چرا برخی از مردم دارای اعتقادات عمیقا مذهبی هستند، در حالی که عده ای دیگر هیچ اعتقادی به خدا ندارند و هیچ گاه در مراسم مذهبی شرکت نمی کنند؟ چرا برخی از مردم پیرو کلیسای پرسبیتری (Presbyterian) هستند، در حالی که برخی دیگر، پیرو کلیسای اسقفی(3)، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایی می باشند؟ به چه دلیل، بعضی از معتقدان دارای تجارب هیجانی مذهبی سطح بالایی اند، در حالی که برخی دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملال آور» تلقّی می کنند؟ چرا عده ای از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبی شان تسلّی می یابند و مورد حمایت قرار می گیرند، در حالی که عده ای دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگری(4) شدید فرو رفته اند؟ مذهب چه نقشی در سلامت روان، روان درمانگری، پالایش ارزش ها(5) و رفتار افراد ایفا می کند؟
این ها برخی از موضوعات جالب برای روان شناسانی هستند که درباره مذهب مطالعه می کنند. با آن که بسیاری تلاش کرده اند «روان شناسی دین»(6) را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمه ای بر روان شناسی دین(7) می نویسد: «مطالعه روان شناختی مذهب در جست وجوی آن است که با به کار بردن اصول روان شناختی به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبی را بشناسد.» در این رشته، روش های روان شناختی نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبی، بلکه همچنین برای مطالعه نگرش ها، ارزش ها و تجارب افرادی که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهای معنوی معتقدند، مورد استفاده قرار می گیرد. هرچند روان شناسی دین در بعضی مواقع، پدیده های فراروان شناختی(8) را مورد بررسی قرار می دهد، با این حال، روان شناسی دین بیشتر بر اَشکال سنّتی تر تجربه دینی، مانند دعا، روی آوردن به دین، تجارب عرفانی، عبادت و شرکت در انجمن ها و مراسم مذهبی، تأکید می کند. روان شناسی دین، همچنین موضوعات مشاوره ای را مورد بررسی قرار می دهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبی سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبی و دیگر رویاوردهای مذهبی به درمانگری می پردازد.
از لحاظ تاریخی، روان شناسی دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایی، تقریبا خاموش گردید، و اخیرا به عنوان یک رشته پژوهشی موجّه و قابل احترام برای روان شناسان، مجددا ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روان شناسی امریکا(9) یک گروه جالب توجه برای «روان شناسانی است که به موضوعات دینی علاقه مند می باشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونه ای که تعداد روزافزونی از روان شناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبی معطوف کرده اند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،(10) «روان آزردگی جهانی»(11) و «مخدّر»(12) توصیف می کند که امید دارد انسان ها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وی علاقه شدیدی به رفتار مذهبی داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیل گری»،(13) یونگ (Jung, C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشم انداز کمتر انتقادی و بیشتر تأکیدکننده ارزش روان شناختی عقاید کلامی ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روان شناسی عمومی اولیه شمرده می شد. برای مثال، جی استنلی هال (G. Stanly Hall)، یک مربّی برجسته، سردمدار روان شناسی کودک و اولین رئیس «انجمن روان شناسی امریکا» می باشد. او با هوشیاری، روش های علمی را برای مطالعه دین به کار برد، مجله روان شناسی مذهبی(14) را پایه گذاری کرد، و در سال 1917 کتابی تحت عنوان عیسی مسیح در پرتو روان شناسی(15) منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانی های ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانی در سال 1902 در قالب کتابی تحت عنوان گونه های تجربه مذهبی چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالاً تنها بررسی روان شناختی سنّتی مذهب می باشد.
با ظهور رفتارگرایی، روان شناسی دین، به عنوان یک حوزه تحقیق برای روان شناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایی با منطق ساده و جذّاب خود، روان شناسی را از مطالعه موضوعات پیچیده ای مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهای اخلاقی و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبی، منحرف نمود. تنها تعداد اندکی از نویسندگان روان شناسی (از جمله آلپورت “Allport, G.W”، آش “Asch”، مورر“Mowrer”، میل “Meehl”، مازلو “Maslow,A”، فروم“Fromm,E”، منینگر “Menninger”) کتاب ها یا مقاله هایی درباره رفتار مذهبی نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیی اخیر آن به عنوان یک رشته فرعی مهم روان شناسی زنده نگه داشت.
هر تلاشی برای تقسیم روان شناسی دین به حوزه های کوچک تر مورد علاقه، بدون تردید، کاری سلیقه ای است. با این وجود، ما می توانیم نتیجه بگیریم که روان شناسانی که در این رشته فعالیت می کنند به موضوعات گوناگونی می پردازند؛ از قبیل روش شناسی،(16) خاستگاه های روان شناختی دین، رشد و تحوّل مذهبی، تجربه دینی، پویایی های رفتار مذهبی، دین و رفتار اجتماعی، تلاش هایی که برای ادغام روان شناسی والهیّات با یکدیگر انجام می گیرند، و نظریه های روان شناختی دین.