تعامل و تقابل تاریخی اسلام و مسیحیت در غرب

دکتر حداد، تاریخ ارتباطات اسلام و مسیحیت را با یک واکاری تاریخی مدنظر قرار می‌دهد. ازنظر او، اسلام از همان ابتدا در قلمرو مسیحیت گسترش پیدا کرد. اولین برخورد اسلام با بیزانسی‌هایی[1] بود که مسلمانان را به‌عنوان مسیحیان کژاندیش تلقی می‌کردند. بیزانسی‌ها در حدود 5 قرن به مبارزه علیه نسطوری‌ها[2]، آریایی‌ها و هر نوع مسیحیت ارتدادآمیز پرداختند. اسلام ازنظر آنها یکی دیگر از این فرقه‌ها بود. این رویکرد باعث شد تا از همان ابتدا، مسیحیت رویکرد خاصی در مواجهه با اسلام داشته باشد.

دومین تلاقی اسلام و مسیحیت، برای کلیسای کاتولیک اروپا این بار حتی خونین‌تر اتفاق افتاد؛ چراکه صلیبیان هنگامی که به شرق آمدند، هیچ علاقه‌ای به گفتگو و تعامل از خود نشان ندادند. آن‌ها تنها به فکر به دست آوردن اموال بیشتر، کسب مستعمرات وسیع‌تر و به کنترل درآوردن مناطق گسترده‌تر بودند. با کشتن همه حتی مسیحیان شرقی (به‌جز افرادی که با آنها همکاری می‌کردند) در انطاکیه و اورشلیم آنها به مقاصد خود رسیدند و قتل‌عام بزرگی را مرتکب شدند و درنهایت قسطنطنیه را به تاراج بردند.

برخورد دیگر میان کلیسای کاتولیک و اسلام که البته بنیادی و اساسی بود و کماکان پیامدهای آن را شاهد هستیم، در اسپانیا و با مسیحیان جنبش استرداد[3] بود. در آن دوره، مسلمانان سه گزینه بیشتر نداشتند: تغییر دین، جلای وطن و یا مرگ. بسیاری از آنها آهنگ عزیمت نواختند، برخی هم دین خود را تغییر داده و برخی نیز تنها با رعایت تقیه در ظاهر فقط نشان دادند که مسیحی شده‌اند.

دکتر حداد به نقل از مقاله‌ای در مورد گروهی از دانشجویان مسلمان می‌گوید که آنها مسجدی را در اسپانیا افتتاح کردند. زمانی که برای اولین بار از مسجد اذان پخش شد، چند صد نفر از خیابان‌های مجاور برای عبادت ملحق شدند- آن‌ها در حدود 500 سال (از سال 1492 که دولت اسلامی در جزیره ایبریا پایان پذیرفت) به‌طور مخفیانه به اسلام پایبند مانده بودند!

بعد از سقوط اسپانیای اسلامی و آغاز گسترش امپراطوری اسپانیا و پرتغال، دوره قدرت اروپا نیز به‌تدریج آغاز شد که به دنبال دست‌یابی به کشورهای اسلامی و کنترل اقتصاد آنها از طرق مختلف بود.

سومین مواجهه میان مسلمانان و مسیحیان در قرون نوزده و بیست با رشد پروتستانتیسم رخ داد. مبلغین مسیحی به‌جای قتل و غارت، بیشتر توجه خود را به قانع کردن مسلمانان و تغییر دین آنها معطوف کردند. اگرچه آنها نیز باوجوداین، کسی حتی مسیحیان عرب را در شرق در حد خود نمی‌پنداشتند. در این دوره مسیحیان بر این باور بودند که حقیقت را صرفاً در مسیحیت می‌توان جستجو کرد و همه باید همانند آنها بیندیشند. حتی اگر مردم با تغییر مذهب موافقت می‌کردند، به خاطر تبعیضات نژادی و قومی از جایگاه یکسانی برخوردار نبودند.

آنچه از تاریخ تبیین شد، به پیامدهای عصر امروز انجامیده است. دکتر حداد، دوران معاصر را عهد یهودی-مسیحی[4] می‌نامد که البته به‌زعم خود او هنوز باید به دنبال اصطلاح بهتری برای توصیف این عهد باشیم. این دوران با تسلط ایالات‌متحده پیوند خورده است که به‌نوعی به‌طور علنی ضد مسلمانان است؛ اگرچه بیانیه‌های رسمی وزارت خارجه این کشور، اسلام را به‌عنوان یک دین رسمی می‌پذیرد. (اما این دین تنها دینی است که اگرچه موردقبول امریکا است اما درعین‌حال این کشور سعی در تجزیه آن دارد.) مضاف به اینکه، امریکا سیاست خاصی را در قبال اسلام دنبال می‌کند و میان مسلمانان معتدل و افراطی و غیره تفکیک قائل می‌شود.

حداد هشدار می‌دهد که ما باید نسبت به سیاست‌هایی که از طرف دولت امریکا اتخاذ می‌شود کاملاً هوشیار باشیم، سیاست‌هایی مثل اعمال محدودیت نسبت به مهاجرت مردم از جهان عرب، به‌خصوص مسلمانان، ممانعت از ورود اعراب یا بازجویی در فرودگاه‌ها و غیره. حداد جامعه مسلمانان را ترغیب می‌کند تا با سناتورها و نمایندگان مجلس مسئله را درمیان بگذارند و غیرقابل‌قبول بودن چنین سیاست‌هایی را گوشزد کنند.

مسئله دیگر که اخیراً پدید آمده، وضعیت نابسامان مسیحیان در خاورمیانه است. دولت اسرائیل مطالعه‌ای را منتشر کرد که طی آن مدعی بود مسیحیان در حال ترک فلسطین هستند. اسرائیلی‌ها اعلام کردند که مسیحیان به دلیل نارضایتی از مدیریت فلسطینیان در سال‌های اخیر این منطقه را بدرود گفته‌اند و عجیب اینکه این مطالعه هیچ ارتباطی میان آزارهایی که مسیحیان در مدت چند دهه حکومت اسرائیلی‌ها کشیده‌اند و ترک اسرائیل نمی‌بیند. آزارهایی مثل محرومیت از مالکیت، غصب خانه‌ها و منازل، بیکاری و ممانعت از تحصیل و غیره…

هنگامی که اسرائیل در سال 1967 اورشلیم را به کنترل درآورد، در حدود 28000 مسیحی عرب در این شهر زندگی می‌کردند. امروز این تعداد به کمتر از 4000 نفر کاهش پیدا کرده است. اسرائیل قصد دارد تا با استفاده از افول جمعیت مسیحیان، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. حداد اضافه می‌کند که نباید از این نکته غفلت کرد که روزنامه‌نگاران امریکایی که سهم بزرگی در خلق این داستان دارند، صراحتاً در صف مقدم حمله به مسلمانان مشارکت می‌کنند.

علاوه بر مسئله مسیحیان فلسطینی، مسئله مسیحیان لبنانی و مسیحیان قبطی در مصر نیز مورد سوءاستفاده قرارگرفته است؛ اگرچه وضعیت آنها بسیار متفاوت است. مسیحیان لبنانی از یک جنگ داخلی که در آن مغلوب شدند، به‌تازگی رهایی یافته‌اند و در حال تجربه حس عمیق سرافکندگی و از دست دادن سیطره گذشته هستند و البته این حس درونی با نظام جدید هیچ ارتباطی ندارد. برخی مردم به دنبال دستکاری اوضاع برای القاء این حس هستند که مسیحیان و مسلمانان توان زندگی مسالمت‌آمیز را ندارند. مسئله قبطی ها نیز به اوایل دهه 1970 بازمی‌گردد که انور سادات تصمیم گرفت برای جلب نظر اخوان المسلمین، قبطی‌ها را تحت‌فشار قرار دهد. قبطی‌ها مسائل عدیده‌ای دارند که خواستار توجه بیشتر به آنها هستند و البته یک گروه فعال در امریکا از هیجانات به وجود آمده طرفداری می‌کند.

باید دانست که درصد قابل‌توجهی از نفرت علیه اسلام در میان احزاب راست‌گرای مسیحی به چشم می‌خورد. بعد از جنگ 1967 این مسیحیان ازنظر دینی و اعتقادی مسلمانان را ضد مسیحی یا همان دجال پنداشتند که به دنبال انشقاق نهایی یهودیان هستند. اگرچه خوشبختانه گروهی از مسیحیان تبشیری هستند که از فلسطینی‌ها طرفداری می‌کنند و از سفرهای مسیحیان تبشیری به سرزمین مقدس حمایت می‌کنند تا اینکه آنها به چشم خود شاهد اتفاقات آن منطقه باشند.

کلیساهای چپ‌گرا، که درواقع کلیساهای شورای ملی کلیساها هستند، موضع اندک متفاوتی دارند. آن‌ها همواره از راه‌حل دو ملتی و ایجاد پایتخت عربی در اورشلیم پشتیبانی می‌کنند. اگرچه برخی از آنها کمی دچار تحول شده و تحت تأثیر احساس تقصیر در مسئله هولوکاست، از مواضع قبلی خود فاصله گرفتند. حداد قائل است که این اتفاق باید به‌صورت جدی دنبال شود چراکه یک تغییر بنیادین در اعتقادات کل آنها رقم زده است. او حتی برخی از آنها را مبلغ مسیحی نمی‌داند بلکه مبلغ آموزه هولوکاستی[5] معرف می‌کند.

این نکته بسیار مهمی است چراکه آنچه ازنظر آنها حتی ازنظر تاریخی برای مسیحیت یک بزنگاه است، نه تجسد مسیح و نه رستاخیز او بلکه هولوکاست است. حداد در مباحثاتی که با برخی از آنها داشته است همواره این سؤال را مطرح می‌کند که چرا ژاپنی‌ها، چینی‌ها و یا آفریقایی‌ها باید مسئولیت نفرت اروپاییان از یهودیان را بپردازند. پاسخ همیشگی آنها این است: “همه مقصر هستند!”

این نوع الهیات به‌طور طبیعی از الگوی سنتی کلام مسیحی یعنی اعتقاد به مرگ و رستاخیز بهره‌برداری می‌کند اما به سمت نظام جدید، یعنی هولوکاست و رستاخیز دولت اسرائیل در حرکت است. دولت اسرائیل، بنابراین، برای هویت این دسته از مسیحیان یک مسئله حیاتی است و بقاء این دولت، برای رستگاری مسیحیان ضروری است چراکه بدون آن رستگاری وجود ندارد.

حداد بیان می‌کند که این ایدئولوژی ارتدادآمیز است چراکه اگر شخصی الهیات مسیحی را در طول تاریخ ملاحظه کند، وجود چنین آموزه‌ای را مردود می‌داند. باوجوداین، امروزه برخی مدارس دینی مسیحی وجود دارند که یک چنین نظام الهیاتی را آموزش می‌دهند. این جز به افزایش تنش میان مسیحیان و مسلمانان نمی‌انجامد.

مهاجرت مسلمانان به غرب این مسئله را پیچیده‌تر کرده است. از یک‌سو، می‌توان قضیه را ساده‌انگارانه مدنظر قرار داد که به‌طورکلی عده‌ای از مردم به علل مختلف (آزادی‌های دینی و سیاسی، بهره‌وری اقتصادی و غیره…) به اروپا مهاجرت می‌کنند اما از سوی دیگر، به خاطر یکسری دلایل، به‌طور ناگهانی سراسر اروپا از گسیل مهاجرت مسلمانان دچار وحشت می‌شود تا حدی که کشورهای اروپایی حتی تصمیم می‌گیرند تا ترکیه را از لیست انتظار برای الحاق به اتحادیه اروپا حذف کنند.

اسلام در حال حاضر بزرگ‌ترین دین اروپا بعد از مسیحیت است که این حقیقت باعث می‌شود اسلام یک دین اروپایی باشد حال چه آنها علاقه داشته باشند یا خیر. اما این کشورها سیاست‌های متفاوتی را در قبال اسلام و مهاجرین اتخاذ کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال، آلمان، اتریش، و سوئیس امتیاز شهروندی را به مهاجرین نمی‌دهند حتی اگر فرزندان آنها در آن کشور به دنیا آمده باشند. آن‌ها همواره به‌عنوان یک کارگر مهمان که یک روز باید این کشور را ترک کنند، به‌حساب می‌آیند. هلند نیز همین سیاست را دنبال کرد تا اینکه بهترین راه‌حل را در سامان بخشیدن به مهاجران دید. بنابراین احداث مساجد و پذیرش امامان را به هزینه‌های دولتی در دستور کار قرار داد. اما به‌جای تدریس زبان عربی، زبان دین اسلام، به آنها زبان ترکی و تاریخ ترکی آموختند! تمام این اتفاقات به هدف هویت بخشی جدید به آنها بود (هویت ترکی) و تا اینکه درنهایت با هویت جدید به کشور خود بازگردند. سپس آنها امامان مراکشی را با همین هدف وارد کردند.

در حال حاضر، سیاستمداران هلندی متوجه شدند که مهاجرین به کشورهای خود بازنمی‌گردند، بنابراین تلاش می‌کنند تا با ترغیب مسلمانان برای تشکیل یک روال اداری اسلامی و اولویت‌بخشی این‌چنینی که قابل تدبیر و انعطاف‌پذیر باشد، آن‌ها را در کشور خود حفظ کنند. با حضور مسلمانان، برخی از مسیحیان در حال بازیابی دین خود هستند اما درعین‌حال هویت مسیحی را در مقابل هویت اسلامی قرار می‌دهند. دو دغدغه‌ای که اروپاییان و امریکایی‌ها عمیقاً نسبت به آنها ملاحظه دارند به ترتیب “امنیت” و”فرهنگ” هستند. امنیت هم شامل امنیت جامعه اقلیت مسلمانان در غرب می‌شود و هم امنیت کشورهایی که در مسلمانان در آن زندگی می‌کنند را دربرمی‌گیرد.

مسئله فرهنگ نیز بسیار جالب و قابل‌توجه است. به دلیل اینکه مسلمانان و جوامع غربی از آن به‌عنوان راهی برای شناخت “دیگری” استفاده می‌کنند. پرفسور حداد، از یک گزارشگر روزنامه نیویورک‌تایمز خاطره‌ای را نقل می‌کند که طی یک همکاری قرار شده بود مقاله‌ای تحت عنوان “مسلمانان در امریکا” در چندین شماره چاپ شود. در حین صحبت، آن گزارشگر به‌تناوب از این عبارت استفاده می‌کرد: “آن‌ها به اینجا تعلق ندارند. چرا آنها به چائی که از آن آمده‌اند بازنمی‌گردند؟” حداد می‌گوید: از او پرسیدم چرا آنها به اینجا تعلق ندارند که او پاسخ داد: “آن‌ها ارزش‌های متفاوتی را دنبال می‌کنند.” حداد از او توضیح بیشتری می‌خواهد. آن گزارشگر بیان می‌کند که مثلاً مسلمانان الکل و شراب نمی‌نوشند، آن‌ها به ارتباط جنسی قبل از ازدواج و یا هم‌جنس‌گرایی اعتقاد ندارند. حداد، خود بازگو می‌کند، که در پاسخ به این نکته اشاره کرده است که بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان نیز چنین اعتقاداتی دارند پس ازنظر شما چه سیاستی را باید در قبال آنها در دستور کار قرار داد؟ بالاخره بعد از کمی گفتگو، آن گزارشگر پذیرفت که هنگامی که یهودیان در دهه 1920 نیز وارد امریکا شدند، نیویورک‌تایمز مقاله‌ای را به چاپ رساند که طی آن مدعی شده بود این گروه به امریکا تعلق ندارند چراکه از ارزش‌های متفاوتی تبعیت می‌کنند. درنتیجه این گفتگو، آن گزارشگر به این نتیجه رسید که به‌راحتی می‌توان از فرهنگ برای منزوی کردن گروه‌های مختلف استفاده کرد و برچسب “دیگر بودن و به اینجا تعلق نداشتن” را به آنها زد.

مسلمانان نیز از “فرهنگ” برای متمایز کردن خود استفاده می‌کنند. بسیاری از مسلمانان، با آگاهی، در حال بازآفرینی اسلام هستند به این معنا که اسلام را در سبک پوشش و نحوه رفتار خلاصه می‌کنند. برای برخی، اسلام، بیشتر یک امر فرهنگی است تا یک نظام الهیاتی و عقیدتی. اسلام در حفظ هویت از اهمیت خاصی برخوردار است اما درعین‌حال، توسط فرهنگ‌های میزبان به‌عنوان یک تهدید برای تغییر جامعه ارزیابی می‌گردد.

* مترجم: محمد رضا حضوربخش(دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی، پژوهشگر گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل‌بیت)

ارجاعات:

[1]. کلیسای ارتدکس یونانی

[2]. شاخه‌ای از مسیحیت که به تبعیت از رهبر خود، نستوریوس، به تمایز جنبه بشری مسیح از جنبه الهی او معتقد هستند.

[3]. Reconquista: جنبشی که با اوج‌گیری قدرت اروپاییان به‌خصوص اسپانیا و پرتغال برای بازپس‌گیری بخش مسلمان‌نشین اسپانیا و جزایر ایبریا شکل گرفت.

[4]. Judeo-Christian

[5]. Holocaustianity

تعامل و تقابل تاریخی اسلام و مسیحیت در غرب

دکتر حداد، تاریخ ارتباطات اسلام و مسیحیت را با یک واکاری تاریخی مدنظر قرار می‌دهد. ازنظر او، اسلام از همان ابتدا در قلمرو مسیحیت گسترش پیدا کرد. اولین برخورد اسلام با بیزانسی‌هایی[1] بود که مسلمانان را به‌عنوان مسیحیان کژاندیش تلقی می‌کردند. بیزانسی‌ها در حدود 5 قرن به مبارزه علیه نسطوری‌ها[2]، آریایی‌ها و هر نوع مسیحیت ارتدادآمیز پرداختند. اسلام ازنظر آنها یکی دیگر از این فرقه‌ها بود. این رویکرد باعث شد تا از همان ابتدا، مسیحیت رویکرد خاصی در مواجهه با اسلام داشته باشد.

دومین تلاقی اسلام و مسیحیت، برای کلیسای کاتولیک اروپا این بار حتی خونین‌تر اتفاق افتاد؛ چراکه صلیبیان هنگامی که به شرق آمدند، هیچ علاقه‌ای به گفتگو و تعامل از خود نشان ندادند. آن‌ها تنها به فکر به دست آوردن اموال بیشتر، کسب مستعمرات وسیع‌تر و به کنترل درآوردن مناطق گسترده‌تر بودند. با کشتن همه حتی مسیحیان شرقی (به‌جز افرادی که با آنها همکاری می‌کردند) در انطاکیه و اورشلیم آنها به مقاصد خود رسیدند و قتل‌عام بزرگی را مرتکب شدند و درنهایت قسطنطنیه را به تاراج بردند.

برخورد دیگر میان کلیسای کاتولیک و اسلام که البته بنیادی و اساسی بود و کماکان پیامدهای آن را شاهد هستیم، در اسپانیا و با مسیحیان جنبش استرداد[3] بود. در آن دوره، مسلمانان سه گزینه بیشتر نداشتند: تغییر دین، جلای وطن و یا مرگ. بسیاری از آنها آهنگ عزیمت نواختند، برخی هم دین خود را تغییر داده و برخی نیز تنها با رعایت تقیه در ظاهر فقط نشان دادند که مسیحی شده‌اند.

دکتر حداد به نقل از مقاله‌ای در مورد گروهی از دانشجویان مسلمان می‌گوید که آنها مسجدی را در اسپانیا افتتاح کردند. زمانی که برای اولین بار از مسجد اذان پخش شد، چند صد نفر از خیابان‌های مجاور برای عبادت ملحق شدند- آن‌ها در حدود 500 سال (از سال 1492 که دولت اسلامی در جزیره ایبریا پایان پذیرفت) به‌طور مخفیانه به اسلام پایبند مانده بودند!

بعد از سقوط اسپانیای اسلامی و آغاز گسترش امپراطوری اسپانیا و پرتغال، دوره قدرت اروپا نیز به‌تدریج آغاز شد که به دنبال دست‌یابی به کشورهای اسلامی و کنترل اقتصاد آنها از طرق مختلف بود.

سومین مواجهه میان مسلمانان و مسیحیان در قرون نوزده و بیست با رشد پروتستانتیسم رخ داد. مبلغین مسیحی به‌جای قتل و غارت، بیشتر توجه خود را به قانع کردن مسلمانان و تغییر دین آنها معطوف کردند. اگرچه آنها نیز باوجوداین، کسی حتی مسیحیان عرب را در شرق در حد خود نمی‌پنداشتند. در این دوره مسیحیان بر این باور بودند که حقیقت را صرفاً در مسیحیت می‌توان جستجو کرد و همه باید همانند آنها بیندیشند. حتی اگر مردم با تغییر مذهب موافقت می‌کردند، به خاطر تبعیضات نژادی و قومی از جایگاه یکسانی برخوردار نبودند.

آنچه از تاریخ تبیین شد، به پیامدهای عصر امروز انجامیده است. دکتر حداد، دوران معاصر را عهد یهودی-مسیحی[4] می‌نامد که البته به‌زعم خود او هنوز باید به دنبال اصطلاح بهتری برای توصیف این عهد باشیم. این دوران با تسلط ایالات‌متحده پیوند خورده است که به‌نوعی به‌طور علنی ضد مسلمانان است؛ اگرچه بیانیه‌های رسمی وزارت خارجه این کشور، اسلام را به‌عنوان یک دین رسمی می‌پذیرد. (اما این دین تنها دینی است که اگرچه موردقبول امریکا است اما درعین‌حال این کشور سعی در تجزیه آن دارد.) مضاف به اینکه، امریکا سیاست خاصی را در قبال اسلام دنبال می‌کند و میان مسلمانان معتدل و افراطی و غیره تفکیک قائل می‌شود.

حداد هشدار می‌دهد که ما باید نسبت به سیاست‌هایی که از طرف دولت امریکا اتخاذ می‌شود کاملاً هوشیار باشیم، سیاست‌هایی مثل اعمال محدودیت نسبت به مهاجرت مردم از جهان عرب، به‌خصوص مسلمانان، ممانعت از ورود اعراب یا بازجویی در فرودگاه‌ها و غیره. حداد جامعه مسلمانان را ترغیب می‌کند تا با سناتورها و نمایندگان مجلس مسئله را درمیان بگذارند و غیرقابل‌قبول بودن چنین سیاست‌هایی را گوشزد کنند.

مسئله دیگر که اخیراً پدید آمده، وضعیت نابسامان مسیحیان در خاورمیانه است. دولت اسرائیل مطالعه‌ای را منتشر کرد که طی آن مدعی بود مسیحیان در حال ترک فلسطین هستند. اسرائیلی‌ها اعلام کردند که مسیحیان به دلیل نارضایتی از مدیریت فلسطینیان در سال‌های اخیر این منطقه را بدرود گفته‌اند و عجیب اینکه این مطالعه هیچ ارتباطی میان آزارهایی که مسیحیان در مدت چند دهه حکومت اسرائیلی‌ها کشیده‌اند و ترک اسرائیل نمی‌بیند. آزارهایی مثل محرومیت از مالکیت، غصب خانه‌ها و منازل، بیکاری و ممانعت از تحصیل و غیره…

هنگامی که اسرائیل در سال 1967 اورشلیم را به کنترل درآورد، در حدود 28000 مسیحی عرب در این شهر زندگی می‌کردند. امروز این تعداد به کمتر از 4000 نفر کاهش پیدا کرده است. اسرائیل قصد دارد تا با استفاده از افول جمعیت مسیحیان، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. حداد اضافه می‌کند که نباید از این نکته غفلت کرد که روزنامه‌نگاران امریکایی که سهم بزرگی در خلق این داستان دارند، صراحتاً در صف مقدم حمله به مسلمانان مشارکت می‌کنند.

علاوه بر مسئله مسیحیان فلسطینی، مسئله مسیحیان لبنانی و مسیحیان قبطی در مصر نیز مورد سوءاستفاده قرارگرفته است؛ اگرچه وضعیت آنها بسیار متفاوت است. مسیحیان لبنانی از یک جنگ داخلی که در آن مغلوب شدند، به‌تازگی رهایی یافته‌اند و در حال تجربه حس عمیق سرافکندگی و از دست دادن سیطره گذشته هستند و البته این حس درونی با نظام جدید هیچ ارتباطی ندارد. برخی مردم به دنبال دستکاری اوضاع برای القاء این حس هستند که مسیحیان و مسلمانان توان زندگی مسالمت‌آمیز را ندارند. مسئله قبطی ها نیز به اوایل دهه 1970 بازمی‌گردد که انور سادات تصمیم گرفت برای جلب نظر اخوان المسلمین، قبطی‌ها را تحت‌فشار قرار دهد. قبطی‌ها مسائل عدیده‌ای دارند که خواستار توجه بیشتر به آنها هستند و البته یک گروه فعال در امریکا از هیجانات به وجود آمده طرفداری می‌کند.

باید دانست که درصد قابل‌توجهی از نفرت علیه اسلام در میان احزاب راست‌گرای مسیحی به چشم می‌خورد. بعد از جنگ 1967 این مسیحیان ازنظر دینی و اعتقادی مسلمانان را ضد مسیحی یا همان دجال پنداشتند که به دنبال انشقاق نهایی یهودیان هستند. اگرچه خوشبختانه گروهی از مسیحیان تبشیری هستند که از فلسطینی‌ها طرفداری می‌کنند و از سفرهای مسیحیان تبشیری به سرزمین مقدس حمایت می‌کنند تا اینکه آنها به چشم خود شاهد اتفاقات آن منطقه باشند.

کلیساهای چپ‌گرا، که درواقع کلیساهای شورای ملی کلیساها هستند، موضع اندک متفاوتی دارند. آن‌ها همواره از راه‌حل دو ملتی و ایجاد پایتخت عربی در اورشلیم پشتیبانی می‌کنند. اگرچه برخی از آنها کمی دچار تحول شده و تحت تأثیر احساس تقصیر در مسئله هولوکاست، از مواضع قبلی خود فاصله گرفتند. حداد قائل است که این اتفاق باید به‌صورت جدی دنبال شود چراکه یک تغییر بنیادین در اعتقادات کل آنها رقم زده است. او حتی برخی از آنها را مبلغ مسیحی نمی‌داند بلکه مبلغ آموزه هولوکاستی[5] معرف می‌کند.

این نکته بسیار مهمی است چراکه آنچه ازنظر آنها حتی ازنظر تاریخی برای مسیحیت یک بزنگاه است، نه تجسد مسیح و نه رستاخیز او بلکه هولوکاست است. حداد در مباحثاتی که با برخی از آنها داشته است همواره این سؤال را مطرح می‌کند که چرا ژاپنی‌ها، چینی‌ها و یا آفریقایی‌ها باید مسئولیت نفرت اروپاییان از یهودیان را بپردازند. پاسخ همیشگی آنها این است: “همه مقصر هستند!”

این نوع الهیات به‌طور طبیعی از الگوی سنتی کلام مسیحی یعنی اعتقاد به مرگ و رستاخیز بهره‌برداری می‌کند اما به سمت نظام جدید، یعنی هولوکاست و رستاخیز دولت اسرائیل در حرکت است. دولت اسرائیل، بنابراین، برای هویت این دسته از مسیحیان یک مسئله حیاتی است و بقاء این دولت، برای رستگاری مسیحیان ضروری است چراکه بدون آن رستگاری وجود ندارد.

حداد بیان می‌کند که این ایدئولوژی ارتدادآمیز است چراکه اگر شخصی الهیات مسیحی را در طول تاریخ ملاحظه کند، وجود چنین آموزه‌ای را مردود می‌داند. باوجوداین، امروزه برخی مدارس دینی مسیحی وجود دارند که یک چنین نظام الهیاتی را آموزش می‌دهند. این جز به افزایش تنش میان مسیحیان و مسلمانان نمی‌انجامد.

مهاجرت مسلمانان به غرب این مسئله را پیچیده‌تر کرده است. از یک‌سو، می‌توان قضیه را ساده‌انگارانه مدنظر قرار داد که به‌طورکلی عده‌ای از مردم به علل مختلف (آزادی‌های دینی و سیاسی، بهره‌وری اقتصادی و غیره…) به اروپا مهاجرت می‌کنند اما از سوی دیگر، به خاطر یکسری دلایل، به‌طور ناگهانی سراسر اروپا از گسیل مهاجرت مسلمانان دچار وحشت می‌شود تا حدی که کشورهای اروپایی حتی تصمیم می‌گیرند تا ترکیه را از لیست انتظار برای الحاق به اتحادیه اروپا حذف کنند.

اسلام در حال حاضر بزرگ‌ترین دین اروپا بعد از مسیحیت است که این حقیقت باعث می‌شود اسلام یک دین اروپایی باشد حال چه آنها علاقه داشته باشند یا خیر. اما این کشورها سیاست‌های متفاوتی را در قبال اسلام و مهاجرین اتخاذ کرده‌اند. به‌عنوان‌مثال، آلمان، اتریش، و سوئیس امتیاز شهروندی را به مهاجرین نمی‌دهند حتی اگر فرزندان آنها در آن کشور به دنیا آمده باشند. آن‌ها همواره به‌عنوان یک کارگر مهمان که یک روز باید این کشور را ترک کنند، به‌حساب می‌آیند. هلند نیز همین سیاست را دنبال کرد تا اینکه بهترین راه‌حل را در سامان بخشیدن به مهاجران دید. بنابراین احداث مساجد و پذیرش امامان را به هزینه‌های دولتی در دستور کار قرار داد. اما به‌جای تدریس زبان عربی، زبان دین اسلام، به آنها زبان ترکی و تاریخ ترکی آموختند! تمام این اتفاقات به هدف هویت بخشی جدید به آنها بود (هویت ترکی) و تا اینکه درنهایت با هویت جدید به کشور خود بازگردند. سپس آنها امامان مراکشی را با همین هدف وارد کردند.

در حال حاضر، سیاستمداران هلندی متوجه شدند که مهاجرین به کشورهای خود بازنمی‌گردند، بنابراین تلاش می‌کنند تا با ترغیب مسلمانان برای تشکیل یک روال اداری اسلامی و اولویت‌بخشی این‌چنینی که قابل تدبیر و انعطاف‌پذیر باشد، آن‌ها را در کشور خود حفظ کنند. با حضور مسلمانان، برخی از مسیحیان در حال بازیابی دین خود هستند اما درعین‌حال هویت مسیحی را در مقابل هویت اسلامی قرار می‌دهند. دو دغدغه‌ای که اروپاییان و امریکایی‌ها عمیقاً نسبت به آنها ملاحظه دارند به ترتیب “امنیت” و”فرهنگ” هستند. امنیت هم شامل امنیت جامعه اقلیت مسلمانان در غرب می‌شود و هم امنیت کشورهایی که در مسلمانان در آن زندگی می‌کنند را دربرمی‌گیرد.

مسئله فرهنگ نیز بسیار جالب و قابل‌توجه است. به دلیل اینکه مسلمانان و جوامع غربی از آن به‌عنوان راهی برای شناخت “دیگری” استفاده می‌کنند. پرفسور حداد، از یک گزارشگر روزنامه نیویورک‌تایمز خاطره‌ای را نقل می‌کند که طی یک همکاری قرار شده بود مقاله‌ای تحت عنوان “مسلمانان در امریکا” در چندین شماره چاپ شود. در حین صحبت، آن گزارشگر به‌تناوب از این عبارت استفاده می‌کرد: “آن‌ها به اینجا تعلق ندارند. چرا آنها به چائی که از آن آمده‌اند بازنمی‌گردند؟” حداد می‌گوید: از او پرسیدم چرا آنها به اینجا تعلق ندارند که او پاسخ داد: “آن‌ها ارزش‌های متفاوتی را دنبال می‌کنند.” حداد از او توضیح بیشتری می‌خواهد. آن گزارشگر بیان می‌کند که مثلاً مسلمانان الکل و شراب نمی‌نوشند، آن‌ها به ارتباط جنسی قبل از ازدواج و یا هم‌جنس‌گرایی اعتقاد ندارند. حداد، خود بازگو می‌کند، که در پاسخ به این نکته اشاره کرده است که بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان نیز چنین اعتقاداتی دارند پس ازنظر شما چه سیاستی را باید در قبال آنها در دستور کار قرار داد؟ بالاخره بعد از کمی گفتگو، آن گزارشگر پذیرفت که هنگامی که یهودیان در دهه 1920 نیز وارد امریکا شدند، نیویورک‌تایمز مقاله‌ای را به چاپ رساند که طی آن مدعی شده بود این گروه به امریکا تعلق ندارند چراکه از ارزش‌های متفاوتی تبعیت می‌کنند. درنتیجه این گفتگو، آن گزارشگر به این نتیجه رسید که به‌راحتی می‌توان از فرهنگ برای منزوی کردن گروه‌های مختلف استفاده کرد و برچسب “دیگر بودن و به اینجا تعلق نداشتن” را به آنها زد.

مسلمانان نیز از “فرهنگ” برای متمایز کردن خود استفاده می‌کنند. بسیاری از مسلمانان، با آگاهی، در حال بازآفرینی اسلام هستند به این معنا که اسلام را در سبک پوشش و نحوه رفتار خلاصه می‌کنند. برای برخی، اسلام، بیشتر یک امر فرهنگی است تا یک نظام الهیاتی و عقیدتی. اسلام در حفظ هویت از اهمیت خاصی برخوردار است اما درعین‌حال، توسط فرهنگ‌های میزبان به‌عنوان یک تهدید برای تغییر جامعه ارزیابی می‌گردد.

* مترجم: محمد رضا حضوربخش(دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی، پژوهشگر گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهل‌بیت)

ارجاعات:

[1]. کلیسای ارتدکس یونانی

[2]. شاخه‌ای از مسیحیت که به تبعیت از رهبر خود، نستوریوس، به تمایز جنبه بشری مسیح از جنبه الهی او معتقد هستند.

[3]. Reconquista: جنبشی که با اوج‌گیری قدرت اروپاییان به‌خصوص اسپانیا و پرتغال برای بازپس‌گیری بخش مسلمان‌نشین اسپانیا و جزایر ایبریا شکل گرفت.

[4]. Judeo-Christian

[5]. Holocaustianity

تعامل و تقابل تاریخی اسلام و مسیحیت در غرب