بی تردید، عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، به ویژه ده سال حضور آن حضرت در مدینه، نقطه ی آغاز تمدن اسلامی است؛ زمانی که مسلمانان عرب در سایه ی پیروی از آیین مقدس اسلام، از حالت قبیلگی خارج، و به یک ملت تبدیل شدند. از آن هنگام امت اسلامی یا امت مسلمانان شکل گرفت و با گسترش به سرزمین های مجاور، مردم غیر عرب را نیز در برگرفت. قلمرو جغرافیایی این امت، « دارالاسلام»، و خارج از آن « دارالکفر» نامیده می شد. نظام سیاسی در این قلمرو، نظام الهی بود و براساس حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و جانشین او، که آنها را خلیفه می خواندند، اداره می شد؛ اگرچه معمولاً جانشینان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در رأس رهبری سیاسی جامعه قرار نداشتند.
این امت در فعالیت های عبادی، اجتماعی و سیاسی خود از قانون واحدی به نام شریعت اسلام پیروی می کرد، که برگرفته از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. قلمرو امت اسلامی در مدت کوتاهی با فتوحات مسلمانان به سرعت گسترش یافت و بسیاری از حکومت های مجاور را دربر گرفت و حکومت برتر در جهان آن روز شد. علوم و معارف سرزمین های فتح شده، با ترجمه به زبان عربی، در دسترس مسلمانان قرار می گرفت و به این ترتیب زبان عربی علاوه بر زبان دین، به زبان علم نیز تبدیل شد. با تلاش دانشمندان مسلمان، این علوم پالایش شد و رنگ اسلامی به خود گرفت و در کنار معارف قرآنی و حدیثی از عناصر تمدنی اسلام، به شمار آمد و در آن فضا رشد کرد.
بدین ترتیب می توان شکل گیری و گسترش تمدن اسلامی را در چند مرحله تصویر کرد. در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، که عصر دعوت به اسلام است، زمینه های تمدن اسلامی شکل گرفت و عوامل فکری و فرهنگی آن فراهم شد و علل و اسبابش پدید آمد. بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، با گسترش فتوحات نظامی، عصر توسعه ی جغرافیای کشور اسلامی و پیشروی نظامی مسلمانان آغاز شد و عناصر و یافته های تمدن های آن روز جهان در دسترس مسلمانان قرار گرفت. این دوره تا پایان عصر بنی امیه ادامه داشت. پس از فروکش کردن فتوحات نظامی و تثبیت تقریبی مرزهای سرزمین های اسلامی، توجه به علوم اقوامی که تحت حاکمیت مسلمانان عرب زندگی می کردند، شروع شد. در این دوره که نزدیک دو قرن طول کشید، با همت دولتمردان عباسی، کتاب های علمی بسیاری از زبان های دیگر به زبان عربی ترجمه شد.
درست است که مسلمانان، نگارش کتاب در علوم دینی و ادبی را هم زمان با عصر ترجمه و حتی پیش از آن، و به ویژه شیعیان در قرن اول هجری، آغاز کرده بودند، ولی اهتمام جدی به تولید علم و نگارش، زمانی پدیدار شد که مسلمانان مهم ترین کتاب های علوم یونانی، ایرانی و هندی را به عربی ترجمه کرده، محتوای آنها را به خوبی فهمیدند. از آن پس آنها خود را در مقام استدلال و نوآوری دیدند و توانستند آثاری متفاوت از آثار ترجمه شده پدید بیاورند.
این خلاصه ای از مراحل گسترش تمدن اسلامی بود. در این فصل به بررسی تفصیلی این مراحل می پردازیم.
1. عصر دعوت ( عصر پایه ریزی تمدن اسلامی)
عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عصر آغاز تمدن اسلامی است؛ یعنی زمینه های آن تمدن در این عصر شکل می گیرد؛ زیرا تمدن اسلامی، تمدنی خدامحور است و در آن به همان اندازه که به سعادت و خوشبختی دنیوی مردم توجه شده، سعادت اخروی آنان هم در نظر گرفته شده و در کنار آسایش دنیوی، به رابطه ی آنان با خدا هم توجه شده است. از این رو عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی از مهم ترین دوران های تمدنی اسلامی به شمار می رود. عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، عصر دعوت به اسلام است. تمام فعالیت ها در این عصر به رهبری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بر محور دعوت به اسلام، مسلمان کردن مردم، رساندن تعالیم اسلامی به مردم، اجرای دستورهای اسلامی و هماهنگ کردن زندگی مردم با دستورهای اسلامی بوده است. بنابر گواهی تاریخ، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای رسیدن به این اهداف، اجرای دستورهای حکومتی اسلام را در میان قبایل، برعهده ی سران یا افراد قبایل می گذاشت تا پذیرش آن، برای مردم قبیله آسان باشد. (1) به این ترتیب عصر پیامبر، نقطه ی آغاز تمدن اسلامی است که شالوده ی تمدن اسلامی در این عصر ریخته شده و تمام مظاهر و نمودهای تمدن اسلامی ریشه در این عصر دارند.
در آن زمان برای نخستین بار در جزیرة العرب حکومتی شکل گرفت که بعدها آن قدر گسترش یافت که تقریباً یک سوم جهان آن روز را در برگرفت. بسیاری از نهادها، مؤسسه ها و اداره های تشکیل شده در جامعه ی آن روز، در تمام دوره های بعدی مورد استفاده ی حاکمان مسلمان بوده است. اقدام های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در عرصه های سیاسی و نظامی، الگوی فرمانروایان در سرزمین های اسلامی بود. نظام اقتصادی اسلام و چگونگی عرضه و تقاضا و قوانین داد و ستد در این دوره شکل گرفت و برای دولت منابع مالی چون خمس و زکات تعریف شد.
کتاب و سنت، مهم ترین منابع فقه و قانون مدنی در سرزمین های اسلامی بود. کتاب، همان وحی نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، و سنت سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود که اصحابش از ایشان نقل کرده بودند. بسیاری از علومی که در محافل مسلمانان متداول شد، برگرفته از کتاب و سنت بود. حتی مظاهر تمدن اسلامی هم براساس معارفی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعلیم داده بود، توسعه پیدا کرد.
پی نوشت ها :
1. ابن اثیر می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی می خواست کاری را در قبیله ای انجام دهد، آن کار را به مردمی از همان قبیله واگذار می کرد؛ زیرا طبیعت عرب ها چنین بود که از حکم راندن دیگران بر قبیله شان نفرت داشتند. پس پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدین وسیله آنان را جلب می کرد؛ به همین دلیل بود که به انیس بن ضحاک اسلمی دستور داد زنی اسلمی را رجم کند ( ابن اثیر، اسد الغابة، ج 1، انتشارات اسماعیلیان، ص 136).
تاریخ اسلاماز عربستان با بعثت محمد بن عبدالله در قرن هفتم میلادی آغاز شد. برطبق باور مسلمانان، محمد فرستاده خداوند می باشد و قرآن نیز معجزهای است که به همراه دارد. توسعهٔ تاریخی اسلام بر ساختار سیاسی، اقتصادی و نظامی چه در خارج و چه در داخل جهان اسلام تاثیر گذاشتهاست.
اسلام دینی یکتاپرستانه و یکی از ادیان ابراهیمی جهان است. پیروان این دین را مسلمان میگویند. مسلمانان بر این باورند که خدا مستقیماً بر بسیاری از پیامبران وحی فرستاده و محمد آخرین آنها است. اکنون، اسلام از نظر شمار رسمی پیروان در مکان دوم (پس از دین مسیحیت) جای دارد. کتاب دینی مسلمانان قرآن است که بر باور مسلمانان محمد بن عبدالله آن را به وسیلهٔ وحی الهی دریافت مینمود و آن را به مسلمانان ابلاغ میداشت. دین اسلام عمدتاً به دو مذهب سنی و شیعه تقسیم میشود که هر یک از آنها زیر شاخههای متعددی دارا میباشند. بیشتر جمعیت مسلمانان جهان را سنیها تشکیل میدهند.
قبایل عرب بر اساس تبار و نژاد به دو گروه جنوبی یا یمنی (قحطانی) و شمالی (عدنانی) که خود قبایل و عشایر مختلفی داشتند و در مناطق تهامه، نجد، یمامه، حجاز، شام و عراق پراکنده بودند، تقسیم میشدند. بسیاری از قبایل جنوبی به مناطق شمالی نقل مکان کرده بودند و بیشتر اعراب ساکن مناطق شمالی صحرا نشین بودند و به طور عمده به شترپروری و شترداری اشتغال داشتند. در هنگام ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان اعراب سه دسته بودند:
اعراب بائده: قدیمیترین قوم اعراب که پیش از همه در عربستان میزیستند، اما نسلشان منقرض شده بود.
اعراب نجد: این قوم در شرق شبه جزیره زندگی میکردند و نام عربستان را به نام جد خودشان، یعنی عربستان سعودی قرار دادند.
اعراب حجاز: اصیلترین قوم عرب بودند که در شمال و غرب شبه جزیره ساکن بودند و به دلیل وجود کعبه محترمترین قوم عرب به حساب میآمدند.
بعثت و فراخوانی به اسلام
ابوالقاسم محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم (۵۷۰ – ۶۳۲) بنیانگذار و پیامبر دین اسلام و در نظر مسلمانان، آخرین و بزرگترین پیامبر در سلسله پیامبران خدا میباشد. مسلمانان محمد را تحویل دهنده کتاب آسمانی قرآن و بازگرداننده آیین اصلی و تحریف نشده یکتاپرستی (یا همان دین آدم، ابراهیم، موسی، نوح، عیسی و سایر پیامبران پذیرفته شده در اسلام) میدانند. او همچنین به عنوان یک سیاستمدار، بازرگان، فیلسوف، خطیب، قانونگذار، اصلاحطلب، فرمانده جنگی، و برای مسلمانان و پیروان برخی مذاهب دیگر مأمور تعلیم فرامین الهی محسوب میشود. بهعقیده مسلمانان و به تصریح قرآن، محمد قبل از دریافت وحی یا بعثت همچون پدرانش به دین حنیف که آنرا آیین ابراهیم و برمبنای یکتاپرستی میدانند، بودهاست.
محمد در سن ۴۰ سالگی به پیامبری برگزیده شد و در بین مردان علی بن ابیطالب و در بین زنان خدیجه اولین کسانی بودند که به وی ایمان آوردند. محمد تا سه سال پس از بعثت دعوت خود را آشکار نکرد و پس از سال سوم با وحی از طرف خداوند، دعوت خود را آشکار نمود. اولین گروهی که محمد آنها را آشکارا به اسلام دعوت نمود، عمو زادگان خود، مردان بنی هاشم بودند. پس از آن به کوه صفا رفت و تمام قریش را آشکارا به اسلام دعوت نمود.
در ابتدا سران قریش نسبت به دعوت محمد بیاعتنا بودند، اما زمانی که محمد به تمسخر بتها پرداخت، سران قریش نیز تصمیم به مقابله با محمد گرفتند. اولین اقدام آنها گفتگو با ابوطالب بود تا او محمد را از اسلام خواهی باز دارد، ابوطالب نیز به خواست آنان با محمد به گفتگو پرداخت که محمد نیز در جواب، وعدهها و پیشنهادات آنان را رد کرد. اینکار چندین بار توسط اعراب صورت گرفت تا در نهایت محمد عزم راسخ خود در این راه را با ابوطالب در میان گذاشت و او نیز در جواب خود را حامی و همراه محمد خواند.
سران قریش پس از آنکه کمک خواستن از ابوطالب را بیهوده دیدند، تصمیم به یاری جستن از یهودیان مدینه گرفتند، علمای یهود نیز سه سؤال را برای پرسیدن از محمد مطرح کردند و گفتند اگر محمد پاسخ اینها را بداند، در پیغمبری او شکی نیست؛ سران قریش زمانی که به مکه بازگشتند آنها را از محمد جویا شدند، محمد نیز به آنان قول پاسخ گویی داد، تا آنکه پس از ۱۵ روز، درست زمانی که سران قریش احساس پیروزی میکردند، پاسخ آنها را داد. جبرئیل دلیل این تأخیر را اعتماد به خود داشتن محمد و نه توکل بر خداوند عنوان کرد و از او خواست تا بعد از آن فقط بر اراده خداوند توکل کند.
پنج سال پس از بعثت محمد، فاطمه از خدیجه متولد شد. از سوی دیگر با افزایش تعداد مسلمانان، بت پرستان قریش نیز آزار و اذیت خود را بیشتر کرده و حتی آنان را شکنجه میکردند. در این بین سمیه اولین زنی بود که در راه اسلام کشته شد و بسیاری از صحابه محمد، چون بلال، عمار و یاسر نیز مورد شکنجههای سخت قرار میگرفتند.
اسلام بر پنج رکن بنا شده که رسول الله ﷺ آن را چنین بیان نموده است: اسلام بر پنج [اساس] بنا شده است: گواهی دادن به این که معبودی به حق نیست جز الله و اینکه محمد، پیامبر الله است، و برپا داشتن نماز و دادن زکات و حج و روزهی رمضان متفق علیه (بخاری: ۸).
اسلام شاملِ عقیده (مسائل علمی، ایمان) و شریعت (مسائل علمی) است که الله و پیامبرش حلال و حرام و اخلاق و اداب و عبادات و معاملات و حقوق و وظایف و صحنههای قیامت را در آن بیان کردهاند. از آنجایی که خداوند این دین را توسط پیامبرش کامل ساخته، آن را به عنوان روشی برای زندگی بشر تا روز قیامت، برگزیده است: اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا [مائده/ ۳] (امروز دینتان را برای شما کامل ساختم و نعمتم را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان دینِ شما پسندیدم).
اینها ارکان اسلامی هستند که دین بر آن بنا شده است:
رکن نخست: شهادتین:
اینکه انسان معتقد باشد فقط الله پروردگارِ مالکِ متصرّف و خالق و روزی دهنده است و همهی نامهای نیک و صفات والایی را که خودش برای خود یا پیامبرش ﷺ برای او اثبات نموده، اثبات نماید و معتقد باشد تنها الله مستحق عبادت است نه کس دیگر، چنانکه میفرماید: بديع السماوات والأرض أنى يكون له ولد ولم تكن له صاحبة وخلق كل شيء وهو بكل شيء عليم ، ذلكم الله ربكم لا إله إلا الله هو خالق كل شيء فاعبدوه وهو على كل شيء وكيل [انعام/ ۱۰۱-۱۰۲] (پدید آورندهی آسمانها و زمین است، چگونه او را فرزندی باشد در صورتی که برای او همسری نبوده و هر چیزی را آفریده و اوست که به هر چیزی داناست این است الله پروردگار شما، هیچ معبودی [حقیقی] جز او نیست؛ آفرینندهی هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است).
چنانکه باید معتقد باشد خداوند پیامبرش محمد ـ صلی الله علیه وسلم ـ را فرستاده و قرآن را بر وی نازل نموده و او را به ابلاغ این دین به همهی مردم مامور ساخته، و معتقد باشد که دوست داشتن الله و پیامبرش و طاعت آنها بر هر کس واجب است و محبت الله به دست نمیآید مگر با پیروی از پیامبر او ﷺ: قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله ويغفر لكم ذنوبكم والله غفور رحيم [آل عمران/ ۳۱] (بگو اگر شما الله را دوست دارید، پس از من پیروی کنید تا الله شما را دوست بدارد و گناهانتان را برایتان بیامرزد و الله آمرزندهی مهربان است).
رکن دوم: نماز:
اینکه انسان معتقد باشد الله متعال بر هر مسلمان بالغ عاقلی پنج نماز را در شبانه روز فرض نموده که باید آن را در حال طهارت ادا کند، به این صورت که هر روز در حال پاکی و با خشوع و فروتنی در برابر الله بایستد و او را برای نعمتهایش شکر گوید و از فضل وی بخواهد و از گناهانش آمرزش بخواهد و از او بهشت را بخواهد و از جهنم به وی پناه آورد.
نمازهای واجب در شبانهروز، پنج نماز است: صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشاء، و همچنین نمازهای سنتی مانند قیام اللیل (نماز شب) و نماز تروایح و دو رکعت ضحی و دیگر سنتها.
نماز ـ چه فرض و چه سنت ـ نشان دهندهی رو کردن صادقانه به سوی الله در همهی امور است و خداوند همهی مومنان را به محافظت بر نماز امر کرده است: حافظوا على الصلوات والصلاة الوسطى وقوموا لله قانتين [نساء/ ۱۰۳] (بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای الله به پا خیزید).
نمازهای پنجگانه بر هر مرد و زن مسلمان در شبانهروز واجب است: إن الصلاة كانت على المؤمنين كتاباً موقوتاً [نساء/ ۱۰۳] (نماز بر مومنان فرضی است دارای زمان مشخص).
کسی که نماز را به عمد ترک کند هیچ بهرهای از اسلام نبرده و بلکه کفر ورزیده است، چنانکه خداوند متعال میفرماید: مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ [روم/ ۳۱] (به سویش بازگردید و از او پروا بدارید و نماز را برپا کنید و از مشرکان نباشید).
از آنجایی که اسلام بر اساس همکاری و برادری و محبت بنا شده، خداوند یکجا شدن را برای این نمازها و عبادات دیگر مشروع ساخته است. رسول الله ﷺ میفرماید: نماز جماعت از نماز فردی هفتاد و دو درجه بهتر است به روایت مسلم (۶۵۰).
نماز کمکی است برای بنده در برابر سختیها و مشکلات: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِينَ [بقره/ ۴۵] (از صبر و نماز یاری جویید و به راستی این [کار] سنگین است مگر برای فروتنان).
همچنین نمازهای پنجگانه عامل پاک شدن گناهان است، چنانکه رسول الله ﷺ میفرماید: نظرتان چیست اگر رودی در کنار در خانهی کسی از شما باشد و هر روز پنج بار خود را در آن بشوید، آیا از ناپاکیاش چیزی باقی خواهد ماند؟ گفتند: چیزی باقی نخواهد ماند. فرمود: آن مانند نمازهای پنجگانه است که خداوند به واسطهی آن گناهان را پاک میکند به روایت مسلم (۶۷۷).
برپا داشتن نماز در مسجد سبب وارد شدن به بهشت است. پیامبر ﷺ میفرماید: هرکه صبح و شام به سوی مسجد برود، خداوند برای هر بار رفتن او پذیراییاش را در بهشت آماده میکند مسلم (۶۶۹).
نماز باعث ارتباط میان بنده و آفریدگار او میشود و چشم روشنی رسول الله ﷺ بود به طوری که هر گاه مسالهای باعث ناراحتی او میشد به نماز پناه میبرد و به مناجات و دعا و استغفار میپرداخت و فضل خداوند را جویا میشد.
نماز همراه با خشوع و فروتنی باعث نزدیکی بنده به پرورگار و دوری از فحشاء و منکر میشود، آنطور که خداوند متعال میفرماید: اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ [عنکبوت/ ۴۵] (آنچه از کتاب به سوی تو وحی شده است را بخوان و نماز را برپا دار که نماز از کار زشت و ناپسند باز میدارد).
رکن سوم: زکات.
خداوند انسانها را در رنگها و اخلاق و دانش و کارها و روزیهایشان گوناگون آفریده. برخی ثروتمند هستند و برخی فقیر، تا ثروتمند را با شکر امتحان کند و فقیر را با صبر.
از آنجایی که مومنان برادر یکدیگرند و برادری بر اساس عطوفت و نیکی و مهربانی و محبت بنا شده، خداوند زکات را بر مسلمانان واجب نموده که از اغنیا گرفته و به فقرایشان داده میشود. خداوند متعال میفرماید: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاَتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ [توبه/ ۱۰۳] (از اموال آنان صدقهای بگیر تا به وسیلهی آن پاک و پاکیزهشان سازی و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو برای آنان آرامشی است).
زکات باعث پاکی مال و رشد آن و پاکسازی درون از حرص و طمع و بخل شده و محبت را میان ثروتمندان و فقرا زیاد میکند که در نتیجه کینهها و کدورتهای اجتماعی از بین رفته و امنیت و سعادت جای آن را میگیرد.
خداوند متعال زکات را بر همهی کسانی که صاحب حد نصاب زکات هستند و یک سال بر مالکیت آن گذشته باشد واجب نموده و این مال میتواند طلا یا نقره یا معادن و کالای تجاری باشد که یک چهل آن را باید به عنوان زکات پرداخت نماید. اما زکات میوهها و محصولات اگر دیمی و بدون هزینهی آبیاری به عمل آمده باشد یک دهم و اگر با هزینه آبیاری شده باشد نصف یک دهم آن را (یک بیستم) به هنگام چیدن یا درو به عنوان زکات میدهد. زکات حیوانات به طور مفصل در کتب فقه آمده است. هر کس زکات مال خود را خارج کند، خداوند بدیهای او را پاک ساخته و در مال او برکت میاندازد و اجر بزرگی را برای آخرت او ذخیره میسازد: وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُواْ لأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ [بقره/ ۱۱۰] (و نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و هرگونه نیکی که برای خویش از پیش فرستید، آن را نزد الله باز خواهید یافت؛ آری الله به آنچه میکنید بیناست).
اما ندادن زکات، مصیبتها و بدیها را به سوی امت میکشاند و خداوند کسانی را که از دادن زکات خودداری میکنند به عذاب دردناک روز قیامت تهدید کرده است: وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ ـ يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ [توبه/ ۳۴-۳۵] (و کسانی که طلا و نقره را گنجینه میکنند و آن را در راه الله انفاق نمیکنند ایشان را از عذابی دردناک خبر ده ـ روزی که آن [گنجینه] ها را در آتش دوزخ بگذارند و پیشانی و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ کنند [و گویند] این است آنچه برای خود اندوختهاید، پس [کیفر] آنچه را میاندوختید بچشید).
پنهانی دادن زکات بهتر از دادن آن در برابر مردم است، چنانکه الله متعال میفرماید: إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُّكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَيِّئَاتِكُمْ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ [بقره/ ۲۷۱] (اگر صدقهها را آشکار کنید، این کار خوبی است و اگر آن را پنهان دارید و به مستمندان بدهید این برای شما بهتر است؛ و بخشی از گناهانتان را میزداید و الله به آنچه انجام میدهید آگاه است).
هرگاه مسلمان زکات مال خود را خارج ساخت، مصرف آن جز در اموری که خداوند در کتاب خود ذکر نموده، جایز نیست: إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِّنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [توبه/ ۶۰] (صدقات تنها به فقرا و بینوایان و متصدیان [جمعآوری و پخش] آن و کسانی که دلشان به دست آورده میشود و در [راه آزادی] بردگان و بدهکاران و [جهاد] در راه الله و در راه مانده اختصاص دارد. [این] به عنوان فریضه از جانب الله است و الله دانای حکیم است).
رکن چهارم: روزهی ماه رمضان.
روزه همان دست نگه داشتن از مفطرات یعنی خوردن و آشامیدن و زناشویی از طلوع فجر تا غروب خورشید به نیت روزه است.
صبر برای ایمان همانند سر برای بدن است. الله متعال برای این امت روزهی یک ماه در سال را فرض نموده تا به تقوای الله دست یابند و از آنچه وی حرام نموده دوری گزینند و به صبر و کنترل نفس و رقابت در بخشش و کرم و همکاری و همدردی و مهربانی با یکدیگر، خو گیرند. خداوند متعال میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ [بقره/ ۱۸۳] (ای کسانی که ایمان آوردهاید روزه بر شما مقرر شده است همانگونه که بر کسانی که پیش از شما بودند مقرر شده بود؛ باشد که تقوا پیشه سازید).
ماه رمضان، ماهی است بس بزرگ که خداوند در آن قرآن را نازل کرد و نیکیها و صدقات و عبادات در آن چند برابر میشود. شب قدر که بهتر از هزار ماه است در این ماه قرار دارد. در این ماه، درهای آسمان گشوده میشود و درهای جهنم بسته شده و شیاطین به قید و بند کشیده میشوند.
خداوند روزهی این ماه را برای هر مسلمان بالغ عاقل ـ چه مرد و چه زن ـ واجب نموده، چنانکه میفرماید: شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ أُخَرَ يُرِيدُ اللّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلاَ يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ [بقره/ ۱۸۵] (ماه رمضان [همان ماهی] است که در آن قرآن فرو فرستاده شده است. [کتابی] که مردم را راهبر و [متضمن] دلایل آشکار هدایت و [میزان] تشخیص حق از باطل است. پس هر کس از شما این ماه را درک کند باید آن را روزه بدارد و کسی که بیمار یا در سفر است [باید به شمارهی آن] تعدادی از روزهای دیگر [را روزه بدارد]. الله برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد تا شماره [مقرر] را تکمیل کنید و الله را به پاس آنکه هدایتتان کرده است به بزرگی ستایش کنید و باشد که شکرگزاری نمایید).
ثواب روزه نزد الله بسیار بزرگ است، چنانکه رسول الله ﷺ میفرماید: همهی اعمال فرزند آدم چند برابر میشود؛ هر نیکی به ده برابر تا هفتصد برابر. الله عزوجل میفرماید: مگر روزه که برای من است و من پاداش آن را میدهم. [زیرا روزهدار] شهوت و غذایش را برای من ترک میگوید به روایت مسلم.
رکن پنجم: حج.
خداوند برای مسلمانان قبلهای قرار داده که هرجا باشند، در هنگام نماز و دعا به سوی آن رو میکنند و آن، بیت عتیق در مکهی مکرمه است: فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَكُمْ شَطْرَهُ [بقره/ ۱۴۴] (پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن و هر جا بودید روی خود را به سوی آن بگردانید).
از آنجایی که سرزمینهای مسلمانان از هم دور است و اسلام دعوت به یگانگی و آشنایی و همکاری در راه نیکی و تقوا نموده و به توصیهی به حق و دعوت به سوی خداوند و بزرگداشت شعائر الله امر نموده، بر هر مسلمان بالغ عاقل توانمندی واجب کرده تا خانهی او را زیارت کند و طواف آن را به جای آورده و مناسک حج را چنانکه الله و پیامبرش بیان کردهاند انجام دهد. خداوند متعال میفرماید: وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ [آل عمران/ ۹۷] (و برای الله حج آن خانه بر عهدهی مردم است [البته بر] کسی که بتواند به سوی آن راه یابد، و هر که کفر ورزد یقینا الله از جهانیان بینیاز است).
حج، موسی است که وحدت و قدرت و عزت مسلمانان در آن متجلی میگردد، چرا که پروردگارشان یکی است و کتابشان یکی است و امتشان یکی است و عبادتشان یکی است و لباسشان نیز یکی است.
حج دارای آداب و شروطی است که مسلمان باید به آن عمل نماید، مانند حفظ زبان و گوش و چشم از آنچه خداوند حرام نموده و خالص ساختن نیت و استفاده از مال حلال و آراسته ساختن خود به مکارم اخلاق و دوری از هر آنچه باعث فساد حج میشود از جمله بد دهانی و گناه و بگو مگو، چنانکه خداوند متعال میفرماید: الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَّعْلُومَاتٌ فَمَن فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِي الْحَجِّ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللّهُ وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُوْلِي الأَلْبَابِ [بقره/ ۱۹۷] (حج در ماههای معینی است؛ پس هر کس در این [ماه] ها حج را [بر خود] واجب گرداند [بداند که] در اثنای حج، همبستری و گناه و جدال [روا] نیست، و هر کار نیکی انجام میدهید الله آن را میداند و برای خود توشه برگیرید که در حقیقت بهترین توشه پرهیزگاری است و ای خردمندان از من پروا کنید).
اگر مسلمان حج خود را به صورت شرعی صحیح ادا نماید و نیتش خالصانه برای الله باشد، حج او کفارهی گناهانش خواهد بود. پیامبر ﷺ میفرماید: هر که برای الله حج نماید و بد دهانی (یا همبستری) و گناه نکند، مانند روزی که از مادرش زاده شده [به سرزمین خود] باز میگردد بخاری (۱۵۲۱۰).
جواب: اسلام یک سیستم دینی است که توسط محمد در قرن هفتم میلادی پایه گذاری شد. مسلمانان از آموزش های قرآن پیروی می کنند و تلاش می کنند تا پنج رکن اسلام را نگه دارند.
تاریخ اسلام
در قرن هفتم میلادی، محمد ادعا کرد که جبرئیل با او ملاقات کرده است. طی این ملاقات ملکوتی، که تقریبا بمدت 23 سال تا زمان مرگ محمد ادامه پیدا کرد، جبرئیل ظاهرا کلام الله را در این مدت برای محمد آشکار کرده است (الله کلمه عربی معادل «خداوند» است که توسط مسلمانان استفاده می شود). این رونمایی های دیکته شده، کتاب مقدس مسلمانان یعنی قرآن را تشکیل می دهند. کلمه اسلام به معنی «تسلیم و اطاعت» می باشد و ریشه آن به معنی «صلح» است. کلمه مسلمان یعنی «کسی که تسلیم الله است» می باشد.
1. اعتقاد به یک الله: مسلمانان اعتقاد دارند که الله، آفریدگار، حاکم، ابدی و یکی است.
2. به فرشته ها اعتقاد دارند.
3. به پیامبران اعتقاد دارند: این پیامبران شامل پیامبران کتاب مقدس می شوند اما با این تبصره که الله آخرین پیامبر خدا می باشد.
4. به مکاشفات (رونمایی های) الله اعتقاد دارند. مسلمانان قسمت های خاصی از کتاب مقدس، مانند تورات و انجیل، را قبول دارند. آنها معتقدند که قرآن ازلی است بدین معنی که پیش از خلقت وجود داشته و کلام بی نقص الله است.
5. به داوری روز قیامت اعتقاد دارند: همه در روز داوری رستاخیز خواهند کرد و به جهنم و یا بهشت وارد می شوند.
6. به سرنوشت اعتقاد دارند: مسلمانان معتقدند که الله هر چیزی که اتفاق خواهد افتاد را مقدر کرده است. یکی از عباراتی که مسلمانان بسیار بکار می برند و به الله گواهی می دهد، عبارت «ان شاء الله» به معنی «اگر الله بخواهد» است.
این پنج اصل چارچوب و معیار فرمانبرداری برای مسلمانان را تشکیل می دهد:
1. گواهی دادن بر ایمان (شهادتین): «لا اله الا الله. محمد رسول الله». بدین معنی که «خدایی جز الله وجود ندارد. محمد پیامبر الله می باشد». یک فرد با گفتن شهادتین می تواند به دین اسلام درآید. شهادتین نشان می دهد که مسلمانان فقط به الله به عنوان خدا اعتقاد دارند و محمد از او رونمایی کرده است.
2. نماز: پنج مرتبه نماز هر روز باید خوانده شود.
3. ذکات: این صدقه درصد مشخصی است که هرساله باید به نیازمندان داده شود.
4. روزه: مسلمانان در نهمین ماه تقویم اسلامی که رمضان نام دارد روزه می گیرند. در این ماه از طلوع تا غروب خورشید نباید بخورند یا بنوشند.
5. حج: اگر از نظر جسمی و مالی برای یک مسلمان امکان پذیر باشد باید سالی یک بار به زیارت کعبه در عربستان سعودی برود. زمان آن در ماه دوازدهم از تقویم اسلامی می باشد.
ورود یک مسلمان به بهشت بستگی به اطاعت او از این پنج رکن دارد. اما باز هم این امکان وجود دارد که الله آنها را نپذیرد. حتی محمد هم اطمینان نداشت که آیا الله او را به بهشت راه خواهد داد (سوره 46 آیه 9؛ کتاب صحیح بخاری فصل 5 حدیث 266).
ارزیابی اسلام
شباهتهایی بین مسیحیت و اسلام وجود دارند اما تفاوتهای بسیار مهم و اساسی نیز با یکدیگر دارند. اسلام مانند مسیحیت به خدای یگانه اعتقاد دارد. اما مسلمانان تثلیث را قبول ندارند. یعنی به اینکه خدا خود را به صورت پدر، پسر و روح القدس آشکار کرده اعتقاد ندارند.
مسلمانان معتقدند که عیسی مسیح یک از مهمترین پیامبران بود اما پسر خدا نبود. اسلام می گوید گرچه عیسی از مریم باکره متولد شد اما خلقتش مانند آدم بود. مسلمانان قبول ندارند که عیسی مسیح بر روی صلیب مرد. برای مسلمانان غیر قابل درک است که چرا الله باید اجازه چنین مرگ دردناکی را برای پیامبر خویش داده باشد. اما کتاب مقدس نشان میدهد که چگونه مرگ فرزند کامل خدا برای پرداخت بهای گناهان جهان لازم بوده است (اشعیا فصل 53 آیه های 5-6؛ یوحنا فصل 3 آیه 16؛ یوحنا فصل 14 آیه 6؛ اول پطرس فصل 2 آیه 24).
اسلام می گوید که قرآن قدرت نهایی و آخرین رونمایی الله است. اما کتاب مقدس در قرن اول میلادی با کتاب مکاشفه تکمیل شد. کتاب مقدس به کسانیکه به کلام خدا چیزی اضافه کنند یا از آن چیزی کم کنند هشدار می دهد (تثنیه فصل 4 آیه 2؛ امثال فصل 30 آیه 6؛ غلاطیان فصل 1 آیه های 6-12؛ مکاشفه فصل 22 آیه 18). قرآن، به عنوان کلامی که به کلام خدا اضافه شده، مستقیما از فرمان خدا سرپیچی کرده است.
مسلمانان معتقدند که با عمل به پنج رکن اسلام می توانند به بهشت بروند. اما کتاب مقدس می گوید که بشر گناهکار هرگز نمی تواند انتظار خدا را برآورده سازد ( رومیان فصل 3 آیه 23، فصل 6 آیه 23). گناهکاران تنها از روی لطف خدا و بوسیله توبه و ایمان به عیسی مسیح است که می توانند نجات پیدا کنند (اعمال رسولان فصل 20 آیه 21؛ افسسیان فصل 2 آیه های 8-9).
به دلیل این تفاوت ها و تناقض های اساسی، اسلام و مسیحیت هر دو نمی توانند درست باشند. کتاب مقدس و قرآن هر دو نمی توانند کلام خدا باشند. حقیقت، نتایج ابدی به همراه دارد.
«عزيزان من، اگر كسی ادعا كند كه ازجانب خدا پيغامی دارد، زود باور نكنيد. نخست، او را بيازماييد تا دريابيد كه آيا پيغام او از جانب خداست يا نه؛ زيرا معلمين و واعظين دروغين، اين روزها همه جا پيدا میشوند. برای پی بردن به اين كه پيغام ايشان از جانب روح خداست يا نه، بايد از ايشان بپرسيد كه آيا ايمان دارند كه عيسی مسيح، فرزند خدا واقعاً انسان شد يا نه. اگر ايمان داشته باشند، در اينصورت پيغام ايشان از جانب خداست. در غيراينصورت، آن پيغام از سوی خدا نيست، بلكه از جانب دجّال است، يعنی آن دشمن مسيح، كه شنيدهايد بزودی میآيد، و دشمنی او با مسيح از هم اكنون در جهان آشكار است. فرزندان عزيزم، شما از آنِ خدا هستيد و بر مخالفين مسيح غلبه يافتهايد، زيرا در وجود شما كسی زندگی میكند كه از هر دشمن مسيح در اين دنيای گناهآلود، قویتر است» (اول یوحنا فصل 4 آیه های 1-4؛ همچنین نگاه کنید به یوحنا فصل 3 آیه های 35-36).
دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان
اسلامهراسی طبق تعریف رایج عبارت است از: «ترس یا تنفر از اسلام و درنتیجه، ترس و تنفر از همه مسلمانان» که ازجمله عواقب آن در چند دهه اخیر، اعمال تبعیض ظالمانه علیه مسلمانان (بهویژه آنان که در غرب ساکن هستند) از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است. برای نیل به فهمی عمیقتر از اسلامهراسی معاصر، در گام نخست تبیین و تشریح دلایل و زمینههای بروز این معضل اجتنابناپذیر مینماید. در همین راستا، نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به چرایی بروز چنین پدیدهای آن هم در مغربزمین است؛ جاییکه عامه مردم و نخبگان آن با افتخار، موطن خویش را پرچمدار و مهد ارزشهایی چون آزادی بیان و حق انتخاب عقیده، دین، مذهب و… میدانند. به بیان دیگر، آنچه بیش از همه در ارتباط با پدیده اسلامهراسی سزاوار تأمل است این است که دلایل و زمینههای اصلی شکلگیری آن چیست و چرا در عصر حاضر، گستره این هراس بیاساس و غیرمنطقی حتی به مردم عادی و تودههای غیرمسلمان ساکن در غرب رسیده است؟
علل و عوامل بسیاری در شکلگیری و استمرار اسلامهراسی نقش داشتهاند؛ جهل و ناآگاهی از اسلام و عدمشناخت دقیق آن در طول تاریخ یکی از مهمترین آنهاست. این درحالی است که غرب بهدلیل وجود پشتوانه و سنت علمی نسبتاً غنی شرقشناسی، ادعا میکند به شناخت عمیقی از شرق و بهویژه اسلام دست یافته است و این مسئله ناآگاهی غربیها را به صورت جهل مرکب درآورده و بر پیچیدگی و اثرگذاری منفی آن افزوده است. چنانکه متفکر نامدار فلسطینی، ادوارد سعید، در این زمینه در کتاب «شرقشناسی» مینویسد: «آنچه سرانجام پیچیدگی بیشتری مییابد، جهل و عدماطلاع مغربزمین در قبال اسلام است و نه مجموعهای از معرفت مثبت غربی که بر حجم و دقت آن افزوده میشود.»
در سدههای اولیه ظهور و گسترش اسلام، کماطلاعی و جهل غربیان و مسیحیان نسبت به دین اسلام و پیروان آن چنان بود که به تعبیر برنارد لوئیس، شرقشناس و اسلامپژوه مطرح بریتانیایی، در غرب مرسوم بود که به مسلمانان «محمدیون» میگفتند، واژهای که هیچ مسلمانی به همکیشان خود اطلاق نمیکرد و فقط به این دلیل بهکار میرفت که مسیحیان به اشتباه فرض میکردند مسلمانان نیز مانند آنها که «مسیح» را پرستش میکنند، محمد (ص) را میپرستند.
البته میزان شناخت از اسلام در زمان معاصر نیز ابداً مطلوب نیست و تفاوت چندانی با قرون وسطی ندارد. برای مثال، علیرغم وامداری گسترده غرب به تمدن اسلامی در سدههای میانه و بهرهجویی از پیشرفتهای مسلمانان در نجوم، فلسفه، ریاضیات، پزشکی، علوم و بسیاری عرصههای دیگر، امروزه کم هستند افرادی که از نقش تمدن اسلام و سهم مسلمانان در توسعه تمدن غرب آگاهی داشته باشند. در حقیقت، غرب بزرگترین نهضت علمی، فرهنگی و سیاسی تاریخش، یعنی رنسانس را مدیون اسلام است، اما در کمال تعجب، عموم مردم و حتی بعضی متفکران غربی از این مسئله و به عبارتی، از تاریخ و ریشههای تمدنی خویش مطلع نیستند.
از آن عجیبتر، جهل و ناآگاهی غربیها درمورد برخی مسائل ابتدایی مرتبط با اسلام است. ازجمله اینکه، بسیاری از آنان گمان میکنند که «همه مسلمانان عرب هستند»، درحالی که بخش اعظم جمعیت بیش از یکونیم میلیاردی مسلمانان در جنوبشرقی آسیا و در کشورهایی همچون اندونزی و هند سکونت دارند و حتماً بسیاری از مردم مغربزمین حیرت خواهند کرد اگر به آنها گفته شود که فقط ۱۲ درصد از جمعیت جهان اسلام، عرب هستند. از سوی دیگر، حتی این تصور رایج که «همه عربها مسلمان هستند» نیز نادرست است؛ زیرا هرچند اکثریت آنان مسلمانند، ۱۵ میلیون عرب مسیحی از فرق گوناگون ارتدوکس شرقی، کاتولیک رومی و پروتستان در کشورهای عربی زندگی میکنند.
با وجود این جهل گسترده نسبت به موضوعات ساده و پیشپاافتاده، درمورد درک مسائل پیچیدهتر مرتبط با اسلام چه انتظاری میتوان داشت؟ برای نمونه، جان اسپوزیتو، استاد برجسته امور بینالملل در دانشگاه جرجتاون واشینگتن و مؤلف آثاری شاخص در زمینه مطالعات اسلامی، معتقد است که هیچ واژهای بیش از «جهاد»، بهعنوان نماد خشونت و ترور بهنام اسلام موردسوءاستفاده سلطهگران قرار نگرفته است و این مسئله قاعدتاً از کجفهمی و ناآگاهی نسبت به معنای حقیقی جهاد نشات میگیرد؛ بسیاری از غیرمسلمانان و حتی افراطگرایان مسلمان، جهاد را با «جنگ مقدس» مسلمانان علیه کفار یکی میدانند، حال آنکه جنگ مقدس اساساً عبارتی اسلامی نیست بلکه اصطلاحی مسیحی است که ریشه در جنگهای طولانی صلیبی (۱۲۹۱–۱۰۹۵) دارد.
آنهماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد و اسلامشناس شهیر آلمانی با تأیید این نکته، در کتاب ارزنده «درآمدی بر اسلام» مینویسد: «در اسلام جهاد معادل سعی و کوشش در راه خداست. اصطلاح جنگ مقدس (holy war) [که آن را معادل جهاد بهکار میبرند] نیز به زمان صلیبیون برمیگردد که آن را برای مقاصد خاص خویش بهکار میبردند. این عبارت ابداً در اسلام کلاسیک شناختهشده نیست و برخلاف تصور برخی، هرگز جزء اصول اسلامی نبوده است.»
درمجموع، «جهاد» به معنای «مبارزهای همهجانبه برای غلبه بر نیروهای شیطانی» است که تصادفاً از حیث مفهومی بسیار نزدیک است با همان چیزی که جرج بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، از استعمال عبارت «جنگ علیه ترور» اراده میکرد؛ بنابراین آنچه در مواجهه با واژگانی مانند «جهاد»، «جنگ مقدس» و «جنگ علیه ترور» حائز اهمیت بیشتری است، توجه به نحوه کاربرد آنها در عمل، انگیزه و نیت عامل و همچنین نتایج و خروجیهاست؛ همانگونهکه بوش به بهانه جنگ مقدس ادعایی خویش علیه ترور، بر سر مردم بیگناه افغانستان و عراق بمب میریزد، ممکن است فهم عدهای مسلمان افراطی، از آموزه عمیق «جهاد»، ترور، تخریب، کشتار و خونریزی باشد. اما آیا خشونتهای رویداده به دست این کجاندیشان را میتوان به اصل «جهاد» و نیز دین اسلام منتسب کرد؟
مسئله بسیار مهم دیگر، نقش پررنگ وسایل ارتباط جمعی در ایجاد و استمرار جهل و ناآگاهی مورد بحث است؛ براساس پژوهشها، عمده افرادی که شناختی از دین اسلام ندارند، به رسانهها بهعنوان تنها منبع اطلاعاتیشان در این رابطه متکیاند که طبعاً منجر به فهم سطحیتر از اسلام میشود. مثلاً در یک نظرسنجی عمومی، ۷۴ درصد مردم بریتانیا اعلام کردهاند که اطلاعاتشان در مورد اسلام بسیار پایین یا در حد صفر است. در عین حال، ۶۴ درصد گفتهاند همان چیزهایی که میدانند را هم از طریق انواع گوناگون رسانههای جمعی اعم از شبکههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، مقالات روزنامهها و… کسب کردهاند.
در ایالات متحده نیز پژوهشهای مشابهی صورت گرفته است؛ مانند نظرسنجی موسسه پیو در سال ۲۰۰۷ که طی آن، ارتباط بین «میزان شناخت اسلام و روشهای مختلف اثرگذاری بر دیدگاه مردم آمریکا درمورد اسلام» بررسی شده است. در این تحقیق پیمایشی، نتایج جالبتوجه زیر بهدست آمده است:
نفوذ عمیق «رسانهها» در افرادی که شناختی از اسلام ندارند: ۵۳ درصد این گروه اعلام کردند، شدیداً تحتتاثیر آنچه در رسانهها راجع به اسلام میخوانند یا میبینند، هستند.
نفوذ محدود رسانهها و نفوذ بالای «تجربه و ارتباط شخصی» و همچنین «تحصیلات» در افرادی که اسلام را میشناسند: فقط هفت درصد این گروه تحتتاثیر رسانهها قرار گرفتهاند، حال آنکه تحصیلات (۳۰ درصد) و ارتباط شخصی (۳۲ درصد) دو راه عمده تأثیرپذیری این افراد در رابطه با اسلام بوده است.
چنانکه در سطور فوق اشاره کردیم، اکثر افراد بهدلیل جهل نسبت به اسلام، جهت کسب اطلاع به رسانههای جمعی روی میآورند، غافل از اینکه در اغلب موارد کارگزاران، متخصصان و کارشناسان رسانهای آگاهی چندان بیشتری از مردم عادی در رابطه با اسلام و مباحث پیرامونی آن ندارند. بنابراین، هر روز به دامنه این جهل مرکب و بالطبع عواقب ناخوشایند آن افزوده میشود. نمونههایی از جهل رسانهای مذکور در ادامه بیان میشود:
ادوارد سعید در مورد نحوه پوشش رسانهای وقایع انقلاب اسلامی ایران در رسانههای آمریکا مینویسد: آنچه در این بین تا حدودی جنبه نمادین داشت، ناتوانی والتر کرانکیت در تلفظ صحیح اسامی بود. ازجمله اینکه وی نام قطبزاده را هر بار به گونهای جدید تلفظ میکرد، مانند گابوزاده و از قبیل آن. در ۲۸ نوامبر، مجری (CBS) نام بهشتی را بَشاتی تلفظ کرد و شبکه (ABC) هم برای اینکه از قافله عقب نماند، در دسامبر، نام منتظری را به مونتصوری تغییر داد. همچنین هر مطلب موجزی که از تاریخ اسلام عرضه میشد، چنان گیجکننده و به اندازهای نادرست و بیربط بود که اصلاً معنایش را از دست میداد. برای نمونه، راندی دانیلز، گزارشگر (CBS)، محرم را دورهای توصیف میکرد که مسلمانان شیعی معارضه حضرت محمد (ص) را با رهبران جهان جشن میگرفتند!
در فیلم تلویزیونی شناختهشده «در محاصره» جهل و نادانی به اوج خود میرسد؛ در این فیلم، ایرانیها قومی عرب معرفی میشوند. سازندگان اثر حتی این نکته ساده را نمیدانند که ایرانیها [غالباً] فارس هستند، مردمی که فارسی صحبت میکنند و نه عربهایی که عربی سخن میگویند. عمق فاجعه زمانی مشخصتر میشود که بدانیم باب وودوارد، یکی از دو نویسنده سناریو [یِ این شاهکار هنری!]، برنده جایزه پولیتزر، یکی از معتبرترین جوایز ادبی غرب شده است.
همچنین رابرت اسپنسر، از سردمداران مخالفت با اسلام و شخصی که دائماً در رسانههای غربی بهعنوان کارشناس اسلامی ظاهر میشود و بینندگان خود را مستفیض میگرداند، چکیده دیدگاه نادرست و انحرافی خود در مورد اسلام را اینگونه توضیح میدهد: «اسلام تنها دینی است در جهان، با الهیات و سیستم حقوقی و آموزههای پیشرفته که فرمان «اعمال خشونت علیه کسانی که معتقد به این آیین نیستند» را صادر میکند و به مسلمانان دستور میدهد نبردی گسترده را جهت برقراری هژمونی و نظم اجتماعی اسلامی در سرتاسر جهان آغاز کنند.»
درنهایت باید به این مسئله اشاره کنیم که جهل نسبت به اسلام در آمریکا در قیاس با اروپا، بهویژه بریتانیا و فرانسه به مراتب پررنگتر و عمیقتر است. ادوارد سعید در کتاب مهم خود، «پوشش خبری اسلام» به خوبی این نکته را روشن میسازد:
فقدان یک گذشته استعماری یا توجه فرهنگی طولانیمدت به اسلام در آمریکا، اشتغال ذهنی جاری آمریکاییان را بیش از پیش انتزاعی و دستدوم (ثانوی) ساخته است. آنها با مسلمانان واقعی چندان سر و کار ندارند؛ حال آنکه، در مقام مقایسه، در فرانسه دین دوم کشور از لحاظ تعداد پیروان، اسلام است که درنتیجه این امر، قطعاً شناخت و آشنایی بیشتری با این دین در آنجا وجود دارد. علاوهبر این، در سرتاسر فرهنگ اروپایی، با عرضه و نمایش اسلام – به صورت تحقیقات علمی، هنری، ادبی و گفتمان همگانی- از پایان قرن هجدهم تا به امروز مواجه هستیم، درحالی که، بخش کمی از این استحکام را در تجربه آمریکا از اسلام مشاهده میکنیم. در قرن نوزدهم، تماسهای آمریکا با اسلام محدود بودهاند به سفرهای گاه و بیگاه افرادی چون مارک تواین و هرمان ملویل* یا میسیونرهای مذهبی در اقصینقاط سرزمینهای اسلامی یا لشکرکشیهای کوتاهمدت به آفریقای شمالی. بهطورکلی، از نظر فرهنگی در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، جای مشخص و متمایزی برای اسلام وجود نداشت.
دقیقاً به همین علت است که تمامی چهرههای آکادمیک مهم و مشهوری که در آمریکا بهعنوان کارشناسان مسائل اسلامی مشغول به فعالیت هستند، در خارج از این کشور متولد شدهاند؛ افرادی چون فیلیپ هیتی در پرینستون که لبنانیالاصل است، گوستاو فون گرونبام اتریشی در دانشگاه شیکاگو، ه. ا. ر. گیب بریتانیایی در هاروارد و سرانجام ژوزف شاخت آلمانی در دانشگاه کلمبیا. **
ارجاعات:
* دو رماننویس سده نوزدهمی اهل ایالات متحده و نویسنده برخی از برترین شاهکارهای ادبی جهان، از قبیل: «ماجراهای هاکلبری فین» و «موبیدیک».
** فیلیپ خوری هیتی (Philip Khuri Hitti) پژوهشگر مطالعات اسلامی، خاورمیانه و زبانهای سامی در دانشگاههای پرینستون و هاروارد و همچنین نویسنده کتاب معروف «تاریخ اعراب».
گوستاو فون گرونباوم (Gustave von Grunebaum) اسلامپژوه و عربشناس اتریشی.
همیلتون الکساندر روسکین گیب (H. A. R. Gibb) مورخ و شرقشناس نامدار اسکاتلندی و نگارنده آثار متعدد در رابطه با اسلام و زبان عربی.
ژوزف فرانتس شاخت (Joseph Franz Schacht) استاد مطرح آلمانی-بریتانیایی مطالعات اسلامی و نویسنده کتب ماندگار «فقه اسلامی» و «میراث اسلامی».
دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان
اسلامهراسی طبق تعریف رایج عبارت است از: «ترس یا تنفر از اسلام و درنتیجه، ترس و تنفر از همه مسلمانان» که ازجمله عواقب آن در چند دهه اخیر، اعمال تبعیض ظالمانه علیه مسلمانان (بهویژه آنان که در غرب ساکن هستند) از طریق ایجاد محرومیت در زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بوده است. برای نیل به فهمی عمیقتر از اسلامهراسی معاصر، در گام نخست تبیین و تشریح دلایل و زمینههای بروز این معضل اجتنابناپذیر مینماید. در همین راستا، نوشتار حاضر در پی پاسخگویی به چرایی بروز چنین پدیدهای آن هم در مغربزمین است؛ جاییکه عامه مردم و نخبگان آن با افتخار، موطن خویش را پرچمدار و مهد ارزشهایی چون آزادی بیان و حق انتخاب عقیده، دین، مذهب و… میدانند. به بیان دیگر، آنچه بیش از همه در ارتباط با پدیده اسلامهراسی سزاوار تأمل است این است که دلایل و زمینههای اصلی شکلگیری آن چیست و چرا در عصر حاضر، گستره این هراس بیاساس و غیرمنطقی حتی به مردم عادی و تودههای غیرمسلمان ساکن در غرب رسیده است؟
علل و عوامل بسیاری در شکلگیری و استمرار اسلامهراسی نقش داشتهاند؛ جهل و ناآگاهی از اسلام و عدمشناخت دقیق آن در طول تاریخ یکی از مهمترین آنهاست. این درحالی است که غرب بهدلیل وجود پشتوانه و سنت علمی نسبتاً غنی شرقشناسی، ادعا میکند به شناخت عمیقی از شرق و بهویژه اسلام دست یافته است و این مسئله ناآگاهی غربیها را به صورت جهل مرکب درآورده و بر پیچیدگی و اثرگذاری منفی آن افزوده است. چنانکه متفکر نامدار فلسطینی، ادوارد سعید، در این زمینه در کتاب «شرقشناسی» مینویسد: «آنچه سرانجام پیچیدگی بیشتری مییابد، جهل و عدماطلاع مغربزمین در قبال اسلام است و نه مجموعهای از معرفت مثبت غربی که بر حجم و دقت آن افزوده میشود.»
در سدههای اولیه ظهور و گسترش اسلام، کماطلاعی و جهل غربیان و مسیحیان نسبت به دین اسلام و پیروان آن چنان بود که به تعبیر برنارد لوئیس، شرقشناس و اسلامپژوه مطرح بریتانیایی، در غرب مرسوم بود که به مسلمانان «محمدیون» میگفتند، واژهای که هیچ مسلمانی به همکیشان خود اطلاق نمیکرد و فقط به این دلیل بهکار میرفت که مسیحیان به اشتباه فرض میکردند مسلمانان نیز مانند آنها که «مسیح» را پرستش میکنند، محمد (ص) را میپرستند.
البته میزان شناخت از اسلام در زمان معاصر نیز ابداً مطلوب نیست و تفاوت چندانی با قرون وسطی ندارد. برای مثال، علیرغم وامداری گسترده غرب به تمدن اسلامی در سدههای میانه و بهرهجویی از پیشرفتهای مسلمانان در نجوم، فلسفه، ریاضیات، پزشکی، علوم و بسیاری عرصههای دیگر، امروزه کم هستند افرادی که از نقش تمدن اسلام و سهم مسلمانان در توسعه تمدن غرب آگاهی داشته باشند. در حقیقت، غرب بزرگترین نهضت علمی، فرهنگی و سیاسی تاریخش، یعنی رنسانس را مدیون اسلام است، اما در کمال تعجب، عموم مردم و حتی بعضی متفکران غربی از این مسئله و به عبارتی، از تاریخ و ریشههای تمدنی خویش مطلع نیستند.
از آن عجیبتر، جهل و ناآگاهی غربیها درمورد برخی مسائل ابتدایی مرتبط با اسلام است. ازجمله اینکه، بسیاری از آنان گمان میکنند که «همه مسلمانان عرب هستند»، درحالی که بخش اعظم جمعیت بیش از یکونیم میلیاردی مسلمانان در جنوبشرقی آسیا و در کشورهایی همچون اندونزی و هند سکونت دارند و حتماً بسیاری از مردم مغربزمین حیرت خواهند کرد اگر به آنها گفته شود که فقط ۱۲ درصد از جمعیت جهان اسلام، عرب هستند. از سوی دیگر، حتی این تصور رایج که «همه عربها مسلمان هستند» نیز نادرست است؛ زیرا هرچند اکثریت آنان مسلمانند، ۱۵ میلیون عرب مسیحی از فرق گوناگون ارتدوکس شرقی، کاتولیک رومی و پروتستان در کشورهای عربی زندگی میکنند.
با وجود این جهل گسترده نسبت به موضوعات ساده و پیشپاافتاده، درمورد درک مسائل پیچیدهتر مرتبط با اسلام چه انتظاری میتوان داشت؟ برای نمونه، جان اسپوزیتو، استاد برجسته امور بینالملل در دانشگاه جرجتاون واشینگتن و مؤلف آثاری شاخص در زمینه مطالعات اسلامی، معتقد است که هیچ واژهای بیش از «جهاد»، بهعنوان نماد خشونت و ترور بهنام اسلام موردسوءاستفاده سلطهگران قرار نگرفته است و این مسئله قاعدتاً از کجفهمی و ناآگاهی نسبت به معنای حقیقی جهاد نشات میگیرد؛ بسیاری از غیرمسلمانان و حتی افراطگرایان مسلمان، جهاد را با «جنگ مقدس» مسلمانان علیه کفار یکی میدانند، حال آنکه جنگ مقدس اساساً عبارتی اسلامی نیست بلکه اصطلاحی مسیحی است که ریشه در جنگهای طولانی صلیبی (۱۲۹۱–۱۰۹۵) دارد.
آنهماری شیمل، استاد دانشگاه هاروارد و اسلامشناس شهیر آلمانی با تأیید این نکته، در کتاب ارزنده «درآمدی بر اسلام» مینویسد: «در اسلام جهاد معادل سعی و کوشش در راه خداست. اصطلاح جنگ مقدس (holy war) [که آن را معادل جهاد بهکار میبرند] نیز به زمان صلیبیون برمیگردد که آن را برای مقاصد خاص خویش بهکار میبردند. این عبارت ابداً در اسلام کلاسیک شناختهشده نیست و برخلاف تصور برخی، هرگز جزء اصول اسلامی نبوده است.»
درمجموع، «جهاد» به معنای «مبارزهای همهجانبه برای غلبه بر نیروهای شیطانی» است که تصادفاً از حیث مفهومی بسیار نزدیک است با همان چیزی که جرج بوش پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، از استعمال عبارت «جنگ علیه ترور» اراده میکرد؛ بنابراین آنچه در مواجهه با واژگانی مانند «جهاد»، «جنگ مقدس» و «جنگ علیه ترور» حائز اهمیت بیشتری است، توجه به نحوه کاربرد آنها در عمل، انگیزه و نیت عامل و همچنین نتایج و خروجیهاست؛ همانگونهکه بوش به بهانه جنگ مقدس ادعایی خویش علیه ترور، بر سر مردم بیگناه افغانستان و عراق بمب میریزد، ممکن است فهم عدهای مسلمان افراطی، از آموزه عمیق «جهاد»، ترور، تخریب، کشتار و خونریزی باشد. اما آیا خشونتهای رویداده به دست این کجاندیشان را میتوان به اصل «جهاد» و نیز دین اسلام منتسب کرد؟
مسئله بسیار مهم دیگر، نقش پررنگ وسایل ارتباط جمعی در ایجاد و استمرار جهل و ناآگاهی مورد بحث است؛ براساس پژوهشها، عمده افرادی که شناختی از دین اسلام ندارند، به رسانهها بهعنوان تنها منبع اطلاعاتیشان در این رابطه متکیاند که طبعاً منجر به فهم سطحیتر از اسلام میشود. مثلاً در یک نظرسنجی عمومی، ۷۴ درصد مردم بریتانیا اعلام کردهاند که اطلاعاتشان در مورد اسلام بسیار پایین یا در حد صفر است. در عین حال، ۶۴ درصد گفتهاند همان چیزهایی که میدانند را هم از طریق انواع گوناگون رسانههای جمعی اعم از شبکههای تلویزیونی، فیلمهای سینمایی، مقالات روزنامهها و… کسب کردهاند.
در ایالات متحده نیز پژوهشهای مشابهی صورت گرفته است؛ مانند نظرسنجی موسسه پیو در سال ۲۰۰۷ که طی آن، ارتباط بین «میزان شناخت اسلام و روشهای مختلف اثرگذاری بر دیدگاه مردم آمریکا درمورد اسلام» بررسی شده است. در این تحقیق پیمایشی، نتایج جالبتوجه زیر بهدست آمده است:
نفوذ عمیق «رسانهها» در افرادی که شناختی از اسلام ندارند: ۵۳ درصد این گروه اعلام کردند، شدیداً تحتتاثیر آنچه در رسانهها راجع به اسلام میخوانند یا میبینند، هستند.
نفوذ محدود رسانهها و نفوذ بالای «تجربه و ارتباط شخصی» و همچنین «تحصیلات» در افرادی که اسلام را میشناسند: فقط هفت درصد این گروه تحتتاثیر رسانهها قرار گرفتهاند، حال آنکه تحصیلات (۳۰ درصد) و ارتباط شخصی (۳۲ درصد) دو راه عمده تأثیرپذیری این افراد در رابطه با اسلام بوده است.
چنانکه در سطور فوق اشاره کردیم، اکثر افراد بهدلیل جهل نسبت به اسلام، جهت کسب اطلاع به رسانههای جمعی روی میآورند، غافل از اینکه در اغلب موارد کارگزاران، متخصصان و کارشناسان رسانهای آگاهی چندان بیشتری از مردم عادی در رابطه با اسلام و مباحث پیرامونی آن ندارند. بنابراین، هر روز به دامنه این جهل مرکب و بالطبع عواقب ناخوشایند آن افزوده میشود. نمونههایی از جهل رسانهای مذکور در ادامه بیان میشود:
ادوارد سعید در مورد نحوه پوشش رسانهای وقایع انقلاب اسلامی ایران در رسانههای آمریکا مینویسد: آنچه در این بین تا حدودی جنبه نمادین داشت، ناتوانی والتر کرانکیت در تلفظ صحیح اسامی بود. ازجمله اینکه وی نام قطبزاده را هر بار به گونهای جدید تلفظ میکرد، مانند گابوزاده و از قبیل آن. در ۲۸ نوامبر، مجری (CBS) نام بهشتی را بَشاتی تلفظ کرد و شبکه (ABC) هم برای اینکه از قافله عقب نماند، در دسامبر، نام منتظری را به مونتصوری تغییر داد. همچنین هر مطلب موجزی که از تاریخ اسلام عرضه میشد، چنان گیجکننده و به اندازهای نادرست و بیربط بود که اصلاً معنایش را از دست میداد. برای نمونه، راندی دانیلز، گزارشگر (CBS)، محرم را دورهای توصیف میکرد که مسلمانان شیعی معارضه حضرت محمد (ص) را با رهبران جهان جشن میگرفتند!
در فیلم تلویزیونی شناختهشده «در محاصره» جهل و نادانی به اوج خود میرسد؛ در این فیلم، ایرانیها قومی عرب معرفی میشوند. سازندگان اثر حتی این نکته ساده را نمیدانند که ایرانیها [غالباً] فارس هستند، مردمی که فارسی صحبت میکنند و نه عربهایی که عربی سخن میگویند. عمق فاجعه زمانی مشخصتر میشود که بدانیم باب وودوارد، یکی از دو نویسنده سناریو [یِ این شاهکار هنری!]، برنده جایزه پولیتزر، یکی از معتبرترین جوایز ادبی غرب شده است.
همچنین رابرت اسپنسر، از سردمداران مخالفت با اسلام و شخصی که دائماً در رسانههای غربی بهعنوان کارشناس اسلامی ظاهر میشود و بینندگان خود را مستفیض میگرداند، چکیده دیدگاه نادرست و انحرافی خود در مورد اسلام را اینگونه توضیح میدهد: «اسلام تنها دینی است در جهان، با الهیات و سیستم حقوقی و آموزههای پیشرفته که فرمان «اعمال خشونت علیه کسانی که معتقد به این آیین نیستند» را صادر میکند و به مسلمانان دستور میدهد نبردی گسترده را جهت برقراری هژمونی و نظم اجتماعی اسلامی در سرتاسر جهان آغاز کنند.»
درنهایت باید به این مسئله اشاره کنیم که جهل نسبت به اسلام در آمریکا در قیاس با اروپا، بهویژه بریتانیا و فرانسه به مراتب پررنگتر و عمیقتر است. ادوارد سعید در کتاب مهم خود، «پوشش خبری اسلام» به خوبی این نکته را روشن میسازد:
فقدان یک گذشته استعماری یا توجه فرهنگی طولانیمدت به اسلام در آمریکا، اشتغال ذهنی جاری آمریکاییان را بیش از پیش انتزاعی و دستدوم (ثانوی) ساخته است. آنها با مسلمانان واقعی چندان سر و کار ندارند؛ حال آنکه، در مقام مقایسه، در فرانسه دین دوم کشور از لحاظ تعداد پیروان، اسلام است که درنتیجه این امر، قطعاً شناخت و آشنایی بیشتری با این دین در آنجا وجود دارد. علاوهبر این، در سرتاسر فرهنگ اروپایی، با عرضه و نمایش اسلام – به صورت تحقیقات علمی، هنری، ادبی و گفتمان همگانی- از پایان قرن هجدهم تا به امروز مواجه هستیم، درحالی که، بخش کمی از این استحکام را در تجربه آمریکا از اسلام مشاهده میکنیم. در قرن نوزدهم، تماسهای آمریکا با اسلام محدود بودهاند به سفرهای گاه و بیگاه افرادی چون مارک تواین و هرمان ملویل* یا میسیونرهای مذهبی در اقصینقاط سرزمینهای اسلامی یا لشکرکشیهای کوتاهمدت به آفریقای شمالی. بهطورکلی، از نظر فرهنگی در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم، در ایالات متحده، جای مشخص و متمایزی برای اسلام وجود نداشت.
دقیقاً به همین علت است که تمامی چهرههای آکادمیک مهم و مشهوری که در آمریکا بهعنوان کارشناسان مسائل اسلامی مشغول به فعالیت هستند، در خارج از این کشور متولد شدهاند؛ افرادی چون فیلیپ هیتی در پرینستون که لبنانیالاصل است، گوستاو فون گرونبام اتریشی در دانشگاه شیکاگو، ه. ا. ر. گیب بریتانیایی در هاروارد و سرانجام ژوزف شاخت آلمانی در دانشگاه کلمبیا. **
ارجاعات:
* دو رماننویس سده نوزدهمی اهل ایالات متحده و نویسنده برخی از برترین شاهکارهای ادبی جهان، از قبیل: «ماجراهای هاکلبری فین» و «موبیدیک».
** فیلیپ خوری هیتی (Philip Khuri Hitti) پژوهشگر مطالعات اسلامی، خاورمیانه و زبانهای سامی در دانشگاههای پرینستون و هاروارد و همچنین نویسنده کتاب معروف «تاریخ اعراب».
گوستاو فون گرونباوم (Gustave von Grunebaum) اسلامپژوه و عربشناس اتریشی.
همیلتون الکساندر روسکین گیب (H. A. R. Gibb) مورخ و شرقشناس نامدار اسکاتلندی و نگارنده آثار متعدد در رابطه با اسلام و زبان عربی.
ژوزف فرانتس شاخت (Joseph Franz Schacht) استاد مطرح آلمانی-بریتانیایی مطالعات اسلامی و نویسنده کتب ماندگار «فقه اسلامی» و «میراث اسلامی».
دلایل اسلامهراسی معاصر؛ جهل مرکب غرب نسبت به اسلام و مسلمانان
مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است
به گزارش دینآنلاین، پس از به قدرت رسیدن مجدد آنگلا مرکل در روز چهارشنبه 14 مارچ 2018 در آلمان، هورست زیهوفر به سمت وزیر کشور منصوب شد. هورست زیهوفر یکی از اعضای ارشد حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در ایالت باواریا (بایرن) در جنوب آلمان است. او در نخستین اظهارات خود پس از انتصاب به این سمت گفته بود: «اسلام جایی در آلمان ندارد» و در عین حال تاکید کرده بود که «مسلمانانی که با ما زندگی میکنند، متعلق به آلمان هستند اما به این معنی نیست که ما باید سنتها و رسوم خاص کشورمان را خارج از ملاحظات نابجا در نظر بگیریم.»
آنگلا مرکل در واکنش به اظهارات وزیر کشور آلمان، گفت: «مسیحیت و یهودیت در توسعۀ تاریخی آلمان مشارکت داشتهاند، امروز کشور آلمان خانۀ بیش از چهار میلیون مسلمان است و اسلام نیز در ساختن بنیان اجتماعی آلمان مدرن نقش داشته است. سهم مسیحیت و یهودیت در شکل دادن به سرشت آلمان بسیار زیاد است اما چهار میلیون مسلمان در این کشور به مذهب خود عمل میکنند و این مسلمانان و دین آنها به آلمان تعلق دارند.»
احزاب چپ افراطی و سبز پیام آقای زیهوفر را محکوم کردند و ناتاشا کوهن از حزب سوسیال دموکرات گفت: «آنچه ما نیاز داریم سیاستمدارانی هستند که مردم را متحد کنند.»
از زمانی که کریستین وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان، در یک سخنرانی در سال 2010 گفت: «اسلام به آلمان تعلق دارد» این جمله تبدیل به یک عبارت سیاسی شد. خانم مرکل در سال 2015، زمانی که اضطراب ناشی از ورود پناهجویان از کشورهای اسلامی به آلمان، افزایش یافته بود، این جمله را چند بار تکرار کرد.
به گفتۀ مرکل، «مقامات آلمانی فقط میخواهند اسلام خلاف قانون اساسی رفتار نکند و من در گذشته بارها آشکارا اعلام کردهام که تلاشها باید در راستای ایجاد همزیستی صلحآمیز میان ادیان مختلف باشد.»
مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است
به گزارش دینآنلاین، پس از به قدرت رسیدن مجدد آنگلا مرکل در روز چهارشنبه 14 مارچ 2018 در آلمان، هورست زیهوفر به سمت وزیر کشور منصوب شد. هورست زیهوفر یکی از اعضای ارشد حزب اتحادیه سوسیال مسیحی در ایالت باواریا (بایرن) در جنوب آلمان است. او در نخستین اظهارات خود پس از انتصاب به این سمت گفته بود: «اسلام جایی در آلمان ندارد» و در عین حال تاکید کرده بود که «مسلمانانی که با ما زندگی میکنند، متعلق به آلمان هستند اما به این معنی نیست که ما باید سنتها و رسوم خاص کشورمان را خارج از ملاحظات نابجا در نظر بگیریم.»
آنگلا مرکل در واکنش به اظهارات وزیر کشور آلمان، گفت: «مسیحیت و یهودیت در توسعۀ تاریخی آلمان مشارکت داشتهاند، امروز کشور آلمان خانۀ بیش از چهار میلیون مسلمان است و اسلام نیز در ساختن بنیان اجتماعی آلمان مدرن نقش داشته است. سهم مسیحیت و یهودیت در شکل دادن به سرشت آلمان بسیار زیاد است اما چهار میلیون مسلمان در این کشور به مذهب خود عمل میکنند و این مسلمانان و دین آنها به آلمان تعلق دارند.»
احزاب چپ افراطی و سبز پیام آقای زیهوفر را محکوم کردند و ناتاشا کوهن از حزب سوسیال دموکرات گفت: «آنچه ما نیاز داریم سیاستمدارانی هستند که مردم را متحد کنند.»
از زمانی که کریستین وولف، رئیس جمهور پیشین آلمان، در یک سخنرانی در سال 2010 گفت: «اسلام به آلمان تعلق دارد» این جمله تبدیل به یک عبارت سیاسی شد. خانم مرکل در سال 2015، زمانی که اضطراب ناشی از ورود پناهجویان از کشورهای اسلامی به آلمان، افزایش یافته بود، این جمله را چند بار تکرار کرد.
به گفتۀ مرکل، «مقامات آلمانی فقط میخواهند اسلام خلاف قانون اساسی رفتار نکند و من در گذشته بارها آشکارا اعلام کردهام که تلاشها باید در راستای ایجاد همزیستی صلحآمیز میان ادیان مختلف باشد.»
مرکل: اسلام بنیان اجتماعی آلمان مدرن را شکل داده است
دکتر حداد، تاریخ ارتباطات اسلام و مسیحیت را با یک واکاری تاریخی مدنظر قرار میدهد. ازنظر او، اسلام از همان ابتدا در قلمرو مسیحیت گسترش پیدا کرد. اولین برخورد اسلام با بیزانسیهایی[1] بود که مسلمانان را بهعنوان مسیحیان کژاندیش تلقی میکردند. بیزانسیها در حدود 5 قرن به مبارزه علیه نسطوریها[2]، آریاییها و هر نوع مسیحیت ارتدادآمیز پرداختند. اسلام ازنظر آنها یکی دیگر از این فرقهها بود. این رویکرد باعث شد تا از همان ابتدا، مسیحیت رویکرد خاصی در مواجهه با اسلام داشته باشد.
دومین تلاقی اسلام و مسیحیت، برای کلیسای کاتولیک اروپا این بار حتی خونینتر اتفاق افتاد؛ چراکه صلیبیان هنگامی که به شرق آمدند، هیچ علاقهای به گفتگو و تعامل از خود نشان ندادند. آنها تنها به فکر به دست آوردن اموال بیشتر، کسب مستعمرات وسیعتر و به کنترل درآوردن مناطق گستردهتر بودند. با کشتن همه حتی مسیحیان شرقی (بهجز افرادی که با آنها همکاری میکردند) در انطاکیه و اورشلیم آنها به مقاصد خود رسیدند و قتلعام بزرگی را مرتکب شدند و درنهایت قسطنطنیه را به تاراج بردند.
برخورد دیگر میان کلیسای کاتولیک و اسلام که البته بنیادی و اساسی بود و کماکان پیامدهای آن را شاهد هستیم، در اسپانیا و با مسیحیان جنبش استرداد[3] بود. در آن دوره، مسلمانان سه گزینه بیشتر نداشتند: تغییر دین، جلای وطن و یا مرگ. بسیاری از آنها آهنگ عزیمت نواختند، برخی هم دین خود را تغییر داده و برخی نیز تنها با رعایت تقیه در ظاهر فقط نشان دادند که مسیحی شدهاند.
دکتر حداد به نقل از مقالهای در مورد گروهی از دانشجویان مسلمان میگوید که آنها مسجدی را در اسپانیا افتتاح کردند. زمانی که برای اولین بار از مسجد اذان پخش شد، چند صد نفر از خیابانهای مجاور برای عبادت ملحق شدند- آنها در حدود 500 سال (از سال 1492 که دولت اسلامی در جزیره ایبریا پایان پذیرفت) بهطور مخفیانه به اسلام پایبند مانده بودند!
بعد از سقوط اسپانیای اسلامی و آغاز گسترش امپراطوری اسپانیا و پرتغال، دوره قدرت اروپا نیز بهتدریج آغاز شد که به دنبال دستیابی به کشورهای اسلامی و کنترل اقتصاد آنها از طرق مختلف بود.
سومین مواجهه میان مسلمانان و مسیحیان در قرون نوزده و بیست با رشد پروتستانتیسم رخ داد. مبلغین مسیحی بهجای قتل و غارت، بیشتر توجه خود را به قانع کردن مسلمانان و تغییر دین آنها معطوف کردند. اگرچه آنها نیز باوجوداین، کسی حتی مسیحیان عرب را در شرق در حد خود نمیپنداشتند. در این دوره مسیحیان بر این باور بودند که حقیقت را صرفاً در مسیحیت میتوان جستجو کرد و همه باید همانند آنها بیندیشند. حتی اگر مردم با تغییر مذهب موافقت میکردند، به خاطر تبعیضات نژادی و قومی از جایگاه یکسانی برخوردار نبودند.
آنچه از تاریخ تبیین شد، به پیامدهای عصر امروز انجامیده است. دکتر حداد، دوران معاصر را عهد یهودی-مسیحی[4] مینامد که البته بهزعم خود او هنوز باید به دنبال اصطلاح بهتری برای توصیف این عهد باشیم. این دوران با تسلط ایالاتمتحده پیوند خورده است که بهنوعی بهطور علنی ضد مسلمانان است؛ اگرچه بیانیههای رسمی وزارت خارجه این کشور، اسلام را بهعنوان یک دین رسمی میپذیرد. (اما این دین تنها دینی است که اگرچه موردقبول امریکا است اما درعینحال این کشور سعی در تجزیه آن دارد.) مضاف به اینکه، امریکا سیاست خاصی را در قبال اسلام دنبال میکند و میان مسلمانان معتدل و افراطی و غیره تفکیک قائل میشود.
حداد هشدار میدهد که ما باید نسبت به سیاستهایی که از طرف دولت امریکا اتخاذ میشود کاملاً هوشیار باشیم، سیاستهایی مثل اعمال محدودیت نسبت به مهاجرت مردم از جهان عرب، بهخصوص مسلمانان، ممانعت از ورود اعراب یا بازجویی در فرودگاهها و غیره. حداد جامعه مسلمانان را ترغیب میکند تا با سناتورها و نمایندگان مجلس مسئله را درمیان بگذارند و غیرقابلقبول بودن چنین سیاستهایی را گوشزد کنند.
مسئله دیگر که اخیراً پدید آمده، وضعیت نابسامان مسیحیان در خاورمیانه است. دولت اسرائیل مطالعهای را منتشر کرد که طی آن مدعی بود مسیحیان در حال ترک فلسطین هستند. اسرائیلیها اعلام کردند که مسیحیان به دلیل نارضایتی از مدیریت فلسطینیان در سالهای اخیر این منطقه را بدرود گفتهاند و عجیب اینکه این مطالعه هیچ ارتباطی میان آزارهایی که مسیحیان در مدت چند دهه حکومت اسرائیلیها کشیدهاند و ترک اسرائیل نمیبیند. آزارهایی مثل محرومیت از مالکیت، غصب خانهها و منازل، بیکاری و ممانعت از تحصیل و غیره…
هنگامی که اسرائیل در سال 1967 اورشلیم را به کنترل درآورد، در حدود 28000 مسیحی عرب در این شهر زندگی میکردند. امروز این تعداد به کمتر از 4000 نفر کاهش پیدا کرده است. اسرائیل قصد دارد تا با استفاده از افول جمعیت مسیحیان، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. حداد اضافه میکند که نباید از این نکته غفلت کرد که روزنامهنگاران امریکایی که سهم بزرگی در خلق این داستان دارند، صراحتاً در صف مقدم حمله به مسلمانان مشارکت میکنند.
علاوه بر مسئله مسیحیان فلسطینی، مسئله مسیحیان لبنانی و مسیحیان قبطی در مصر نیز مورد سوءاستفاده قرارگرفته است؛ اگرچه وضعیت آنها بسیار متفاوت است. مسیحیان لبنانی از یک جنگ داخلی که در آن مغلوب شدند، بهتازگی رهایی یافتهاند و در حال تجربه حس عمیق سرافکندگی و از دست دادن سیطره گذشته هستند و البته این حس درونی با نظام جدید هیچ ارتباطی ندارد. برخی مردم به دنبال دستکاری اوضاع برای القاء این حس هستند که مسیحیان و مسلمانان توان زندگی مسالمتآمیز را ندارند. مسئله قبطی ها نیز به اوایل دهه 1970 بازمیگردد که انور سادات تصمیم گرفت برای جلب نظر اخوان المسلمین، قبطیها را تحتفشار قرار دهد. قبطیها مسائل عدیدهای دارند که خواستار توجه بیشتر به آنها هستند و البته یک گروه فعال در امریکا از هیجانات به وجود آمده طرفداری میکند.
باید دانست که درصد قابلتوجهی از نفرت علیه اسلام در میان احزاب راستگرای مسیحی به چشم میخورد. بعد از جنگ 1967 این مسیحیان ازنظر دینی و اعتقادی مسلمانان را ضد مسیحی یا همان دجال پنداشتند که به دنبال انشقاق نهایی یهودیان هستند. اگرچه خوشبختانه گروهی از مسیحیان تبشیری هستند که از فلسطینیها طرفداری میکنند و از سفرهای مسیحیان تبشیری به سرزمین مقدس حمایت میکنند تا اینکه آنها به چشم خود شاهد اتفاقات آن منطقه باشند.
کلیساهای چپگرا، که درواقع کلیساهای شورای ملی کلیساها هستند، موضع اندک متفاوتی دارند. آنها همواره از راهحل دو ملتی و ایجاد پایتخت عربی در اورشلیم پشتیبانی میکنند. اگرچه برخی از آنها کمی دچار تحول شده و تحت تأثیر احساس تقصیر در مسئله هولوکاست، از مواضع قبلی خود فاصله گرفتند. حداد قائل است که این اتفاق باید بهصورت جدی دنبال شود چراکه یک تغییر بنیادین در اعتقادات کل آنها رقم زده است. او حتی برخی از آنها را مبلغ مسیحی نمیداند بلکه مبلغ آموزه هولوکاستی[5] معرف میکند.
این نکته بسیار مهمی است چراکه آنچه ازنظر آنها حتی ازنظر تاریخی برای مسیحیت یک بزنگاه است، نه تجسد مسیح و نه رستاخیز او بلکه هولوکاست است. حداد در مباحثاتی که با برخی از آنها داشته است همواره این سؤال را مطرح میکند که چرا ژاپنیها، چینیها و یا آفریقاییها باید مسئولیت نفرت اروپاییان از یهودیان را بپردازند. پاسخ همیشگی آنها این است: “همه مقصر هستند!”
این نوع الهیات بهطور طبیعی از الگوی سنتی کلام مسیحی یعنی اعتقاد به مرگ و رستاخیز بهرهبرداری میکند اما به سمت نظام جدید، یعنی هولوکاست و رستاخیز دولت اسرائیل در حرکت است. دولت اسرائیل، بنابراین، برای هویت این دسته از مسیحیان یک مسئله حیاتی است و بقاء این دولت، برای رستگاری مسیحیان ضروری است چراکه بدون آن رستگاری وجود ندارد.
حداد بیان میکند که این ایدئولوژی ارتدادآمیز است چراکه اگر شخصی الهیات مسیحی را در طول تاریخ ملاحظه کند، وجود چنین آموزهای را مردود میداند. باوجوداین، امروزه برخی مدارس دینی مسیحی وجود دارند که یک چنین نظام الهیاتی را آموزش میدهند. این جز به افزایش تنش میان مسیحیان و مسلمانان نمیانجامد.
مهاجرت مسلمانان به غرب این مسئله را پیچیدهتر کرده است. از یکسو، میتوان قضیه را سادهانگارانه مدنظر قرار داد که بهطورکلی عدهای از مردم به علل مختلف (آزادیهای دینی و سیاسی، بهرهوری اقتصادی و غیره…) به اروپا مهاجرت میکنند اما از سوی دیگر، به خاطر یکسری دلایل، بهطور ناگهانی سراسر اروپا از گسیل مهاجرت مسلمانان دچار وحشت میشود تا حدی که کشورهای اروپایی حتی تصمیم میگیرند تا ترکیه را از لیست انتظار برای الحاق به اتحادیه اروپا حذف کنند.
اسلام در حال حاضر بزرگترین دین اروپا بعد از مسیحیت است که این حقیقت باعث میشود اسلام یک دین اروپایی باشد حال چه آنها علاقه داشته باشند یا خیر. اما این کشورها سیاستهای متفاوتی را در قبال اسلام و مهاجرین اتخاذ کردهاند. بهعنوانمثال، آلمان، اتریش، و سوئیس امتیاز شهروندی را به مهاجرین نمیدهند حتی اگر فرزندان آنها در آن کشور به دنیا آمده باشند. آنها همواره بهعنوان یک کارگر مهمان که یک روز باید این کشور را ترک کنند، بهحساب میآیند. هلند نیز همین سیاست را دنبال کرد تا اینکه بهترین راهحل را در سامان بخشیدن به مهاجران دید. بنابراین احداث مساجد و پذیرش امامان را به هزینههای دولتی در دستور کار قرار داد. اما بهجای تدریس زبان عربی، زبان دین اسلام، به آنها زبان ترکی و تاریخ ترکی آموختند! تمام این اتفاقات به هدف هویت بخشی جدید به آنها بود (هویت ترکی) و تا اینکه درنهایت با هویت جدید به کشور خود بازگردند. سپس آنها امامان مراکشی را با همین هدف وارد کردند.
در حال حاضر، سیاستمداران هلندی متوجه شدند که مهاجرین به کشورهای خود بازنمیگردند، بنابراین تلاش میکنند تا با ترغیب مسلمانان برای تشکیل یک روال اداری اسلامی و اولویتبخشی اینچنینی که قابل تدبیر و انعطافپذیر باشد، آنها را در کشور خود حفظ کنند. با حضور مسلمانان، برخی از مسیحیان در حال بازیابی دین خود هستند اما درعینحال هویت مسیحی را در مقابل هویت اسلامی قرار میدهند. دو دغدغهای که اروپاییان و امریکاییها عمیقاً نسبت به آنها ملاحظه دارند به ترتیب “امنیت” و”فرهنگ” هستند. امنیت هم شامل امنیت جامعه اقلیت مسلمانان در غرب میشود و هم امنیت کشورهایی که در مسلمانان در آن زندگی میکنند را دربرمیگیرد.
مسئله فرهنگ نیز بسیار جالب و قابلتوجه است. به دلیل اینکه مسلمانان و جوامع غربی از آن بهعنوان راهی برای شناخت “دیگری” استفاده میکنند. پرفسور حداد، از یک گزارشگر روزنامه نیویورکتایمز خاطرهای را نقل میکند که طی یک همکاری قرار شده بود مقالهای تحت عنوان “مسلمانان در امریکا” در چندین شماره چاپ شود. در حین صحبت، آن گزارشگر بهتناوب از این عبارت استفاده میکرد: “آنها به اینجا تعلق ندارند. چرا آنها به چائی که از آن آمدهاند بازنمیگردند؟” حداد میگوید: از او پرسیدم چرا آنها به اینجا تعلق ندارند که او پاسخ داد: “آنها ارزشهای متفاوتی را دنبال میکنند.” حداد از او توضیح بیشتری میخواهد. آن گزارشگر بیان میکند که مثلاً مسلمانان الکل و شراب نمینوشند، آنها به ارتباط جنسی قبل از ازدواج و یا همجنسگرایی اعتقاد ندارند. حداد، خود بازگو میکند، که در پاسخ به این نکته اشاره کرده است که بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان نیز چنین اعتقاداتی دارند پس ازنظر شما چه سیاستی را باید در قبال آنها در دستور کار قرار داد؟ بالاخره بعد از کمی گفتگو، آن گزارشگر پذیرفت که هنگامی که یهودیان در دهه 1920 نیز وارد امریکا شدند، نیویورکتایمز مقالهای را به چاپ رساند که طی آن مدعی شده بود این گروه به امریکا تعلق ندارند چراکه از ارزشهای متفاوتی تبعیت میکنند. درنتیجه این گفتگو، آن گزارشگر به این نتیجه رسید که بهراحتی میتوان از فرهنگ برای منزوی کردن گروههای مختلف استفاده کرد و برچسب “دیگر بودن و به اینجا تعلق نداشتن” را به آنها زد.
مسلمانان نیز از “فرهنگ” برای متمایز کردن خود استفاده میکنند. بسیاری از مسلمانان، با آگاهی، در حال بازآفرینی اسلام هستند به این معنا که اسلام را در سبک پوشش و نحوه رفتار خلاصه میکنند. برای برخی، اسلام، بیشتر یک امر فرهنگی است تا یک نظام الهیاتی و عقیدتی. اسلام در حفظ هویت از اهمیت خاصی برخوردار است اما درعینحال، توسط فرهنگهای میزبان بهعنوان یک تهدید برای تغییر جامعه ارزیابی میگردد.
* مترجم: محمد رضا حضوربخش(دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی، پژوهشگر گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهلبیت)
ارجاعات:
[1]. کلیسای ارتدکس یونانی
[2]. شاخهای از مسیحیت که به تبعیت از رهبر خود، نستوریوس، به تمایز جنبه بشری مسیح از جنبه الهی او معتقد هستند.
[3]. Reconquista: جنبشی که با اوجگیری قدرت اروپاییان بهخصوص اسپانیا و پرتغال برای بازپسگیری بخش مسلماننشین اسپانیا و جزایر ایبریا شکل گرفت.
[4]. Judeo-Christian
[5]. Holocaustianity
تعامل و تقابل تاریخی اسلام و مسیحیت در غرب
دکتر حداد، تاریخ ارتباطات اسلام و مسیحیت را با یک واکاری تاریخی مدنظر قرار میدهد. ازنظر او، اسلام از همان ابتدا در قلمرو مسیحیت گسترش پیدا کرد. اولین برخورد اسلام با بیزانسیهایی[1] بود که مسلمانان را بهعنوان مسیحیان کژاندیش تلقی میکردند. بیزانسیها در حدود 5 قرن به مبارزه علیه نسطوریها[2]، آریاییها و هر نوع مسیحیت ارتدادآمیز پرداختند. اسلام ازنظر آنها یکی دیگر از این فرقهها بود. این رویکرد باعث شد تا از همان ابتدا، مسیحیت رویکرد خاصی در مواجهه با اسلام داشته باشد.
دومین تلاقی اسلام و مسیحیت، برای کلیسای کاتولیک اروپا این بار حتی خونینتر اتفاق افتاد؛ چراکه صلیبیان هنگامی که به شرق آمدند، هیچ علاقهای به گفتگو و تعامل از خود نشان ندادند. آنها تنها به فکر به دست آوردن اموال بیشتر، کسب مستعمرات وسیعتر و به کنترل درآوردن مناطق گستردهتر بودند. با کشتن همه حتی مسیحیان شرقی (بهجز افرادی که با آنها همکاری میکردند) در انطاکیه و اورشلیم آنها به مقاصد خود رسیدند و قتلعام بزرگی را مرتکب شدند و درنهایت قسطنطنیه را به تاراج بردند.
برخورد دیگر میان کلیسای کاتولیک و اسلام که البته بنیادی و اساسی بود و کماکان پیامدهای آن را شاهد هستیم، در اسپانیا و با مسیحیان جنبش استرداد[3] بود. در آن دوره، مسلمانان سه گزینه بیشتر نداشتند: تغییر دین، جلای وطن و یا مرگ. بسیاری از آنها آهنگ عزیمت نواختند، برخی هم دین خود را تغییر داده و برخی نیز تنها با رعایت تقیه در ظاهر فقط نشان دادند که مسیحی شدهاند.
دکتر حداد به نقل از مقالهای در مورد گروهی از دانشجویان مسلمان میگوید که آنها مسجدی را در اسپانیا افتتاح کردند. زمانی که برای اولین بار از مسجد اذان پخش شد، چند صد نفر از خیابانهای مجاور برای عبادت ملحق شدند- آنها در حدود 500 سال (از سال 1492 که دولت اسلامی در جزیره ایبریا پایان پذیرفت) بهطور مخفیانه به اسلام پایبند مانده بودند!
بعد از سقوط اسپانیای اسلامی و آغاز گسترش امپراطوری اسپانیا و پرتغال، دوره قدرت اروپا نیز بهتدریج آغاز شد که به دنبال دستیابی به کشورهای اسلامی و کنترل اقتصاد آنها از طرق مختلف بود.
سومین مواجهه میان مسلمانان و مسیحیان در قرون نوزده و بیست با رشد پروتستانتیسم رخ داد. مبلغین مسیحی بهجای قتل و غارت، بیشتر توجه خود را به قانع کردن مسلمانان و تغییر دین آنها معطوف کردند. اگرچه آنها نیز باوجوداین، کسی حتی مسیحیان عرب را در شرق در حد خود نمیپنداشتند. در این دوره مسیحیان بر این باور بودند که حقیقت را صرفاً در مسیحیت میتوان جستجو کرد و همه باید همانند آنها بیندیشند. حتی اگر مردم با تغییر مذهب موافقت میکردند، به خاطر تبعیضات نژادی و قومی از جایگاه یکسانی برخوردار نبودند.
آنچه از تاریخ تبیین شد، به پیامدهای عصر امروز انجامیده است. دکتر حداد، دوران معاصر را عهد یهودی-مسیحی[4] مینامد که البته بهزعم خود او هنوز باید به دنبال اصطلاح بهتری برای توصیف این عهد باشیم. این دوران با تسلط ایالاتمتحده پیوند خورده است که بهنوعی بهطور علنی ضد مسلمانان است؛ اگرچه بیانیههای رسمی وزارت خارجه این کشور، اسلام را بهعنوان یک دین رسمی میپذیرد. (اما این دین تنها دینی است که اگرچه موردقبول امریکا است اما درعینحال این کشور سعی در تجزیه آن دارد.) مضاف به اینکه، امریکا سیاست خاصی را در قبال اسلام دنبال میکند و میان مسلمانان معتدل و افراطی و غیره تفکیک قائل میشود.
حداد هشدار میدهد که ما باید نسبت به سیاستهایی که از طرف دولت امریکا اتخاذ میشود کاملاً هوشیار باشیم، سیاستهایی مثل اعمال محدودیت نسبت به مهاجرت مردم از جهان عرب، بهخصوص مسلمانان، ممانعت از ورود اعراب یا بازجویی در فرودگاهها و غیره. حداد جامعه مسلمانان را ترغیب میکند تا با سناتورها و نمایندگان مجلس مسئله را درمیان بگذارند و غیرقابلقبول بودن چنین سیاستهایی را گوشزد کنند.
مسئله دیگر که اخیراً پدید آمده، وضعیت نابسامان مسیحیان در خاورمیانه است. دولت اسرائیل مطالعهای را منتشر کرد که طی آن مدعی بود مسیحیان در حال ترک فلسطین هستند. اسرائیلیها اعلام کردند که مسیحیان به دلیل نارضایتی از مدیریت فلسطینیان در سالهای اخیر این منطقه را بدرود گفتهاند و عجیب اینکه این مطالعه هیچ ارتباطی میان آزارهایی که مسیحیان در مدت چند دهه حکومت اسرائیلیها کشیدهاند و ترک اسرائیل نمیبیند. آزارهایی مثل محرومیت از مالکیت، غصب خانهها و منازل، بیکاری و ممانعت از تحصیل و غیره…
هنگامی که اسرائیل در سال 1967 اورشلیم را به کنترل درآورد، در حدود 28000 مسیحی عرب در این شهر زندگی میکردند. امروز این تعداد به کمتر از 4000 نفر کاهش پیدا کرده است. اسرائیل قصد دارد تا با استفاده از افول جمعیت مسیحیان، مسلمانان را مقصر جلوه دهد. حداد اضافه میکند که نباید از این نکته غفلت کرد که روزنامهنگاران امریکایی که سهم بزرگی در خلق این داستان دارند، صراحتاً در صف مقدم حمله به مسلمانان مشارکت میکنند.
علاوه بر مسئله مسیحیان فلسطینی، مسئله مسیحیان لبنانی و مسیحیان قبطی در مصر نیز مورد سوءاستفاده قرارگرفته است؛ اگرچه وضعیت آنها بسیار متفاوت است. مسیحیان لبنانی از یک جنگ داخلی که در آن مغلوب شدند، بهتازگی رهایی یافتهاند و در حال تجربه حس عمیق سرافکندگی و از دست دادن سیطره گذشته هستند و البته این حس درونی با نظام جدید هیچ ارتباطی ندارد. برخی مردم به دنبال دستکاری اوضاع برای القاء این حس هستند که مسیحیان و مسلمانان توان زندگی مسالمتآمیز را ندارند. مسئله قبطی ها نیز به اوایل دهه 1970 بازمیگردد که انور سادات تصمیم گرفت برای جلب نظر اخوان المسلمین، قبطیها را تحتفشار قرار دهد. قبطیها مسائل عدیدهای دارند که خواستار توجه بیشتر به آنها هستند و البته یک گروه فعال در امریکا از هیجانات به وجود آمده طرفداری میکند.
باید دانست که درصد قابلتوجهی از نفرت علیه اسلام در میان احزاب راستگرای مسیحی به چشم میخورد. بعد از جنگ 1967 این مسیحیان ازنظر دینی و اعتقادی مسلمانان را ضد مسیحی یا همان دجال پنداشتند که به دنبال انشقاق نهایی یهودیان هستند. اگرچه خوشبختانه گروهی از مسیحیان تبشیری هستند که از فلسطینیها طرفداری میکنند و از سفرهای مسیحیان تبشیری به سرزمین مقدس حمایت میکنند تا اینکه آنها به چشم خود شاهد اتفاقات آن منطقه باشند.
کلیساهای چپگرا، که درواقع کلیساهای شورای ملی کلیساها هستند، موضع اندک متفاوتی دارند. آنها همواره از راهحل دو ملتی و ایجاد پایتخت عربی در اورشلیم پشتیبانی میکنند. اگرچه برخی از آنها کمی دچار تحول شده و تحت تأثیر احساس تقصیر در مسئله هولوکاست، از مواضع قبلی خود فاصله گرفتند. حداد قائل است که این اتفاق باید بهصورت جدی دنبال شود چراکه یک تغییر بنیادین در اعتقادات کل آنها رقم زده است. او حتی برخی از آنها را مبلغ مسیحی نمیداند بلکه مبلغ آموزه هولوکاستی[5] معرف میکند.
این نکته بسیار مهمی است چراکه آنچه ازنظر آنها حتی ازنظر تاریخی برای مسیحیت یک بزنگاه است، نه تجسد مسیح و نه رستاخیز او بلکه هولوکاست است. حداد در مباحثاتی که با برخی از آنها داشته است همواره این سؤال را مطرح میکند که چرا ژاپنیها، چینیها و یا آفریقاییها باید مسئولیت نفرت اروپاییان از یهودیان را بپردازند. پاسخ همیشگی آنها این است: “همه مقصر هستند!”
این نوع الهیات بهطور طبیعی از الگوی سنتی کلام مسیحی یعنی اعتقاد به مرگ و رستاخیز بهرهبرداری میکند اما به سمت نظام جدید، یعنی هولوکاست و رستاخیز دولت اسرائیل در حرکت است. دولت اسرائیل، بنابراین، برای هویت این دسته از مسیحیان یک مسئله حیاتی است و بقاء این دولت، برای رستگاری مسیحیان ضروری است چراکه بدون آن رستگاری وجود ندارد.
حداد بیان میکند که این ایدئولوژی ارتدادآمیز است چراکه اگر شخصی الهیات مسیحی را در طول تاریخ ملاحظه کند، وجود چنین آموزهای را مردود میداند. باوجوداین، امروزه برخی مدارس دینی مسیحی وجود دارند که یک چنین نظام الهیاتی را آموزش میدهند. این جز به افزایش تنش میان مسیحیان و مسلمانان نمیانجامد.
مهاجرت مسلمانان به غرب این مسئله را پیچیدهتر کرده است. از یکسو، میتوان قضیه را سادهانگارانه مدنظر قرار داد که بهطورکلی عدهای از مردم به علل مختلف (آزادیهای دینی و سیاسی، بهرهوری اقتصادی و غیره…) به اروپا مهاجرت میکنند اما از سوی دیگر، به خاطر یکسری دلایل، بهطور ناگهانی سراسر اروپا از گسیل مهاجرت مسلمانان دچار وحشت میشود تا حدی که کشورهای اروپایی حتی تصمیم میگیرند تا ترکیه را از لیست انتظار برای الحاق به اتحادیه اروپا حذف کنند.
اسلام در حال حاضر بزرگترین دین اروپا بعد از مسیحیت است که این حقیقت باعث میشود اسلام یک دین اروپایی باشد حال چه آنها علاقه داشته باشند یا خیر. اما این کشورها سیاستهای متفاوتی را در قبال اسلام و مهاجرین اتخاذ کردهاند. بهعنوانمثال، آلمان، اتریش، و سوئیس امتیاز شهروندی را به مهاجرین نمیدهند حتی اگر فرزندان آنها در آن کشور به دنیا آمده باشند. آنها همواره بهعنوان یک کارگر مهمان که یک روز باید این کشور را ترک کنند، بهحساب میآیند. هلند نیز همین سیاست را دنبال کرد تا اینکه بهترین راهحل را در سامان بخشیدن به مهاجران دید. بنابراین احداث مساجد و پذیرش امامان را به هزینههای دولتی در دستور کار قرار داد. اما بهجای تدریس زبان عربی، زبان دین اسلام، به آنها زبان ترکی و تاریخ ترکی آموختند! تمام این اتفاقات به هدف هویت بخشی جدید به آنها بود (هویت ترکی) و تا اینکه درنهایت با هویت جدید به کشور خود بازگردند. سپس آنها امامان مراکشی را با همین هدف وارد کردند.
در حال حاضر، سیاستمداران هلندی متوجه شدند که مهاجرین به کشورهای خود بازنمیگردند، بنابراین تلاش میکنند تا با ترغیب مسلمانان برای تشکیل یک روال اداری اسلامی و اولویتبخشی اینچنینی که قابل تدبیر و انعطافپذیر باشد، آنها را در کشور خود حفظ کنند. با حضور مسلمانان، برخی از مسیحیان در حال بازیابی دین خود هستند اما درعینحال هویت مسیحی را در مقابل هویت اسلامی قرار میدهند. دو دغدغهای که اروپاییان و امریکاییها عمیقاً نسبت به آنها ملاحظه دارند به ترتیب “امنیت” و”فرهنگ” هستند. امنیت هم شامل امنیت جامعه اقلیت مسلمانان در غرب میشود و هم امنیت کشورهایی که در مسلمانان در آن زندگی میکنند را دربرمیگیرد.
مسئله فرهنگ نیز بسیار جالب و قابلتوجه است. به دلیل اینکه مسلمانان و جوامع غربی از آن بهعنوان راهی برای شناخت “دیگری” استفاده میکنند. پرفسور حداد، از یک گزارشگر روزنامه نیویورکتایمز خاطرهای را نقل میکند که طی یک همکاری قرار شده بود مقالهای تحت عنوان “مسلمانان در امریکا” در چندین شماره چاپ شود. در حین صحبت، آن گزارشگر بهتناوب از این عبارت استفاده میکرد: “آنها به اینجا تعلق ندارند. چرا آنها به چائی که از آن آمدهاند بازنمیگردند؟” حداد میگوید: از او پرسیدم چرا آنها به اینجا تعلق ندارند که او پاسخ داد: “آنها ارزشهای متفاوتی را دنبال میکنند.” حداد از او توضیح بیشتری میخواهد. آن گزارشگر بیان میکند که مثلاً مسلمانان الکل و شراب نمینوشند، آنها به ارتباط جنسی قبل از ازدواج و یا همجنسگرایی اعتقاد ندارند. حداد، خود بازگو میکند، که در پاسخ به این نکته اشاره کرده است که بسیاری از مسیحیان و حتی یهودیان نیز چنین اعتقاداتی دارند پس ازنظر شما چه سیاستی را باید در قبال آنها در دستور کار قرار داد؟ بالاخره بعد از کمی گفتگو، آن گزارشگر پذیرفت که هنگامی که یهودیان در دهه 1920 نیز وارد امریکا شدند، نیویورکتایمز مقالهای را به چاپ رساند که طی آن مدعی شده بود این گروه به امریکا تعلق ندارند چراکه از ارزشهای متفاوتی تبعیت میکنند. درنتیجه این گفتگو، آن گزارشگر به این نتیجه رسید که بهراحتی میتوان از فرهنگ برای منزوی کردن گروههای مختلف استفاده کرد و برچسب “دیگر بودن و به اینجا تعلق نداشتن” را به آنها زد.
مسلمانان نیز از “فرهنگ” برای متمایز کردن خود استفاده میکنند. بسیاری از مسلمانان، با آگاهی، در حال بازآفرینی اسلام هستند به این معنا که اسلام را در سبک پوشش و نحوه رفتار خلاصه میکنند. برای برخی، اسلام، بیشتر یک امر فرهنگی است تا یک نظام الهیاتی و عقیدتی. اسلام در حفظ هویت از اهمیت خاصی برخوردار است اما درعینحال، توسط فرهنگهای میزبان بهعنوان یک تهدید برای تغییر جامعه ارزیابی میگردد.
* مترجم: محمد رضا حضوربخش(دانشجوی دکتری فلسفه تطبیقی، پژوهشگر گروه مطالعات راهبردی مجمع جهانی اهلبیت)
ارجاعات:
[1]. کلیسای ارتدکس یونانی
[2]. شاخهای از مسیحیت که به تبعیت از رهبر خود، نستوریوس، به تمایز جنبه بشری مسیح از جنبه الهی او معتقد هستند.
[3]. Reconquista: جنبشی که با اوجگیری قدرت اروپاییان بهخصوص اسپانیا و پرتغال برای بازپسگیری بخش مسلماننشین اسپانیا و جزایر ایبریا شکل گرفت.
این ابهام مربوط به وقتی است که ما نگاهمان را معطوف و محدود به داخل ایران کرده باشیم. وقتی به جهان اسلام نگاه میکنیم عوامل نگرانکننده و ابهامآفرین و شکبرانگیز خیلی بیشتر میشود. از یاد نبریم که شعار ما تمدن نوین اسلامی است نه تمدن نوین ایرانی و تمدن اسلامی بدون مشارکت گسترده و همدلانه همه مسلمانان با ملیتهای متعدد و مذاهب مختلف و گرایشهای کلامی گوناگون مطلقا امکان تحقق ندارد ولی در حال حاضر کسی نمیتواند وضعیت نابسامان جهان اسلام و اختلافها و جنگافروزیها و پنجه بر روی هم کشیدنها را انکار کند.
پیش از پاسخ تحلیلی به این پرسش مناسب میدانم مروری تاریخی بر جهان اسلام پیش از رونق و شکوفایی تمدن پیشین اسلام داشته باشم.
تمدن پیشین اسلامی را پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بنا نهادند. اگر شکوفایی تمدن پیشین اسلامی را از قرن سوم به بعد بدانیم، فاصله رحلت پیامبر در آغاز سال یازدهم قمری تا روی کار آمدن مأمون در سال 198 ق. یک بازه زمانی 188 ساله است.
باور ما شیعیان این است که بلافاصله پس از رحلت پیامبر، سرنوشت جهان اسلام به گونهای دیگر رقم خورد و همان روزهای نخست پس از رحلت پیامبر یک ظرفیت بزرگ برای ژرفا و سرعت بخشیدن به تمدن اسلامی و اسلامیت تمدن از دست رفت. این عنوان که طبری آورده است: “ذکر الخبر عما جری بین المهاجرین و الانصار فی امر الاماره فی سقیفه بنی ساعده” مربوط به همان روزهای نخست پس از رحلت پیامبر است. در ایام خلافت کوتاه مدت ابوبکر ما شاهد پدیده پیامبران دروغین و نیز شورشهای گوناگون از هوازن و سلیم و عامر گرفته تا دیگران در گوشه و کنار قلمرو اسلامی هستیم که از آنها اصطلاحا با عنوان ارتداد یا رده یاد میشود. خلیفه دوم در سال 23 ق. یعنی 12 سال پس از رحلت پیامبر کشته شد، پس از او عثمان به خلافت رسید که #امیرالمؤمنین_علی علیه السلام در خطبه شقشقیه اینگونه از دوران او یاد میکند: إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. سومین خلیفه هم در سال 35 ق. یعنی به فاصله 24 سال پس از رحلت پیامبر کشته شد. در جنگ جمل در سال 36 ق. یعنی 25 سال از رحلت پیامبر برخی صحابه برجسته پیامبر و همسر ایشان در برابر وصی و داماد او که اکنون خلیفه است ایستادند و به دنبال آن در سالهای 36 و 37 ق. غرب نوپای جهان اسلام و شرق اسلامی در جنگ صفین روبروی هم ایستادند و در همان سال 37 ق. متنسکان و قرآنخوانان در جنگ نهروان به رویارویی با عاملان به قرآن پرداختند. ماجرای غارات به فرمان معاویه و به دست بسر بن ابی ارطاه در راس سپاه سه هزار نفری در حجاز در سال 40 ق. اتفاق افتاد و سرانجام امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم در سال 40 ق. به شهادت رسیدند و همه اینها تنها در فاصله حدود سی سال از رحلت پیامبر واقع شد.
پس از خلافت کوتاه مدت امام حسن علیه السلام شاهد روی کار آمدن یک سلسله حکومتی که دارای پیشنیه اسلامستیزی وسیع دارد هستیم. جنایات بنی امیه از به شهادت رساندن بزرگانی چون حجر بن عدی تا شهادت امام حسین علیه السلام پس از پنجاه سال از رحلت پیامبر در سال 61 ق. و ماجرای حره در سال 63 ق. و محاصره مکه از سوی حصین بن نمیر پس از مرگ مسلم بن عقبه و فعالیتهای حجاج در عراق تا سال 95 ق. زبانزد همه است. در نیمه دوم قرن اول هجری هم نابسامانیها و نزاعهای مربوط به ماجرای مختار و زبیریان و خوارج در این سالها تا دهه هفتاد و نبردهای خوارج با هم در سال 77 ق. و حمله رومیها به مسلمانان شام در سال 70 ق. و پرداخت هفتگی هزار دینار از ترس به آنها هر کدام مشکلاتی نفسگیر برای مسلمانان ایجاد کرده بود.
قرن دوم هم شرایطی بهتر از قرن اول نداشت، شهادت امام باقر تا امام کاظم علیهم السلام و قتل زید بن علی بن حسین در سال 121 ق. و خونریزیهای فراوان و آشوبها و اختلالات زیادی که با سقوط بنی امیه و روی کار آمدن عباسیان پدید آمد و جدا شدن بخش اندلس از پیکره واحد جهان اسلام در سال 136 ق. و کشته شدن ابومسلم در سال 137 ق. و ماجرای برامکه و جنگیدن رو در روی امین و سپاه مأمون را به عنوان نمونههایی از وضعیت نگران کننده جهان اسلام در آن قرن میتوان یاد کرد.
یعنی وقتی به صحنه جهان اسلام آن روزگار مینگریم، مشاهده میکنیم که در این دو قرن تقریبا همواره شاهد اختلافها و از دست رفتن فرصتها و نزاعها و کشتارها و خرابیها بودهایم اما زیرساختهای تمدن بزرگ اسلامی در قرن سوم به بعد هم در همین دوره پدید آمد:
* عمومیت یافتن دغدغه دین داشتن و سودای دینی زیستن که از مهمترین عوامل اسلامی بودن تمدن بزرگی که پدید آمد به شمار میرود در این دوره محقق شد.
* میراث بزرگ مکتب اهل بیت علیهم السلام و همه قال الباقرها و قال الصادق ها متعلق به همین دوره است.
* یکپارچگی زبانی جهان اسلام و فراگیر شدن زبان عربی که به دلیل ممکن ساختن هم افزایی علمی و فرهنگی از جمله مهمترین عوامل پدید آمدن تمدن بزرگ اسلامی است در همین مقطع زمانی و در نیمه دوم قرن اول هجری محقق شد،
* نهادینه شدن علم و علمدوستی در سراسر قلمرو اسلامی مربوط به همین دوره است.
* پیدایش مذاهب اصلی فقهی و نحلههای کلامی در همین دوره اتفاق افتاده است،
* تدوین بخش قابل توجهی از جوامع حدیثی محصول این دوره بزرگ تاریخی است.
* انتقال میراث ایرانی به زبان عربی و نیز تأسیس بیت الحکمه که مهمترین آثار یونانی را به زبان عربی ترجمه میکرد متعلق به همین دوره است،
* بازتعریف ساختارها و تشکیلات حکومتی و مستقر شدن یک تشکیلات سیاسی و دیوانسالاری چابک و کارآمد که هنوز که هنوز است پژوهش روی دیوانهایی مثل برید و خراج و حسبه ادامه دارد در همین دوره واقع شد.
این نگاه تاریخی به ما نشان میدهد که هر چند حکومت و صحنه سیاست نقش مؤثر و غیرقابل انکاری در فرایند شکلگیری و تداوم یک تمدن دارد ولی یکسانپنداری سیاست با تمدن و حکومت با تمدن هم کار درستی نیست و این دو با هم مساوی نیستند. تمدن گسترهای وسیع دارد و همه ابعاد و اضلاع یک جامعه را در برمیگیرد ولی حکومت تنها یک بعد و یک جزء از جامعه و البته یک رکن بسیار مهم و اساسی آن است.
نتیجهای که از این بررسی تاریخی که قابل تعمیم بر همه تمدنهای دیگر هم هست میتوان گرفت این است که وقتی اصول و پایههای اندیشهای یک تمدن از استواری لازم برخوردار باشد و خطوط کلی آن درست تنظیم شده باشد، وقتی از مرحله جنینی و کودکی عبور کند، دیگر نارساییهای طبیعی و متعارف بیرونی و درونی بر رشد او اثر تعیین کننده نمیگذارد و او با وجود سختیها و ناملایمات بیرونی و نارساییها و بیماریهای درونی حتی با وجود دچار آسیب شدن از رشد اصلی خود بازنمیماند، نه این که بازماندن او از مسیر اصلی رشد خود ناممکن باشد مثل کودکی که به هر دلیل بیرونی یا درونی جان خود را از دست بدهد، ولی از دست دادن جان به صورت کامل تفاوت بسیار زیادی با مواجهه با مشکلات در مسیر رشد دارد.
این مرحله قوام یافتن یک تمدن را میتوان مرحله جبری آن نامید، به این معنی که وقتی تمدن به چنین مرحلهای برسد دیگر تصمیمها و اقدامات خرد و کلان این فرد و آن فرد نمیتواند مسیر اصلی یک تمدن را متوقف سازد.
تمدن نوین اسلامی هم از مرحله جنینی و نوزادی خود عبور کرده است و به آن اندازه قوام و استحکام و استواری پیدا کرده است که دیگر مشکلاتی مانند اختلافات دو دولت یا حتی جا به جایی دولتها تغییری اساسی در مسیر حرکت آن ایجاد نمیکند، مشابه ساختن مسیر حرکت یک تمدن با یک کشتی یا قطار در حال حرکت از این نظر میتواند گویا باشد که اختلافات مسافران یک کشتی با هم هر چند گسترده هم باشد الزاماً به معنی توقف حرکت کشتی و یا تغییر مسیر آن نیست ولی طبعاً خساراتی هم همراه و به دنبال دارد.
اینجا و اکنون ایران و مسئله تمدن اسلامی
این ابهام مربوط به وقتی است که ما نگاهمان را معطوف و محدود به داخل ایران کرده باشیم. وقتی به جهان اسلام نگاه میکنیم عوامل نگرانکننده و ابهامآفرین و شکبرانگیز خیلی بیشتر میشود. از یاد نبریم که شعار ما تمدن نوین اسلامی است نه تمدن نوین ایرانی و تمدن اسلامی بدون مشارکت گسترده و همدلانه همه مسلمانان با ملیتهای متعدد و مذاهب مختلف و گرایشهای کلامی گوناگون مطلقا امکان تحقق ندارد ولی در حال حاضر کسی نمیتواند وضعیت نابسامان جهان اسلام و اختلافها و جنگافروزیها و پنجه بر روی هم کشیدنها را انکار کند.
پیش از پاسخ تحلیلی به این پرسش مناسب میدانم مروری تاریخی بر جهان اسلام پیش از رونق و شکوفایی تمدن پیشین اسلام داشته باشم.
تمدن پیشین اسلامی را پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بنا نهادند. اگر شکوفایی تمدن پیشین اسلامی را از قرن سوم به بعد بدانیم، فاصله رحلت پیامبر در آغاز سال یازدهم قمری تا روی کار آمدن مأمون در سال 198 ق. یک بازه زمانی 188 ساله است.
باور ما شیعیان این است که بلافاصله پس از رحلت پیامبر، سرنوشت جهان اسلام به گونهای دیگر رقم خورد و همان روزهای نخست پس از رحلت پیامبر یک ظرفیت بزرگ برای ژرفا و سرعت بخشیدن به تمدن اسلامی و اسلامیت تمدن از دست رفت. این عنوان که طبری آورده است: “ذکر الخبر عما جری بین المهاجرین و الانصار فی امر الاماره فی سقیفه بنی ساعده” مربوط به همان روزهای نخست پس از رحلت پیامبر است. در ایام خلافت کوتاه مدت ابوبکر ما شاهد پدیده پیامبران دروغین و نیز شورشهای گوناگون از هوازن و سلیم و عامر گرفته تا دیگران در گوشه و کنار قلمرو اسلامی هستیم که از آنها اصطلاحا با عنوان ارتداد یا رده یاد میشود. خلیفه دوم در سال 23 ق. یعنی 12 سال پس از رحلت پیامبر کشته شد، پس از او عثمان به خلافت رسید که #امیرالمؤمنین_علی علیه السلام در خطبه شقشقیه اینگونه از دوران او یاد میکند: إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ. سومین خلیفه هم در سال 35 ق. یعنی به فاصله 24 سال پس از رحلت پیامبر کشته شد. در جنگ جمل در سال 36 ق. یعنی 25 سال از رحلت پیامبر برخی صحابه برجسته پیامبر و همسر ایشان در برابر وصی و داماد او که اکنون خلیفه است ایستادند و به دنبال آن در سالهای 36 و 37 ق. غرب نوپای جهان اسلام و شرق اسلامی در جنگ صفین روبروی هم ایستادند و در همان سال 37 ق. متنسکان و قرآنخوانان در جنگ نهروان به رویارویی با عاملان به قرآن پرداختند. ماجرای غارات به فرمان معاویه و به دست بسر بن ابی ارطاه در راس سپاه سه هزار نفری در حجاز در سال 40 ق. اتفاق افتاد و سرانجام امیرالمؤمنین علی علیه السلام هم در سال 40 ق. به شهادت رسیدند و همه اینها تنها در فاصله حدود سی سال از رحلت پیامبر واقع شد.
پس از خلافت کوتاه مدت امام حسن علیه السلام شاهد روی کار آمدن یک سلسله حکومتی که دارای پیشنیه اسلامستیزی وسیع دارد هستیم. جنایات بنی امیه از به شهادت رساندن بزرگانی چون حجر بن عدی تا شهادت امام حسین علیه السلام پس از پنجاه سال از رحلت پیامبر در سال 61 ق. و ماجرای حره در سال 63 ق. و محاصره مکه از سوی حصین بن نمیر پس از مرگ مسلم بن عقبه و فعالیتهای حجاج در عراق تا سال 95 ق. زبانزد همه است. در نیمه دوم قرن اول هجری هم نابسامانیها و نزاعهای مربوط به ماجرای مختار و زبیریان و خوارج در این سالها تا دهه هفتاد و نبردهای خوارج با هم در سال 77 ق. و حمله رومیها به مسلمانان شام در سال 70 ق. و پرداخت هفتگی هزار دینار از ترس به آنها هر کدام مشکلاتی نفسگیر برای مسلمانان ایجاد کرده بود.
قرن دوم هم شرایطی بهتر از قرن اول نداشت، شهادت امام باقر تا امام کاظم علیهم السلام و قتل زید بن علی بن حسین در سال 121 ق. و خونریزیهای فراوان و آشوبها و اختلالات زیادی که با سقوط بنی امیه و روی کار آمدن عباسیان پدید آمد و جدا شدن بخش اندلس از پیکره واحد جهان اسلام در سال 136 ق. و کشته شدن ابومسلم در سال 137 ق. و ماجرای برامکه و جنگیدن رو در روی امین و سپاه مأمون را به عنوان نمونههایی از وضعیت نگران کننده جهان اسلام در آن قرن میتوان یاد کرد.
یعنی وقتی به صحنه جهان اسلام آن روزگار مینگریم، مشاهده میکنیم که در این دو قرن تقریبا همواره شاهد اختلافها و از دست رفتن فرصتها و نزاعها و کشتارها و خرابیها بودهایم اما زیرساختهای تمدن بزرگ اسلامی در قرن سوم به بعد هم در همین دوره پدید آمد:
* عمومیت یافتن دغدغه دین داشتن و سودای دینی زیستن که از مهمترین عوامل اسلامی بودن تمدن بزرگی که پدید آمد به شمار میرود در این دوره محقق شد.
* میراث بزرگ مکتب اهل بیت علیهم السلام و همه قال الباقرها و قال الصادق ها متعلق به همین دوره است.
* یکپارچگی زبانی جهان اسلام و فراگیر شدن زبان عربی که به دلیل ممکن ساختن هم افزایی علمی و فرهنگی از جمله مهمترین عوامل پدید آمدن تمدن بزرگ اسلامی است در همین مقطع زمانی و در نیمه دوم قرن اول هجری محقق شد،
* نهادینه شدن علم و علمدوستی در سراسر قلمرو اسلامی مربوط به همین دوره است.
* پیدایش مذاهب اصلی فقهی و نحلههای کلامی در همین دوره اتفاق افتاده است،
* تدوین بخش قابل توجهی از جوامع حدیثی محصول این دوره بزرگ تاریخی است.
* انتقال میراث ایرانی به زبان عربی و نیز تأسیس بیت الحکمه که مهمترین آثار یونانی را به زبان عربی ترجمه میکرد متعلق به همین دوره است،
* بازتعریف ساختارها و تشکیلات حکومتی و مستقر شدن یک تشکیلات سیاسی و دیوانسالاری چابک و کارآمد که هنوز که هنوز است پژوهش روی دیوانهایی مثل برید و خراج و حسبه ادامه دارد در همین دوره واقع شد.
این نگاه تاریخی به ما نشان میدهد که هر چند حکومت و صحنه سیاست نقش مؤثر و غیرقابل انکاری در فرایند شکلگیری و تداوم یک تمدن دارد ولی یکسانپنداری سیاست با تمدن و حکومت با تمدن هم کار درستی نیست و این دو با هم مساوی نیستند. تمدن گسترهای وسیع دارد و همه ابعاد و اضلاع یک جامعه را در برمیگیرد ولی حکومت تنها یک بعد و یک جزء از جامعه و البته یک رکن بسیار مهم و اساسی آن است.
نتیجهای که از این بررسی تاریخی که قابل تعمیم بر همه تمدنهای دیگر هم هست میتوان گرفت این است که وقتی اصول و پایههای اندیشهای یک تمدن از استواری لازم برخوردار باشد و خطوط کلی آن درست تنظیم شده باشد، وقتی از مرحله جنینی و کودکی عبور کند، دیگر نارساییهای طبیعی و متعارف بیرونی و درونی بر رشد او اثر تعیین کننده نمیگذارد و او با وجود سختیها و ناملایمات بیرونی و نارساییها و بیماریهای درونی حتی با وجود دچار آسیب شدن از رشد اصلی خود بازنمیماند، نه این که بازماندن او از مسیر اصلی رشد خود ناممکن باشد مثل کودکی که به هر دلیل بیرونی یا درونی جان خود را از دست بدهد، ولی از دست دادن جان به صورت کامل تفاوت بسیار زیادی با مواجهه با مشکلات در مسیر رشد دارد.
این مرحله قوام یافتن یک تمدن را میتوان مرحله جبری آن نامید، به این معنی که وقتی تمدن به چنین مرحلهای برسد دیگر تصمیمها و اقدامات خرد و کلان این فرد و آن فرد نمیتواند مسیر اصلی یک تمدن را متوقف سازد.
تمدن نوین اسلامی هم از مرحله جنینی و نوزادی خود عبور کرده است و به آن اندازه قوام و استحکام و استواری پیدا کرده است که دیگر مشکلاتی مانند اختلافات دو دولت یا حتی جا به جایی دولتها تغییری اساسی در مسیر حرکت آن ایجاد نمیکند، مشابه ساختن مسیر حرکت یک تمدن با یک کشتی یا قطار در حال حرکت از این نظر میتواند گویا باشد که اختلافات مسافران یک کشتی با هم هر چند گسترده هم باشد الزاماً به معنی توقف حرکت کشتی و یا تغییر مسیر آن نیست ولی طبعاً خساراتی هم همراه و به دنبال دارد.
به گزارش دینآنلاین، در نظرسنجی پیو، 39 کشور مسلماننشین موردبررسی قرار گرفت و 380 مصاحبۀ رودررو به بیش از هشتاد زبان دنیا انجام شد. یکی از نتایج آن بود که علاوه بر این باورِ رایج که خدا یکی است و محمد رسول خداست، شمار بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا در بعضی از اعتقادات ایمانی از جمله باور به وجود فرشتگان، بهشت و جهنّم و قضا و قدر اشتراک دارند. مسلمانان تا حدّ زیادی در اصول اعتقادی خود اتّفاقنظر دارند، اما شدّت و ضعف پایبندیِ دینی آنها و انعطافپذیر بودنشان در مقابل تفاسیر دین و پذیرش فرقههای مختلف بسیار متفاوت است.
بعضی از این تفاوتها به لحاظ منطقهای است. برای مثال اهمیت دین برای مسلمانان ساکن خاورمیانه و شمال آفریقا در بیشترین حد قرار دارد. ساکنان منطقۀ جنوبشرق و جنوب آسیا، آسیای مرکزی، جنوب صحرای آفریقا و جنوب شرق اروپا به ترتیب در مراتب بعدی قرار دارند.
تفاوتهای نسلی نیز تأثیر بهسزایی دارد. مثلاً در خاورمیانه و آفریقای شمالی، معمولاً مسلمانان بالای 35 سال بیشتر به دین اهمیت میدهند و متعهّدتر هستند. البته در خارج از حوزۀ خاورمیانه و آفریقای شمالی همبستگیِ میان سن و تعهّد دینی کمرنگتر است و در روسیه این نسبت کاملاً معکوس است و جوانترها در مقایسه با افراد مسن بیشتر به دین و دینداری علاقمندند.
تفاوتهای فرقهای
در این نظرسنجی دربارۀ گرایش فرقهای مسلمانان و دیدگاه آنها نسبت به فِرَقِ دیگر نیز سؤال شد. در بعضی از کشورها (بهویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا)، تفاوتهای موجود در میان فرقههای اسلامی مهمتر تلقّی میشود، اما بسیاری از مسلمانان جهان اهمیت چندانی به این موضوع نمیدهند.
در اکثر کشورهای حوزۀ خاورمیانه که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند، دستکم 40% از اهلسنّت شیعیان را مسلمان نمیدانند و با بعضی از اعمال شیعیان مثل رفتن به زیارتِ بزرگان دینی مخالفند. تنها در لبنان و عراق اکثریتِ اهلسنّت شیعیان را مسلمان قلمداد میکنند.
اما در خارج از حوزۀ خاورمیانه و شمال آفریقا تمایز میان شیعه و سنّی کمرنگتر است. در بسیاری از کشورهای حوزۀ آسیای مرکزی و شرق و جنوب اروپا اکثر مسلمانان خود را نه سنّی میخوانند، نه شیعه؛ بلکه خود را صرفاً یک مسلمان میدانند.
دربارۀ مسلمان بودنِ اهل تصوّف نیز در میان مسلمانان اختلافنظر وجود دارد. مسلمانان ساکن آسیای مرکزی صوفیه را مسلمان میدانند، اما در مناطق دیگر صوفیه شهرت خوبی ندارند و خیلیها آنها را مسلمان نمیدانند.
دیدگاههای مختلف دربارۀ راستکیشی
در این نظرسنجی از مسلمانان سؤال شد که آیا معتقدند تنها یک راه برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد یا تفاسیر متعدّد امکانپذیر است. از 39 کشوری که مورد نظرسنجی قرار گرفت، در 32 کشور نیم یا بیش از نیمی از مسلمانان معتقد بودند که تنها یک راه صحیح برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد.
در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثریت معتقدند که میتوان تفاسیر متعدّدی از آموزههای اسلامی داشت. در جنوب صحرای آفریقا از هر پنج مسلمان یک نفر چنین باوری دارد. در جنوب و جنوبشرق آسیا و در جنوب و شرق اروپا، از هر شش نفر دستکم یک نفر معتقد است که میتوان تفاسیر مختلفی از دین اسلام داشت. در آمریکا نیز 57% معتقدند که دین اسلام تفسیرپذیر است.
اصول اعتقادی
مسلمانان از دیرباز به یک سری اصول اعتقادی پایبند بودهاند. معروفترینِ این اعتقادات از این قرار هستند: خدا یکی است، خداوند پیامبران بسیاری فرستاده که حضرت محمّد آخرینِ آنهاست، خداوند کتب آسمانی از جمله قرآن را فرو فرستاده است، فرشتگان وجود دارند هرچند مردم نمیتوانند آنها را ببینند، روز قیامت برپا خواهد شد و خدا در آن روز مردم را رهسپار بهشت یا جهنّم خواهد کرد، اراده و علم الهی مطلق است و قضا و قدر الهی بر انسان حاکم است.
همانطور که اشاره شد، اعتقاد به وجود خدا و پیامبر اسلام تقریباً در میان مسلمانان همۀ کشورهای موردمطالعه مشترک است. دربارۀ اعتقاد به منشأ الهی داشتن قرآن، تنها مسلمانان جنوب صحرای آفریقا مورد نظرسنجی قرار گرفتند و نظر اکثر آنها در این رابطه مثبت بود. اعتقاد به وجود فرشتگان در میان مسلمانان جنوب و جنوبشرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا تقریباً همگانی بود و در جنوب و شرق اروپا بهطورمتوسط 55% از مسلمانان به وجود فرشتگان اعتقاد داشتند.
عبارت «انشاءالله» به معنای «اگر خدا بخواهد» اصطلاح رایجی در میان مسلمانان است و بازتاب این سنّت اسلامی است که تقدیر انسان و جهان در دستان خداوند است. براساس این نظرسنجی، مفهوم قضا و قدر در میان اکثر مسلمانانِ جهان مفهومی پذیرفتهشده است. جز در اروپا، در دیگر مناطق موردبررسی، بین 88 تا 93% به قضا و قدر اعتقاد داشتند.
در نظرسنجی دربارۀ وجود بهشت و جهنّم نیز از شرکتکنندگان سؤال شد. از هر ده مسلمان، هفت نفر معتقد بودند که بهشت در انتظار صالحین است و بهطورمتوسّط دو سوم مسلمانان بر این باور بودند که جهنّم منزلگاه نهایی گناهکاران و کسانی است که توبه نمیکنند.
اعمال وحدتبخش مذهبی
در کنار اصول اعتقادیای که گفته شد، دین اسلام دارای پنج ستون است که انجام آن بر تمام مسلمانانی که به لحاظ جسمانی توانایی انجام آنها را داشته باشند واجب است. این پنج ستون از این قرار است: شهادت دادن، ادای نمازهای یومیه، روزۀ ماه رمضان، پرداخت زکات سالانه و حج تمتّع.
براساس نظرسنجی صورتگرفته، اکثریت مسلمانانِ شش منطقۀ موردبررسی (94-99%) ماه رمضان را به طور کامل روزه میگیرند. پرداخت زکات سالانه نیز که تقریباً معادل 2.5% از کلّ دارایی شخص است تقریباً به اندازۀ روزۀ ماه رمضان موردتوجّه و پایبندی است.
یک دین و سطوح مختلف پایبندی
در آسیای مرکزی و جنوب و شرق اروپا (به استثنای ترکیه) مسلمانان پایبندی کمتری نسبت به دین و اعمال دینی دارند. برای مثال در قزاقستان و آلبانی تنها 15-18% از مسلمانان پایبند به دین و مسائل دینی هستند.
در دیگر مناطق موردمطالعه پایبندی مذهبی و ادای نمازهای یومیه در میان مسلمانان رایجتر است.
آمار پایبندی مسلمانان جهان به اسلام
به گزارش دینآنلاین، در نظرسنجی پیو، 39 کشور مسلماننشین موردبررسی قرار گرفت و 380 مصاحبۀ رودررو به بیش از هشتاد زبان دنیا انجام شد. یکی از نتایج آن بود که علاوه بر این باورِ رایج که خدا یکی است و محمد رسول خداست، شمار بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا در بعضی از اعتقادات ایمانی از جمله باور به وجود فرشتگان، بهشت و جهنّم و قضا و قدر اشتراک دارند. مسلمانان تا حدّ زیادی در اصول اعتقادی خود اتّفاقنظر دارند، اما شدّت و ضعف پایبندیِ دینی آنها و انعطافپذیر بودنشان در مقابل تفاسیر دین و پذیرش فرقههای مختلف بسیار متفاوت است.
بعضی از این تفاوتها به لحاظ منطقهای است. برای مثال اهمیت دین برای مسلمانان ساکن خاورمیانه و شمال آفریقا در بیشترین حد قرار دارد. ساکنان منطقۀ جنوبشرق و جنوب آسیا، آسیای مرکزی، جنوب صحرای آفریقا و جنوب شرق اروپا به ترتیب در مراتب بعدی قرار دارند.
تفاوتهای نسلی نیز تأثیر بهسزایی دارد. مثلاً در خاورمیانه و آفریقای شمالی، معمولاً مسلمانان بالای 35 سال بیشتر به دین اهمیت میدهند و متعهّدتر هستند. البته در خارج از حوزۀ خاورمیانه و آفریقای شمالی همبستگیِ میان سن و تعهّد دینی کمرنگتر است و در روسیه این نسبت کاملاً معکوس است و جوانترها در مقایسه با افراد مسن بیشتر به دین و دینداری علاقمندند.
تفاوتهای فرقهای
در این نظرسنجی دربارۀ گرایش فرقهای مسلمانان و دیدگاه آنها نسبت به فِرَقِ دیگر نیز سؤال شد. در بعضی از کشورها (بهویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا)، تفاوتهای موجود در میان فرقههای اسلامی مهمتر تلقّی میشود، اما بسیاری از مسلمانان جهان اهمیت چندانی به این موضوع نمیدهند.
در اکثر کشورهای حوزۀ خاورمیانه که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند، دستکم 40% از اهلسنّت شیعیان را مسلمان نمیدانند و با بعضی از اعمال شیعیان مثل رفتن به زیارتِ بزرگان دینی مخالفند. تنها در لبنان و عراق اکثریتِ اهلسنّت شیعیان را مسلمان قلمداد میکنند.
اما در خارج از حوزۀ خاورمیانه و شمال آفریقا تمایز میان شیعه و سنّی کمرنگتر است. در بسیاری از کشورهای حوزۀ آسیای مرکزی و شرق و جنوب اروپا اکثر مسلمانان خود را نه سنّی میخوانند، نه شیعه؛ بلکه خود را صرفاً یک مسلمان میدانند.
دربارۀ مسلمان بودنِ اهل تصوّف نیز در میان مسلمانان اختلافنظر وجود دارد. مسلمانان ساکن آسیای مرکزی صوفیه را مسلمان میدانند، اما در مناطق دیگر صوفیه شهرت خوبی ندارند و خیلیها آنها را مسلمان نمیدانند.
دیدگاههای مختلف دربارۀ راستکیشی
در این نظرسنجی از مسلمانان سؤال شد که آیا معتقدند تنها یک راه برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد یا تفاسیر متعدّد امکانپذیر است. از 39 کشوری که مورد نظرسنجی قرار گرفت، در 32 کشور نیم یا بیش از نیمی از مسلمانان معتقد بودند که تنها یک راه صحیح برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد.
در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثریت معتقدند که میتوان تفاسیر متعدّدی از آموزههای اسلامی داشت. در جنوب صحرای آفریقا از هر پنج مسلمان یک نفر چنین باوری دارد. در جنوب و جنوبشرق آسیا و در جنوب و شرق اروپا، از هر شش نفر دستکم یک نفر معتقد است که میتوان تفاسیر مختلفی از دین اسلام داشت. در آمریکا نیز 57% معتقدند که دین اسلام تفسیرپذیر است.
اصول اعتقادی
مسلمانان از دیرباز به یک سری اصول اعتقادی پایبند بودهاند. معروفترینِ این اعتقادات از این قرار هستند: خدا یکی است، خداوند پیامبران بسیاری فرستاده که حضرت محمّد آخرینِ آنهاست، خداوند کتب آسمانی از جمله قرآن را فرو فرستاده است، فرشتگان وجود دارند هرچند مردم نمیتوانند آنها را ببینند، روز قیامت برپا خواهد شد و خدا در آن روز مردم را رهسپار بهشت یا جهنّم خواهد کرد، اراده و علم الهی مطلق است و قضا و قدر الهی بر انسان حاکم است.
همانطور که اشاره شد، اعتقاد به وجود خدا و پیامبر اسلام تقریباً در میان مسلمانان همۀ کشورهای موردمطالعه مشترک است. دربارۀ اعتقاد به منشأ الهی داشتن قرآن، تنها مسلمانان جنوب صحرای آفریقا مورد نظرسنجی قرار گرفتند و نظر اکثر آنها در این رابطه مثبت بود. اعتقاد به وجود فرشتگان در میان مسلمانان جنوب و جنوبشرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا تقریباً همگانی بود و در جنوب و شرق اروپا بهطورمتوسط 55% از مسلمانان به وجود فرشتگان اعتقاد داشتند.
عبارت «انشاءالله» به معنای «اگر خدا بخواهد» اصطلاح رایجی در میان مسلمانان است و بازتاب این سنّت اسلامی است که تقدیر انسان و جهان در دستان خداوند است. براساس این نظرسنجی، مفهوم قضا و قدر در میان اکثر مسلمانانِ جهان مفهومی پذیرفتهشده است. جز در اروپا، در دیگر مناطق موردبررسی، بین 88 تا 93% به قضا و قدر اعتقاد داشتند.
در نظرسنجی دربارۀ وجود بهشت و جهنّم نیز از شرکتکنندگان سؤال شد. از هر ده مسلمان، هفت نفر معتقد بودند که بهشت در انتظار صالحین است و بهطورمتوسّط دو سوم مسلمانان بر این باور بودند که جهنّم منزلگاه نهایی گناهکاران و کسانی است که توبه نمیکنند.
اعمال وحدتبخش مذهبی
در کنار اصول اعتقادیای که گفته شد، دین اسلام دارای پنج ستون است که انجام آن بر تمام مسلمانانی که به لحاظ جسمانی توانایی انجام آنها را داشته باشند واجب است. این پنج ستون از این قرار است: شهادت دادن، ادای نمازهای یومیه، روزۀ ماه رمضان، پرداخت زکات سالانه و حج تمتّع.
براساس نظرسنجی صورتگرفته، اکثریت مسلمانانِ شش منطقۀ موردبررسی (94-99%) ماه رمضان را به طور کامل روزه میگیرند. پرداخت زکات سالانه نیز که تقریباً معادل 2.5% از کلّ دارایی شخص است تقریباً به اندازۀ روزۀ ماه رمضان موردتوجّه و پایبندی است.
یک دین و سطوح مختلف پایبندی
در آسیای مرکزی و جنوب و شرق اروپا (به استثنای ترکیه) مسلمانان پایبندی کمتری نسبت به دین و اعمال دینی دارند. برای مثال در قزاقستان و آلبانی تنها 15-18% از مسلمانان پایبند به دین و مسائل دینی هستند.
در دیگر مناطق موردمطالعه پایبندی مذهبی و ادای نمازهای یومیه در میان مسلمانان رایجتر است.
کتاب «تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپسگیری تمدّن اسلامی» تلاش دارد غبار غفلت و فراموشی را از چهرۀ بعضی از این شخصیتها و نهادها بزداید و در عین حال روایت جدیدی را از این تاریخ گمگشتۀ اسلامی در اختیار خواننده قرار دهد. بنیامیّه، عباسیان و عثمانیها، اسپانیا در زمان اسلام، پادشاهیهای ساواناییِ غرب آفریقا و امپراطوری مغول و همچنین به استعمار کشیده شدن سرزمینهای اسلامی توسط اروپا و به وجود آمدن دولت-ملّتهای جدید در جهان اسلام همه و همه از موضوعات مطرح شده در این کتاب هستند.
در متن کتاب بهنحوی که باید و شاید به موضوع تأثیر اعتقادات اسلامی بر روی پیشرفتهای علمی، ساختارهای اجتماعی و رشد فرهنگی اهمیت داده شده و با افزوده شدن تصاویر شخصیتهای برجستۀ اسلامی، اختراعات و اشیاء باارزش تاریخی، بر غنای متن افزوده شده است.
تاریخ اسلام و مسلمانانِ جهان به مردمان، جغرافیاها و کشورهای مختلف وحدت میبخشد و همۀ اینها را در قالب یک روایت واحد که از پیامبر اسلام آغاز میشود و تا به امروز ادامه پیدا میکند به هم وصل میکند.
دربارۀ مؤلف: فراس الخطیب پژوهشگر، نویسنده و تاریخدان اهل آمریکا است. وی متخصّص حوزۀ جهان اسلام است. او مدرک کارشناسی خود را در سال 2010 از دانشگاه ایلینوی شیکاگو اخذ کرد و پس از آن در رشتۀ تاریخ اسلام در مدرسۀ «یونیورسال» در بریجویوی ایلینوی مشغول به تدریس شد. الخطیب مؤسس و نویسندۀ وبسایت Lost Islamic History (تاریخ گمگشتۀ اسلام) است.
مؤلف: فراس الخطیب
تاریخ انتشار کتاب: 15 نوامبر 2017
انتشارات هرست
تعداد صفحات: 248
تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپسگیری تمدّن اسلامی
کتاب «تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپسگیری تمدّن اسلامی» تلاش دارد غبار غفلت و فراموشی را از چهرۀ بعضی از این شخصیتها و نهادها بزداید و در عین حال روایت جدیدی را از این تاریخ گمگشتۀ اسلامی در اختیار خواننده قرار دهد. بنیامیّه، عباسیان و عثمانیها، اسپانیا در زمان اسلام، پادشاهیهای ساواناییِ غرب آفریقا و امپراطوری مغول و همچنین به استعمار کشیده شدن سرزمینهای اسلامی توسط اروپا و به وجود آمدن دولت-ملّتهای جدید در جهان اسلام همه و همه از موضوعات مطرح شده در این کتاب هستند.
در متن کتاب بهنحوی که باید و شاید به موضوع تأثیر اعتقادات اسلامی بر روی پیشرفتهای علمی، ساختارهای اجتماعی و رشد فرهنگی اهمیت داده شده و با افزوده شدن تصاویر شخصیتهای برجستۀ اسلامی، اختراعات و اشیاء باارزش تاریخی، بر غنای متن افزوده شده است.
تاریخ اسلام و مسلمانانِ جهان به مردمان، جغرافیاها و کشورهای مختلف وحدت میبخشد و همۀ اینها را در قالب یک روایت واحد که از پیامبر اسلام آغاز میشود و تا به امروز ادامه پیدا میکند به هم وصل میکند.
دربارۀ مؤلف: فراس الخطیب پژوهشگر، نویسنده و تاریخدان اهل آمریکا است. وی متخصّص حوزۀ جهان اسلام است. او مدرک کارشناسی خود را در سال 2010 از دانشگاه ایلینوی شیکاگو اخذ کرد و پس از آن در رشتۀ تاریخ اسلام در مدرسۀ «یونیورسال» در بریجویوی ایلینوی مشغول به تدریس شد. الخطیب مؤسس و نویسندۀ وبسایت Lost Islamic History (تاریخ گمگشتۀ اسلام) است.
مؤلف: فراس الخطیب
تاریخ انتشار کتاب: 15 نوامبر 2017
انتشارات هرست
تعداد صفحات: 248