حوزه علمیه جامعه تودهوار
1. ارتباط «استاد و شاگردی» از ساختارهای تاثیرگذار در حوزه علمیه بوده است که فرهنگ، آداب، رسوم و پروتکلهای غیر رسمی حوزویان از طریق آن از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشد. طلبه در ارتباط با استاد، آداب و رسوم حوزوی را یاد میگرفت و تمرین میکرد. اثرگذاری استاد در نحوه حرف زدن، راه رفتن، لباس پوشیدن و عمامه بستن به شاگرد سرایت می کرد. استاد تک تک شاگردان را میشناخت و در جریان زندگی خانوادگی، فعالیتهای علمی و کارهای تبلیغی شاگرد قرار داشت. شاگرد برای مشورت درباره انتخاب درس، تبلیغ و حتی نامگذاری فرزندش با استاد مشورت میکرد. از همه مهمتر در مسائل اجتماعی ـ سیاسی استاد تکیهگاه شاگرد بود. از منظر سیاسی طلبه مستقیم با نخبگان غیرحوزوی و مسایل سیاسی ارتباط برقرار نمیکرد، بلکه این ارتباط از طریق استاد انجام میشد که خود استاد هم بر اساس سلسله مراتب متکی به نهاد مرجعیت بود و زمانی که مرجعیت بر اساس مصالح حوزه تصمیمی میگرفت همه ردهها در همان چارچوب رفتار میکردند و ممکن بود کسانی راه دیگر بروند که یا منزوی میشدند یا به خارج از قم مهاجرت میکردند.
2. ساختار استادی و شاگردی در سه مرحله تضعیف شد: با وقوع انقلاب سال 57، انقلابی در ساختار استاد و شاگردی شکل گرفت، اکثر طلبهها انقلابی شدند و بسیاری از اساتید نه آنکه ضد انقلاب اما محافظهکار شدند. انقلاب اولین شکاف فکری را بین استاد و شاگرد ایجاد کرد. شاگرد در درس استاد شرکت میکرد اما اختلاف فکری ایجاد شده مشروعیت رفتارهای اجتماعی-سیاسی استاد را تضعیف کرد. این شکاف بهگونهای بود که حتی مابین طلبههای انقلابی و جامعه مدرسین که آنها هم انقلابی بودند جدالهایی درگرفت. در سالهای بعد تغییر ساختار مدیریت سنتی حوزه و افزایش پذیرش طلبه تاثیر دوم را به ساختار استاد و شاگردی وارد کرد تعداد طلبهها زیاد شد و استاد فرصت کافی برای رسیدگی به شاگردان را نداشت. استاد نه نام طلبهها را میدانست و نه خبری از فعالیتهای آنان داشت و نه میدانست طلبهها چگونه زندگی میکنند برخی اساتید هم جذب ساختارهای قدرت شده، بیشتر وقتشان را صرف امورات دیگر میکردند. اتصال طلبهها به شبکههای اجتماعی منجر به شکاف نسلی بین شاگرد و استاد شد. شاگردان تصور کردند نیازهای جامعه با درسهایی که اساتید ارائه میدهند هم جهت نیست. مهم نیست که این تصور درست بود یا نه، مهم تاثیر آن در رفتارهای طلبههاست. 3. ساختار استادی و شاگردی تضعیف شد. استاد دیگر تکیهگاه طلبه نبود. شاگردی از شاگردان علامه طباطبایی میگفت وضعیت زندگی سختی داشتیم اما وقتی در درس علامه حاضر میشدیم و زندگی او را هم میدیدیم آرامشی دست میداد که حاضر بودیم همه سختیها را تحمل کنیم اما آن آرامش را از دست ندهیم اما این وضعیت متحول شده بود طلبه فقط در کلاس استاد را میدید و حتی نمیدانست خانه استاد کجاست، شاید همینقدری میدانست که استاد در محله طلبه زندگی نمیکند. تضعیف ساختار استاد و شاگردی امنیت روانی را از شاگرد گرفت و نخ تسبیح پاره شد و طلبهها در وضعیت ذرهای شدن قرار گرفتند. هرکسی برای امنیت خود به ریسمانی چنگ میزند، ساختار جدیدی هم شکل نگرفته است تا آرامشی روانی و هویتی برای طلبهها ایجاد کند. 4. در ساختار استاد-شاگردی نخبگان غیرحوزوی از طریق مرجعیت و بعداً از طریق استاد با طلبهها ارتباط میگرفتند و به عبارت دیگر ساختارها و نخبگان غیرحوزوی نمیتوانستند مستقیماً طلبهها را تحت تأثیر قرار دهند اما در وضعیت جدید و در خلأ ساختار استاد-شاگردی و تضعیف نهاد مرجعیت، نخبگان غیر حوزوی با استفاده از سنبلهای دینی و شعارهای جذاب مستقیماً با طلبه ها ارتباط برقرار کردند. مهمترین نتیجه این ارتباط این بود که اندیشههای طلبهها تحت تأثیر عوامل بیرون از حوزه تعریف میشود، مدلهای مداح-طلبه، پاسدار-طلبه، روشنفکر-طلبه، هنرمند-طلبه، ورزشکار-طلبه و…را باید از نتایج تضعیف این ساختار دانست. منتشر شده در کانال نامههای حوزوی |
حوزه علمیه جامعه تودهوار
1. ارتباط «استاد و شاگردی» از ساختارهای تاثیرگذار در حوزه علمیه بوده است که فرهنگ، آداب، رسوم و پروتکلهای غیر رسمی حوزویان از طریق آن از نسلی به نسلی دیگر منتقل میشد. طلبه در ارتباط با استاد، آداب و رسوم حوزوی را یاد میگرفت و تمرین میکرد. اثرگذاری استاد در نحوه حرف زدن، راه رفتن، لباس پوشیدن و عمامه بستن به شاگرد سرایت می کرد. استاد تک تک شاگردان را میشناخت و در جریان زندگی خانوادگی، فعالیتهای علمی و کارهای تبلیغی شاگرد قرار داشت. شاگرد برای مشورت درباره انتخاب درس، تبلیغ و حتی نامگذاری فرزندش با استاد مشورت میکرد. از همه مهمتر در مسائل اجتماعی ـ سیاسی استاد تکیهگاه شاگرد بود. از منظر سیاسی طلبه مستقیم با نخبگان غیرحوزوی و مسایل سیاسی ارتباط برقرار نمیکرد، بلکه این ارتباط از طریق استاد انجام میشد که خود استاد هم بر اساس سلسله مراتب متکی به نهاد مرجعیت بود و زمانی که مرجعیت بر اساس مصالح حوزه تصمیمی میگرفت همه ردهها در همان چارچوب رفتار میکردند و ممکن بود کسانی راه دیگر بروند که یا منزوی میشدند یا به خارج از قم مهاجرت میکردند.
2. ساختار استادی و شاگردی در سه مرحله تضعیف شد: با وقوع انقلاب سال 57، انقلابی در ساختار استاد و شاگردی شکل گرفت، اکثر طلبهها انقلابی شدند و بسیاری از اساتید نه آنکه ضد انقلاب اما محافظهکار شدند. انقلاب اولین شکاف فکری را بین استاد و شاگرد ایجاد کرد. شاگرد در درس استاد شرکت میکرد اما اختلاف فکری ایجاد شده مشروعیت رفتارهای اجتماعی-سیاسی استاد را تضعیف کرد. این شکاف بهگونهای بود که حتی مابین طلبههای انقلابی و جامعه مدرسین که آنها هم انقلابی بودند جدالهایی درگرفت. در سالهای بعد تغییر ساختار مدیریت سنتی حوزه و افزایش پذیرش طلبه تاثیر دوم را به ساختار استاد و شاگردی وارد کرد تعداد طلبهها زیاد شد و استاد فرصت کافی برای رسیدگی به شاگردان را نداشت. استاد نه نام طلبهها را میدانست و نه خبری از فعالیتهای آنان داشت و نه میدانست طلبهها چگونه زندگی میکنند برخی اساتید هم جذب ساختارهای قدرت شده، بیشتر وقتشان را صرف امورات دیگر میکردند. اتصال طلبهها به شبکههای اجتماعی منجر به شکاف نسلی بین شاگرد و استاد شد. شاگردان تصور کردند نیازهای جامعه با درسهایی که اساتید ارائه میدهند هم جهت نیست. مهم نیست که این تصور درست بود یا نه، مهم تاثیر آن در رفتارهای طلبههاست. 3. ساختار استادی و شاگردی تضعیف شد. استاد دیگر تکیهگاه طلبه نبود. شاگردی از شاگردان علامه طباطبایی میگفت وضعیت زندگی سختی داشتیم اما وقتی در درس علامه حاضر میشدیم و زندگی او را هم میدیدیم آرامشی دست میداد که حاضر بودیم همه سختیها را تحمل کنیم اما آن آرامش را از دست ندهیم اما این وضعیت متحول شده بود طلبه فقط در کلاس استاد را میدید و حتی نمیدانست خانه استاد کجاست، شاید همینقدری میدانست که استاد در محله طلبه زندگی نمیکند. تضعیف ساختار استاد و شاگردی امنیت روانی را از شاگرد گرفت و نخ تسبیح پاره شد و طلبهها در وضعیت ذرهای شدن قرار گرفتند. هرکسی برای امنیت خود به ریسمانی چنگ میزند، ساختار جدیدی هم شکل نگرفته است تا آرامشی روانی و هویتی برای طلبهها ایجاد کند. 4. در ساختار استاد-شاگردی نخبگان غیرحوزوی از طریق مرجعیت و بعداً از طریق استاد با طلبهها ارتباط میگرفتند و به عبارت دیگر ساختارها و نخبگان غیرحوزوی نمیتوانستند مستقیماً طلبهها را تحت تأثیر قرار دهند اما در وضعیت جدید و در خلأ ساختار استاد-شاگردی و تضعیف نهاد مرجعیت، نخبگان غیر حوزوی با استفاده از سنبلهای دینی و شعارهای جذاب مستقیماً با طلبه ها ارتباط برقرار کردند. مهمترین نتیجه این ارتباط این بود که اندیشههای طلبهها تحت تأثیر عوامل بیرون از حوزه تعریف میشود، مدلهای مداح-طلبه، پاسدار-طلبه، روشنفکر-طلبه، هنرمند-طلبه، ورزشکار-طلبه و…را باید از نتایج تضعیف این ساختار دانست. منتشر شده در کانال نامههای حوزوی |
حوزه علمیه جامعه تودهوار