام تنها دینی است در جهان، با الهیات و سیستم حقوقی و آموزههای پیشرفته که فرمان «اعمال خشونت علیه کسانی که معتقد به این آیین نیستند» را صادر میکند و به مسلمانان دستور میدهد نبردی گسترده را جهت برقراری هژمونی و نظم اجتماعی اسلامی در سرتاسر جهان آغاز کنند.»
درنهایت باید به این مسئله اشاره کنیم که جهل نسبت به اسلام در آمریکا در قیاس با اروپا، بهویژه بریتانیا و فرانسه به مراتب پررنگتر و عمیقتر است. ادوارد سعید در کتاب مهم خود، «پوشش خبری اسلام» به خوبی این نکته را روشن میسازد:
فقدان یک گذشته استعماری یا توجه فرهنگی طولانیمدت به اسلام در آمریکا، اشتغال ذهنی جاری آمریکاییان را بیش از پیش انتزاعی و دستدوم (ثانوی) ساخته است. آنها با مسلمانان واقعی چندان سر و کار ندارند؛ حال آنکه، در مقام مقایسه، در فرانسه دین دوم کشور از لحاظ تعداد پیروان، اسلام است که درنتیجه این امر، قطعاً شناخت و آشنایی بیشتری با این دین در آنجا وجود دارد. علاوهبر این، در سرتاسر فرهنگ اروپایی، با عرضه و نمایش اسلام – به صورت تحقیقات علمی، هنری، ادبی و گفتمان همگانی- از پایان قرن هجدهم تا به امروز مواجه هستیم، درحالی که، بخش کمی از این استحکام را در تجربه آمریکا از اسلام مشاهده میکنیم. در قرن نوزدهم، تماسهای آمریکا با اسلام محدود بودهاند به سفرهای گاه و بیگاه افرادی چون مارک تواین و هرمان ملویل* یا میسیونرهای مذهبی در اقصینقاط سرزمینهای اسلامی یا لشکرکشیهای کوتاهمدت به آفریقای شمالی. بهطورکلی، از نظر فرهنگی در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، جای مشخص و متمایزی برای اسلام وجود نداشت.
دقیقاً به همین علت است که تمامی چهرههای آکادمیک مهم و مشهوری که در آمریکا بهعنوان کارشناسان مسائل اسلامی مشغول به فعالیت هستند، در خارج از این کشور متولد شدهاند؛ افرادی چون فیلیپ هیتی در پرینستون که لبنانیالاصل است، گوستاو فون گرونبام اتریشی در دانشگاه شیکاگو، ه. ا. ر. گیب بریتانیایی در هاروارد و سرانجام ژوزف شاخت آلمانی در دانشگاه کلمبیا. **
ارجاعات:
* دو رماننویس سده نوزدهمی اهل ایالات متحده و نویسنده برخی از برترین شاهکارهای ادبی جهان، از قبیل: «ماجراهای هاکلبری فین» و «موبیدیک».
** فیلیپ خوری هیتی (Philip Khuri Hitti) پژوهشگر مطالعات اسلامی، خاورمیانه و زبانهای سامی در دانشگاههای پرینستون و هاروارد و همچنین نویسنده کتاب معروف «تاریخ اعراب».
گوستاو فون گرونباوم (Gustave von Grunebaum) اسلامپژوه و عربشناس اتریشی.
همیلتون الکساندر روسکین گیب (H. A. R. Gibb) مورخ و شرقشناس نامدار اسکاتلندی و نگارنده آثار متعدد در رابطه با اسلام و زبان عربی.
ژوزف فرانتس شاخت (Joseph Franz Schacht) استاد مطرح آلمانی-بریتانیایی مطالعات اسلامی و نویسنده کتب ماندگار «فقه اسلامی» و «میراث اسلامی».
|
|
دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان
اسلامهراسی طبق تعریف رایج عبارت است از: «ترس یا تنفر از اسلام و درنتیجه، ترس و تنفر از همه مسلمانان» که ازجمله عواقب آن در چند دهه اخیر، اعمال تبعیض ظالمانه علیه مسلمانان (بهویژه آنان که در غرب ساکن هستند) از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است. برای نیل به فهمی عمیقتر از اسلامهراسی معاصر، در گام نخست تبیین و تشریح دلایل و زمینههای بروز این معضل اجتنابناپذیر مینماید. در همین راستا، نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به چرایی بروز چنین پدیدهای آن هم در مغربزمین است؛ جاییکه عامه مردم و نخبگان آن با افتخار، موطن خویش را پرچمدار و مهد ارزشهایی چون آزادی بیان و حق انتخاب عقیده، دین، مذهب و… میدانند. به بیان دیگر، آنچه بیش از همه در ارتباط با پدیده اسلامهراسی سزاوار تأمل است این است که دلایل و زمینههای اصلی شکلگیری آن چیست و چرا در عصر حاضر، گستره این هراس بیاساس و غیرمنطقی حتی به مردم عادی و تودههای غیرمسلمان ساکن در غرب رسیده است؟
علل و عوامل بسیاری در شکلگیری و استمرار اسلامهراسی نقش داشتهاند؛ جهل و ناآگاهی از اسلام و عدمشناخت دقیق آن در طول تاریخ یکی از مهمترین آنهاست. این درحالی است که غرب بهدلیل وجود پشتوانه و سنت علمی نسبتاً غنی شرقشناسی، ادعا میکند به شناخت عمیقی از شرق و بهویژه اسلام دست یافته است و این مسئله ناآگاهی غربیها را به صورت جهل مرکب درآورده و بر پیچیدگی و اثرگذاری منفی آن افزوده است. چنانکه متفکر نامدار فلسطینی، ادوارد سعید، در این زمینه در کتاب «شرقشناسی» مینویسد: «آنچه سرانجام پیچیدگی بیشتری مییابد، جهل و عدماطلاع مغربزمین در قبال اسلام است و نه مجموعهای از معرفت مثبت غربی که بر حجم و دقت آن افزوده میشود.»
در سدههای اولیه ظهور و گسترش اسلام، کماطلاعی و جهل غربیان و مسیحیان نسبت به دین اسلام و پیروان آن چنان بود که به تعبیر برنارد لوئیس، شرقشناس و اسلامپژوه مطرح بریتانیایی، در غرب مرسوم بود که به مسلمانان «محمدیون» میگفتند، واژهای که هیچ مسلمانی به همکیشان خود اطلاق نمیکرد و فقط به این دلیل بهکار میرفت که مسیحیان به اشتباه فرض میکردند مسلمانان نیز مانند آنها که «مسیح» را پرستش میکنند، محمد (ص) را میپرستند.
البته میزان شناخت از اسلام در زمان معاصر نیز ابداً مطلوب نیست و تفاوت چندانی با قرون وسطی ندارد. برای مثال، علیرغم وامداری گسترده غرب به تمدن اسلامی در سدههای میانه و بهرهجویی از پیشرفتهای مسلمانان در نجوم، فلسفه، ریاضیات، پزشکی، علوم و بسیاری عرصههای دیگر، امروزه کم هستند افرادی که از نقش تمدن اسلام و سهم مسلمانان در توسعه تمدن غرب آگاهی داشته باشند. در حقیقت، غرب بزرگترین نهضت علمی، فرهنگی و سیاسی تاریخش، یعنی رنسانس را مدیون اسلام است، اما در کمال تعجب، عموم مردم و حتی بعضی متفکران غربی از این مسئله و به عبارتی، از تاریخ و ریشههای تمدنی خویش مطلع نیستند.
از آن عجیبتر، جهل و ناآگاهی غربیها درمورد برخی مسائل ابتدایی مرتبط با اسلام است. ازجمله اینکه، بسیاری از آنان گمان میکنند که «همه مسلمانان عرب هستند»، درحالی که بخش اعظم جمعیت بیش از یکونیم میلیاردی مسلمانان در جنوبشرقی آسیا و در کشورهایی همچون اندونزی و هند سکونت دارند و حتماً بسیاری از مردم مغربزمین حیرت خواهند کرد اگر به آنها گفته شود که فقط ۱۲ درصد از جمعیت جهان اسلام، عرب هستند. از سوی دیگر، حتی این تصور رایج که «همه عربها مسلمان هستند» نیز نادرست است؛ زیرا هرچند اکثریت آنان مسلمانند، ۱۵ میلیون عرب مسیحی از فرق گوناگون ارتدوکس شرقی، کاتولیک رومی و پروتستان در کشورهای عربی زندگی میکنند.
با وجود این جهل گسترده نسبت به موضوعات ساده و پیشپاافتاده، درمورد درک مسائل پیچیدهتر مرتبط با اسلام چه انتظاری میتوان داشت؟ برای نمونه، جان اسپوزیتو، استاد برجسته امور بینالملل در دانشگاه جرجتاون واشینگتن و مؤلف آثاری شاخص در زمینه مطالعات اسلامی، معتقد است که هیچ واژهای بیش از «جهاد»، بهعنوان نماد خشونت و ترور بهنام اسلام موردسوءاستفاده سلطهگران قرار نگرفته است و این مسئله قاعدتاً از کجفهمی و ناآگاهی نسبت به معنای حقیقی جهاد نشات میگیرد؛ بسیاری از غیرمسلمانان و حتی افراطگرایان مسلمان، جهاد را با «جنگ مقدس» مسلمانان علیه کفار یکی میدانند، حال آنکه جنگ مقدس اساساً عبارتی اسلامی نیست بلکه اصطلاحی مسیحی است که ریشه در جنگهای طولانی صلیبی (۱۲۹۱–۱۰۹۵) دارد.
آنهماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد و اسلامشناس شهیر آلمانی با تأیید این نکته، در کتاب ارزنده «درآمدی بر اسلام» مینویسد: «در اسلام جهاد معادل سعی و کوشش در راه خداست. اصطلاح جنگ مقدس (holy war) [که آن را معادل جهاد بهکار میبرند] نیز به زمان صلیبیون برمیگردد که آن را برای مقاصد خاص خویش بهکار میبردند. این عبارت ابداً در اسلام کلاسیک شناختهشده نیست و برخلاف تصور برخی، هرگز جزء اصول اسلامی نبوده است.»
درمجموع، «جهاد» به معنای «مبارزهای همهجانبه برای غلبه بر نیروهای شیطانی» است که تصادفاً از حیث مفهومی بسیار نزدیک است با همان چیزی که جرج بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، از استعمال عبارت «جنگ علیه ترور» اراده میکرد؛ بنابراین آنچه در مواجهه با واژگانی مانند «جهاد»، «جنگ مقدس» و «جنگ علیه ترور» حائز اهمیت بیشتری است، توجه به نحوه کاربرد آنها در عمل، انگیزه و نیت عامل و همچنین نتایج و خروجیهاست؛ همانگونهکه بوش به بهانه جنگ مقدس ادعایی خویش علیه ترور، بر سر مردم بیگناه افغانستان و عراق بمب میریزد، ممکن است فهم عدهای مسلمان افراطی، از آموزه عمیق «جهاد»، ترور، تخریب، کشتار و خونریزی باشد. اما آیا خشونتهای رویداده به دست این کجاندیشان را میتوان به اصل «جهاد» و نیز دین اسلام منتسب کرد؟
مسئله بسیار مهم دیگر، نقش پررنگ وسایل ارتباط جمعی در ایجاد و استمرار جهل و ناآگاهی مورد بحث است؛ براساس پژوهشها، عمده افرادی که شناختی از دین اسلام ندارند، به رسانهها بهعنوان تنها منبع اطلاعاتیشان در این رابطه متکیاند که طبعاً منجر به فهم سطحیتر از اسلام میشود. مثلاً در یک نظرسنجی عمومی، ۷۴ درصد مردم بریتانیا اعلام کردهاند که اطلاعاتشان در مورد اسلام بسیار پایین یا در حد صفر است. در عین حال، ۶۴ درصد گفتهاند همان چیزهایی که میدانند را هم از طریق انواع گوناگون رسانههای جمعی اعم از شبکههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، مقالات روزنامهها و… کسب کردهاند.
در ایالات متحده نیز پژوهشهای مشابهی صورت گرفته است؛ مانند نظرسنجی موسسه پیو در سال ۲۰۰۷ که طی آن، ارتباط بین «میزان شناخت اسلام و روشهای مختلف اثرگذاری بر دیدگاه مردم آمریکا درمورد اسلام» بررسی شده است. در این تحقیق پیمایشی، نتایج جالبتوجه زیر بهدست آمده است:
نفوذ عمیق «رسانهها» در افرادی که شناختی از اسلام ندارند: ۵۳ درصد این گروه اعلام کردند، شدیداً تحتتاثیر آنچه در رسانهها راجع به اسلام میخوانند یا میبینند، هستند.
نفوذ محدود رسانهها و نفوذ بالای «تجربه و ارتباط شخصی» و همچنین «تحصیلات» در افرادی که اسلام را میشناسند: فقط هفت درصد این گروه تحتتاثیر رسانهها قرار گرفتهاند، حال آنکه تحصیلات (۳۰ درصد) و ارتباط شخصی (۳۲ درصد) دو راه عمده تأثیرپذیری این افراد در رابطه با اسلام بوده است.
چنانکه در سطور فوق اشاره کردیم، اکثر افراد بهدلیل جهل نسبت به اسلام، جهت کسب اطلاع به رسانههای جمعی روی میآورند، غافل از اینکه در اغلب موارد کارگزاران، متخصصان و کارشناسان رسانهای آگاهی چندان بیشتری از مردم عادی در رابطه با اسلام و مباحث پیرامونی آن ندارند. بنابراین، هر روز به دامنه این جهل مرکب و بالطبع عواقب ناخوشایند آن افزوده میشود. نمونههایی از جهل رسانهای مذکور در ادامه بیان میشود:
ادوارد سعید در مورد نحوه پوشش رسانهای وقایع انقلاب اسلامی ایران در رسانههای آمریکا مینویسد: آنچه در این بین تا حدودی جنبه نمادین داشت، ناتوانی والتر کرانکیت در تلفظ صحیح اسامی بود. ازجمله اینکه وی نام قطبزاده را هر بار به گونهای جدید تلفظ میکرد، مانند گابوزاده و از قبیل آن. در ۲۸ نوامبر، مجری (CBS) نام بهشتی را بَشاتی تلفظ کرد و شبکه (ABC) هم برای اینکه از قافله عقب نماند، در دسامبر، نام منتظری را به مونتصوری تغییر داد. همچنین هر مطلب موجزی که از تاریخ اسلام عرضه میشد، چنان گیجکننده و به اندازهای نادرست و بیربط بود که اصلاً معنایش را از دست میداد. برای نمونه، راندی دانیلز، گزارشگر (CBS)، محرم را دورهای توصیف میکرد که مسلمانان شیعی معارضه حضرت محمد (ص) را با رهبران جهان جشن میگرفتند!
در فیلم تلویزیونی شناختهشده «در محاصره» جهل و نادانی به اوج خود میرسد؛ در این فیلم، ایرانیها قومی عرب معرفی میشوند. سازندگان اثر حتی این نکته ساده را نمیدانند که ایرانیها [غالباً] فارس هستند، مردمی که فارسی صحبت میکنند و نه عربهایی که عربی سخن میگویند. عمق فاجعه زمانی مشخصتر میشود که بدانیم باب وودوارد، یکی از دو نویسنده سناریو [یِ این شاهکار هنری!]، برنده جایزه پولیتزر، یکی از معتبرترین جوایز ادبی غرب شده است.
همچنین رابرت اسپنسر، از سردمداران مخالفت با اسلام و شخصی که دائماً در رسانههای غربی بهعنوان کارشناس اسلامی ظاهر میشود و بینندگان خود را مستفیض میگرداند، چکیده دیدگاه نادرست و انحرافی خود در مورد اسلام را اینگونه توضیح میدهد: «اسلام تنها دینی است در جهان، با الهیات و سیستم حقوقی و آموزههای پیشرفته که فرمان «اعمال خشونت علیه کسانی که معتقد به این آیین نیستند» را صادر میکند و به مسلمانان دستور میدهد نبردی گسترده را جهت برقراری هژمونی و نظم اجتماعی اسلامی در سرتاسر جهان آغاز کنند.»
درنهایت باید به این مسئله اشاره کنیم که جهل نسبت به اسلام در آمریکا در قیاس با اروپا، بهویژه بریتانیا و فرانسه به مراتب پررنگتر و عمیقتر است. ادوارد سعید در کتاب مهم خود، «پوشش خبری اسلام» به خوبی این نکته را روشن میسازد:
فقدان یک گذشته استعماری یا توجه فرهنگی طولانیمدت به اسلام در آمریکا، اشتغال ذهنی جاری آمریکاییان را بیش از پیش انتزاعی و دستدوم (ثانوی) ساخته است. آنها با مسلمانان واقعی چندان سر و کار ندارند؛ حال آنکه، در مقام مقایسه، در فرانسه دین دوم کشور از لحاظ تعداد پیروان، اسلام است که درنتیجه این امر، قطعاً شناخت و آشنایی بیشتری با این دین در آنجا وجود دارد. علاوهبر این، در سرتاسر فرهنگ اروپایی، با عرضه و نمایش اسلام – به صورت تحقیقات علمی، هنری، ادبی و گفتمان همگانی- از پایان قرن هجدهم تا به امروز مواجه هستیم، درحالی که، بخش کمی از این استحکام را در تجربه آمریکا از اسلام مشاهده میکنیم. در قرن نوزدهم، تماسهای آمریکا با اسلام محدود بودهاند به سفرهای گاه و بیگاه افرادی چون مارک تواین و هرمان ملویل* یا میسیونرهای مذهبی در اقصینقاط سرزمینهای اسلامی یا لشکرکشیهای کوتاهمدت به آفریقای شمالی. بهطورکلی، از نظر فرهنگی در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، جای مشخص و متمایزی برای اسلام وجود نداشت.
دقیقاً به همین علت است که تمامی چهرههای آکادمیک مهم و مشهوری که در آمریکا بهعنوان کارشناسان مسائل اسلامی مشغول به فعالیت هستند، در خارج از این کشور متولد شدهاند؛ افرادی چون فیلیپ هیتی در پرینستون که لبنانیالاصل است، گوستاو فون گرونبام اتریشی در دانشگاه شیکاگو، ه. ا. ر. گیب بریتانیایی در هاروارد و سرانجام ژوزف شاخت آلمانی در دانشگاه کلمبیا. **
ارجاعات:
* دو رماننویس سده نوزدهمی اهل ایالات متحده و نویسنده برخی از برترین شاهکارهای ادبی جهان، از قبیل: «ماجراهای هاکلبری فین» و «موبیدیک».
** فیلیپ خوری هیتی (Philip Khuri Hitti) پژوهشگر مطالعات اسلامی، خاورمیانه و زبانهای سامی در دانشگاههای پرینستون و هاروارد و همچنین نویسنده کتاب معروف «تاریخ اعراب».
گوستاو فون گرونباوم (Gustave von Grunebaum) اسلامپژوه و عربشناس اتریشی.
همیلتون الکساندر روسکین گیب (H. A. R. Gibb) مورخ و شرقشناس نامدار اسکاتلندی و نگارنده آثار متعدد در رابطه با اسلام و زبان عربی.
ژوزف فرانتس شاخت (Joseph Franz Schacht) استاد مطرح آلمانی-بریتانیایی مطالعات اسلامی و نویسنده کتب ماندگار «فقه اسلامی» و «میراث اسلامی».
|
|
دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان