عرفان حلقه یا عرفان کیهانی و اصول آن

فرقه حلقه در پی چهارچوب‌های اصلی دین ما است، کسانی که وارد این فرقه شدند، بی‌موالات شدند. دختران مذهبی که وارد این فرقه‌ها شدند، اکنون حجاب ندارند. برخی از بچه ‌مذهبی‌ها که از شاگردان برخی عرفا بوده‌اند وقتی وارداین فرقه شدند کم‌کم منحرف شدند.

چند سالی است فرقه‌ای به نام کیهانی با بحث ادعای درما ن و درمانگری در جامعه فعالیت خود را آغاز کرده و تلاش دارد این بحث را با نگرش عرفانی بیا ن و در این باره استناداتی از قرآن نیز بیاورد تا این تصور بوجود آید که فعالیت های آنان ریشه قرآنی دارد.
عرفان حلقه
عرفان حلقه
موسس این فرقه شخصی بنام”محمدعلی طاهری” است که بهره ای از اطلاعات دینی نداشت و با کمک چند خانم که برخی از آنها مطالعات عرفانی و قرآنی داشتند، توانست این فرقه را گسترش دهد.
محمد علی طاهری، سرکرده این فرقه کار خود را به شیوه مدیتیشن آغاز کرد. وی سومین بار در سال 90 دستگیر و در بازداشت مشخص شد، اقداماتی ضد امنیت کشور کرده و ایجاد تشکیلات غیرقانونی کرده است.
یکی دیگر از اتهامات رئیس فرقه کیهانی دست داشتن در دو ترور بود و افراد ترور شده، شاکیان پرونده و از همکاران سابق وی بودند که پس از پی بردن به انحرافی بودن افکار وی از این گروه جدا می شوند، اما پس از مدتی مورد ترور قرار می‌گیرند.
نگهداری اسناد محرمانه مراکز مختلف نیز از دیگر اتهامات طاهری بود.
وی تعهد داد در ازای آزادی برخی اقدامات را برای شناخت عوامل انجام دهد؛ ولی پس از آزادی به جای همکاری سعی کرد از فرصت دست داده استفاده کرده و تشکیلات خود را سامان دهد و با خارج از کشور ارتباط برقرار کند. لذا به سرعت ارتباط با کشورهای آسیای میانه برنامه‌ ریزی شد و با اخذ مبالغی از مربیان خود برای این افراد از دانشگاههای برخی کشورهای آسیای میانه مدرک می گرفت که حتی اخذ مدرک به طور غیر حضوری انجام می‌شد.
از طرف دیگر خود طاهری نیز طی ارتباط با برخی کشورها مدارک دکتری(که به هیچ وجه این مدارک از سوی آموزش عالی و وزارت بهداشت و درمان مورد قبول نبود) را دریافت کرد. البته این جای سؤال داشت که فردی که حتی نتوانسته مدرک دیپلم خود را ارائه دهد، چگونه از برخی دانشگاه‌ها به اخذ دکترای افتخاری نائل می‌شود.
طاهری قبل از دستگیری سفرهایی به برخی کشورهای اروپایی داشت و پس از هماهنگی در برخی از کشورها دفتر تشکیل داده و فعالیت را در این کشورها آغاز کرده بود که پایگاه آمریکا در منطقه بودند.
از اصول عرفان کیهانی یا حلقه جواز عدم اعتقاد به هیچ دین و مکتبی است، یعنی فرد صرف نظر از هرگونه اعتقاد حتی عدم اعتقاد و ایمان به خدای واحد می تواند از شبکه شعور الهی استفاده کند.
این اصل که بارها در کتاب انسان از منظر دیگر رئیس فرقه عرفان کیهانی آورده شده است، برای جذب جوانان و افراد دین گریز است؛ به عبارت روشن تر این راه میانبری است که فرد حتی بدون انجام واجبات به وصال خدای می رساند و او را از لطف خدا سرشار می کند امّا این خدای عرفان کیهانی نه آن خدای است که ما می پرستیم بلکه خدایی است که نه محرم نا محرم دارد، نه ایمان به امام و پیامبر و نه دین و مذهب.
در حقیقت میانبر محمدعلی طاهری میانبری است، بسوی پرتگاه مرگ، مرگ معنوی که به مخاطبش یقین می رساند که وجوب واجبات برای هزاره حاضر قدیمی است و کهنه پس مخاطبش را ناگزیر می سازد تا با درک این مطلب برای خود و اجبات دیگری را مانند شفای دیگر مریضان، نشستن چندین ساعته به صورت ریلکسیشن، قرار گرفتن در هرم جمع مرید و.. را برای خود واجب کند مهمترین اشکال و انحراف این فرقه مبارزه آرام و اصطلاحا زیر پوستی با دین،و اعتقادات مردم است.
غیر وحیانی دانستن قران، اهانت به رسول گرامی اسلام صل الله علیه و آله با عنوان تناقض گویی ،غیر معصوم خواندن ائمه اطهار صلوات الله علیهم، شرک دانشتن زیارت قبور ائمه اطهار، تمسخر رجعت و مهدویت، تمجید از شیطان رجیم و موحد خواندن این ملعون رجیم، ادعای خروج جن از درون مردم، ترویج زیرکانه تناسخ، نفی برخی از مسلمات مانند ادعای وجود نداشتن حضرت عزرائیل ،لمس و تماس غیر شرعی با بدن زنان نامحرم به بهانه درمان عرفانی و دهه ها انحراف دیگر.
همچنین فرقه حلقه ابزاری است برای براندازی نرم جمهوری اسلامی. حمایت همه‌ جانبه غربی‌ها از محمدعلی طاهری و سفرهای او به کشورهای اروپایی و برگزاری جلسات مختلف مسئله ای است که یک فرد معمولی نمی‌تواند آنها را انجام دهد. شیوه کار غربی‌ها در ایران جزیره جزیره‌ای است. در ایران کار می‌کنند بعد یک فرد را لیدر قرار می‌دهند تا بتوانند جنگ فرقه‌ای در کشور ایجاد کنند. سپس این افراد که عموماً سوابق نامعلومی دارند در یک دوره وارد کار می‌شوند. سابقه طاهری و همسرش به چریک‌های فدایی برمی گردد. بعد خبری از او نبود. خودش می‌گوید در ترکیه درس می‌خوانده است ولی وقتی بررسی می‌شود می‌بینیم که این سال تحصیلی وی با سال تأسیس دانشگاه هماهنگ نیست. کار این فرقه‌ها مبارزه با آموزه‌های دینی است.
طاهری به صورت عمد اول قرآن را زیر سؤال می‌برد اعتقاد دارد قرآن ناقص است و نوشته پیامبر است بعد با اعضاء شبکه که هرمی است طرح می‌کنند که باید ناقص بودن قرآن را در جامعه بنشانیم تا بتوانیم حرف‌های خود را اثبات کنیم. مرحله بعدی زیر سؤال بردن ائمه است، چون ستون تشیّع است؛ لذا سعی می‌کند آن را بکوبد در سخنانش زیارت ائمه را شرکت می‌داند. زیارت قبور را کثرت‌گرایی می‌داند. مهدویت را می‌کوبد. امام زمان(عج) را مسخره می‌کند و می‌گوید منجی عقل است. بعد جایگزین برای عقل می‌گذارد که جایگزین خودش است.
فرقه حلقه به دنبال زدن چهارچوب‌های اصلی دین ماست. کسانی که وارد این فرقه شدند بی‌موالات شدند. دختران مذهبی که وارد این فرقه‌ها شدند الان حجاب ندارند. برخی از بچه ‌مذهبی‌ها که از شاگردان برخی عرفا بوده‌اند وقتی وارداین فرقه شدند کم‌کم منحرف شدند. اندیشه‌های طاهری اندیشه‌های التقاطی برگرفته از مسیحیت است. مطلب دیگر اینکه این فرقه‌ چارچوب مشخصی ندارد. چارچوب طاهری است و تنها جاذبه آن به دروغ مسئله “شفاء” است. البته مسئله خارج کردن جن از کالبد بدن که متأسفانه در سراسر کشور نیز رایج شده، از دیگر جاذبه های این فرقه است.

عارفان و انتظار بشر از دین

انتظار بشر از دین‌ از مباحث‌ زیربنایی‌ است‌ که‌ در سال‌های‌ اخیر مورد توجه‌ اندیشه‌وران‌ قرار گرفته، و نگارنده‌ درصدد است‌ تا این‌ مسأله‌ را از منظر عارفان‌ و عرفان‌ نظری‌ بررسی‌ کند؛ البته‌ عنوان‌ انتظار بشر از دین، در منابع‌ عرفانی‌ یافت‌ نمی‌شود؛ ولی‌ مفاهیمی‌ مانند شریعت، طریقت، حقیقت، رسالت، نبوت، ولایت‌ و انسان‌ کامل‌ می‌توانند دیدگاه‌ معینی‌ را در این‌ حوزه‌ به‌ ارمغان‌ آورند.

عرفان
عرفان

مهم‌ترین‌ نیاز بشر به‌ دین‌ در عرفان‌ اسلامی، معرفت‌ ذات‌ حق‌ تعالی، اسما، صفات، احکام، اخلاق، تعلیم‌ به‌ حکمت‌ و قیام‌ به‌ سیاست‌ است. در ادامة‌ مقاله، دیدگاه‌ عارفانی‌ چون‌ محیی‌الدین‌ بن‌ عربی، حمزه‌ فناری، عزیزا نسفی، عبدالصمد همدانی، سیدحیدر آملی‌ دربارة‌ انتظار بشر از دین‌ مطرح، و در پایان‌ به‌ مقایسة‌ دین‌ اسلام‌ و عرفان‌ نظری‌ اشاره، و عدم‌ مطابقت‌ کلی‌ این‌ دو حوزه‌ تبیین‌ شده‌ است؛ گرچه‌ اهداف‌ عرفان‌ که‌ سیر و سلوک‌ و قرب‌ الاهی‌ است، از دین‌ اسلام‌ ظهور می‌یابد.

تعریف دین

در تعریف دین، به گونه اى که دین حق را شامل شود و بر تمام ادیان الهى که در زمان خود اصالت داشته اند و بعدها تحریف شده اند صادق باشد، باید گفت: «دین مجموعه اى است از باورهاى قلبى، و رفتارهاى عملى متناسب با آن باورها» که در بخش باورها، اعتقاد به یگانگى خدا و صفات جمال و جلال او، اعتقاد به نبوت و اعتقاد به معاد قرار دارد که از آن به «اصول دین» یا «اصول عقاید» تعبیر مى شود: و در بخش رفتارها نیز کلیّه رفتارهاى متناسب با باورها که بر حسب اوامر و نواهى الهى و به منظور پرستش و بندگى خداى متعال انجام مى گیرد قرار دارد که از این بخش به عنوان «فروع دین» یاد مى شود.لذا اسلام به عنوان یگانه دین حق، عبارت است از مجموعه اى از باورهاى قلبى که برآمده از امور فطرى و استدلال هاى عقلى و نقلى است و تکالیف دینى که از سوى خداى متعال بر پیامبر اسلامصلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم و به منظور تأمین سعادت دنیوى و اخروى بشر نازل شده است.این تکالیف تمامى امورى را که به نحوى در سعادت دنیا و آخرت انسان نقش دارد در بر مى گیرد

رابطه دین و فرهنگ
رابطه دین و فرهنگ

تعریف فرهنگ

جامعه شناسان براى واژه «فرهنگ» حدود پانصد معنا ذکر کرده اند، در برخى تعاریف، فرهنگ در برگیرنده اعتقادات، ارزشها و اخلاق و رفتارهاى متأثر از این سه، و همچنین آداب و رسوم و عرف یک جامعه معین تعریف مى شود. در گونه اى دیگر از تعاریف، آداب و رسوم شالوده اصلى فرهنگ تلقى مى شود و صرفا ظواهر رفتارها، بدون در نظر گرفتن پایه هاى اعتقادى آن، به عنوان فرهنگ یک جامعه معرفى مى گردد.و بالاخره در پاره اى دیگر از تعاریف، فرهنگ به عنوان «عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مى دهد» شناخته مى شود.

رابطه دین و فرهنگ

 

  • دین اگر با گونه نخست از تعاریف فوق مقایسه شود، جزء فرهنگ تلقى مى شود: زیرا فرهنگ در این دیدگاه هم شامل باورهاى قلبى دینی و غیر دینى و هم شامل رفتارها و اخلاق و آداب و رسوم دینى و غیردینى است. از این رو، «دین» جزء «فرهنگ» و زیر مجموعه اى از آن تلقى مى شود.اما اگر دین را با گونه دوم از تعاریف مقایسه کنیم، از آنجا که در این نوع از تعاریف ظواهر رفتار و آداب و رسوم به عنوان فرهنگ شناخته مى شوند، رابطه دین با فرهنگ بسان دو مجموعه اى که فقط در بخشى از اعضا مشترک هستند قابل شناسایى است، و در این دیدگاه نه دین کاملا جزء فرهنگ است و نه فرهنگ زیر مجموعه اى از دین مى باشد.شاید بتوان گفت تعریف فرهنگ به عاملى که به زندگى انسان معنا و جهت مى دهد، منطقى ترین سخن در تعریف این واژه مى باشد.

 

  • معنادارى زندگى انسان برگرفته از نحوه نگرش انسان به جهان و انسان و یا به تعبیر دیگر تابع «جهان بینی و انسان شناسى» اوست. جهان بینى نیز به نوبه خود «نظام عقیدتى» و «نظام عقیدتى»، «نظام ارزشى» را شکل مى دهد.از طرفى چون افعال اختیاری انسان تابع اراده او هستند و اراده انسانها نیز در پرتو نوع نگرش و نظام ارزشى مورد قبول آنها شکل مى گیرد: رفتارهاى انسان نیز تابعى از نظام ارزشى مورد قبول او خواهند بود.خلاصه اینکه معنادارى زندگى انسان در گرو انجام اعمال و رفتارهایى است که در چارچوب نظام ارزشى ویژه یک جامعه، و در راستاى باورها و نظام عقیدتى آن جامعه انجام مى گیرد، و چون مطابق بینش اسلامى، تنها جهان بینی حق و به تبع آن تنها نظام عقیدتى و ارزشى صحیح دین اسلام است، ما مسلمانان عامل معنادارى و جهت دهنده زندگى انسان را «دین» مى دانیم.

 

  • از این رو، فرهنگ در گونه سوم از تعاریف فوق بر دین انطباق مى یابد. مگر آن که اجزاى تشکیل دهنده فرهنگ را کمتر از اجزاى تشکیل دهنده دین بدانیم، مثلا اجزاى فرهنگ را صِرفا نظام ارزشى و رفتارهاى موجود در جامعه دینى بدانیم که در این صورت فرهنگ زیر مجموعه و تابعى از دین خواهد بود.البته گاهى ارزشها در کشورى که داراى جامعه دینى است، فربه تر از صِرف ارزشهاى دینى تعریف مى شوند، در این صورت دو گونه ارزش خواهیم داشت: گونه اول ارزشهاى ثابت و غیر قابل تغییر که از باورهاى دینی سرچشمه مى گیرند، گونه دوم ارزشهاى ناشى از آداب و رسوم و قراردادهاى اجتماعى که قابل تغییر و عوض شدن هستند. امّا پرواضح است که تغییر در دسته دوم گزندى به ارزشهاى ثابت و غیرقابل تغییر نمى رساند: چرا که اساسا از دو خاستگاه متفاوت نشأت گرفته اند.

دین چه ثمراتی برای زندگی انسان دارد؟

در اینکه نیروی عقل و تفکر و اندیشه برای تدبیرهای جزئی و محدود زندگی ضروری و مفید است بحثی نیست انسان در زندگی همواره مواجه با مسائلی است از قبیل: انتخاب دوست، انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب همسر، انتخاب شغل، مسافرت، معاشرت، تفریح، فعالیتهای نیکوکارانه، مبارزه با کژیها و ناراستیها و بدون شک در همه اینها نیازمند به تفکر و اندیشه و تدبیر است و هر چه بیشتر و بهتر بیندیشد موفقیت بیشتری کسب می کند، و احیانا نیازمند به استمداد از تفکر و تجربه دیگران می شود (اصل مشورت) در همه این موارد جزئی، انسان طرح تهیه می کند و آن را به مرحله اجرا در می آورد. در دایره کلی و وسیع چطور؟ آیا انسان قادر است طرحی کلی برای همه مسائل زندگی شخصی خود که همه را در بر گیرد و منطبق بر همه مصالح زندگی او باشد بریزد؟ یا قدرت طرح ریزی فکری فردی، در حدود مسائل جزئی و محدود است و احاطه بر مجموع مصالح زندگی که سعادت همه جانبه را در برگیرد از عهده نیروی عقل بیرون است؟ می دانیم که برخی فیلسوفان به چنین خودکفائی معتقد بوده اند، مدعی شده اند که راه سعادت و شقاوت را کشف کرده ایم و با اعتماد به عقل و اراده، خویشتن را خوشبخت می سازیم. اما از طرف دیگر می دانیم که در جهان دو فیلسوف یافت نمی شوند که در پیدا کردن این راه، وحدت نظر داشته باشند خود سعادت که غایت اصلی و نهائی است و در ابتدا مفهومی واضح و بدیهی به نظر می رسد یکی از ابهام آمیزترین مفاهیم است. اینکه سعادت چیست؟ و با چه چیزهائی محقق می شود؟ شقاوت چیست؟ و عوامل آن کدام است؟

دین و زندگی
دین و زندگی

هنوز به صورت یک مجهول مطرح است او ناشناخته باقی مانده است چرا؟ چون هنوز که هنوز است خود بشر و استعدادها و امکاناتش ناشناخته است مگر ممکن است خود بشر ناشناخته بماند و سعادتش که چیست و با چه میسر می شود شناخته گردد؟! بالاتر اینکه، انسان موجودی اجتماعی است زندگی اجتماعی هزارها مسئله و مشکل برایش به وجود می آورد که باید همه آنها را حل کند و تکلیفش را در مقابل همه آنها روشن نماید، وچون موجودی است اجتماعی، سعادتش، آرمانهایش، ملاکهای خیر و شرش راه و روشش، انتخاب وسیله اش، با سعادتها و آرمانها و ملاکهای خیر و شرها و راه و روش ها و انتخاب وسیله های دیگران آمیخته است، نمی تواند راه خود را مستقل از دیگران برگزیند، سعادت خود را باید در شاهراهی جستجو کند که جامعه را به سعادت و کمال برساند. واگر مساله حیات ابدی و جاودانگی روح، و تجربه نداشتن عقل نسبت به جهان بعد از دنیا را در نظر بگیریم مساله بسی مشکلتر می شود. اینجاست که نیاز به یک مکتب و ایدولوژی، ضرورت خود را می نمایاند، یعنی نیاز به یک تئوری کلی، یک طرح جامع و هماهنگ و منسجم که هدف اصلی، کمال انسان و تامین سعادت همگانی است، و در آن، خطوط اصلی و روشها، بایدها و نبایدها، خوبها و بدها، هدفها و وسیله ها، نیازها و دردها و درمانها، مسؤولیتها و تکلیفها مشخص شده باشد و منبع الهام تکلیفها و مسؤولیتها برای همه افراد بوده باشد. انسان از بدو پیدایش، لااقل از دوره ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است.

نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن کریم، شریعت بوده است هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است. آنچه بشر امروزو به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می گردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق، و به عبارت دیگر یک ایدئولوژی جامع و کامل است. بشر امروز بیشتر از بشر دیروز نیازمند به چنین فلسفه زندگی است، فلسفه ای که قادر باشد به او دلبستگی و حقایقی ماوراء فرد و منافع فرد بدهد، امروز دیگر جای تردید نیست که مکتب و ایدئولوژی، از ضروریات حیات اجتماعی است. اینچنین مکتبی را چه کسی قادر است طرح و پی ریزی کند؟ بدون شک عقل یک فرد قادر نیست آیا عقل جمع قادر است؟ آیا انسان می تواند با استفاده از مجموع تجارب و معلومات گذشته و حال خود چنین طرحی بریزد؟ اگر انسان را بالاترین مجهول برای خودش بدانیم، به طریق اولی جامعه انسانی و سعادت اجتماعی مجهولتر است پس چه باید کرد؟ اینجا است که اگر دیدی راستین درباره هستی و خلقت داشته باشیم، نظام هستی را نظامی متعادل بدانیم، خلاء و پوچی را از هستی نفی نمائیم، باید اعتراف کنیم که دستگاه عظیم خلقت این نیاز بزرگ را، این بزرگترین نیازها را، مهمل نگذاشته و از افقی مافوق افق عقل انسان، یعنی افق وحی، خطوط اصلی این شاهراه را مشخص کرده است (اصل نبوت) کار عقل و علم، حرکت در درون این خطوط اصلی است.

نقش دین در زندگی روزمره

دین و زندگی
دین و زندگی

 

چند روز است که می‌خواهم مطلبی بنویسم درباره علل دین گریزی در نسل امروز،اما سوالی ذهنم را در گیر کرده است. مدام در این فکر هستم که خدا در متن زندگی خود من تا چه اندازه نقش دارد؟ آیا اصلا در متن است یا حاشیه؟

✳ وقتی هنوز #خدا تیتر اول روزنامه زندگی من نیست،چگونه می‌توانم درباره زندگی دیگران بنویسم. وقتی من که مثلا بچه مذهبی هستم هنوز نتوانسته‌ام زیبایی‌ها و جذابیت‌های دینم را به دیگران نشان بدهم و آن را در نماز و روزه و #ریش و #حجاب تعریف کرده‌ام،چگونه انتظار دارم اطرافیانم دین زده نشوند؟

به قول این بیت شعر که می‌گوید:

اسلام به ذات خود ندارد عیبی

هر عیب که هست از مسلمانی ماست

✳ ایراد کار از ما بچه مسلمان هاست. ما که داعیه‌ی #جذب داریم و خیلی ها را #دفع کرده‌ایم.

✳ اسلام دینی است که برای تمام لحظات زندگی انسان برنامه دارد و این ویژگی وجه تمایز و برتری از سایر ادیان های انحرافی و غیر الهی است. در اسلام مانند بعضی ادیان روز خاصی برای عبادت اختصاص داده نشده تا مردم در طول هفته از یاد خدا #غافل شوند و در همان روز خاص به عبادت و یاد خدا بپردازند و بخشوده شوند. درست است که راه توبه در اسلام همیشه باز است اما اسلام یاد خدا را وارد لحظه لحظه‌ی زندگی می‌کند به نحوی که فرد هر لحظه به یاد خدا باشد و از خطرات در امان بماند. در حالی که ما حتی تعریفی کاربردی از اولین اصل از اصول دین یعنی توحید ارائه نداده‌‌ایم.این که توحید به معنای یگانگی است و خداوند احد است نه واحد،که برای واحد اثنانی مترتب است و امثال این قضایای تخصصی فلسفی درست،اما آیا همگان می‌توانند این مسائل را در زندگی روزمره خود وارد کنند؟این مفاهیم علمی برای متن زندگی بیش از حد غیر قابل هضم‌اند. مگر نه اینکه اصول دین تقلیدی نیست و تحقیقی‌ست؟

✳ آیا امکان تحقیق در این مسائل کلان برای #همگان مقدور است؟چرا تعریفی کاربردی و قابل استفاده در #زندگی_روزمره ارائه ندهیم؟

✳ همه‌ی افراد در زندگی روزمره خود با اتفاقاتی روبرو می‌شوند که حس می‌کنند نیرویی ما فوق #نیروی_بشر در اینجا نقش داشته است.این نیرو خداست و فرد با چند تجربه‌ی عینی به اصل توحید یقین پیدا می‌کند و با اعتقاد به این مسئله که خداوند همیشه و همه جا با او و مراقب اوست به جهان بینی توحیدی دست می‌یابد.لذا در همه حال احساس دلگرمی و امیدواری می‌کند زیرا که می‌داند کسی هست تا حواسش به او باشد و وقتی درمی یابد در لحظه‌هایی که هیچکس به داد او نمی‌رسد خداوند همواره حاضر است،عشق به خدا در دل او خانه کرده و کم کم مسیر حقیقی را پیدا خواهد کرد.

✳ همچنین ضعف ما در پاسخگویی به هدف خلقت انسان هم مشهود است. اینکه هدف خلقت انسان #خلیفة_اللهی و قرب و رجعت دوباره به سوی اوست،برای همگان قابل درک نیست. همواره برای همه #شبهات و درگیری‌های ذهنی انسان پاسخهایی کاربردی تر توسط #منابع_اسلامی ارائه شده است در حالی که ما به شکلی لقمه را دور سر مخاطب می‌پیچانیم که آن اندک اشتهایی هم که برای دانستن در او شکل گرفته را هم کور می‌کنیم.

✳ هدف از خلقت انسان عبادت است اما ابتدا باید #عبد را تعریف کرد. عبد کسی است که سعی دارد شبیه معبود خود باشد.شوربختانه ما عبادت را هم منحصر در نماز و روزه کرده‌ایم و آن را سخت جلوه داده‌ایم. شاید برای ما سخت نباشد اما باید مخاطب خود را بشناسیم.کسی که تابحال نماز نخوانده را نمی‌شود یک شبه نمازخوان کرد. آیا راهی دیگری برای عبادت او وجود ندارد؟هر کوششی در جهت کسب اسماء و صفات الهی عبادت است و اگر ما عبادت را در رشد اخلاقی تعریف کنیم،عبادت را در متن زندگی روزمره‌اش وارد کرده‌ایم قدم اول را برداشته‌ایم و خود او به مرور مسیر حقیقی را خواهد یافت.

✳ اسلام دینی انعطاف پذیر است. احکام اسلامی در عین استواری سهل و ساده است به نوعی که انجام آن برای همگان مقدور باشد.اصطلاحا اسلام،سهله و سمحه است. لذا در فقه برای هر مسئله حکمی ثانویه نیز در نظر گرفته شده است. از همین رو ما به عنوان بچه مسلمان بایستی از نگاه صفر و یکی پرهیز کنیم.

✳ قرآن کتاب آسمانی ما خود منبعی غنی در همه‌ی زمینه هاست و این از اعجاز قرآن است.از جمله در علم هیچگاه قدیمی نمی‌شود و در هر دوره با رشد شناخت بشر از جهان هستی دروازه‌های جدیدی از علوم قرآن به روی انسان باز می‌شود.اما وقتی دانشجو در کلاس درس به آیه‌‌ای از قرآن استناد می‌کند،سخنش از جانب استاد به عنوان سخنی علمی پذیرفته نمی‌شود. آیا این از کم کاری ما بچه مسلمان ها نیست؟

اسلام امانتی است که حال بعد از هزار و چهارصد سال به ما رسیده است.آیا وقت آن نرسیده است که ما بچه مسلمان ها تکانی به خود بدهیم؟

غرب و آثار زیان بار تکیه افراطی بر علم و عقل و گریز از دین

1. پوچ گرایی، اضطراب و احساس تنهایی:

شهید مطهری در این باره می‌فرماید: امروز غالبا دریافته‌اند که علم گرایی محض از ساختن انسان تمام ناتوان است. علم خالص انسان تک ساحتی می سازد نه انسان چند ساحتی. امروزه هم دیافته اند که عصر علم محض به پایان رسیده و یک خلأ آرمانی جامعه ها را تهدید می‌کند.

به گفته اریک فروم، رشد فن آوری نتوانسته است انسان را به آرامش روانی برساند که مهمترین بنیاد سلاکت از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی است و نخستین گام در زندگی سعادتمندانه است. بلکه بر عکس آرامش را از او گرفته است.

2. خستگی روحی و احساس خلأ معنوی و اخلاقی

علم و فن آوری و بهره‌های مادی آن از ارضای نیاز‌های فطری و معنوی انسان عاجزند، همین امر سبب روی آوردن بسیاری به دین شده است.

انسان معاصر با وجود برخورداری از دانش تجربی و عقل، آن را برای هدایت اخلاقی و معنوی و پاسخگویی به نیاز‌ فطری خود ناکافی می بیند، از اینرو جمع کثیری از نسل جدید اندیشه وران غربی اعتراف کرده‌اند که « ماره گم کردگانی هستیم که ورای خود و آرای ضعیف خود در جستجوی کانون‌هایی هستیم که رفتار و اندیشه ما را به سلاح اخلاق و معنویت مجهز سازد»[21]

3. ناتوانی در حل معظلات بشر معاصر

طی ده‌های اخیر، بسیاری از اندیشه وران غربی توصیف علم تجربی به‌عنوان تنها راه کشف مجهولات بشری را سخنی ناصواب و خلاف واقع شمردند. برای مثال به اظهار ریچارد، استاد علم مصالح و مهندس برق «یکی از شدیدترین دروغ هایی که تاکنون تقریبا در همه جهان پذیرفته شده، این است که روش علمی تنها راه مطمئن به سوی حقیقت است.»[22]

4. افزایش تبهکاری

علوم تجربی حداکثر توان فراهم سازی رفاه را دارد، ولی این امر برای ایجاد جامعه سالم و پویا کافی نیست، بلکه اگر هدایت نشود منشأ افزایش تبهکاری است. بر پایه تحقیقاتی که در یک کشور صنعتی جهان انجام گرفته، روشن شده است که افزایش تبهکاری در نتیجه فقر و عقب ماندگی مردم کشور‌ها نبوده، بلکه در پی رفاه جوامع صنعتی و سیستم‌های دموکراسی غربی ایجاد می‌شود.[23]

5. حیرت و سرگردانی

قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «کسانی که ایمان به آخرت ندارنداعمال بدشان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان می‌شوند.»[24]

آثار و فوائد دین

1. معنا بخشی به زندگی

شاید این فایده از مهم‌ترین فواید دین باشد، زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا دارد که بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده. در واقع، اگر معنای زندگی را در جهت تأمین جاودانگی انسان تبیین کنیم، به یکی از عظیم‌ترین و اصلی‌ترین فواید دین دست یافته‌ایم؛ ازاین رو گفته اند سرّ حاجت انسان به دین، جاودانه بودن و زندگی اخروی اوست و اگر جاودانگی‌ مطرح‌نباشد، زندگی‌ لغو خواهد بود.

2. راهنمایی به زندگی با آرامش

دین اطلاعاتی را در اختیار انسان می نهد تا زندگی برای او در مجموعه هستی میسر و مطبوع شود و به تعبیری بین آدمی و جهان و زندگی و خویشتن او آشتی برقرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد.[11]

آرامش روانی، گمشده انسان است و او با تمام وجود در پی دستیابی به آن می‌باشد.

از دیدگاه دین، یگانه چیزی که می تواند این نیاز را برآورده کند، یادخداست. قرآن کریم با تأکید تمام، اعلام می‌کند که آرامش روان، فقط در سایه توجه به خداوند امکان پذیر است « ألابذکرالله تطمئن القلوب [12]»[13]

3. تربیت و تکمیل انسان‌ها فراخور استعداد‌‌ها

افراد بشر از نظر درک کمال و تحصیل معارف و اکتساب فضائل گوناگونند چون عقول انسان‌ها متفاوت است، انبیا مبعوث می‌شوند که هر مستعدی را به نهایت کما ممکن او نایل کنند. بعبارت دیگر چون عقول انسان‌ها متفاوت است و انسان کامل کمیاب، انبیا مبعوث می‌شوند که هر مستعدی را به نهایت کمال ممکن او نایل کنند.[14]

4. از بین بردن ترس

انسان به‌دلیل وجود عقل، اگر بخواهد عملی را انجام دهد بیمناک است که مبادا مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترک کند بیمناک است که شاید وظیفه اش را انجام نداده است. از این‌رو در هر جا از خشم خداوند بیمناک است، اما بوسیله بعثت انبیا و بیان حدود و فعالیت انسان، این ترس زائل خواهد شد و او بدون بیم وظایف خود را انجام می دهد.

5. پاسخ به احساس تنهایی

یکی از دردهای همیشگی انسان که پیوسته از آن رنج می برد، احساس تنهایی است. یکی از فوائد دین و بارو دینی این است که انسان خداباور هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند زیرا باور دارد که خدا از رگ گردن به اون نزدیکتر است.«نحن اقرب الیه من حبل الورید[15]»

6. شناساندن اشیا سودمند و زیان آور به انسان

عقل در صورتی سود و زیان اشیا را درک می کند که آنها را تجربه و آزمایش کرده باشد و آزمون و تجربه نیز نیازمند گذشت زمان های طولانی و تحمل زیان های فراوان است.

فایده بعثت این است که انسان طبق رهنمود‌ وحی، اشیای نافع و ضارّ را می‌شناسد بدون اینکه خطر و ضرری متوجه او باشد.[16]

7. اصلاح فرد و اجتماع

جامعه‌ای که به دین پایبند نباشد، واقع بینی و روشنفکری را از دست می‌دهد و عمر گرانمایه خود را درگمراهی و ظاهر‌بینی و غفلت می‌گذراند، عقل را زیر پا گذاشته، و چون حیوانات، کوتاه نظر و بی‌خرد زندگی می‌کند. دچار زشتی اخلاق و پستی کردار می‌شود و بدین ترتیب، به کلی امتیازات انسانی را از دست می‌دهد. چنین جامعه‌ای گذشته از این‌که به سعادت ابدی و کمال نهایی خود نمی‌رسد، در زندگانی کوتاه و زود‌گذر این جهان نیز، نتایج شوم و آثار ناگوار انحرافات و کجروی‌های خود را دیده و دیر یا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد و به روشنی خواهد فهمید که تنها راه سعادت، همان دین و ایمان به خدا بوده است و سرانجام ازکردار خود پشیمان خواهد شد.[17]

8.همبستگی اجتماعی:

همبستگی و وفاق،‌ اساس یک زندگی اجتماعی است و زوال آن موجب فروریزی ساخت جامعه و از هم‌پاشیدگی حیات اجتماعی می‌شود. از طرفی هرفردی براساس غریزه‌ خویشتن‌دوستی، نفع خویش را می‌طلبد، گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزی، موجب اختلاف و در‌گیری است. دین با تبیین حیات و مقدمه خواندن آن برای زندگی اخروی و نیز دعوت به گرایش‌های معنوی وتربیت ویژه‌ اخلاقی، این انسجام و همبستگی را فراهم می‌‌آورد.

برادرى و احساس اشتراک بر محور دیندارى سامان مى‌یابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور مى‌نویسد: «مناسک دین براى کارکرد درست زندگى اخلاقى ما، به همان اندازه ضرورىاند که خوراک براى نگه داشتن زندگى جسمانى ما ضرورت دارد، زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ مىکند.[18]

9. جبران کاستی های دنیای مدرن

علوم طبیعى با تمام پیشرفتهاى گسترده‌اش، از پاسخگویى به نیازهاى غیر طبیعى انسان عاجز است و تنها از دین مى‌توان انتظار داشت تا نیازهاى ماوراى طبیعى آدمى را برآورده کند. علامه طباطبایى مى‌نویسد: «درست است که علوم طبیعى چراغى است روشن که بخشى از مجهولات را از تاریکى درآورده و براى انسان معلوم مىسازد ولى چراغى است که براى هر تاریکى سودى نمىبخشد. از فن روانشناسى حل مسایل فلکى را نمىتوان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمىآید و بالاخره علومى که از طبیعت بحث مىنماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوى و روحى بیگانه بوده و توانایى بررسى این گونه مقاصدى که انسان با نهاد و فطرت خدادادى خود خواستار کشف آنها است، ندارد.[19]

10. تفسیر خوشبینانه از مرگ

بسیاری از افراد از مرگ نگرانند. اضطراب آنان به دلیل این امور است: خود مردن، از دست دادن چیزهای خوب در زندگی، و اطمینان نداشتن به آنچه قرار است بعد از مرگ رخ دهد. در اینجاست که دین تفسیری خوش‌بینانه از مرگ به دست می دهد و آن‌را نه نابودی و از بین رفتن، که انتقال از یک نوع زندگی موقت به نوع دیگری از زندگی که همیشگی وابدی است، تلقی می‌کند.[20]

قلمرو دین و انتظار حداقلی و حداکثری از دین

به طور کلّی، دیدگاه های مختلف در باب قلمرو دین را می‌توان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: 1. دیدگاه حدّاقلی؛ 2. دیدگاه حدّاکثری.

در این حوزه هم عالمان مسلمان و هم دانشمندان غیر مسلمان اظهار نظر کرده‌اند.

نظریه دین حدّاقلی، امروزه میان روشنفکران و نواندیشان دینی رواج دارد. اینان با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضور دین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند در واقع گستره دین، در امور اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و فقهی به حداقل تحویل داده شده، و شرع در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است. در واقع، «بینش اقلّی»، خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده و در امور دنیایی هم به حداقل لازم، بسنده کرده است و بدین طریق، دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست (یا دین و دنیا) قائل هستند.[5]

تلقی دکتر سروش از دخالت دین در عرصه های گوناگون نخست حداقلی و بعد بالعرض است؛ یعنی «خداوند اولاً و بالذات دین را برای کارهای این جهانی و سامان دادن به معیشت درمانده ما در این جهان فرو نفرستاده است. تعلیمات دینی علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده اند؛ یعنی برای تنظیم معیشت و سعادت اخروی هستند.»[6] درنتیجه تمام آموزه های دینی اولا و بالذات برای آباد ساختن آخرت ما بیان شده و هدف دیگری از جمله توصیه های بهداشتی ، روانی ، نیازهای اقتصادی ، فرهنگی و… ندارد. [7]

در مقابل گروهی از متالهان مسیحی، وحی را جانشین همه معارف بشری اعم از علوم تجربی ، اخلاقی و مابعدالطبیعی می‌دانستند و بر این باور بودند که خداوند هرآنچه نیاز بشر بوده است را در کتاب مقدس آورده است. این گروه که قلمرو حداکثری برای دین قائل شدند معتقدند که باید صرفا شریعت را آموخت و نیاز به فراگیری هیچ چیز دیگر حتی فلسفه نیست .[8]

در این بین دیدگاهی که در مقابل دیدگاه آخرت گرا [9]و دنیاگرا قرار دارد، دیدگاه جامع نگر است. دیدگاه جامع نگر در تفسیر جهت‌گیری دعوت انبیا بر این باور است که تعالیم پیامبران، همه شئون حیات بشر، اعم از زندگی دنیوی و اخروی را شامل است و پیامبر اسلام (ص) به دلیل خاتمیت، پیامی جامع و کامل برای بشر آورده است. تصویر غالب دانشمندان جامع نگر، از جامع و کامل بودن پیام رسول گرامی اسلام (ص) این است که خداوند نه حداقل، بلکه حداکثر آنچه را که مورد حاجت بشر است بر وی ارزانی داشته است، بنابراین دین اسلام به همه نیازهای آدمی پاسخگوست و هر کس با هر حاجتی به دین روی آورد، بی نصیب نخواهد بود.

برخی از متکلمان متأخر و متفکران معاصری همچون امام خمینی، علامه طباطبایی و… از کسانی اند که به دیدگاه جامع نگر قایل هستند.

استاد مطهری نیز از نظریه دین حدّاکثری دفاع کرده و از همگرایی و همسویی دین و دنیا سخن گفته و دیدگاهی جامع نگرانه در این باب اتخاذ کرده است.[10]

اسلام چیست؟!

اگر از یک مسلمان پرسیده شود که اسلام چیست؟ در جواب احتمالا خواهد گفت:” اسلام نام دین ما است

اسلام چیست
اسلام چیست

با ذکر نام رب تعالی، در اولین قسمت از برنامه “من را با اسلام آشنا کنید” همراه شما بزرگواران هستیم. حضرت حق را سپاس می گوییم که ما را به پذیرش دین اسلام مفتخر نموده و عشق به خداوند را از طریق این دین مبین در قلوب ما جاری ساخته است.
در برنامه امروز در رابطه با مفهوم کلمه اسلام با شما گفتگو خواهیم نمود. در این برنامه خواهیم کوشید تا مهمترین ویژگیهای اسلام را مورد مطالعه قرار دهیم.
اگر از یک مسلمان پرسیده شود که اسلام چیست؟ در جواب احتمالا خواهد گفت:” اسلام نام دین ما است. اسلام نام آخرین دین خداوند است. اسلام کاملترین دینی است که توسط آخرین پیامبر خدا برای بشر نازل شده است.” اما طبعا یک فرد مسلمان باید بسیار بیشتر از این تعاریف ساده را بداند.
در لغت نامه کلمه اسلام به این صورت تعریف شده است: تسلیم شدن، اطاعت کردن و همچنین صلح.
دیدگاه مسلمانان، اسلام خاتم ادیان الهی است. خاتمیت به این معناست که اسلام در بر دارنده تمام آن مطالبی است که باید از طریق وحی برای انسان بیان شود. قرآن نیز دین اسلام را به عنوان خاتم ادیان الهی معرفی میکند. یعنی اگر شریعت اسلام را در یکسو و سایر شرایع آسمانی را که برای سراسر حیات بشر در دورانهای گذشته مقدر شده است در طرف دیگری بگذاریم، شریعت اسلام از همه آنها استوارتر است که این خود معنی خاتمیت و شریعت آخرین است.
ادیان عموما براساس نام بنیانگذار و یا نام قومی که منسوب به ان است نامگذاری می شوند. به عنوان مثال یهودیت و هندوئیزم هر دو منسوب به قوم ویژه ای هستند. اما برخی ادیان دیگر نیز هستند که همچون مسیحیت و بودیزم براساس نام موسس خود نامیده می شوند. اما نام دین اسلام از طرف خداوند داده شده و بر اساس نام حضرت محمد (ص) و یا قومیت عرب نامگذاری و یا شناخته نمی شود. چراکه اسلام نامی است که از جانب خداوند به این دین داده شده و محمد بن عبدالله (ص) نه موسس ان بلکه صرفا پیغمبر این دین از جانب خداوند محسوب می شود.
همانگونه که گفتیم اسلام به معنی تسلیم شدن در برابر اراده خداوند است. برای مسلمان شدن مهم نیست که شما منسوب به کدام دین و نژاد و ملت و زبان هستید. هر انسانی می تواند به دین اسلام مشرف شود و از چشمه لایزال ان بنوشد.
بعبارتی دیگر دین اسلام، نام هدایتی است که خداوند برای انسانها در نظر گرفته است و این هدایت در قرآن کریم، کتابی که کلام محض خداوند است تجلی یافته است.
خداوند در طول ازمنه مختلف برای هدایت انسانها در چهار گوشه جهان پیامبران متعددی را ارسال کرده است. علمای اسلامی بر این باورند که تمامی هدایتهای صورت گرفته از سوی پیامبران، تحت نام اسلام صورت گرفته است.
خداوند در ایه سیزدهم سوره مبارکه شوری می فرماید: آئینى را براى شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود; و آنچه را بر تو وحى فرستادیم و به ابراهیم و موسى و عیسى سفارش کردیم این بود که: دین را بر پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید. بر مشرکان گران است آنچه شما آن را به سویش دعوت مى کنید. خداوند هرکس را بخواهد برمى گزیند و کسى را که به سوى او باز گردد هدایت مى کند. ”
بنابراین از حضرت آدم تا حضرت خاتم همه و همه، پیامبرانی بوده اند که در قالب دین اسلام به هدایت جهانیان پرداخته اند.
احکام و اخلاقی که خاتم الانبیاء از طرف خداوند به بشریت عرضه کرده، ابدی هستند. به همین دلیل است که خداوند در بخشی از ایه سوم سوره مبارکه مائده فرموده است: “امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت‏ خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما به عنوان دین برگزيدم.”
اسلام دینی کامل بوده و بطور یقین از هرگونه خرافه و بدعت مبرا است. این دین در سراسر حیات انسان، از لحظه تولد تا لحظه مرگ وی را در خود احاطه کرده است.
خداوند بزرگ در آیه ۸۹ سوره مبارکه نحل در این خصوص فرموده است: و [به ياد آور] روزى را كه در هر امتى گواهى از خودشان برايشان برانگيزيم و تو را [هم] بر اين [امت] گواه آوريم و اين كتاب را كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم.
هدف اسلام تحصیل سعادت دنیا و عقبی برای انسان است. این دین توحیدی مبتنی بر وحی است و غایت آن، رضایت حق تعالی است.
فراموش نکنیم که اسلام بر عقل و شعور انسان تاکید بسیار دارد. تین دین از انسان می خواهد که تفکر کند، محیط خود را اصلاح نماید، تلاش کند و خود را توسعه دهد.
دین اسلام دینی میانه رو است. در آن افراطی گری وجود ندارد و به جای آوردن احکام آن ساده و سهل است.
مبانی اعتقادی اسلام روشن و منطقی است و فهم و قبول ان به سهولت امکان پذیر است.
در دین اسلام میان خدا و بنده خدا نیازی به واسطه وجود ندارد. این دین به حیات دنیوی و اخروی، به سلامت جسمانی و روحانی و به توان ذهنی و عقلی انسان اهمیت بسیار قائل است.
به همین دلیل است پروردگار توانا در آیه ۸۵ از سوریه مبارکه آل عمران می فرماید: و هر كه جز اسلام دينى [ديگر] جويد هرگز از وى پذيرفته نشود و وى در آخرت از زيانكاران است.

چرا خدا دین خود را اسلام نامید!

یكی از مباحثی كه در موضوع خاتمیت می توان آن را مطرح نمود و مورد توجه و دقت  قرار داد، دین و شریعتی است كه خداوند بی همتا آنرا توسط رسول گرامی خود حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه وآله) به مردم رساند واز مردم خواست كه نسبت به پذیرش آن با جان و دل اقدام نمایند. دینی كه از همان آغاز به دین اسلام نامگذاری شد و نام و آوازه اش به عنوان آخرین دین الهی به گوش جهانیان رسید.

دین اسلام
دین اسلام

در همین راستا در قرآن  آیه ای وجود دارد كه تنها دین مورد پسند خداوند را دین اسلام معرفی می كند ودر این باره می فرماید 🙁 إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام)1: دین در نزد خدا، اسلام است.

در نگاه ابتدایی ممكن است كه ما گمان كنیم كه این آیه شریفه سایر ادیان را زیر سۆال برده و منكر آاسمانی بودن آنها شده است، به گونه ای كه  آنها را صرفاً یك سلسله ازآیین های  ساختگی و بی اساسی معرفی نموده كه هرگز منشأ الهی نداشته و با سرچشمه وحی كاملاً بی ارتباط است.

با كمی دقّت و حوصله معمای نهفته برای ما حل شده و به این نكته می رسیم كه خداوند هرگز در این آیه شریفه در صدد انكار سایر ادیان كه خود سازنده آن است نیست، چراكه «واژه” دین” در لغت در اصل به معنى جزا و پاداش است، و به معنى اطاعت و پیروى از فرمان نیز آمده است، و در اصطلاح مذهبى عبارت از مجموعه قواعد و قوانین و آدابى است كه انسان در سایه آنها مى‏تواند به خدا نزدیك شود و به سعادت دو جهان برسد و از نظر اخلاقى و تربیتى در مسیر صحیح گام بردارد.

واژه” اسلام”  نیز به معنى تسلیم است، بنا بر این معنى جمله” إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ” این است كه آیین حقیقى در پیشگاه خدا همان تسلیم در برابر فرمان او است، و در واقع روح دین در هر عصر و زمان، چیزى جز تسلیم در برابر حق نبوده و نخواهد بود، بر اساس همین مطلب می توان گفت پیروان ادیان گذشته در زمان خود مسلمان به شمار می آمدند هرچند به حسب ظاهر نام یهودی یا مسیحی ویا چیز دیگری داشته باشند».2

 

ادیان آسمانی چه تفاوتی با هم داشتند؟!

نكته قابل توجه در مورد ادیان اسمانی آن است كه  بر اساس نظر متخصصین حوزه ادیان  هر یك از  این ادیان، قبل از اینكه مورد تحریف و دست كاری قرار بگیرند بایكدیگر تفاوت جوهری و بنیادین نداشتند، و همگی بر  پایه ی توحید و یگانه پرستی بنا شده بودند و ستون اصلی و اساسی آنها را پرستش خدای یگانه و انجام فرامین و دستورات او تشكیل می داد.

به منظور توضیح بیشتر می توان گفت: هر یك از ادیان توحیدی از سه بخش اصلی تشكیل می شدند كه عبارتند از:

1- عقاید       2- اخلاق         3-احكام

ادیان سابق در مقایسه با دین شریف اسلام ناقص به شمار می آیند و به حكم عقل سلیم هنگامی كه نسخه ی كامل یافته ای از دین وجود دارد ماحق نداریم سراغ دین ناقص برویم

در بخش اول و دوم كه بخش عقاید و اخلاق باشد، تقریباً با هم هماهنگ بوده و تفاوت چندانی بین آنها وجود نداشت اما در بخش سوم كه بخش احكام باشد با یكدیگر اختلاف دارند، كه بر اساس نظر پژوهشگران عرصه ی ادیان این اختلاف و تفاوت صرفاً در كمیت و كیفیت و نحوه ی  اجرای احكام است، كه این امر قطعاً به هدف اصلی این ادیان كه عبارت باشد از توحید و پرستش خدای یگانه لطمه و ضربه ای وارد نمی ساخت.

اعمال زیبایی چون نماز، روزه، حجاب، انفاق و… اختصاص به دین اسلام نداشته ودر سایر ادیان نیز وجود داشت وجز مهمترین احكام و دستورات الهی آنها به شمار می آمد.

به عنوان نمونه در شریعت عیسی (علیه السلام) برپایی نماز از واجبات مهمی به شمار می آمد که خداوند، در همان آغاز تولد به ایشان توصیه کرد. اولین کلماتی که حضرت عیسی پس از تولد در جمع مردم حیرت زده بیان کرد، در مورد نماز بود. قرآن می فرماید: حضرت عیسی علیه السلام چنین گفت: «انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً و جعلنی مبارکاً این ما کنت و اوصانی بالصلاة و الزکاة مادمت حیاً» 3

ترجمه: من بنده خدا هستم. خداوند به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است مرا مایه برکت قرار داد هرکجا که باشم و تا زنده ام به نماز و زکات سفارش کرد.

قرآن در توصیف مریم (علیها السلام) مادر حضرت عیسی (علیه السلام) نیز، پس از این که او را به خاطر ایمان، تقوا و پاکدامنی، برگزیده زنان جهان نام می نهد، خطاب به او می فرماید:

«یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین». 4

ای مریم برای پروردگارت خضوع کن و سجده به جای بیاور و با رکوع کنندگان رکوع کن».

آیین زرتشتیان

از آثار بر جای مانده از زرتشتیان نیز استفاده می شود كه نمـاز مهمترین راه ارتباط فرد با خداوند و سپاسگزاری از بخششهای بی کران آن خالق مهربان بوده است.« نماز زرتشتیان بسیار شبیه نماز مسلمانان بوده است كه در پنج نوبت باید همراه با دعاهای مخصوص ادا می شد. هم چنین مقدماتی برای انجام این مراسم عبادی دارند كه به مقدمات نماز در اسلام بی شباهت نیست. در كتاب دیانت زرتشتی آمده است: «زرتشتی ها هر 24ساعت را به 5 دوره یا گاه تقسیم می كنند و آداب مذهبی تابع این «پنج گاه» است. بر هر زرتشتی مومن فرض است كه در هر یك از پنج دوره ادعیه و مناجات های خاص بخواند. بنابراین در آیین زرتشت نیز نماز یكی از اركان مهم دین به شمار می آمد، اما اینكه اصل آن چگونه بوده به خاطر تحریف و تغییرات فراوان معلوم و مشخص نیست؛ و آنچه امروزه بین زرتشتیان مرسوم است  را نمی توان آن را  به عنوان یك عبادتی كه در درگاه  الهی مورد قبول است پذیرفت.  در واقع نماز در این آیین نوعی آوازه خوانی فردی یا جمعی است و با نمازی كه در اسلام مطرح می باشد، فرق های اساسی دارد. چرا كه نماز اسلام دارای ركوع و سجود و قنوت و … بوده و دارای احكام ویژه ای است.بر خلاف نماز زرتشتیان كنونی».5

در آیین یهود نیز نماز جایگاه و اهمیت بسیار والایی برخوردار بوده است كه در این زمینه محكمترین سند را می توان آیات نورانی قرآن كریم دانست. به عنوان نمونه خداوند خطاب به حضرت موسی می فرماید: «إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی».6

ترجمه: من اللَّه هستم، معبودى جز من نیست، مرا پرستش كن و نماز را براى یاد من به‏پادار. آنچه در توضیح این آیه می توان گفت آن است كه: «مطابق شواهد تاریخی  هنگامى كه مدت قرارداد حضرت موسى (علیه السلام) با” شعیب” در” مدین” پایان یافت، همسر و فرزند و همچنین گوسفندان خود را برداشت و از مدین به سوى مصر رهسپار شد، راه را گم كرد، شبى تاریك و ظلمانى بود، گوسفندان او در بیابان متفرق شدند، مى‏خواست آتشى بیفروزد تا در آن شب سرد، خود و فرزندانش گرم شوند، اما بوسیله آتش‏زنه آتش روشن نشد در این اثناء همسر باردارش دچار درد وضع حمل شد.

طوفانى از حوادث سخت، او را محاصره كرد در این هنگام بود كه شعله‏اى از دور به چشمش خورد، ولى این آتش نبود بلكه نور الهى بود، موسى به گمان اینكه آتش است براى پیدا كردن راه و یا برگرفتن شعله‏اى، به سوى آتش حركت كرد هنگامى كه موسی( علیه السلام) نزد آتش آمد، صدایى شنید كه او را مخاطب ساخته مى‏گوید: اى موسى” من پروردگار توام، كفشهایت بیرون آر، كه تو در سرزمین مقدس” طوى” هستى .

موسى با شنیدن این نداى روح پرور:” من پروردگار توام” هیجان زده شد و لذّت غیر قابل توصیفى سرتاپایش را احاطه كرد، این كیست كه با من سخن مى‏گوید؟! این پروردگار من است، كه با كلمه” ربك” مرا مفتخر ساخته، تا به من نشان دهد كه در آغوش رحمتش از آغاز طفولیت تا كنون پرورش یافته‏ام و آماده رسالت عظیمى شده‏ام.

سپس از همان گوینده این سخن را نیز شنید:” و من تو را براى مقام رسالت برگزیده‏ام، اكنون به آنچه به تو وحى مى‏شود گوش فرا ده”!

و به دنبال آن نخستین جمله وحى را موسى به این صورت دریافت كرد” من” اللَّه” هستم، معبودى جز من نیست” (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).

” اكنون كه چنین است تنها مرا عبادت كن، عبادتى خالص از هر گونه شرك” (فَاعْبُدْنِی).

” و نماز را برپاى دار، تا همیشه به یاد من باشى” (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِی)»7

چنانچه ملاحظه فرمودید: این  آیه خطاب به حضرت موسی كه  پیامبر یهودیان است  پس از بیان مهمترین اصل دعوت انبیاء كه مساله توحید است دستور به نمازمی دهد نمازی كه  بزرگترین عبادت و مهمترین پیوند خلق با خالق و مۆثرترین راه براى فراموش نكردن پروردگار  یگانه به شمار می آید.

بنابراین نماز  عبادتی است همگانی  كه در همه ادیان وجود داشت  و اختصاص  به شریعت اسلام ندارد. لازم به ذكر است كه سایر اعمال و دستورات الهی ازقبیل روزه ،حج،حجاب و…  نیز همین حكم را دارند كه ما به جهت رعایت اختصار از پرداختن به آنها صرف نظر می كنیم.

تحقیقات نشان می دهدكه تفاوت مو جود میان  آموزه های دین اسلام وسایر ادیان همگی ناشی  از این امر می شود كه خداوند متعال در هر عصر و زمانی در مورد تشریع و ابلاغ احكام و دستورات خویش، ابتدا میزان درك و ظرفیت مردم آن زمان را در نظر می گرفت و سپس متناسب با همان ظرفیت عقلانی، دستورات خود را تشریع و توسط رسولان به مردم ابلاغ می فرمود كه این امر باعث می شد كه هریك از ادیان در آموزهای خود از نظر كمی و كیفی با دین سابق خود متفاوت باشد و از آن كاملتر و جامعتر به شمار آید، كه این روند تكاملی ادامه یافت تا اینكه نوبت رسید به دین همیشه جاوید و ماندگار اسلام، دینی زنده و پویا كه آموزهای آن از هرگونه نقص و كاستی مبرا است، و می تواند سعادت دنیا و آخرت انسان را به خوبی تأمین نماید. نكته بسیار مهمی كه در اینجا وجود دارد آن است كه آمدن دین جدید با خود نسخ دین گذشته را به همراه داست به این معنا كه با آمدن دین جدید، دین سابق از سوی پروردگار منسوخ اعلام می شد، و آنها موظف بودند كه  دین جدید را به عنوان یك رسمی و قابل قبول بپذیرند و به احكام و دستوراتش پایبند باشند.

خداوند متعال در هر عصر و زمانی در مورد تشریع و ابلاغ احكام و دستورات خویش، ابتدا میزان درك و ظرفیت مردم آن زمان را در نظر می گرفت و سپس متناسب با همان ظرفیت عقلانی، دستورات خود را تشریع و توسط رسولان به مردم ابلاغ می فرمود

با توجه به آنچه بیان شد این مطلب نیز مشخص می شود كه، اگرچه ادیان آسمانی با  یكدیگر در ارتباط بوده و همگی بر پایه ی توحید و یگانگی پرستی بنا شده اند اما این امر به این معنا نیست كه ما مجازیم از میان ادیان هر دین و آیینی را كه خواستیم اختیار نماییم، زیرا اولاً: ادیان موجود به غیر از اسلام ، همگی تحریف شده ا ند و به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند. دوماً: حتی در صورتی هم كه تحریف نمی شدند باز نمی توانستیم به آنها پایبند باشیم به دلیل اینكه ادیان سابق  در مقایسه با دین شریف اسلام ناقص به شمار می آیند و به حكم عقل سلیم هنگامی كه نسخه ی كامل یافته ای از دین وجود دارد ما حق نداریم سراغ دین ناقص برویم.

خداوند متعال به دلیل كامل بودن دین اسلام و عدم نقص آموزه ها ی سعادت آفرین آن، آیه اكمال  را بر قلب مقدس رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) نازل فرمود، آیه ای كه تنها دین مورد پسند را دین اسلام معرفی می كند و می فرماید: (الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً).8 : امروز دین و آیین شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم.

بنابراین  هنگامی كه خورشید عالم تاب اسلام از افق مكه طلوع نمود همه انسان ها – از آغاز  طلوع اسلام تا برپایی روز قیامت – از سوی پروردگار هستی مكلفند كه دین اسلام را به عنوان برترین دین الهی بپذیرند و به دستوراتش پایبند باشند، چرا كه دین اسلام آخرین دینی است كه با آموزهای خود، نسخه شفابخش الهی را به منظور تأمین سعادت دنیا و آخرت در اختیار انسان قرار می دهد و این دین كه عصاره تمام ادیان به شمار می آید به خوبی می تواند پایانی خوش و درخشان را برای او به ارمغان آورد.