آیا «پردهنشین» اینبار عیان خواهد شد؟
زاده مشهد، تحصیلکرده قم و ساکن تهران است. آرام و بی ادعا. با او که صحبت می کنی، هیچ واکنشی نشان نمی دهد؛ تنها گاه که شوخی به نظرش جذاب بیاید، ناگهان قهقهه سر می دهد. سخن گفتنش آرام و شمرده است، آنقدر آرام که باید گوش را نزدیک کنی تا بشنوی صدایش را.
سید عباس صالحی، مرد کمتر شناخته شده سیاست و فرهنگ ایران است. او همواره در میانه فرهنگ و سیاست حرکت کرده است. گاه به روی خط قرمز آمده ولی باز به میانه بازگشته است. نه هیچ گاه از خطوط قرمز عبور کرده و نه هیچ گاه، قاعده بازی را به هم زده است. او گوشه گیری نمی کند، اما «پرده نشین» است. همه جا هست و هیچ جا نیست. هم آب مشهد او را محافظه کار و سیاستمدار بار آورده است و هم خواست خودش. میانه روی در ذاتش است. با همه رفت و آمد می کند، بی آن که حب و بغضی را برملا کند. با اهالی مکتب تفکیک رفاقت می کند و در عین حال، اولین مؤسسه رسمی فلسفی در پایگاه تفکیک را بنا می سازد. جالب اینکه به هیچ کس هم بر نمی خورد. با همه رفاقت می کند و تعامل؛ آن قدر که سینما رفتنهای مکررش، حمل بر بی تقوایی نمی شود و حوزوی بودنش، متحجر نشانش نمی دهد. او اما همچنان پرده نشین است. روحانی و روحانی زاده است، اما لباس روحانیت به تن نکرده است؛ با این همه اما حوزوی بودنش بر کت و شلوارهای رنگارنگش غلبه دارد. آن قدر «روحانی» است که سالها عضو هیئت امنای بزرگترین نهاد حوزوی کشور است، بی آن که کسی بابت کت و شلوارش، به او خرده ای بگیرد. به ناگاه به دانشگاه می رود و عالی ترین مدارک دانشگاهی را می گیرد، اما حوزویان قدحش نمی کنند. مدیر مسؤول مجله ای می شود که در رابطه با حوزه است و سردبیرش، معاون عمامه به سر قوه قضاییه، اما صدایی از کسی بلند نمی شود. همه قبول کرده اند که او روحانی است، بی عبا و عمامه، با کت و شلوارهای رنگارنگ. علاقه اش، رسانه است و پژوهش. مجلات بسیاری را به راه انداخته است و خود سردبیر یا مدیرمسؤولش بوده است. هیچ گاه اما به سوی پست های اجرایی نرفته است. از ریاست خوشش نمی آید اما به راهبری علاقه مند است. اولین پست اجرایی اش، ریاست دفتر تبلیغات خراسان بود. سه سال بعد اما، هم آن پست را ترک کرد و هم شهرش را. به قم رفت و مدیر مسؤول و سردبیر چند مجله شد و عضو هیئت امنای دفتر تبلیغات. در آنجا اما ماندگار شد، چون عیان نبود. عضویت در هیئت امنا، همان چیزی بود که دوست داشت: راهبری اما بدون ریاست، حضور اما بدون ظهور. به مؤسسه خراسان هم که رفت، باز عضو هیئت امنا شد و این بار رئیس آن. بعدها که مجمع عالی حکمت اسلامی را در پایگاه اهالی تفکیک بنیان گذاشت، باز هم مؤسس بود و ریاست نکرد. در شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو شورای مهندسی فرهنگی می شود و در بنیاد پژوهشهای اسلامی، عضو هیئت مدیره. او علاقه ای به عیان شدن ندارد. دانش و میانه روی، او را سخت محبوب کرده است. چه آن زمان که تفسیر راهنما را در کنار هاشمی رفسنجانی نگاشت و چه پس از آن که هاشمی شاهرودی را به خود علاقه مند ساخت. ادامه عضویت او در هیئت امناء دفتر تبلیغات نیز حکایت از علاقه رهبر به او دارد. محبوبیت او تا بدانجاست که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد را به اعتراف وامی دارد؛ اعتراف به اینکه او محبوب ترین مسؤول وزارتخانه در میان بدنه و استانهاست. با انتخاب او به معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، تصور این بود که وی پرده نشینی را به کناری نهاده است، اما او نشان داد که می توان هم مسؤول بود و هم در پرده. او در کل دوران معاونت، نه جنجالی آفرید و نه واکنش سختی نشان داد. چند باری هم به خط قرمز نزدیک شد، اما باز هم کسی او را ندید و حساسیتی را برنانگیخت. هم تویئت جسورانه اش در فوت هاشمی رفسنجانی، کسی را نیازرد و هم عذرخواهی اش از محمود دولت آبادی، سنتی ها را کفن پوش نساخت. تلخ و شیرین ماجراهای شهر آفتاب هم همه به شهردار تهران خورد، نه به او که رئیس نمایشگاه تهران بود! نشر مطالب جسورانه در «دین آنلاین» که خود تأسیسش کرده بود نیز کسی را متوجه او نکرد. انگار او آن قدر نهان بوده که عیان شدن گاه به گاهش هم دیده نمی شود. انتخاب او برای وزارت ارشاد، توسط رئیس جمهوری که میانه روی و اعتدال را شعار خود کرده است، دور از ذهن نبود. او از هر کسی شبیه تر به روحانی و مرادش، هاشمی رفسنجانی است؛ همان قدر صبور و همان قدر زیرک. انتخاب یک روحانی دانشگاهی و یک سیاستمدار فرهیخته، هم می تواند دانشگاه و حوزه را همراه کند و هم اینکه فرهنگ را از گزند سیاست بازان مصون دارد. او با سنتی ها به زبان سنتی صحبت می کند و با روشنفکران، به شیوه مدرن. مخالفان مشهدی روحانی را با لهجه مشهدی همراه می کند و سیاستمداران تهرانی را با لهجه سیاست. با هاشمی شاهرودی از سابقه رفاتشان می گوید و در مصاف با قمی ها، حوزوی بودنش را به میان می کشد. با سینمایی ها به نقد فیلم می نشیند و با نویسندگان، گعده ادبی می کند. با رسانه ای ها، همکار بودنش را به رخ می کشد و با فرهنگی ها، همراه بودنش را. تکیه زدن بر صندلی وزارت ارشاد اما بی شک، بزرگترین حادثه زندگی سید عباس صالحی است؛ نه به خاطر بزرگی مسؤولیت، بلکه به خاطر حادثه بزرگ «عیان شدن». این صندلی او را در کانون توجهات قرار می دهد و پرده نشینی را برایش دشوار می سازد، همچنان که با پیشینیان او چنین کرد. وزیر ارشاد نه به مانند عضو هیئت امنای دفتر تبلیغات است و نه به سان معاون فرهنگی آن. او پا در مسیری گذاشته است که «عیان شدن» لازمه آن است. شاید پذیرفتن این «خلاف عادت» آن قدر برای وی دشوار بود که در دفاعیه اش در مجلس، از خدا استمداد جست و از به میان آوردن سوابق طولانی خود سخن گفت. باری، این روحانیِ هاشمی تبار همه چیز را دارد تا فرهنگ را دگرگون کند و ارشاد را تفسیری دیگر بخشد. با این همه اما معلوم نیست که او باز هم «پرده نشین»ی را اختیار می کند یا آن که این بار «عیان» می شود. |
آیا «پردهنشین» اینبار عیان خواهد شد؟
زاده مشهد، تحصیلکرده قم و ساکن تهران است. آرام و بی ادعا. با او که صحبت می کنی، هیچ واکنشی نشان نمی دهد؛ تنها گاه که شوخی به نظرش جذاب بیاید، ناگهان قهقهه سر می دهد. سخن گفتنش آرام و شمرده است، آنقدر آرام که باید گوش را نزدیک کنی تا بشنوی صدایش را.
سید عباس صالحی، مرد کمتر شناخته شده سیاست و فرهنگ ایران است. او همواره در میانه فرهنگ و سیاست حرکت کرده است. گاه به روی خط قرمز آمده ولی باز به میانه بازگشته است. نه هیچ گاه از خطوط قرمز عبور کرده و نه هیچ گاه، قاعده بازی را به هم زده است. او گوشه گیری نمی کند، اما «پرده نشین» است. همه جا هست و هیچ جا نیست. هم آب مشهد او را محافظه کار و سیاستمدار بار آورده است و هم خواست خودش. میانه روی در ذاتش است. با همه رفت و آمد می کند، بی آن که حب و بغضی را برملا کند. با اهالی مکتب تفکیک رفاقت می کند و در عین حال، اولین مؤسسه رسمی فلسفی در پایگاه تفکیک را بنا می سازد. جالب اینکه به هیچ کس هم بر نمی خورد. با همه رفاقت می کند و تعامل؛ آن قدر که سینما رفتنهای مکررش، حمل بر بی تقوایی نمی شود و حوزوی بودنش، متحجر نشانش نمی دهد. او اما همچنان پرده نشین است. روحانی و روحانی زاده است، اما لباس روحانیت به تن نکرده است؛ با این همه اما حوزوی بودنش بر کت و شلوارهای رنگارنگش غلبه دارد. آن قدر «روحانی» است که سالها عضو هیئت امنای بزرگترین نهاد حوزوی کشور است، بی آن که کسی بابت کت و شلوارش، به او خرده ای بگیرد. به ناگاه به دانشگاه می رود و عالی ترین مدارک دانشگاهی را می گیرد، اما حوزویان قدحش نمی کنند. مدیر مسؤول مجله ای می شود که در رابطه با حوزه است و سردبیرش، معاون عمامه به سر قوه قضاییه، اما صدایی از کسی بلند نمی شود. همه قبول کرده اند که او روحانی است، بی عبا و عمامه، با کت و شلوارهای رنگارنگ. علاقه اش، رسانه است و پژوهش. مجلات بسیاری را به راه انداخته است و خود سردبیر یا مدیرمسؤولش بوده است. هیچ گاه اما به سوی پست های اجرایی نرفته است. از ریاست خوشش نمی آید اما به راهبری علاقه مند است. اولین پست اجرایی اش، ریاست دفتر تبلیغات خراسان بود. سه سال بعد اما، هم آن پست را ترک کرد و هم شهرش را. به قم رفت و مدیر مسؤول و سردبیر چند مجله شد و عضو هیئت امنای دفتر تبلیغات. در آنجا اما ماندگار شد، چون عیان نبود. عضویت در هیئت امنا، همان چیزی بود که دوست داشت: راهبری اما بدون ریاست، حضور اما بدون ظهور. به مؤسسه خراسان هم که رفت، باز عضو هیئت امنا شد و این بار رئیس آن. بعدها که مجمع عالی حکمت اسلامی را در پایگاه اهالی تفکیک بنیان گذاشت، باز هم مؤسس بود و ریاست نکرد. در شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو شورای مهندسی فرهنگی می شود و در بنیاد پژوهشهای اسلامی، عضو هیئت مدیره. او علاقه ای به عیان شدن ندارد. دانش و میانه روی، او را سخت محبوب کرده است. چه آن زمان که تفسیر راهنما را در کنار هاشمی رفسنجانی نگاشت و چه پس از آن که هاشمی شاهرودی را به خود علاقه مند ساخت. ادامه عضویت او در هیئت امناء دفتر تبلیغات نیز حکایت از علاقه رهبر به او دارد. محبوبیت او تا بدانجاست که معاون مطبوعاتی وزارت ارشاد را به اعتراف وامی دارد؛ اعتراف به اینکه او محبوب ترین مسؤول وزارتخانه در میان بدنه و استانهاست. با انتخاب او به معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، تصور این بود که وی پرده نشینی را به کناری نهاده است، اما او نشان داد که می توان هم مسؤول بود و هم در پرده. او در کل دوران معاونت، نه جنجالی آفرید و نه واکنش سختی نشان داد. چند باری هم به خط قرمز نزدیک شد، اما باز هم کسی او را ندید و حساسیتی را برنانگیخت. هم تویئت جسورانه اش در فوت هاشمی رفسنجانی، کسی را نیازرد و هم عذرخواهی اش از محمود دولت آبادی، سنتی ها را کفن پوش نساخت. تلخ و شیرین ماجراهای شهر آفتاب هم همه به شهردار تهران خورد، نه به او که رئیس نمایشگاه تهران بود! نشر مطالب جسورانه در «دین آنلاین» که خود تأسیسش کرده بود نیز کسی را متوجه او نکرد. انگار او آن قدر نهان بوده که عیان شدن گاه به گاهش هم دیده نمی شود. انتخاب او برای وزارت ارشاد، توسط رئیس جمهوری که میانه روی و اعتدال را شعار خود کرده است، دور از ذهن نبود. او از هر کسی شبیه تر به روحانی و مرادش، هاشمی رفسنجانی است؛ همان قدر صبور و همان قدر زیرک. انتخاب یک روحانی دانشگاهی و یک سیاستمدار فرهیخته، هم می تواند دانشگاه و حوزه را همراه کند و هم اینکه فرهنگ را از گزند سیاست بازان مصون دارد. او با سنتی ها به زبان سنتی صحبت می کند و با روشنفکران، به شیوه مدرن. مخالفان مشهدی روحانی را با لهجه مشهدی همراه می کند و سیاستمداران تهرانی را با لهجه سیاست. با هاشمی شاهرودی از سابقه رفاتشان می گوید و در مصاف با قمی ها، حوزوی بودنش را به میان می کشد. با سینمایی ها به نقد فیلم می نشیند و با نویسندگان، گعده ادبی می کند. با رسانه ای ها، همکار بودنش را به رخ می کشد و با فرهنگی ها، همراه بودنش را. تکیه زدن بر صندلی وزارت ارشاد اما بی شک، بزرگترین حادثه زندگی سید عباس صالحی است؛ نه به خاطر بزرگی مسؤولیت، بلکه به خاطر حادثه بزرگ «عیان شدن». این صندلی او را در کانون توجهات قرار می دهد و پرده نشینی را برایش دشوار می سازد، همچنان که با پیشینیان او چنین کرد. وزیر ارشاد نه به مانند عضو هیئت امنای دفتر تبلیغات است و نه به سان معاون فرهنگی آن. او پا در مسیری گذاشته است که «عیان شدن» لازمه آن است. شاید پذیرفتن این «خلاف عادت» آن قدر برای وی دشوار بود که در دفاعیه اش در مجلس، از خدا استمداد جست و از به میان آوردن سوابق طولانی خود سخن گفت. باری، این روحانیِ هاشمی تبار همه چیز را دارد تا فرهنگ را دگرگون کند و ارشاد را تفسیری دیگر بخشد. با این همه اما معلوم نیست که او باز هم «پرده نشین»ی را اختیار می کند یا آن که این بار «عیان» می شود. |
آیا «پردهنشین» اینبار عیان خواهد شد؟