آیا فیلم «مریم مجدلیه» جنجال برخواهد انگیخت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از فیلم اسکول ریجکتز، پس از رسوایی هاروی واینستین، شرکت فیلم‌سازی او اکران فیلم مریم مجدلیه را از 24 نوامبر 2017 به سی‌ام مارس 2018 موکول کرد. تنها اطّلاعات دیگری که تاکنون دربارۀ فیلم به دست آمده تصاویری از پشت‌صحنه است. شخصیتی که از مریم مجدلیه در فیلم ارائه شده به طور خلاصه از این قرار است:
در قرن نخست میلادی، زن جوانی در سرزمین مقدّس روستای کوچک و خانوادۀ سنّتی خود را پشت سر می‌گذارد تا به یک نهضت اجتماعی جدید و بنیادشکنانه بپیوندد. این نهضت یک رهبر پرجذبه دارد که آن عیسای ناصری است که نوید تحوّلاتی را در جهان می‌دهد. مریم به دنبال سبک جدیدی از زندگی و اعتباری است که سلسله‌مراتب سفت و سختِ آن زمان او را از آن محروم ساخته است. کم‌کم افراد بیشتری جذب نهضت عیسی می‌شوند و او و پیروانش در جامعه انگشت‌نما می‌شوند. سفر معنویِ مریم او را در کانون ماجرایی قرار می‌دهد که به شهر اورشلیم ختم می‌شود و در آنجا مریم باید با واقعیتِ سرنوشت عیسی و جایگاه خودش در این سرنوشت مواجه شود.

فیلم حول محور شخصیت اصلی‌ای ساخته شده که در تاریخ اطّلاعات ناچیزی دربارۀ او به ثبت رسیده است. با این حال فیلم تلاش دارد روایت جالب و منسجمی از ایمان و شجاعت مریم به تصویر بکشد. در کتاب مقدّس مریم در صحنۀ به صلیب کشیده شدن عیسی و رستاخیز او حضور دارد. او به عنوان نخستین شخصی که شاهد غیب شدن پیکر عیسی در قبرش است، یکی از مهم‌ترین زنان در کتاب مقدّس به شمار می‌رود.

(رونی مارا در نقش برجسته‌ترین و جنجالی‌ترین شخصیت زن در مسیحیت)

در طیّ سال‌ها نظریه‌های بسیارِ دیگری دربارۀ زندگی او مطرح شده است. این موضوع که آیا مریم رابطۀ عاشقانه‌ای با عیسی در زمان حیات او داشته یا خیر بسیار موردبحث است. بعضی‌ها معتقدند مریم در هنگام ملاقات اولیۀ خود با عیسی یک روسپی توبه‌کار بوده است. تمام این داستان‌های ضد و نقیض نوشتن فیلم‌نامه را دشوار می‌سازد. مخاطبان که به تاریخ زندگی مریم و نظریه‌های پیرامونِ آن واقف هستند، با انتظاراتی به تماشای فیلم خواهند نشست که همۀ این انتظارات در فیلم برآورده نشده است.

مشکلی که در به تصویر کشیدنِ شخصیت‌های کتاب مقدّس وجود دارد، برآورده کردن انتظارات مخاطبان است که تصاویر متفاوتی از عیسی و اطرافیانش در ذهن دارند و می‌خواهند آن انتظارات همه در فیلم محقّق شوند. از طرف دیگر دوست دارند فیلمی که می‌بینند برداشت تازه و جالبی از داستان‌های کتاب مقدّس باشد و در غیر این صورت، تماشای آن برایشان سرگرم‌کننده نخواهد بود. تلاش فیلم‌سازان قبلی برای محقّق ساختن این انتظارات همیشه هم موفقیت‌آمیز نبوده است.

در سال 1988 مارتین اسکورسیزی فیلم «آخرین وسوسۀ مسیح» را کارگردانی کرد. این فیلم بر مبنای گزارش تاریخی‌ای که در کتاب مقدّس آمده ساخته نشده بود، بلکه اقتباس از رمانی به همین نام و تألیف نیکوس کازانزاکیس بود. با این که در خود فیلم به این موضوع اشاره شده، خیلی‌ها به خاطر تصویری که فیلم از عیسی ارائه داده بود نسبت به آن اعتراض کردند. پروتستان‌های اوانجلی، باپتیست‌های جنوبی و کلیساهای ارتدوکس شرقی شخصیت غیرمعصوم و ضعیفی را که در فیلم از عیسی ارائه شده بود، تصویرسازی نادرستی از این شخصیت الهی خواندند.

واکنش شدیدتری که نسبت به فیلم نشان داده شد به خاطر صحنۀ عاشقانه‌ای میان عیسی و مریم مجدلیه بود. این صحنه مبتنی بر نظریۀ ثابت‌ناشده‌ای مبنی بر رابطۀ عیسی با مریم بود و باعث برانگیخته شدن خشم بسیاری از مسیحیان شد. حتّی مادر ترزا نیز فیلم را محکوم کرد. یکی از اسقفان اعظم گفت: “این صحنه رویاپردازی و زاییده تخیّلات بیمارگونۀ بشری است… که عصمت و پاکی مسیح را زیر سؤال می‌برد. ”

فیلم جنجالی دیگری که مبتنی بر کتاب مقدّس ساخته شد، «مصایب مسیح» ساختۀ مل گیبسون در سال 2004 بود. تمرکز گیبسون در این فیلم بر روی تصویرپردازیِ دقیق از لحظات پایانی عمر عیسی مسیح در عهد جدید بود. نتیجۀ این تلاش فیلمی تکان‌دهنده و مملو از خشونت بود که بسیاری از تماشاچیان را شوکه کرد. انتقاد تندوتیزتری که متوجّه فیلم شد به خاطر تصویرسازیِ شخصیت‌های یهودی در فیلم بود. در یهودیانی که در صحنۀ تصلیب عیسی حضور داشتند دشمنی و عنادی نسبت به مسیح به تصویر کشیده شده بود که به اعتقاد خیلی‌ها، چنین چیزی صحت تاریخی نداشته است. بعضی‌ها می‌گفتند فیلم به گونه‌ای ساخته شده که باعث می‌شود یهودیان یک «مافیای بی‌روح» به نظر آیند.

فیلم‌هایی که اشاره شد چند نمونه از خطری هستند که متوجّه درام‌های مبتنی بر کتاب مقدّس است. این فیلم‌ها هم باید به مذاق مسیحیانی که شالوده‌های روایی فیلم را می‌دانند خوش بیایند و هم از اعتقادات دینی مسیحیان تخطّی نکنند؛ هم باید سرگرم‌کننده باشند و هم صحیح و دقیق.

فیلم «مریم مجدلیه» آغاز خوبی داشته است. رونی مارا و جاکوئین فونیکس بازیگران بااستعدادی هستند که احتمالاً تماشاچیان بسیاری را جذب خواهند کرد.

آیا فیلم «مریم مجدلیه» جنجال برخواهد انگیخت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از فیلم اسکول ریجکتز، پس از رسوایی هاروی واینستین، شرکت فیلم‌سازی او اکران فیلم مریم مجدلیه را از 24 نوامبر 2017 به سی‌ام مارس 2018 موکول کرد. تنها اطّلاعات دیگری که تاکنون دربارۀ فیلم به دست آمده تصاویری از پشت‌صحنه است. شخصیتی که از مریم مجدلیه در فیلم ارائه شده به طور خلاصه از این قرار است:
در قرن نخست میلادی، زن جوانی در سرزمین مقدّس روستای کوچک و خانوادۀ سنّتی خود را پشت سر می‌گذارد تا به یک نهضت اجتماعی جدید و بنیادشکنانه بپیوندد. این نهضت یک رهبر پرجذبه دارد که آن عیسای ناصری است که نوید تحوّلاتی را در جهان می‌دهد. مریم به دنبال سبک جدیدی از زندگی و اعتباری است که سلسله‌مراتب سفت و سختِ آن زمان او را از آن محروم ساخته است. کم‌کم افراد بیشتری جذب نهضت عیسی می‌شوند و او و پیروانش در جامعه انگشت‌نما می‌شوند. سفر معنویِ مریم او را در کانون ماجرایی قرار می‌دهد که به شهر اورشلیم ختم می‌شود و در آنجا مریم باید با واقعیتِ سرنوشت عیسی و جایگاه خودش در این سرنوشت مواجه شود.

فیلم حول محور شخصیت اصلی‌ای ساخته شده که در تاریخ اطّلاعات ناچیزی دربارۀ او به ثبت رسیده است. با این حال فیلم تلاش دارد روایت جالب و منسجمی از ایمان و شجاعت مریم به تصویر بکشد. در کتاب مقدّس مریم در صحنۀ به صلیب کشیده شدن عیسی و رستاخیز او حضور دارد. او به عنوان نخستین شخصی که شاهد غیب شدن پیکر عیسی در قبرش است، یکی از مهم‌ترین زنان در کتاب مقدّس به شمار می‌رود.

(رونی مارا در نقش برجسته‌ترین و جنجالی‌ترین شخصیت زن در مسیحیت)

در طیّ سال‌ها نظریه‌های بسیارِ دیگری دربارۀ زندگی او مطرح شده است. این موضوع که آیا مریم رابطۀ عاشقانه‌ای با عیسی در زمان حیات او داشته یا خیر بسیار موردبحث است. بعضی‌ها معتقدند مریم در هنگام ملاقات اولیۀ خود با عیسی یک روسپی توبه‌کار بوده است. تمام این داستان‌های ضد و نقیض نوشتن فیلم‌نامه را دشوار می‌سازد. مخاطبان که به تاریخ زندگی مریم و نظریه‌های پیرامونِ آن واقف هستند، با انتظاراتی به تماشای فیلم خواهند نشست که همۀ این انتظارات در فیلم برآورده نشده است.

مشکلی که در به تصویر کشیدنِ شخصیت‌های کتاب مقدّس وجود دارد، برآورده کردن انتظارات مخاطبان است که تصاویر متفاوتی از عیسی و اطرافیانش در ذهن دارند و می‌خواهند آن انتظارات همه در فیلم محقّق شوند. از طرف دیگر دوست دارند فیلمی که می‌بینند برداشت تازه و جالبی از داستان‌های کتاب مقدّس باشد و در غیر این صورت، تماشای آن برایشان سرگرم‌کننده نخواهد بود. تلاش فیلم‌سازان قبلی برای محقّق ساختن این انتظارات همیشه هم موفقیت‌آمیز نبوده است.

در سال 1988 مارتین اسکورسیزی فیلم «آخرین وسوسۀ مسیح» را کارگردانی کرد. این فیلم بر مبنای گزارش تاریخی‌ای که در کتاب مقدّس آمده ساخته نشده بود، بلکه اقتباس از رمانی به همین نام و تألیف نیکوس کازانزاکیس بود. با این که در خود فیلم به این موضوع اشاره شده، خیلی‌ها به خاطر تصویری که فیلم از عیسی ارائه داده بود نسبت به آن اعتراض کردند. پروتستان‌های اوانجلی، باپتیست‌های جنوبی و کلیساهای ارتدوکس شرقی شخصیت غیرمعصوم و ضعیفی را که در فیلم از عیسی ارائه شده بود، تصویرسازی نادرستی از این شخصیت الهی خواندند.

واکنش شدیدتری که نسبت به فیلم نشان داده شد به خاطر صحنۀ عاشقانه‌ای میان عیسی و مریم مجدلیه بود. این صحنه مبتنی بر نظریۀ ثابت‌ناشده‌ای مبنی بر رابطۀ عیسی با مریم بود و باعث برانگیخته شدن خشم بسیاری از مسیحیان شد. حتّی مادر ترزا نیز فیلم را محکوم کرد. یکی از اسقفان اعظم گفت: “این صحنه رویاپردازی و زاییده تخیّلات بیمارگونۀ بشری است… که عصمت و پاکی مسیح را زیر سؤال می‌برد. ”

فیلم جنجالی دیگری که مبتنی بر کتاب مقدّس ساخته شد، «مصایب مسیح» ساختۀ مل گیبسون در سال 2004 بود. تمرکز گیبسون در این فیلم بر روی تصویرپردازیِ دقیق از لحظات پایانی عمر عیسی مسیح در عهد جدید بود. نتیجۀ این تلاش فیلمی تکان‌دهنده و مملو از خشونت بود که بسیاری از تماشاچیان را شوکه کرد. انتقاد تندوتیزتری که متوجّه فیلم شد به خاطر تصویرسازیِ شخصیت‌های یهودی در فیلم بود. در یهودیانی که در صحنۀ تصلیب عیسی حضور داشتند دشمنی و عنادی نسبت به مسیح به تصویر کشیده شده بود که به اعتقاد خیلی‌ها، چنین چیزی صحت تاریخی نداشته است. بعضی‌ها می‌گفتند فیلم به گونه‌ای ساخته شده که باعث می‌شود یهودیان یک «مافیای بی‌روح» به نظر آیند.

فیلم‌هایی که اشاره شد چند نمونه از خطری هستند که متوجّه درام‌های مبتنی بر کتاب مقدّس است. این فیلم‌ها هم باید به مذاق مسیحیانی که شالوده‌های روایی فیلم را می‌دانند خوش بیایند و هم از اعتقادات دینی مسیحیان تخطّی نکنند؛ هم باید سرگرم‌کننده باشند و هم صحیح و دقیق.

فیلم «مریم مجدلیه» آغاز خوبی داشته است. رونی مارا و جاکوئین فونیکس بازیگران بااستعدادی هستند که احتمالاً تماشاچیان بسیاری را جذب خواهند کرد.

آیا فیلم «مریم مجدلیه» جنجال برخواهد انگیخت؟

ارتباط میان حسّ حیرت و ایمان دینی

دو روان‌شناس به نام‌های داچر کلتنر و جاناتان هایت حسّ حیرت را متشکّل از دو جزء می‌دانند: حسّ عظمت (به لحاظ بزرگی، قدرت یا منزلت) و نیاز به همساز شدن و تطبیق دادنِ جهان‌بینی و تجربۀ خویش با یکدیگر. وقتی انسان به پدیده‌های عظیم و باشکوه جهان طبیعت مثل «گرند کانیون» می‌نگرد، عظمت این پدیده‌ها او را مبهوت می‌سازد و به این اندیشه وامی‌دارد که “چگونه چنین چیزی پدید آمده است؟”

این سرگشتگی زمینه را برای تفکّر سحرپندارانه آماده می‌کند. بشر به طور معمول از سرگشتگی و عدم‌قطعیت گریزان است و واکنشی که در مقابل آن نشان می‌دهد آن است که به دنبال الگوهایی در جهان می‌گردد. بنا به گزارش جنیفر ویتسون و آدام گالینسکی، اگر کاری کنیم که انسان احساس کند کنترل امور از دستش خارج شده است، این کار باعث خواهد شد در میان همهمه‌ و آشفتگی اشکال منظّمی بیابد، وقایع تصادفی را تبانی تلقّی کند و به باور به خرافات روی آورد.

یکی از نشانه‌های مهمّی که اغلب در میان همهمه‌ها به دنبال آن می‌گردیم، نشانۀ وجود یک واسطه (یک شعور دیگر) است. آرون کی و همکارانش به این نتیجه رسیده‌اند که وقتی انسان احساس می‌کند کنترل امور از دستش خارج شده، احتمال این که به وجود یک خدای کنترل‌گر (یعنی واسطه‌ای که بتواند نظم را به جهان بازگرداند) اعتقاد پیدا کند بیشتر خواهد بود. وقتی آشوب و هرج و مرج حاکم می‌شود، انسان به جستجوی دستی می‌گردد که او را راهنمایی کند.

اگر بگوییم حیرت باعث کاهش حسّ اطمینان و قطعیت می‌شود، پس قاعدتاً باید باعث شود انسان به نظم و الگوی موجود در جهان پی برد و متعاقباً ایمان دینی او افزایش پیدا کند. این نحو استدلال الهام‌بخش مطالعات جدیدی بود که توسّط پیرکارلو والدسولو از کالج کلرمونت مک‌کنا و جس گراهام از دانشگاه کارولینای جنوبی شد و در نشریۀ «علوم روان‌شناختی» (Psychological Science) به انتشار رسید.

در مطالعۀ نخست هر دسته از شرکت‌کنندگان یکی از سه ویدئوی پنج دقیقه‌ای را تماشا کردند؛ یکی از این ویدئوها دربارۀ عظمت و ابهت جهان طبیعت بود، ویدئوی دیگر کلیپی سرگرم‌کننده از یک نمایش کمدی بود و ویدئوی سوم موضوع خنثایی داشت (مصاحبه با مایک والاس مجری و روزنامه‌نگار). سپس به میزان حسّ حیرت و هفت حسّ دیگر اعم از خوشحالی، سرگرمی، ناراحتی، ترس، خشم، قدرشناسی و انزجار که تماشای ویدئو در تماشاچی ایجاد کرده بود نمره داده شد. پژوهشگران با ارزیابی جملاتی مثل «اتّفاقاتی که در این جهان می‌افتد، براساس نقشۀ خداوند یا موجود دیگری غیر از انسان رخ می‌دهد» به میزان اعتقاد شرکت‌کنندگان به وجود کنترل فرا‌طبیعی نیز نمره دادند. در آخر نیز به سطح اعتقاد آنها به خداوند و اعتقادشان به مجموعه‌ای از دیگر پدیده‌های فوق‌طبیعی (مثل طلسم، ارواح، معجزات و فرشتگان) نمره داده شد.

ویدیویی که موضوع آن طبیعت بود، در مقایسه با ویدئوهای کمدی و خنثی احساس حیرت بیشتری را در تماشاگر ایجاد کرد؛ علاوه بر این، اعتقاد آنها به وجود کنترل فرا‌طبیعی و خداوند (و دیگر پدیده‌های ماوراءطبیعی) را نیز افزایش داد. از طرف دیگر، تأثیری که تماشای ویدئوی طبیعت بر اعتقاد شرکت‌کنندگان به وجود کنترل ماوراءطبیعی نهاد به خاطر حسّ حیرتی بود که در آنها برانگیخت، نه احساسات دیگر.

مطالعۀ دوم نیز مشابه مورد اول بود، اما پس از تماشای ویدئوی کمدی یا خنثی، شرکت‌کنندگان با ارزیابی جملاتی مثل «وقتی دلیل وقوع یک اتّفاق را در زندگی‌ام نمی‌فهمم حسّ بدی پیدا می‌کنم»، به عدم‌تحمّلِ حسّ سردرگمی در وجود خود نمره دادند. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند دلیل آن که حسّ حیرت موجب افزایش اعتقاد انسان به وجود کنترل فوق‌طبیعی می‌شود، آن است که سطح تحمّل سردرگمی در آنها کاهش یافته است. ویدئوی مرتبط با عظمت جهان طبیعت به‌حدّی شرکت‌کننده‌ها را دچار ناآرامی کرد که آنها را واداشت به دنبال چیزی بگردند که حسّ اطمینان را دوباره به زندگی‌شان بازگرداند و آنچه که با این جستجو یافتند خداوند یا یکی از اولیاء او بود.

به نظر من، وقتی انسان از تماشای آسمان پرستاره یا گرند کانیون و امثال آن به حیرت فرو می‌رود، وجهۀ منطقیِ رویکردش به هستی اندکی رنگ می‌بازد. معمولاً مشاهدۀ ابهت و عظمتِ گیتی الهام‌بخش شعر و شاعری است، نه معادلات منطقی. مطالعات متعدّد حاکی از آن است که تفکّر شهودی باعث افزایش اعتقاد به دین و مافوق‌طبیعه می‌شود. ما تمایل داریم که به الگو، معنا و پویاییِ موجود در جهان پی‌ببریم، و هرچه از وجهۀ منطقیِ تفکّرمان کاسته شود، احتمال این که در مورد این تمایلات به حدس و قیاس روی بیاوریم کمتر می‌شود. حیرت تنها ممکن است باعث باز شدن دریچه‌های معنوی شود.

تجربۀ حسّ حیرت به تفکّر سحرپندارانه منجر می‌شود، اما این بدان معنا نیست که می‌تواند به تفکّر علمی نیز بینجامد. ما همه در زندگی خود حیرت را تجربه کرده‌ایم، فقط نحوۀ پاسخ دادن‌مان به سؤال «چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است» با هم تفاوت دارد.

ارتباط میان حسّ حیرت و ایمان دینی

دو روان‌شناس به نام‌های داچر کلتنر و جاناتان هایت حسّ حیرت را متشکّل از دو جزء می‌دانند: حسّ عظمت (به لحاظ بزرگی، قدرت یا منزلت) و نیاز به همساز شدن و تطبیق دادنِ جهان‌بینی و تجربۀ خویش با یکدیگر. وقتی انسان به پدیده‌های عظیم و باشکوه جهان طبیعت مثل «گرند کانیون» می‌نگرد، عظمت این پدیده‌ها او را مبهوت می‌سازد و به این اندیشه وامی‌دارد که “چگونه چنین چیزی پدید آمده است؟”

این سرگشتگی زمینه را برای تفکّر سحرپندارانه آماده می‌کند. بشر به طور معمول از سرگشتگی و عدم‌قطعیت گریزان است و واکنشی که در مقابل آن نشان می‌دهد آن است که به دنبال الگوهایی در جهان می‌گردد. بنا به گزارش جنیفر ویتسون و آدام گالینسکی، اگر کاری کنیم که انسان احساس کند کنترل امور از دستش خارج شده است، این کار باعث خواهد شد در میان همهمه‌ و آشفتگی اشکال منظّمی بیابد، وقایع تصادفی را تبانی تلقّی کند و به باور به خرافات روی آورد.

یکی از نشانه‌های مهمّی که اغلب در میان همهمه‌ها به دنبال آن می‌گردیم، نشانۀ وجود یک واسطه (یک شعور دیگر) است. آرون کی و همکارانش به این نتیجه رسیده‌اند که وقتی انسان احساس می‌کند کنترل امور از دستش خارج شده، احتمال این که به وجود یک خدای کنترل‌گر (یعنی واسطه‌ای که بتواند نظم را به جهان بازگرداند) اعتقاد پیدا کند بیشتر خواهد بود. وقتی آشوب و هرج و مرج حاکم می‌شود، انسان به جستجوی دستی می‌گردد که او را راهنمایی کند.

اگر بگوییم حیرت باعث کاهش حسّ اطمینان و قطعیت می‌شود، پس قاعدتاً باید باعث شود انسان به نظم و الگوی موجود در جهان پی برد و متعاقباً ایمان دینی او افزایش پیدا کند. این نحو استدلال الهام‌بخش مطالعات جدیدی بود که توسّط پیرکارلو والدسولو از کالج کلرمونت مک‌کنا و جس گراهام از دانشگاه کارولینای جنوبی شد و در نشریۀ «علوم روان‌شناختی» (Psychological Science) به انتشار رسید.

در مطالعۀ نخست هر دسته از شرکت‌کنندگان یکی از سه ویدئوی پنج دقیقه‌ای را تماشا کردند؛ یکی از این ویدئوها دربارۀ عظمت و ابهت جهان طبیعت بود، ویدئوی دیگر کلیپی سرگرم‌کننده از یک نمایش کمدی بود و ویدئوی سوم موضوع خنثایی داشت (مصاحبه با مایک والاس مجری و روزنامه‌نگار). سپس به میزان حسّ حیرت و هفت حسّ دیگر اعم از خوشحالی، سرگرمی، ناراحتی، ترس، خشم، قدرشناسی و انزجار که تماشای ویدئو در تماشاچی ایجاد کرده بود نمره داده شد. پژوهشگران با ارزیابی جملاتی مثل «اتّفاقاتی که در این جهان می‌افتد، براساس نقشۀ خداوند یا موجود دیگری غیر از انسان رخ می‌دهد» به میزان اعتقاد شرکت‌کنندگان به وجود کنترل فرا‌طبیعی نیز نمره دادند. در آخر نیز به سطح اعتقاد آنها به خداوند و اعتقادشان به مجموعه‌ای از دیگر پدیده‌های فوق‌طبیعی (مثل طلسم، ارواح، معجزات و فرشتگان) نمره داده شد.

ویدیویی که موضوع آن طبیعت بود، در مقایسه با ویدئوهای کمدی و خنثی احساس حیرت بیشتری را در تماشاگر ایجاد کرد؛ علاوه بر این، اعتقاد آنها به وجود کنترل فرا‌طبیعی و خداوند (و دیگر پدیده‌های ماوراءطبیعی) را نیز افزایش داد. از طرف دیگر، تأثیری که تماشای ویدئوی طبیعت بر اعتقاد شرکت‌کنندگان به وجود کنترل ماوراءطبیعی نهاد به خاطر حسّ حیرتی بود که در آنها برانگیخت، نه احساسات دیگر.

مطالعۀ دوم نیز مشابه مورد اول بود، اما پس از تماشای ویدئوی کمدی یا خنثی، شرکت‌کنندگان با ارزیابی جملاتی مثل «وقتی دلیل وقوع یک اتّفاق را در زندگی‌ام نمی‌فهمم حسّ بدی پیدا می‌کنم»، به عدم‌تحمّلِ حسّ سردرگمی در وجود خود نمره دادند. پژوهشگران به این نتیجه رسیدند دلیل آن که حسّ حیرت موجب افزایش اعتقاد انسان به وجود کنترل فوق‌طبیعی می‌شود، آن است که سطح تحمّل سردرگمی در آنها کاهش یافته است. ویدئوی مرتبط با عظمت جهان طبیعت به‌حدّی شرکت‌کننده‌ها را دچار ناآرامی کرد که آنها را واداشت به دنبال چیزی بگردند که حسّ اطمینان را دوباره به زندگی‌شان بازگرداند و آنچه که با این جستجو یافتند خداوند یا یکی از اولیاء او بود.

به نظر من، وقتی انسان از تماشای آسمان پرستاره یا گرند کانیون و امثال آن به حیرت فرو می‌رود، وجهۀ منطقیِ رویکردش به هستی اندکی رنگ می‌بازد. معمولاً مشاهدۀ ابهت و عظمتِ گیتی الهام‌بخش شعر و شاعری است، نه معادلات منطقی. مطالعات متعدّد حاکی از آن است که تفکّر شهودی باعث افزایش اعتقاد به دین و مافوق‌طبیعه می‌شود. ما تمایل داریم که به الگو، معنا و پویاییِ موجود در جهان پی‌ببریم، و هرچه از وجهۀ منطقیِ تفکّرمان کاسته شود، احتمال این که در مورد این تمایلات به حدس و قیاس روی بیاوریم کمتر می‌شود. حیرت تنها ممکن است باعث باز شدن دریچه‌های معنوی شود.

تجربۀ حسّ حیرت به تفکّر سحرپندارانه منجر می‌شود، اما این بدان معنا نیست که می‌تواند به تفکّر علمی نیز بینجامد. ما همه در زندگی خود حیرت را تجربه کرده‌ایم، فقط نحوۀ پاسخ دادن‌مان به سؤال «چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است» با هم تفاوت دارد.

ارتباط میان حسّ حیرت و ایمان دینی

وقتی خدا درمانگر می‌شود

بعضی‌ها می‌گویند خداوند از طریق اتّفاقاتی که در زندگی رخ می‌دهد با انسان سخن می‌گوید. مثلاً نشسته‌اید و دربارۀ رفتن به یک سفر تبلیغی فکر می‌کنید و مدّتی بعد به غریبه‌ای در کلیسا برخورد می‌کنید که در حال ترتیب دادن چنین سفری است. اینجاست که پی می‌برید خدا از شما می‌خواهد به این سفر بروید.

عدّه‌ای دیگر می‌گویند خداوند از طریق کتب آسمانی با انسان سخن می‌گوید؛ از طریق آیاتی که انسان را تکان می‌دهند و بر روی او تأثیر خاصّی می‌گذارند.

اما مهم‌ترین روشی که خدا از آن طریق با انسان گفتگو می‌کند، از درون ذهن و اندیشۀ انسان است. اگر کسی بخواهد این حقیقت را تجربه کند، باید طور دیگری به ذهن و اندیشۀ خود بنگرد. باید بداند که ذهن او همانند یک فضای نفوذپذیر است که یک شخص دیگر نیز می‌تواند به آن راه پیدا کند و در آنجا با او به تکلّم بپردازد. لذا او باید به این تشخیص برسد که از میان افکاری که به ذهنش متبادر می‌شود، کدام‌یک از جانب خداوند و کدام‌یک برخاسته از نهاد خودش است. افکاری که از جانب خداوند است، افکاری هستند که فرد از پیش دربارۀ آنها فکر نکرده بود؛ این قبیل افکار به انسان آرامش می‌بخشد و با منشِ الهی همخوانی دارد. خداوند هیچ‌وقت به انسان الهام نمی‌کند که به خودش آسیب برساند یا کارهای غیرعقلانی انجام دهد. اگر افکاری این‌چنینی به ذهن انسان خطور کند، قدرمسلّم این افکار از جانب خدا نیستند. اگر انسان ارتباط خود با خدا را ادامه دهد، به‌مرور الهامات الهی را از خطورات دیگر تمیز خواهد داد.

در این صورت است که خداوند می‌تواند به یک درمانگر و روانکار خیراندیش و مهربان تبدیل شود. گاهی‌اوقات این ارتباط برای انسان بسیار روشن است. یک نفر تعریف می‌کرد: درست مثل حرف زدن با یک درمانگر است، خصوصاً وقتی مسائلی را با خدا در میان می‌گذاری که در اعماق دل و جانت نهفته است؛ گاهی نیز از ترس‌ها، نگرانی‌ها و دردهایت با خدا صحبت می‌کنی. این در حالی است که حتّی وقتی سر خدا فریاد می‌زنی، باز هم صبورانه به حرف‌هایت گوش می‌دهد و درکت می‌کند.

آیا این کار فایده‌ای خواهد داشت؟ به نظرم برای بعضی از افراد مفید خواهد بود. به تعدادی از مسیحیان پرسش‌نامه‌های استاندارد روان‌شناسی دادم. نتایج نشان داد افرادی که عشق و محبّت خداوند را نسبت به خود احساس می‌کردند، کسانی بودند که کمتر از دیگران حسّ تنهایی و استرس داشتند. خانم مری واتکینزِ روان‌شناس گفتگوهایی را که انسان‌ها در ذهن خود با خداوند انجام می‌دهند، «گفتگوهای تصوّری» می‌خواند و می‌گوید چنین گفتگوهایی جنبۀ مثبت و درمانگرانه دارد، چراکه در این گفتگوها مخاطبِ انسان تا حدّی ساختۀ ذهنِ خود اوست و یک درمانگرِ تصوّری (خدایی که فارغ از مادّه است، لزوماً باید تصوّر شود) می‌تواند مثل یک انسان وظیفۀ درمانگری خود را به انجام برساند. وقتی خدا درمانگر می‌شود، روشن است که درمانگریِ او با روان‌درمانگران معمولی متفاوت است، زیرا قدرت او فوق قدرت درمانگران بشری‌ است و در حالی که درمانگرِ بشری فرد را راهنمایی می‌کند و بعد از گرفتنِ پول از او جدا می‌شود، خداوند تا ابد با انسان می‌ماند و دانستن تمام اینها به انسان کمک می‌کند و مزیت‌هایی برای او دارد.

وقتی خدا درمانگر می‌شود

بعضی‌ها می‌گویند خداوند از طریق اتّفاقاتی که در زندگی رخ می‌دهد با انسان سخن می‌گوید. مثلاً نشسته‌اید و دربارۀ رفتن به یک سفر تبلیغی فکر می‌کنید و مدّتی بعد به غریبه‌ای در کلیسا برخورد می‌کنید که در حال ترتیب دادن چنین سفری است. اینجاست که پی می‌برید خدا از شما می‌خواهد به این سفر بروید.

عدّه‌ای دیگر می‌گویند خداوند از طریق کتب آسمانی با انسان سخن می‌گوید؛ از طریق آیاتی که انسان را تکان می‌دهند و بر روی او تأثیر خاصّی می‌گذارند.

اما مهم‌ترین روشی که خدا از آن طریق با انسان گفتگو می‌کند، از درون ذهن و اندیشۀ انسان است. اگر کسی بخواهد این حقیقت را تجربه کند، باید طور دیگری به ذهن و اندیشۀ خود بنگرد. باید بداند که ذهن او همانند یک فضای نفوذپذیر است که یک شخص دیگر نیز می‌تواند به آن راه پیدا کند و در آنجا با او به تکلّم بپردازد. لذا او باید به این تشخیص برسد که از میان افکاری که به ذهنش متبادر می‌شود، کدام‌یک از جانب خداوند و کدام‌یک برخاسته از نهاد خودش است. افکاری که از جانب خداوند است، افکاری هستند که فرد از پیش دربارۀ آنها فکر نکرده بود؛ این قبیل افکار به انسان آرامش می‌بخشد و با منشِ الهی همخوانی دارد. خداوند هیچ‌وقت به انسان الهام نمی‌کند که به خودش آسیب برساند یا کارهای غیرعقلانی انجام دهد. اگر افکاری این‌چنینی به ذهن انسان خطور کند، قدرمسلّم این افکار از جانب خدا نیستند. اگر انسان ارتباط خود با خدا را ادامه دهد، به‌مرور الهامات الهی را از خطورات دیگر تمیز خواهد داد.

در این صورت است که خداوند می‌تواند به یک درمانگر و روانکار خیراندیش و مهربان تبدیل شود. گاهی‌اوقات این ارتباط برای انسان بسیار روشن است. یک نفر تعریف می‌کرد: درست مثل حرف زدن با یک درمانگر است، خصوصاً وقتی مسائلی را با خدا در میان می‌گذاری که در اعماق دل و جانت نهفته است؛ گاهی نیز از ترس‌ها، نگرانی‌ها و دردهایت با خدا صحبت می‌کنی. این در حالی است که حتّی وقتی سر خدا فریاد می‌زنی، باز هم صبورانه به حرف‌هایت گوش می‌دهد و درکت می‌کند.

آیا این کار فایده‌ای خواهد داشت؟ به نظرم برای بعضی از افراد مفید خواهد بود. به تعدادی از مسیحیان پرسش‌نامه‌های استاندارد روان‌شناسی دادم. نتایج نشان داد افرادی که عشق و محبّت خداوند را نسبت به خود احساس می‌کردند، کسانی بودند که کمتر از دیگران حسّ تنهایی و استرس داشتند. خانم مری واتکینزِ روان‌شناس گفتگوهایی را که انسان‌ها در ذهن خود با خداوند انجام می‌دهند، «گفتگوهای تصوّری» می‌خواند و می‌گوید چنین گفتگوهایی جنبۀ مثبت و درمانگرانه دارد، چراکه در این گفتگوها مخاطبِ انسان تا حدّی ساختۀ ذهنِ خود اوست و یک درمانگرِ تصوّری (خدایی که فارغ از مادّه است، لزوماً باید تصوّر شود) می‌تواند مثل یک انسان وظیفۀ درمانگری خود را به انجام برساند. وقتی خدا درمانگر می‌شود، روشن است که درمانگریِ او با روان‌درمانگران معمولی متفاوت است، زیرا قدرت او فوق قدرت درمانگران بشری‌ است و در حالی که درمانگرِ بشری فرد را راهنمایی می‌کند و بعد از گرفتنِ پول از او جدا می‌شود، خداوند تا ابد با انسان می‌ماند و دانستن تمام اینها به انسان کمک می‌کند و مزیت‌هایی برای او دارد.

وقتی خدا درمانگر می‌شود

چرا بعضی از افراد مذهبی‌تر از بقیه هستند؟

یکی از رایج‌ترین فرضیه‌هایی که شرکت‌کنندگان در میزگردها و دانشجویان مطرح می‌کنند «فرضیۀ سبک پردازش» است، مبنی بر این که افراد غیرمذهبی معمولاً اطّلاعات را به صورت تحلیلی یا منطقی پردازش می‌کنند، اما مذهبی‌ها معمولاً بر درون‌یافت‌ها یا احساسات خود متّکی هستند. این فرضیه شواهدی نیز دارد. دو مطالعه‌ که در سال‌های 2011 و 2012 صورت گرفت بر این موضوع مهر تأیید می‌زنند.

اما مدّتی پیش پژوهشی انجام شد که تصویر متفاوتی به ما ارائه داد. دانشمندان دانشگاه کانونتری و آکسفورد از کسانی که برای زیارت، مسیری پانصد مایلی را تا شمال اسپانیا را طی کرده بودند از قوّت اعتقادات دینی و معنوی آنها سؤال کردند و پرسیدند که این سفر چقدر طول کشیده است. سپس پژوهشگران یک تمرین احتمال به این زائران دادند که آنها اجازه داشتند به اختیار خود آن را به یکی از دو روشِ «منطقی» یا «شمّی» حل کنند. قوّت اعتقادات یا طول زمان سفر هیچ‌یک در نحوۀ پاسخ دادن شرکت‌کنندگان به تمرین دخالت نداشت. مطالعه‌ای که بعداً انجام شد نیز نشان داد که بخشی از مغز که مسئول تفکّر تحلیلی است در میان شکّاکان مذهبی فعّال‌تر است.

لذا تحقیقات مختلف به ما نشان می‌دهد که هر بار با تغییر روشِ پژوهش و نمونه‌های موردبررسی، نتایج و یافته‌ها نیز تغییر می‌کند.

من می‌توانم تصوّر کنم که روان‌شناسان حوزۀ دین چگونه این تفاوت‌ها را تفسیر خواهند کرد. ممکن است بعضی از آنها «فرضیۀ سبک پردازش» را ترجیح دهند، چراکه پژوهش‌های صورت‌گرفته در این حوزه محرزتر هستند و پژوهش‌های تازه‌تر صرفاً استثنائی در روند کلّی است. شاید بعضی دیگر نیز با نتایج پژوهش‌های جدیدتر موافق باشند، زیرا در این پژوهش‌ها از روش‌های بهتر، نمونه‌های بزرگ‌تر و تکنولوژی پیشرفته‌تری استفاده شده است.

شخصاً وقتی یافته‌های مغایری از این قبیل را می‌بینم، این طور گمان می‌کنم که حتّی اگر تحقیقات ثابت کند که ارتباطی میان نحوۀ پردازش ذهنی و سطح تدیّن افراد وجود داشته باشد، احتمالاً این ارتباط جزئی است. به عبارت دیگر نحوۀ پردازشِ ذهنیِ افراد نمی‌تواند توجیه مناسبی برای تفاوت سطح دیانت اشخاص باشد.

براساس تمام پژوهش‌هایی که در حوزۀ روان‌شناسی دین صورت گرفته، اگر بخواهم عوامل دخیل را به سه متغیّر محدود کنم، دلایل گرایش انسان‌ به دین از این قرار خواهد بود:
نخستین عامل استعداد و زمینۀ ژنتیکی است. تحقیقات نشان می‌دهد که دوقلوهای همسان (حتّی اگر جدا از هم بزرگ شوند) در مقایسه با دوقلوهای غیرهمسان، شباهت قابل‌توجّهی در حوزۀ اعتقادات و فعالیت‌های مذهبی دارند. در حقیقت دانشمندان متّفق‌القول‌اند که 30 الی 50درصد از تفاوت‌های فردی در حوزۀ تدیّن برخاسته از عوامل ژنتیکی است. لذا عامل ژنتیک مهم‌ترین و تأثیرگذارترین دلیل گرایش انسان به دین است.

نه این که بگوییم مذهبی بودن به خودی خود موروثی است، بلکه احتمال دارد بعضی از خصلت‌ها که می‌تواند بر دیانت انسان تأثیر بگذارد، در وجود بعضی از افراد به صورت ژنتیکی وجود داشته باشد؛ مثل رک بودن، فروتنی یا داشتن روحیۀ پرسشگرانه.

عامل دوم نیاز به کنترل شدن است. در یکی از پژوهش‌ها دانشمندان از شرکت‌کننده‌ها خواستند ماجرایی را تعریف کنند که در آن بر خود کنترل داشته یا کنترل خود را از دست داده‌اند. ماجراهایی که فرد در آنها کنترل خود را از دست داده بود، عمدتاً مواردی بودند که فرد به وجود یک خدای کنترل‌گر اعتقاد نداشته است.

سومین عامل جمع‌هایی است که ما در آنها حضور داریم؛ یعنی خانواده، جامعه و فرهنگ کلان. پژوهش‌هایی که براساس نظرسنجی گالوپ صورت گرفته نیز مؤیّد همین موضوع هستند. برای مثال وقتی از مردم مصر می‌پرسیم آیا دین جزء مهمّی از زندگی روزانۀ شماست؟ پاسخ 99درصد آنها مثبت است. اما این رقم در میان مردم آمریکا 66درصد و در میان مردم سوئد 16درصد است. لذا من به عنوان یک آمریکایی که معتقدم خودم اعتقادات و فعالیت‌های مذهبی‌ام را انتخاب کرده‌ام، می‌دانم که احتمالاً اگر در سوئد یا مصر بزرگ شده بودم اعتقادات و عملکرد متفاوتی می‌داشتم.

به نظر من، برجسته‌ترین عامل تأثیر پذیرفتن از اعتقادات مذهبیِ کسانی است که بیش از همه آنها را می‌ستاییم. اگر به هر دلیلی معتقد باشیم که مذهبی‌ها انسان‌های خوشایندی هستند، احتمالاً اعتقادات و نحوۀ عملکردمان نیز شبیه به آنها خواهد شد و برعکس اگر ملحدها را دوست داشته باشیم، احتمالاً همرنگ همان‌ها خواهیم شد.
ژنتیک، کنترل و تأثیر جمع. رفتار دینی نیز همانند رفتارهای دیگری که روان‌شناسان مورد مطالعه قرار داده‌اند متأثّر از تعامل میان سرشت و پرورش است. البته هنوز در این حوزه مسائل بسیاری وجود دارد که ما قادر به درک آن نیستیم.

بعضی افراد از من می‌پرسند که پژوهش در حوزۀ روان‌شناسی دین چه تأثیری بر رویکرد شخصیِ من به دین و معنویت دارد و آیا این کار موجب تضعیف گرایش مذهبی و معنوی من نشده است؟

می‌توانم به قطع یقین بگویم که هیچ‌کدام از این علوم با اعتقادات دینی من در تضاد نیست. این نشان می‌دهد که اگر شواهد را عمیقاً بررسی کنیم، می‌بینیم علم و دین تعارضی با یکدیگر ندارند. دین به من آموخته که هر فرد دارای استعدادها و گرایش‌های ذاتی متفاوتی است، در ناآرامی‌ها به وجود یک پناهگاه نیاز دارد و از جمع تأثیر می‌پذیرد. در واقع، علم راه و روش دیگری برای دنبال کردن مسائل دینی در اختیار من قرار داده است. دین و علم دو پنجره برای شناخت عالم هستند، و اگر هر یک از این دو نباشد زندگی من تیره و تاریک خواهد شد.

چرا بعضی از افراد مذهبی‌تر از بقیه هستند؟

یکی از رایج‌ترین فرضیه‌هایی که شرکت‌کنندگان در میزگردها و دانشجویان مطرح می‌کنند «فرضیۀ سبک پردازش» است، مبنی بر این که افراد غیرمذهبی معمولاً اطّلاعات را به صورت تحلیلی یا منطقی پردازش می‌کنند، اما مذهبی‌ها معمولاً بر درون‌یافت‌ها یا احساسات خود متّکی هستند. این فرضیه شواهدی نیز دارد. دو مطالعه‌ که در سال‌های 2011 و 2012 صورت گرفت بر این موضوع مهر تأیید می‌زنند.

اما مدّتی پیش پژوهشی انجام شد که تصویر متفاوتی به ما ارائه داد. دانشمندان دانشگاه کانونتری و آکسفورد از کسانی که برای زیارت، مسیری پانصد مایلی را تا شمال اسپانیا را طی کرده بودند از قوّت اعتقادات دینی و معنوی آنها سؤال کردند و پرسیدند که این سفر چقدر طول کشیده است. سپس پژوهشگران یک تمرین احتمال به این زائران دادند که آنها اجازه داشتند به اختیار خود آن را به یکی از دو روشِ «منطقی» یا «شمّی» حل کنند. قوّت اعتقادات یا طول زمان سفر هیچ‌یک در نحوۀ پاسخ دادن شرکت‌کنندگان به تمرین دخالت نداشت. مطالعه‌ای که بعداً انجام شد نیز نشان داد که بخشی از مغز که مسئول تفکّر تحلیلی است در میان شکّاکان مذهبی فعّال‌تر است.

لذا تحقیقات مختلف به ما نشان می‌دهد که هر بار با تغییر روشِ پژوهش و نمونه‌های موردبررسی، نتایج و یافته‌ها نیز تغییر می‌کند.

من می‌توانم تصوّر کنم که روان‌شناسان حوزۀ دین چگونه این تفاوت‌ها را تفسیر خواهند کرد. ممکن است بعضی از آنها «فرضیۀ سبک پردازش» را ترجیح دهند، چراکه پژوهش‌های صورت‌گرفته در این حوزه محرزتر هستند و پژوهش‌های تازه‌تر صرفاً استثنائی در روند کلّی است. شاید بعضی دیگر نیز با نتایج پژوهش‌های جدیدتر موافق باشند، زیرا در این پژوهش‌ها از روش‌های بهتر، نمونه‌های بزرگ‌تر و تکنولوژی پیشرفته‌تری استفاده شده است.

شخصاً وقتی یافته‌های مغایری از این قبیل را می‌بینم، این طور گمان می‌کنم که حتّی اگر تحقیقات ثابت کند که ارتباطی میان نحوۀ پردازش ذهنی و سطح تدیّن افراد وجود داشته باشد، احتمالاً این ارتباط جزئی است. به عبارت دیگر نحوۀ پردازشِ ذهنیِ افراد نمی‌تواند توجیه مناسبی برای تفاوت سطح دیانت اشخاص باشد.

براساس تمام پژوهش‌هایی که در حوزۀ روان‌شناسی دین صورت گرفته، اگر بخواهم عوامل دخیل را به سه متغیّر محدود کنم، دلایل گرایش انسان‌ به دین از این قرار خواهد بود:
نخستین عامل استعداد و زمینۀ ژنتیکی است. تحقیقات نشان می‌دهد که دوقلوهای همسان (حتّی اگر جدا از هم بزرگ شوند) در مقایسه با دوقلوهای غیرهمسان، شباهت قابل‌توجّهی در حوزۀ اعتقادات و فعالیت‌های مذهبی دارند. در حقیقت دانشمندان متّفق‌القول‌اند که 30 الی 50درصد از تفاوت‌های فردی در حوزۀ تدیّن برخاسته از عوامل ژنتیکی است. لذا عامل ژنتیک مهم‌ترین و تأثیرگذارترین دلیل گرایش انسان به دین است.

نه این که بگوییم مذهبی بودن به خودی خود موروثی است، بلکه احتمال دارد بعضی از خصلت‌ها که می‌تواند بر دیانت انسان تأثیر بگذارد، در وجود بعضی از افراد به صورت ژنتیکی وجود داشته باشد؛ مثل رک بودن، فروتنی یا داشتن روحیۀ پرسشگرانه.

عامل دوم نیاز به کنترل شدن است. در یکی از پژوهش‌ها دانشمندان از شرکت‌کننده‌ها خواستند ماجرایی را تعریف کنند که در آن بر خود کنترل داشته یا کنترل خود را از دست داده‌اند. ماجراهایی که فرد در آنها کنترل خود را از دست داده بود، عمدتاً مواردی بودند که فرد به وجود یک خدای کنترل‌گر اعتقاد نداشته است.

سومین عامل جمع‌هایی است که ما در آنها حضور داریم؛ یعنی خانواده، جامعه و فرهنگ کلان. پژوهش‌هایی که براساس نظرسنجی گالوپ صورت گرفته نیز مؤیّد همین موضوع هستند. برای مثال وقتی از مردم مصر می‌پرسیم آیا دین جزء مهمّی از زندگی روزانۀ شماست؟ پاسخ 99درصد آنها مثبت است. اما این رقم در میان مردم آمریکا 66درصد و در میان مردم سوئد 16درصد است. لذا من به عنوان یک آمریکایی که معتقدم خودم اعتقادات و فعالیت‌های مذهبی‌ام را انتخاب کرده‌ام، می‌دانم که احتمالاً اگر در سوئد یا مصر بزرگ شده بودم اعتقادات و عملکرد متفاوتی می‌داشتم.

به نظر من، برجسته‌ترین عامل تأثیر پذیرفتن از اعتقادات مذهبیِ کسانی است که بیش از همه آنها را می‌ستاییم. اگر به هر دلیلی معتقد باشیم که مذهبی‌ها انسان‌های خوشایندی هستند، احتمالاً اعتقادات و نحوۀ عملکردمان نیز شبیه به آنها خواهد شد و برعکس اگر ملحدها را دوست داشته باشیم، احتمالاً همرنگ همان‌ها خواهیم شد.
ژنتیک، کنترل و تأثیر جمع. رفتار دینی نیز همانند رفتارهای دیگری که روان‌شناسان مورد مطالعه قرار داده‌اند متأثّر از تعامل میان سرشت و پرورش است. البته هنوز در این حوزه مسائل بسیاری وجود دارد که ما قادر به درک آن نیستیم.

بعضی افراد از من می‌پرسند که پژوهش در حوزۀ روان‌شناسی دین چه تأثیری بر رویکرد شخصیِ من به دین و معنویت دارد و آیا این کار موجب تضعیف گرایش مذهبی و معنوی من نشده است؟

می‌توانم به قطع یقین بگویم که هیچ‌کدام از این علوم با اعتقادات دینی من در تضاد نیست. این نشان می‌دهد که اگر شواهد را عمیقاً بررسی کنیم، می‌بینیم علم و دین تعارضی با یکدیگر ندارند. دین به من آموخته که هر فرد دارای استعدادها و گرایش‌های ذاتی متفاوتی است، در ناآرامی‌ها به وجود یک پناهگاه نیاز دارد و از جمع تأثیر می‌پذیرد. در واقع، علم راه و روش دیگری برای دنبال کردن مسائل دینی در اختیار من قرار داده است. دین و علم دو پنجره برای شناخت عالم هستند، و اگر هر یک از این دو نباشد زندگی من تیره و تاریک خواهد شد.

چرا بعضی از افراد مذهبی‌تر از بقیه هستند؟

آیا مذهبی‌ها بیشتر از دیگران عمر می‌کنند؟

 به دو صورت می‌توان این سؤال را مطرح کرد: آیا متدینان بیشتر از بقیۀ مردم عمر می‌کنند؟ یا آیا مردمانی که در کشورهای مذهبی زندگی می‌کنند در مقایسه با ساکنان کشورهای سکولار از طول عمر بیشتر برخوردارند؟

تفاوت در میان کشورها
پاسخ آن است که برخلاف تصوّر بسیاری از ما، کشورهایی که امید به زندگی در آنها بسیار پایین است، عمدتاً مردمانی بسیار مذهبی دارند. کشورهای حوزۀ جنوب صحرای آفریقا مصداق خوبی برای این موضوع هستند. بیماری مالاریا، انگل‌ها، تب دنگی، وبا، انواع اسهال، ایدز و امراض دیگر باعث شده چند ده سال از متوسّط عمر مردمان این مناطق کاسته شود و سطح امید به زندگی در این کشورها به زیر شصت سال افت پیدا کند. وجود بیماری‌های مزمن متعدّد و احتمال وقوع مرگ زودهنگام باعث شده تا ایمان به خدا و اهمیت دادن به دین در میان ساکنان این کشورها فراگیر شود.

رشد و پیشرفت اقتصادی از یک طرف موجب ارتقای سطح سلامت و از طرف دیگر موجب کاهش اعتقادات دینی در میان مردم می‌شود. این بدان معناست که مردمان کشورهای توسعه‌یافته هم سالم‌تر هستند، هم سکولارتر! کشورهای توسعه‌یافته از امتیازاتی مثل ارتقای سطح سلامت و برنامه‌های بهداشت و سلامتی مثل واکسیناسیون برای بیماری‌هایی مثل سرخک و آبله برخوردار هستند. در نتیجه از یک قرن پیش تا به امروز، متوسط امید به زندگی عملاً دو برابر شده است.

لذا مسلّم است که سکولارها عمر بسیار طولانی‌تری نسبت به ساکنان کشورهای مذهبی دارند. برای مثال می‌توان به سوئد (با متوسّط امید به زندگی 81 سال) و ژاپن (با متوسّط امید به زندگی 82 سال) اشاره کرد که مردمان این کشورها در مقایسه با کشور آمریکا (که قدری مذهبی‌تر است و متوسّط امید به زندگی در آن 78.5 سال است) عمر طولانی‌تری دارند.

مقایسۀ متوسّط امید به زندگی در میان متدینان و غیرمتدینان در داخل هر کشور
این موضوع به کشور موردمطالعه بستگی دارد. بخش عمدۀ پژوهش‌ها در کشور آمریکا انجام شد. بعضی از مطالعات حاکی از آن بود که طول عمر متدینان بیش از طول عمر غیرمتدینان است.

براساس گزارش‌ها، آمریکایی‌های متدیّن سیستم ایمنی قوی‌تر و فشارخون پایین‌تری دارند و بعد از عمل‌های جراحی به دورۀ نقاهت کوتاه‌تری نیاز دارند. کلیسا رفتن مزیت‌های بالقوۀ فراوانی دربردارد، از جمله سالم‌تر بودن سبک زندگی، مدیریت بهتر استرس و برخورداری بیشتر از حمایت اجتماعی. این مزیت‌ها نشان می‌دهد که چرا آمریکایی‌های متدیّن عمر طولانی‌تری دارند.

اما در بعضی از دیگر کشورهای توسعه‌یافته ارتباطی میان تدیّن و سلامتی مشاهده نشد. در کشورهایی مثل دانمارک و هلند که در آنها متدینان در اقلیت قرار دارند، ارتباط خاصّی میان تدیّن و ارتقای سطح سلامتی دیده نشد.

جمع‌بندی
وقتی مردمانی را که در یک کشور زندگی می‌کنند با هم مقایسه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که اگر متدینان در اکثریت باشند، از امتیاز ارتقای سطح سلامت بهره‌مند خواهند بود. اما اگر متدینان در اقلیت باشند، دیگر شاهد این امتیاز نخواهیم بود.

چرا؟ یکی از علل احتمالی که غیرمتدینان در آمریکا از سطح سلامت پایین‌تری برخوردارند آن است که این جماعت عمدتاً از مشارکت در امور سیاسی محرومند و نقش کمتری در جوامع محلّی خود ایفا می‌کنند، چراکه مذهبی‌ها برای آنها ارزش چندانی قائل نیستند. یکی از دلایل مهم آن است که کلیساها نقشی محوری در برپایی خیریه‌ها و نهادهای مدنی دارند.

در کشورهای سکولار، فعالیت اجتماعی بسیار بالاست، به نحوی که ملحدها نسبت به آنچه در کشورهای مذهبی مشاهده می‌شود بسیار فعّال‌تر هستند. غیرمتدینان به جای این که احساس کنند شهروند درجه دوم هستند کاملاً با جامعه همگام می‌شوند و از پیامدهای سلامتیِ این موضوع نیز بهره می‌برند. لذا چیزی که به نظر می‌رسید جزو مزیت‌های دینداری است، شاید صرفاً مزیتِ بودنِ با جمع باشد.

در آمریکا بعضی از پژوهش‌گران حوزۀ سلامت معتقدند دین موجب افزایش سطح امید به زندگی است. اما با این که اکثر مردم آمریکا متدیّن هستند، امید به زندگی آمریکایی‌ها بسیار پایین‌تر از ساکنان کشورهای سکولاری است که دارای سطح توسعۀ اقتصادی مشابهی هستند (مثل ژاپن و سوئد). روشن است که پایین‌تر بودن کیفیت زندگی هم باعث رونق یافتن بازار دین می‌شود و هم سطح امید به زندگی را پایین می‌آورد.

بنابراین عجیب است که پژوهشگران حوزۀ سلامت اصرار دارند که بگویند دین سطح سلامت را ارتقا می‌بخشد. اگر دین واقعاً می‌توانست به طول عمر انسان بیفزاید، پس چرا سطح امید به زندگی در میان مردمان متدیّن آفریقای جنوبی این قدر پایین است؟

آیا مذهبی‌ها بیشتر از دیگران عمر می‌کنند؟

 به دو صورت می‌توان این سؤال را مطرح کرد: آیا متدینان بیشتر از بقیۀ مردم عمر می‌کنند؟ یا آیا مردمانی که در کشورهای مذهبی زندگی می‌کنند در مقایسه با ساکنان کشورهای سکولار از طول عمر بیشتر برخوردارند؟

تفاوت در میان کشورها
پاسخ آن است که برخلاف تصوّر بسیاری از ما، کشورهایی که امید به زندگی در آنها بسیار پایین است، عمدتاً مردمانی بسیار مذهبی دارند. کشورهای حوزۀ جنوب صحرای آفریقا مصداق خوبی برای این موضوع هستند. بیماری مالاریا، انگل‌ها، تب دنگی، وبا، انواع اسهال، ایدز و امراض دیگر باعث شده چند ده سال از متوسّط عمر مردمان این مناطق کاسته شود و سطح امید به زندگی در این کشورها به زیر شصت سال افت پیدا کند. وجود بیماری‌های مزمن متعدّد و احتمال وقوع مرگ زودهنگام باعث شده تا ایمان به خدا و اهمیت دادن به دین در میان ساکنان این کشورها فراگیر شود.

رشد و پیشرفت اقتصادی از یک طرف موجب ارتقای سطح سلامت و از طرف دیگر موجب کاهش اعتقادات دینی در میان مردم می‌شود. این بدان معناست که مردمان کشورهای توسعه‌یافته هم سالم‌تر هستند، هم سکولارتر! کشورهای توسعه‌یافته از امتیازاتی مثل ارتقای سطح سلامت و برنامه‌های بهداشت و سلامتی مثل واکسیناسیون برای بیماری‌هایی مثل سرخک و آبله برخوردار هستند. در نتیجه از یک قرن پیش تا به امروز، متوسط امید به زندگی عملاً دو برابر شده است.

لذا مسلّم است که سکولارها عمر بسیار طولانی‌تری نسبت به ساکنان کشورهای مذهبی دارند. برای مثال می‌توان به سوئد (با متوسّط امید به زندگی 81 سال) و ژاپن (با متوسّط امید به زندگی 82 سال) اشاره کرد که مردمان این کشورها در مقایسه با کشور آمریکا (که قدری مذهبی‌تر است و متوسّط امید به زندگی در آن 78.5 سال است) عمر طولانی‌تری دارند.

مقایسۀ متوسّط امید به زندگی در میان متدینان و غیرمتدینان در داخل هر کشور
این موضوع به کشور موردمطالعه بستگی دارد. بخش عمدۀ پژوهش‌ها در کشور آمریکا انجام شد. بعضی از مطالعات حاکی از آن بود که طول عمر متدینان بیش از طول عمر غیرمتدینان است.

براساس گزارش‌ها، آمریکایی‌های متدیّن سیستم ایمنی قوی‌تر و فشارخون پایین‌تری دارند و بعد از عمل‌های جراحی به دورۀ نقاهت کوتاه‌تری نیاز دارند. کلیسا رفتن مزیت‌های بالقوۀ فراوانی دربردارد، از جمله سالم‌تر بودن سبک زندگی، مدیریت بهتر استرس و برخورداری بیشتر از حمایت اجتماعی. این مزیت‌ها نشان می‌دهد که چرا آمریکایی‌های متدیّن عمر طولانی‌تری دارند.

اما در بعضی از دیگر کشورهای توسعه‌یافته ارتباطی میان تدیّن و سلامتی مشاهده نشد. در کشورهایی مثل دانمارک و هلند که در آنها متدینان در اقلیت قرار دارند، ارتباط خاصّی میان تدیّن و ارتقای سطح سلامتی دیده نشد.

جمع‌بندی
وقتی مردمانی را که در یک کشور زندگی می‌کنند با هم مقایسه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که اگر متدینان در اکثریت باشند، از امتیاز ارتقای سطح سلامت بهره‌مند خواهند بود. اما اگر متدینان در اقلیت باشند، دیگر شاهد این امتیاز نخواهیم بود.

چرا؟ یکی از علل احتمالی که غیرمتدینان در آمریکا از سطح سلامت پایین‌تری برخوردارند آن است که این جماعت عمدتاً از مشارکت در امور سیاسی محرومند و نقش کمتری در جوامع محلّی خود ایفا می‌کنند، چراکه مذهبی‌ها برای آنها ارزش چندانی قائل نیستند. یکی از دلایل مهم آن است که کلیساها نقشی محوری در برپایی خیریه‌ها و نهادهای مدنی دارند.

در کشورهای سکولار، فعالیت اجتماعی بسیار بالاست، به نحوی که ملحدها نسبت به آنچه در کشورهای مذهبی مشاهده می‌شود بسیار فعّال‌تر هستند. غیرمتدینان به جای این که احساس کنند شهروند درجه دوم هستند کاملاً با جامعه همگام می‌شوند و از پیامدهای سلامتیِ این موضوع نیز بهره می‌برند. لذا چیزی که به نظر می‌رسید جزو مزیت‌های دینداری است، شاید صرفاً مزیتِ بودنِ با جمع باشد.

در آمریکا بعضی از پژوهش‌گران حوزۀ سلامت معتقدند دین موجب افزایش سطح امید به زندگی است. اما با این که اکثر مردم آمریکا متدیّن هستند، امید به زندگی آمریکایی‌ها بسیار پایین‌تر از ساکنان کشورهای سکولاری است که دارای سطح توسعۀ اقتصادی مشابهی هستند (مثل ژاپن و سوئد). روشن است که پایین‌تر بودن کیفیت زندگی هم باعث رونق یافتن بازار دین می‌شود و هم سطح امید به زندگی را پایین می‌آورد.

بنابراین عجیب است که پژوهشگران حوزۀ سلامت اصرار دارند که بگویند دین سطح سلامت را ارتقا می‌بخشد. اگر دین واقعاً می‌توانست به طول عمر انسان بیفزاید، پس چرا سطح امید به زندگی در میان مردمان متدیّن آفریقای جنوبی این قدر پایین است؟

آیا مذهبی‌ها بیشتر از دیگران عمر می‌کنند؟

آمار پایبندی مسلمانان جهان به اسلام

به گزارش دین‌آنلاین، در نظرسنجی پیو، 39 کشور مسلمان‌نشین موردبررسی قرار گرفت و 380 مصاحبۀ رودررو به بیش از هشتاد زبان دنیا انجام شد. یکی از نتایج آن بود که علاوه بر این باورِ رایج که خدا یکی است و محمد رسول خداست، شمار بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا در بعضی از اعتقادات ایمانی از جمله باور به وجود فرشتگان، بهشت و جهنّم و قضا و قدر اشتراک دارند. مسلمانان تا حدّ زیادی در اصول اعتقادی خود اتّفاق‌نظر دارند، اما شدّت و ضعف پایبندیِ دینی آنها و انعطاف‌پذیر بودنشان در مقابل تفاسیر دین و پذیرش فرقه‌های مختلف بسیار متفاوت است.

بعضی از این تفاوت‌ها به لحاظ منطقه‌ای است. برای مثال اهمیت دین برای مسلمانان ساکن خاورمیانه و شمال آفریقا در بیشترین حد قرار دارد. ساکنان منطقۀ جنوب‌شرق و جنوب آسیا، آسیای مرکزی، جنوب صحرای آفریقا و جنوب شرق اروپا به ترتیب در مراتب بعدی قرار دارند.

تفاوت‌های نسلی نیز تأثیر به‌سزایی دارد. مثلاً در خاورمیانه و آفریقای شمالی، معمولاً مسلمانان بالای 35 سال بیشتر به دین اهمیت می‌دهند و متعهّدتر هستند. البته در خارج از حوزۀ خاورمیانه و آفریقای شمالی همبستگیِ میان سن و تعهّد دینی کمرنگ‌تر است و در روسیه این نسبت کاملاً معکوس است و جوان‌ترها در مقایسه با افراد مسن بیشتر به دین و دینداری علاقمندند.

تفاوت‌های فرقه‌ای
در این نظرسنجی دربارۀ گرایش فرقه‌ای مسلمانان و دیدگاه آنها نسبت به فِرَقِ دیگر نیز سؤال شد. در بعضی از کشورها (به‌ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا)، تفاوت‌های موجود در میان فرقه‌های اسلامی مهم‌تر تلقّی می‌شود، اما بسیاری از مسلمانان جهان اهمیت چندانی به این موضوع نمی‌دهند.

در اکثر کشورهای حوزۀ خاورمیانه که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند، دست‌کم 40% از اهل‌سنّت شیعیان را مسلمان نمی‌دانند و با بعضی از اعمال شیعیان مثل رفتن به زیارتِ بزرگان دینی مخالفند. تنها در لبنان و عراق اکثریتِ اهل‌سنّت شیعیان را مسلمان قلمداد می‌کنند.

اما در خارج از حوزۀ خاورمیانه و شمال آفریقا تمایز میان شیعه و سنّی کمرنگ‌تر است. در بسیاری از کشورهای حوزۀ آسیای مرکزی و شرق و جنوب اروپا اکثر مسلمانان خود را نه سنّی می‌خوانند، نه شیعه؛ بلکه خود را صرفاً یک مسلمان می‌دانند.

دربارۀ مسلمان بودنِ اهل تصوّف نیز در میان مسلمانان اختلاف‌نظر وجود دارد. مسلمانان ساکن آسیای مرکزی صوفیه را مسلمان می‌دانند، اما در مناطق دیگر صوفیه شهرت خوبی ندارند و خیلی‌ها آنها را مسلمان نمی‌دانند.

دیدگاه‌های مختلف دربارۀ راست‌کیشی
در این نظرسنجی از مسلمانان سؤال شد که آیا معتقدند تنها یک راه برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد یا تفاسیر متعدّد امکان‌پذیر است. از 39 کشوری که مورد نظرسنجی قرار گرفت، در 32 کشور نیم یا بیش از نیمی از مسلمانان معتقد بودند که تنها یک راه صحیح برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد.

در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثریت معتقدند که می‌توان تفاسیر متعدّدی از آموزه‌های اسلامی داشت. در جنوب صحرای آفریقا از هر پنج مسلمان یک نفر چنین باوری دارد. در جنوب و جنوب‌شرق آسیا و در جنوب و شرق اروپا، از هر شش نفر دست‌کم یک نفر معتقد است که می‌توان تفاسیر مختلفی از دین اسلام داشت. در آمریکا نیز 57% معتقدند که دین اسلام تفسیرپذیر است.

اصول اعتقادی
مسلمانان از دیرباز به یک سری اصول اعتقادی پایبند بوده‌اند. معروف‌ترینِ این اعتقادات از این قرار هستند: خدا یکی است، خداوند پیامبران بسیاری فرستاده که حضرت محمّد آخرینِ آنهاست، خداوند کتب آسمانی از جمله قرآن را فرو فرستاده است، فرشتگان وجود دارند هرچند مردم نمی‌توانند آنها را ببینند، روز قیامت برپا خواهد شد و خدا در آن روز مردم را رهسپار بهشت یا جهنّم خواهد کرد، اراده و علم الهی مطلق است و قضا و قدر الهی بر انسان حاکم است.

همان‌طور که اشاره شد، اعتقاد به وجود خدا و پیامبر اسلام تقریباً در میان مسلمانان همۀ کشورهای موردمطالعه مشترک است. دربارۀ اعتقاد به منشأ الهی داشتن قرآن، تنها مسلمانان جنوب صحرای آفریقا مورد نظرسنجی قرار گرفتند و نظر اکثر آنها در این رابطه مثبت بود. اعتقاد به وجود فرشتگان در میان مسلمانان جنوب و جنوب‌شرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا تقریباً همگانی بود و در جنوب و شرق اروپا به‌طورمتوسط 55% از مسلمانان به وجود فرشتگان اعتقاد داشتند.

عبارت «ان‌شاءالله» به معنای «اگر خدا بخواهد» اصطلاح رایجی در میان مسلمانان است و بازتاب این سنّت اسلامی است که تقدیر انسان و جهان در دستان خداوند است. براساس این نظرسنجی، مفهوم قضا و قدر در میان اکثر مسلمانانِ جهان مفهومی پذیرفته‌شده است. جز در اروپا، در دیگر مناطق موردبررسی، بین 88 تا 93% به قضا و قدر اعتقاد داشتند.

در نظرسنجی دربارۀ وجود بهشت و جهنّم نیز از شرکت‌کنندگان سؤال شد. از هر ده مسلمان، هفت نفر معتقد بودند که بهشت در انتظار صالحین است و به‌طورمتوسّط دو سوم مسلمانان بر این باور بودند که جهنّم منزلگاه نهایی گناهکاران و کسانی است که توبه نمی‌کنند.

اعمال وحدت‌بخش مذهبی
در کنار اصول اعتقادی‌ای که گفته شد، دین اسلام دارای پنج ستون است که انجام آن بر تمام مسلمانانی که به لحاظ جسمانی توانایی انجام آنها را داشته باشند واجب است. این پنج ستون از این قرار است: شهادت دادن، ادای نمازهای یومیه، روزۀ ماه رمضان، پرداخت زکات سالانه و حج تمتّع.

براساس نظرسنجی صورت‌گرفته، اکثریت مسلمانانِ شش منطقۀ موردبررسی (94-99%) ماه رمضان را به طور کامل روزه می‌گیرند. پرداخت زکات سالانه نیز که تقریباً معادل 2.5% از کلّ دارایی شخص است تقریباً به اندازۀ روزۀ ماه رمضان موردتوجّه و پایبندی است.

یک دین و سطوح مختلف پایبندی
در آسیای مرکزی و جنوب و شرق اروپا (به استثنای ترکیه) مسلمانان پایبندی کمتری نسبت به دین و اعمال دینی دارند. برای مثال در قزاقستان و آلبانی تنها 15-18% از مسلمانان پایبند به دین و مسائل دینی هستند.
در دیگر مناطق موردمطالعه پایبندی مذهبی و ادای نمازهای یومیه در میان مسلمانان رایج‌تر است.

آمار پایبندی مسلمانان جهان به اسلام

به گزارش دین‌آنلاین، در نظرسنجی پیو، 39 کشور مسلمان‌نشین موردبررسی قرار گرفت و 380 مصاحبۀ رودررو به بیش از هشتاد زبان دنیا انجام شد. یکی از نتایج آن بود که علاوه بر این باورِ رایج که خدا یکی است و محمد رسول خداست، شمار بسیاری از مسلمانان سراسر دنیا در بعضی از اعتقادات ایمانی از جمله باور به وجود فرشتگان، بهشت و جهنّم و قضا و قدر اشتراک دارند. مسلمانان تا حدّ زیادی در اصول اعتقادی خود اتّفاق‌نظر دارند، اما شدّت و ضعف پایبندیِ دینی آنها و انعطاف‌پذیر بودنشان در مقابل تفاسیر دین و پذیرش فرقه‌های مختلف بسیار متفاوت است.

بعضی از این تفاوت‌ها به لحاظ منطقه‌ای است. برای مثال اهمیت دین برای مسلمانان ساکن خاورمیانه و شمال آفریقا در بیشترین حد قرار دارد. ساکنان منطقۀ جنوب‌شرق و جنوب آسیا، آسیای مرکزی، جنوب صحرای آفریقا و جنوب شرق اروپا به ترتیب در مراتب بعدی قرار دارند.

تفاوت‌های نسلی نیز تأثیر به‌سزایی دارد. مثلاً در خاورمیانه و آفریقای شمالی، معمولاً مسلمانان بالای 35 سال بیشتر به دین اهمیت می‌دهند و متعهّدتر هستند. البته در خارج از حوزۀ خاورمیانه و آفریقای شمالی همبستگیِ میان سن و تعهّد دینی کمرنگ‌تر است و در روسیه این نسبت کاملاً معکوس است و جوان‌ترها در مقایسه با افراد مسن بیشتر به دین و دینداری علاقمندند.

تفاوت‌های فرقه‌ای
در این نظرسنجی دربارۀ گرایش فرقه‌ای مسلمانان و دیدگاه آنها نسبت به فِرَقِ دیگر نیز سؤال شد. در بعضی از کشورها (به‌ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا)، تفاوت‌های موجود در میان فرقه‌های اسلامی مهم‌تر تلقّی می‌شود، اما بسیاری از مسلمانان جهان اهمیت چندانی به این موضوع نمی‌دهند.

در اکثر کشورهای حوزۀ خاورمیانه که در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفتند، دست‌کم 40% از اهل‌سنّت شیعیان را مسلمان نمی‌دانند و با بعضی از اعمال شیعیان مثل رفتن به زیارتِ بزرگان دینی مخالفند. تنها در لبنان و عراق اکثریتِ اهل‌سنّت شیعیان را مسلمان قلمداد می‌کنند.

اما در خارج از حوزۀ خاورمیانه و شمال آفریقا تمایز میان شیعه و سنّی کمرنگ‌تر است. در بسیاری از کشورهای حوزۀ آسیای مرکزی و شرق و جنوب اروپا اکثر مسلمانان خود را نه سنّی می‌خوانند، نه شیعه؛ بلکه خود را صرفاً یک مسلمان می‌دانند.

دربارۀ مسلمان بودنِ اهل تصوّف نیز در میان مسلمانان اختلاف‌نظر وجود دارد. مسلمانان ساکن آسیای مرکزی صوفیه را مسلمان می‌دانند، اما در مناطق دیگر صوفیه شهرت خوبی ندارند و خیلی‌ها آنها را مسلمان نمی‌دانند.

دیدگاه‌های مختلف دربارۀ راست‌کیشی
در این نظرسنجی از مسلمانان سؤال شد که آیا معتقدند تنها یک راه برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد یا تفاسیر متعدّد امکان‌پذیر است. از 39 کشوری که مورد نظرسنجی قرار گرفت، در 32 کشور نیم یا بیش از نیمی از مسلمانان معتقد بودند که تنها یک راه صحیح برای شناخت تعالیم اسلامی وجود دارد.

در خاورمیانه و شمال آفریقا، اکثریت معتقدند که می‌توان تفاسیر متعدّدی از آموزه‌های اسلامی داشت. در جنوب صحرای آفریقا از هر پنج مسلمان یک نفر چنین باوری دارد. در جنوب و جنوب‌شرق آسیا و در جنوب و شرق اروپا، از هر شش نفر دست‌کم یک نفر معتقد است که می‌توان تفاسیر مختلفی از دین اسلام داشت. در آمریکا نیز 57% معتقدند که دین اسلام تفسیرپذیر است.

اصول اعتقادی
مسلمانان از دیرباز به یک سری اصول اعتقادی پایبند بوده‌اند. معروف‌ترینِ این اعتقادات از این قرار هستند: خدا یکی است، خداوند پیامبران بسیاری فرستاده که حضرت محمّد آخرینِ آنهاست، خداوند کتب آسمانی از جمله قرآن را فرو فرستاده است، فرشتگان وجود دارند هرچند مردم نمی‌توانند آنها را ببینند، روز قیامت برپا خواهد شد و خدا در آن روز مردم را رهسپار بهشت یا جهنّم خواهد کرد، اراده و علم الهی مطلق است و قضا و قدر الهی بر انسان حاکم است.

همان‌طور که اشاره شد، اعتقاد به وجود خدا و پیامبر اسلام تقریباً در میان مسلمانان همۀ کشورهای موردمطالعه مشترک است. دربارۀ اعتقاد به منشأ الهی داشتن قرآن، تنها مسلمانان جنوب صحرای آفریقا مورد نظرسنجی قرار گرفتند و نظر اکثر آنها در این رابطه مثبت بود. اعتقاد به وجود فرشتگان در میان مسلمانان جنوب و جنوب‌شرق آسیا، خاورمیانه و شمال آفریقا تقریباً همگانی بود و در جنوب و شرق اروپا به‌طورمتوسط 55% از مسلمانان به وجود فرشتگان اعتقاد داشتند.

عبارت «ان‌شاءالله» به معنای «اگر خدا بخواهد» اصطلاح رایجی در میان مسلمانان است و بازتاب این سنّت اسلامی است که تقدیر انسان و جهان در دستان خداوند است. براساس این نظرسنجی، مفهوم قضا و قدر در میان اکثر مسلمانانِ جهان مفهومی پذیرفته‌شده است. جز در اروپا، در دیگر مناطق موردبررسی، بین 88 تا 93% به قضا و قدر اعتقاد داشتند.

در نظرسنجی دربارۀ وجود بهشت و جهنّم نیز از شرکت‌کنندگان سؤال شد. از هر ده مسلمان، هفت نفر معتقد بودند که بهشت در انتظار صالحین است و به‌طورمتوسّط دو سوم مسلمانان بر این باور بودند که جهنّم منزلگاه نهایی گناهکاران و کسانی است که توبه نمی‌کنند.

اعمال وحدت‌بخش مذهبی
در کنار اصول اعتقادی‌ای که گفته شد، دین اسلام دارای پنج ستون است که انجام آن بر تمام مسلمانانی که به لحاظ جسمانی توانایی انجام آنها را داشته باشند واجب است. این پنج ستون از این قرار است: شهادت دادن، ادای نمازهای یومیه، روزۀ ماه رمضان، پرداخت زکات سالانه و حج تمتّع.

براساس نظرسنجی صورت‌گرفته، اکثریت مسلمانانِ شش منطقۀ موردبررسی (94-99%) ماه رمضان را به طور کامل روزه می‌گیرند. پرداخت زکات سالانه نیز که تقریباً معادل 2.5% از کلّ دارایی شخص است تقریباً به اندازۀ روزۀ ماه رمضان موردتوجّه و پایبندی است.

یک دین و سطوح مختلف پایبندی
در آسیای مرکزی و جنوب و شرق اروپا (به استثنای ترکیه) مسلمانان پایبندی کمتری نسبت به دین و اعمال دینی دارند. برای مثال در قزاقستان و آلبانی تنها 15-18% از مسلمانان پایبند به دین و مسائل دینی هستند.
در دیگر مناطق موردمطالعه پایبندی مذهبی و ادای نمازهای یومیه در میان مسلمانان رایج‌تر است.

آمار پایبندی مسلمانان جهان به اسلام

ده رویداد مهمّ مذهبی سال 2017 در امریکا

به گزارش دین‌آنلاین، تری متینگلی، در تایم نیوز نوشت: از نظر من، بزرگ‌ترین رویداد مذهبی سال حادثۀ شارلوتزویل ویرجینیا بود که در آن خودبرترپنداران سفیدپوستی که دست به تظاهرات زده بودند، علیه یهودیان دشنام سر دادند و مدّعی شدند که خدا طرفِ آنهاست. در همین حال روحانیان مشغول دعا خواندن و خواندن سرودهایی در مقام اعتراض به خودبرترپنداران بودند. باپتیست‌های جنوب و دیگر مؤمنان نیز فریاد می‌زدند که حزب راست افراطی دست‌نشاندۀ شیطان است.

اما طبق نظر خبرنگارانی که در نظرسنجی «انجمن خبری دینی» (Religion News Association-RNA) سال 2017 شرکت کردند، این ماجرا نیز مهم‌ترین ماجرای سال نبود.

امسال هم مثل پارسال سالی بود که دونالد ترامپ و اوانجلی‌هایی که از برنامه‌های سیاسی او پشتیبانی می‌کردند در صدر اخبار بودند.

بنا به اعلام «انجمن خبری دینی»، خبرسازترین چهرۀ امسال ترامپ بود. مراسم تحلیف او در بعضی از جبهه‌های مذهبی غوغایی برپا کرد. اوانجلی‌ها از دولت او حمایت کردند، مباحثات خشم‌آلودی پیرامون دین اسلام، نژاد و آزادی مذهبی سرگرفت، ترامپ نیل گرساچِ محافظه‌کار را به عنوان قاضی دیوان عالی ایالات متحده منصوب کرد و فرامینی اجرایی نیز در ارتباط با مهاجرت و تروریسم صادر کرد.

از دیگر رویدادهای مهمّ مذهبی سال می‌توان به این موارد اشاره کرد:

2. در شارلوتزویل، فعالانِ راست افراطی در مقابل مخالفان از جمله روحانیان محلّی و ملّی دست به راه‌پیمایی زدند. در اثر برخورد عمدی رانندۀ یک خودرو با جمعیت، این رویداد یک کشته و چند مجروح بر جای گذاشت.

3. آمریکا برای شهروندان تعدادی از کشورهای مسلمان‌نشین ممنوعیت ورود وضع کرد. ترامپ عهد کرد تا با تروریسم رادیکال اسلامی به مبارزه بپردازد.

4. ترامپ براساس درخواست‌های پیشینِ ایالات متّحده، اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و موجب سرگرفتن مجادلات بسیاری در سراسر جهان شد.

5. نیروهای امنیتی میانمار با حمایت روحانیان بودایی، برای بیرون راندن نیم میلیون مسلمان روهینگیایی به سمت بنگلادش، به وحشی‌گری و ارعاب متوسّل شدند.

6. فرد تیراندازی پس از درگیری با اعضایِ مسیحیِ خانوادۀ خود، 26 نفر را در نخستین کلیسای باپتیستی «ساترلند اسپرینگز» به ضرب گلوله از پا درآورد. در پی این حادثه، بسیاری از رهبران مذهبی تمهیدات امنیتی را در اماکن مذهبی افزایش دادند.

7. با این که روی مور به سوءاستفادۀ جنسی از دختران نوجوان متّهم شده است، همچنان نامزد حزب جمهوری‌خواه در سنای آمریکا در آلاباماست. بسیاری از اوانجلی‌ها حامی کمپین او هستند و بعضی دیگر علناً با او مخالفت می‌پردازند.

8. ترامپ و سناتورهای حزب جمهوری‌خواه به وعده‌هایی که برای قرار دادن محافظه‌کاران در دادگاه‌های فدرال داده‌اند افتخار می‌کنند، به‌ویژه به منصوب کردن گرساچ در دیوان عالی.

9. تعدادی از بازیکنان سیاه‌پوستِ «لیگ ملّی فوتبال» در حالی که زانو زده بودند تا نسبت به بی‌عدالتی‌های نژادی اعتراض کنند، شهادت به مسیحیت دادند. نمادهای کنفدراسیون از کلیسای جامع ملی واشنگتن و بعضی کلیساهای دیگر برداشته شد.

10. لوتری‌ها و دیگران پانصدمین سالگرد اصلاحات پروتستانی را گرامی داشتند و میراث پیچیدۀ مارتین لوتر را مورد بحث و بررسی قرار دادند.

ده رویداد مهمّ مذهبی سال 2017 در امریکا

به گزارش دین‌آنلاین، تری متینگلی، در تایم نیوز نوشت: از نظر من، بزرگ‌ترین رویداد مذهبی سال حادثۀ شارلوتزویل ویرجینیا بود که در آن خودبرترپنداران سفیدپوستی که دست به تظاهرات زده بودند، علیه یهودیان دشنام سر دادند و مدّعی شدند که خدا طرفِ آنهاست. در همین حال روحانیان مشغول دعا خواندن و خواندن سرودهایی در مقام اعتراض به خودبرترپنداران بودند. باپتیست‌های جنوب و دیگر مؤمنان نیز فریاد می‌زدند که حزب راست افراطی دست‌نشاندۀ شیطان است.

اما طبق نظر خبرنگارانی که در نظرسنجی «انجمن خبری دینی» (Religion News Association-RNA) سال 2017 شرکت کردند، این ماجرا نیز مهم‌ترین ماجرای سال نبود.

امسال هم مثل پارسال سالی بود که دونالد ترامپ و اوانجلی‌هایی که از برنامه‌های سیاسی او پشتیبانی می‌کردند در صدر اخبار بودند.

بنا به اعلام «انجمن خبری دینی»، خبرسازترین چهرۀ امسال ترامپ بود. مراسم تحلیف او در بعضی از جبهه‌های مذهبی غوغایی برپا کرد. اوانجلی‌ها از دولت او حمایت کردند، مباحثات خشم‌آلودی پیرامون دین اسلام، نژاد و آزادی مذهبی سرگرفت، ترامپ نیل گرساچِ محافظه‌کار را به عنوان قاضی دیوان عالی ایالات متحده منصوب کرد و فرامینی اجرایی نیز در ارتباط با مهاجرت و تروریسم صادر کرد.

از دیگر رویدادهای مهمّ مذهبی سال می‌توان به این موارد اشاره کرد:

2. در شارلوتزویل، فعالانِ راست افراطی در مقابل مخالفان از جمله روحانیان محلّی و ملّی دست به راه‌پیمایی زدند. در اثر برخورد عمدی رانندۀ یک خودرو با جمعیت، این رویداد یک کشته و چند مجروح بر جای گذاشت.

3. آمریکا برای شهروندان تعدادی از کشورهای مسلمان‌نشین ممنوعیت ورود وضع کرد. ترامپ عهد کرد تا با تروریسم رادیکال اسلامی به مبارزه بپردازد.

4. ترامپ براساس درخواست‌های پیشینِ ایالات متّحده، اورشلیم را به عنوان پایتخت اسرائیل به رسمیت شناخت و موجب سرگرفتن مجادلات بسیاری در سراسر جهان شد.

5. نیروهای امنیتی میانمار با حمایت روحانیان بودایی، برای بیرون راندن نیم میلیون مسلمان روهینگیایی به سمت بنگلادش، به وحشی‌گری و ارعاب متوسّل شدند.

6. فرد تیراندازی پس از درگیری با اعضایِ مسیحیِ خانوادۀ خود، 26 نفر را در نخستین کلیسای باپتیستی «ساترلند اسپرینگز» به ضرب گلوله از پا درآورد. در پی این حادثه، بسیاری از رهبران مذهبی تمهیدات امنیتی را در اماکن مذهبی افزایش دادند.

7. با این که روی مور به سوءاستفادۀ جنسی از دختران نوجوان متّهم شده است، همچنان نامزد حزب جمهوری‌خواه در سنای آمریکا در آلاباماست. بسیاری از اوانجلی‌ها حامی کمپین او هستند و بعضی دیگر علناً با او مخالفت می‌پردازند.

8. ترامپ و سناتورهای حزب جمهوری‌خواه به وعده‌هایی که برای قرار دادن محافظه‌کاران در دادگاه‌های فدرال داده‌اند افتخار می‌کنند، به‌ویژه به منصوب کردن گرساچ در دیوان عالی.

9. تعدادی از بازیکنان سیاه‌پوستِ «لیگ ملّی فوتبال» در حالی که زانو زده بودند تا نسبت به بی‌عدالتی‌های نژادی اعتراض کنند، شهادت به مسیحیت دادند. نمادهای کنفدراسیون از کلیسای جامع ملی واشنگتن و بعضی کلیساهای دیگر برداشته شد.

10. لوتری‌ها و دیگران پانصدمین سالگرد اصلاحات پروتستانی را گرامی داشتند و میراث پیچیدۀ مارتین لوتر را مورد بحث و بررسی قرار دادند.

ده رویداد مهمّ مذهبی سال 2017 در امریکا

تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپس‌گیری تمدّن اسلامی

کتاب «تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپس‌گیری تمدّن اسلامی» تلاش دارد غبار غفلت و فراموشی را از چهرۀ بعضی از این شخصیت‌ها و نهادها بزداید و در عین حال روایت جدیدی را از این تاریخ گمگشتۀ اسلامی در اختیار خواننده قرار دهد. بنی‌امیّه، عباسیان و عثمانی‌ها، اسپانیا در زمان اسلام، پادشاهی‌های ساواناییِ غرب آفریقا و امپراطوری مغول و همچنین به استعمار کشیده شدن سرزمین‌های اسلامی توسط اروپا و به وجود آمدن دولت-ملّت‌های جدید در جهان اسلام همه و همه از موضوعات مطرح شده در این کتاب هستند.

در متن کتاب به‌نحوی که باید و شاید به موضوع تأثیر اعتقادات اسلامی بر روی پیشرفت‌های علمی، ساختارهای اجتماعی و رشد فرهنگی اهمیت داده شده و با افزوده شدن تصاویر شخصیت‌های برجستۀ اسلامی، اختراعات و اشیاء باارزش تاریخی، بر غنای متن افزوده شده است.

تاریخ اسلام و مسلمانانِ جهان به مردمان، جغرافیاها و کشورهای مختلف وحدت می‌بخشد و همۀ اینها را در قالب یک روایت واحد که از پیامبر اسلام آغاز می‌شود و تا به امروز ادامه پیدا می‌کند به هم وصل می‌کند.

دربارۀ مؤلف: فراس الخطیب پژوهشگر، نویسنده و تاریخدان اهل آمریکا است. وی متخصّص حوزۀ جهان اسلام است. او مدرک کارشناسی خود را در سال 2010 از دانشگاه ایلینوی شیکاگو اخذ کرد و پس از آن در رشتۀ تاریخ اسلام در مدرسۀ «یونیورسال» در بریجویوی ایلینوی مشغول به تدریس شد. الخطیب مؤسس و نویسندۀ وب‌سایت Lost Islamic History (تاریخ گمگشتۀ اسلام) است.

مؤلف: فراس الخطیب
تاریخ انتشار کتاب: 15 نوامبر 2017
انتشارات هرست
تعداد صفحات: 248

تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپس‌گیری تمدّن اسلامی

کتاب «تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپس‌گیری تمدّن اسلامی» تلاش دارد غبار غفلت و فراموشی را از چهرۀ بعضی از این شخصیت‌ها و نهادها بزداید و در عین حال روایت جدیدی را از این تاریخ گمگشتۀ اسلامی در اختیار خواننده قرار دهد. بنی‌امیّه، عباسیان و عثمانی‌ها، اسپانیا در زمان اسلام، پادشاهی‌های ساواناییِ غرب آفریقا و امپراطوری مغول و همچنین به استعمار کشیده شدن سرزمین‌های اسلامی توسط اروپا و به وجود آمدن دولت-ملّت‌های جدید در جهان اسلام همه و همه از موضوعات مطرح شده در این کتاب هستند.

در متن کتاب به‌نحوی که باید و شاید به موضوع تأثیر اعتقادات اسلامی بر روی پیشرفت‌های علمی، ساختارهای اجتماعی و رشد فرهنگی اهمیت داده شده و با افزوده شدن تصاویر شخصیت‌های برجستۀ اسلامی، اختراعات و اشیاء باارزش تاریخی، بر غنای متن افزوده شده است.

تاریخ اسلام و مسلمانانِ جهان به مردمان، جغرافیاها و کشورهای مختلف وحدت می‌بخشد و همۀ اینها را در قالب یک روایت واحد که از پیامبر اسلام آغاز می‌شود و تا به امروز ادامه پیدا می‌کند به هم وصل می‌کند.

دربارۀ مؤلف: فراس الخطیب پژوهشگر، نویسنده و تاریخدان اهل آمریکا است. وی متخصّص حوزۀ جهان اسلام است. او مدرک کارشناسی خود را در سال 2010 از دانشگاه ایلینوی شیکاگو اخذ کرد و پس از آن در رشتۀ تاریخ اسلام در مدرسۀ «یونیورسال» در بریجویوی ایلینوی مشغول به تدریس شد. الخطیب مؤسس و نویسندۀ وب‌سایت Lost Islamic History (تاریخ گمگشتۀ اسلام) است.

مؤلف: فراس الخطیب
تاریخ انتشار کتاب: 15 نوامبر 2017
انتشارات هرست
تعداد صفحات: 248

تاریخ گمگشتۀ اسلام: بازپس‌گیری تمدّن اسلامی

شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

پیتر اورمرود در گاردین نوشت: هنگامۀ شادی کردن فرا رسیده، چراکه نور بزرگی در ظلمت تابیدن گرفته است. بله، بی‌بی‌سی تصمیم گرفته موضوع دین را جدّی‌ بگیرد. این واقعاً برای همه خبر خوبی است. چه افراد مؤمن و پرهیزکار و چه دیگران، همه از این که شبکۀ ملّی انگلیس خود را موظّف ساخته به بحران جهلِ نسبت به دین بپردازد سود خواهند برد. در این برهه از تاریخ، این ارزشمندترین خدمتی است که بی‌بی‌سی می‌تواند به جامعه بکند.

جهل دینی جهلی است که خیلی‌ها مفتخرانه به آن اعتراف دارند! این سیمای مقبول و مطبوعِ مادّه‌گرایی است. حال آن که اگر نتوانیم دین را بشناسیم، قادر به درک و شناخت فرهنگ و انسانیت نیز نخواهیم بود. مخالفت با ظهور و بروزهای  فراوانِ دین یک چیز است و غنیمت نشمردن فرصت کسب شناختِ بیشتر نسبت به آن، بی‌اعتنایی به عقل و عقلانیت است. ما در برابر وجدان خود مسئولیم تا دست‌کم تلاش کنیم این پدیده را که هزاران سال ملازم تمدّن بشری بوده بیشتر بشناسیم.

این جهل تبعات ملموسی در پی دارد. بی‌اعتنایی نسبت به موضوع دین می‌تواند موجب دامن گرفتن یهودی‌ستیزی، سیاه‌نمایی مسلمانان، فرقه‌گرایی و تعصّب شود. داعش نیز از قِبَلِ چنین جهلی رونق گرفت و رشد کرد. این جهل هم در میان مؤمنان شایع است، هم در میان ملحدان. کانون این جهل نیز فرقه‌گرایی است. مسلّماً اگر اطّلاعات خود را در حوزۀ دین افزایش دهیم، نه تنها چیزی از دست نخواهیم داد، بلکه نفع بسیاری خواهیم برد.

امیدوارم که بی‌بی‌سی بتواند روش‌های مبتکرانه‌ای برای بررسی غنایی که در هر یک از سنّت‌های دینی نهفته پیدا کند. اشتباه است اگر دربارۀ فرقه‌های مسیحیت کلّی‌گویی کنیم؛ ما تنها یک مذهب انگلیکان یا کاتولیک رومی نداریم؛ چه برسد به این که بگوییم یک مسیحیت داریم و بس! این  گوناگونی در مورد ادیان دیگر نیز صادق است.  لذا اگر دربارۀ «دین» یا «متدیّنین» کلّی‌گویی کنیم، راه را به خطا رفته‌ایم. این واژه‌ها نیاز به تجزیه و توضیح دارند.

باید از این پیشنهاد که سنّت‌های مختلف دینی در طیف گسترده‌ای از برنامه‌های بی‌بی‌سی بازنمایی شوند استقبال کرد. ایدۀ قدیمیِ اختصاص دادن یک زمان مشخّص و محدود به موضوع دین که معمولاً برای برنامه‌های مذهبی لحاظ می‌شود دردی را از کسی دوا نمی‌کند. بلکه برعکس، این ایده این طور القا می‌کند که موضوع دین را می‌توان به‌راحتی در قالب یک ظرف محدود زمانی قرار داد. در حالی که چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ فرهنگی تجربۀ ما از دین چیز دیگری است.

اما شاید بتوان گفت کسانی که بیش از همه از رویکرد جدید بی‌بی‌سی نسبت به موضوع خداباوری منتفع می‌شوند مخالفان خداپرستی هستند. جدل و تفکّر خداباوران و خداناباوران از شناخت عمیقِ ایمان دینی تأثیر می‌پذیرد. نقدهایی که فریدیش نیچه دربارۀ مسیحیت مطرح کرده بسیار استادانه و قوی هستند، چراکه نیچه دوره‌ای از زندگی خود را به مطالعۀ الهیات اختصاص داده بود تا کشیش شود و لذا شناخت عمیقی از دین پیدا کرده بود. لودویگ فویرباخ و کارل مارکس نیز همین‌طور بودند.

ما در جهانی به سر می‌بریم که در آن 84% از انسان‌ها پیرو ادیان هستند و پیش‌بینی می‌شود که این رقم در سال‌های آتی افزایش پیدا کند. دین حالا حالاها از زندگی بشر رخت نخواهد بست و بی‌بی‌سی در جایگاه منحصربه‌فردی قرار گرفته که می‌تواند به ما کمک کند تا جهان و دین را بهتر بشناسیم.

شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

پیتر اورمرود در گاردین نوشت: هنگامۀ شادی کردن فرا رسیده، چراکه نور بزرگی در ظلمت تابیدن گرفته است. بله، بی‌بی‌سی تصمیم گرفته موضوع دین را جدّی‌ بگیرد. این واقعاً برای همه خبر خوبی است. چه افراد مؤمن و پرهیزکار و چه دیگران، همه از این که شبکۀ ملّی انگلیس خود را موظّف ساخته به بحران جهلِ نسبت به دین بپردازد سود خواهند برد. در این برهه از تاریخ، این ارزشمندترین خدمتی است که بی‌بی‌سی می‌تواند به جامعه بکند.

جهل دینی جهلی است که خیلی‌ها مفتخرانه به آن اعتراف دارند! این سیمای مقبول و مطبوعِ مادّه‌گرایی است. حال آن که اگر نتوانیم دین را بشناسیم، قادر به درک و شناخت فرهنگ و انسانیت نیز نخواهیم بود. مخالفت با ظهور و بروزهای  فراوانِ دین یک چیز است و غنیمت نشمردن فرصت کسب شناختِ بیشتر نسبت به آن، بی‌اعتنایی به عقل و عقلانیت است. ما در برابر وجدان خود مسئولیم تا دست‌کم تلاش کنیم این پدیده را که هزاران سال ملازم تمدّن بشری بوده بیشتر بشناسیم.

این جهل تبعات ملموسی در پی دارد. بی‌اعتنایی نسبت به موضوع دین می‌تواند موجب دامن گرفتن یهودی‌ستیزی، سیاه‌نمایی مسلمانان، فرقه‌گرایی و تعصّب شود. داعش نیز از قِبَلِ چنین جهلی رونق گرفت و رشد کرد. این جهل هم در میان مؤمنان شایع است، هم در میان ملحدان. کانون این جهل نیز فرقه‌گرایی است. مسلّماً اگر اطّلاعات خود را در حوزۀ دین افزایش دهیم، نه تنها چیزی از دست نخواهیم داد، بلکه نفع بسیاری خواهیم برد.

امیدوارم که بی‌بی‌سی بتواند روش‌های مبتکرانه‌ای برای بررسی غنایی که در هر یک از سنّت‌های دینی نهفته پیدا کند. اشتباه است اگر دربارۀ فرقه‌های مسیحیت کلّی‌گویی کنیم؛ ما تنها یک مذهب انگلیکان یا کاتولیک رومی نداریم؛ چه برسد به این که بگوییم یک مسیحیت داریم و بس! این  گوناگونی در مورد ادیان دیگر نیز صادق است.  لذا اگر دربارۀ «دین» یا «متدیّنین» کلّی‌گویی کنیم، راه را به خطا رفته‌ایم. این واژه‌ها نیاز به تجزیه و توضیح دارند.

باید از این پیشنهاد که سنّت‌های مختلف دینی در طیف گسترده‌ای از برنامه‌های بی‌بی‌سی بازنمایی شوند استقبال کرد. ایدۀ قدیمیِ اختصاص دادن یک زمان مشخّص و محدود به موضوع دین که معمولاً برای برنامه‌های مذهبی لحاظ می‌شود دردی را از کسی دوا نمی‌کند. بلکه برعکس، این ایده این طور القا می‌کند که موضوع دین را می‌توان به‌راحتی در قالب یک ظرف محدود زمانی قرار داد. در حالی که چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ فرهنگی تجربۀ ما از دین چیز دیگری است.

اما شاید بتوان گفت کسانی که بیش از همه از رویکرد جدید بی‌بی‌سی نسبت به موضوع خداباوری منتفع می‌شوند مخالفان خداپرستی هستند. جدل و تفکّر خداباوران و خداناباوران از شناخت عمیقِ ایمان دینی تأثیر می‌پذیرد. نقدهایی که فریدیش نیچه دربارۀ مسیحیت مطرح کرده بسیار استادانه و قوی هستند، چراکه نیچه دوره‌ای از زندگی خود را به مطالعۀ الهیات اختصاص داده بود تا کشیش شود و لذا شناخت عمیقی از دین پیدا کرده بود. لودویگ فویرباخ و کارل مارکس نیز همین‌طور بودند.

ما در جهانی به سر می‌بریم که در آن 84% از انسان‌ها پیرو ادیان هستند و پیش‌بینی می‌شود که این رقم در سال‌های آتی افزایش پیدا کند. دین حالا حالاها از زندگی بشر رخت نخواهد بست و بی‌بی‌سی در جایگاه منحصربه‌فردی قرار گرفته که می‌تواند به ما کمک کند تا جهان و دین را بهتر بشناسیم.

شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

گزارش گاردین از بی‌انگیزه شدن مردم برای خرید کارت‌تبریک‌های سنتی در کریسمس

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از گاردین، شرکت هالمارک سنّتی‌ترین شرکت تولید کنندۀ کارت تبریک در بریتانیا است. کارت‌های تولیدی آن نیز عاری از هرگونه تصاویر عریان یا طنزپردازی دربارۀ روابط جنسی و مشروبات الکلی است؛ تصاویر سنّتی از پرندۀ سینه‌سرخ، بابانوئل، آدم برفی و اسکی روی یخ. اما سنّتی‌ترین تصاویری که در قدیم بر روی این کارت‌ها به چشم می‌خورد، امروز عملاً ناپدید شده است.

شرکت هالمارک هر ساله کارت تبریک‌هایی سنّتی برای جشن سال نو ارائه می‌دهد. اما از 376 کارت کریسمسی که امسال به بازار عرضه کرده، تنها پنج مورد دارای زمینۀ مذهبی هستند. پنج مورد مربوط به تصویر حضرت مریم و یوسف در اصطبل است و دو مورد تصویر حضرت مریم در کنار نوزادِ خود، یعنی حضرت عیسی. اما امسال در بازار داغ خرید تقویم‌ها و کارت‌تبریک‌های سال نو، همین چند کارت انگشت‌شمار نیز مشتری چندانی نداشت و در حاشیه بود. تقویم‌های مزیّن به تصاویر جنگ ستارگان بیشتر از تقویم‌های دارای تصاویر مذهبی فروش رفته است. اگر کسی حاضر باشد چندصد پوند برای خرید تقویم هزینه کند، می‌تواند تقویم‌هایی بخرد که تصاویری از مشروبات الکلی، جواهرات، لوازم آرایشی، اسباب‌بازی‌های جنسی و هرچیزی جز تصویر صحنۀ ولادت عیسی مسیح بر روی آن نقش بسته است.

افول دین چیزی است که آمار نیز بر آن مهر تأیید می‌زند. تعداد انگلیسی‌هایی که به کلیسا می‌روند به 780 هزار نفر کاهش یافته و سالانه 20هزار نفر از تعداد کلیساروندگان کم می‌شود. درصد افرادی که خود را بی‌دین اعلام می‌کنند افزایش چشمگیری داشته؛ این رقم از 31.4% در سال 1983 به 50.6% در سال 2013 رسید.

بعضی از توجیه‌گرانِ مذهبی سعی می‌کنند از موضوع افزایش بی‌دینی در میان مردم طفره بروند؛ به این ترتیب که می‌گویند مهاجران و اقلّیت‌های قومی مذهبی‌تر از بقیۀ جمعیت هستند. هفتۀ گذشته سربازرس مدارس وابسته به یک ادارۀ دولتی که به تعصّباتِ موجود علیه اقلّیت‌ها توجّهی نشان نمی‌دهد، هشدار داد که مدارس خصوصی اسلامی، یهودی و مسیحی انقیاد زنان و نفرت نسبت به هم‌جنس‌گرایان را ترویج می‌کنند. لذا این مدافعه‌ای نیست که یک انسان پایبند به اخلاق بتواند بر آن تکیه کند. در هر صورت، هیچ تضمینی وجود ندارد که اقلّیت‌ها دست از عمل به تعهّدات دینی خود برندارند. در واقع سال‌هاست که یهودی‌های انگلیس همین راه را در پیش گرفته‌اند.

لذا توجیه‌گران مذهبی که دیگر نمی‌توانند را از آن راه حرفشان بزنند، می‌گویند همچنان فرهنگ مسیحی بر بریتانیا و به‌طورکلّی بر جهان غرب حاکم است، ولو این که آمار حاکی از کاهش شمار کلیساروندگان است. این سخن از یک لحاظ درست است. غربی‌ها نمی‌توانند گذشتۀ کشور خود و بخشی از وجود خود را بشناسند، مگر این که ابتدا تاریخ مسیحیت را بدانند. اما از آنجا که در حال حاضر فرهنگ مسیحی رو به فروپاشی است، چیزی که در گذشته می‌توانست به انسان کمک کند، امروز دیگر فایده‌ای ندارد. در حقیقت فرهنگ مسیحیت در بریتانیا دارد همان راهی را می‌رود که اسطوره‌های یونانی رفتند؛ یعنی راهِ به فراموشی سپرده شدن و محو شدن از اذهان.

امروز فرهنگ کلاسیک تنها در قالب عبارات معدودی که از بافت اصلی‌شان جدا شده باقی مانده است: دوازده‌خوان هرکول، اسب تروجان، صندوق پاندورا. چیز زیادی از آن باقی نمانده است. فرهنگ مسیحی نیز دارد به همین شکل، همانند فرهنگ کلاسیک و اسطوره‌ای از اذهان محو می‌شود. اگر نویسنده‌ای در متن خود به بعضی از حکایاتِ کتاب مقدّس اشاره کند، ویراستار به او اجازۀ چاپ نخواهد داد، مگر این که توضیحات مفصّلی در این رابطه اضافه کند. در حالی که در گذشته وضع به این گونه نبود. امروز حتّی شاید خیلی‌ها دیگر تفاوت میان فرهنگ پروتستان و کاتولیک را ندانند.
انقلاب‌هایی که جهان را دگرگون ساخته صرفاً جنبۀ سیاسی ندارد. اتّفاقاتی مثل برکسیت یا رئیس‌جمهور شدنِ ترامپ در مقابل پدیده‌هایی مثل گسترش سکولاریسم و آزادی زنان کوچک و ناچیز به شمار می‌آید. اکثریت مردم هرگز کوچک‌ترین رغبت و علاقه‌ای به افزایش اطلاعات خود دربارۀ دین اسلام، هندوئیسم، یهودیت نشان نمی‌دهند و به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویا این ادیان اصلاً وجود خارجی ندارند.

با این که تعداد مدارس خصوصی مذهبی 37% افزایش داشته است، دانش و اطلاعات پایه‌ایِ مسیحیت در میان دانش‌آموزان کاهش داشته است. نمی‌توان معلّمان را مقصر قلمداد کرد، چراکه این مخاطبان هستند که علاقه‌ای به دین نشان نمی‌دهند.

گزارش گاردین از بی‌انگیزه شدن مردم برای خرید کارت‌تبریک‌های سنتی در کریسمس

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از گاردین، شرکت هالمارک سنّتی‌ترین شرکت تولید کنندۀ کارت تبریک در بریتانیا است. کارت‌های تولیدی آن نیز عاری از هرگونه تصاویر عریان یا طنزپردازی دربارۀ روابط جنسی و مشروبات الکلی است؛ تصاویر سنّتی از پرندۀ سینه‌سرخ، بابانوئل، آدم برفی و اسکی روی یخ. اما سنّتی‌ترین تصاویری که در قدیم بر روی این کارت‌ها به چشم می‌خورد، امروز عملاً ناپدید شده است.

شرکت هالمارک هر ساله کارت تبریک‌هایی سنّتی برای جشن سال نو ارائه می‌دهد. اما از 376 کارت کریسمسی که امسال به بازار عرضه کرده، تنها پنج مورد دارای زمینۀ مذهبی هستند. پنج مورد مربوط به تصویر حضرت مریم و یوسف در اصطبل است و دو مورد تصویر حضرت مریم در کنار نوزادِ خود، یعنی حضرت عیسی. اما امسال در بازار داغ خرید تقویم‌ها و کارت‌تبریک‌های سال نو، همین چند کارت انگشت‌شمار نیز مشتری چندانی نداشت و در حاشیه بود. تقویم‌های مزیّن به تصاویر جنگ ستارگان بیشتر از تقویم‌های دارای تصاویر مذهبی فروش رفته است. اگر کسی حاضر باشد چندصد پوند برای خرید تقویم هزینه کند، می‌تواند تقویم‌هایی بخرد که تصاویری از مشروبات الکلی، جواهرات، لوازم آرایشی، اسباب‌بازی‌های جنسی و هرچیزی جز تصویر صحنۀ ولادت عیسی مسیح بر روی آن نقش بسته است.

افول دین چیزی است که آمار نیز بر آن مهر تأیید می‌زند. تعداد انگلیسی‌هایی که به کلیسا می‌روند به 780 هزار نفر کاهش یافته و سالانه 20هزار نفر از تعداد کلیساروندگان کم می‌شود. درصد افرادی که خود را بی‌دین اعلام می‌کنند افزایش چشمگیری داشته؛ این رقم از 31.4% در سال 1983 به 50.6% در سال 2013 رسید.

بعضی از توجیه‌گرانِ مذهبی سعی می‌کنند از موضوع افزایش بی‌دینی در میان مردم طفره بروند؛ به این ترتیب که می‌گویند مهاجران و اقلّیت‌های قومی مذهبی‌تر از بقیۀ جمعیت هستند. هفتۀ گذشته سربازرس مدارس وابسته به یک ادارۀ دولتی که به تعصّباتِ موجود علیه اقلّیت‌ها توجّهی نشان نمی‌دهد، هشدار داد که مدارس خصوصی اسلامی، یهودی و مسیحی انقیاد زنان و نفرت نسبت به هم‌جنس‌گرایان را ترویج می‌کنند. لذا این مدافعه‌ای نیست که یک انسان پایبند به اخلاق بتواند بر آن تکیه کند. در هر صورت، هیچ تضمینی وجود ندارد که اقلّیت‌ها دست از عمل به تعهّدات دینی خود برندارند. در واقع سال‌هاست که یهودی‌های انگلیس همین راه را در پیش گرفته‌اند.

لذا توجیه‌گران مذهبی که دیگر نمی‌توانند را از آن راه حرفشان بزنند، می‌گویند همچنان فرهنگ مسیحی بر بریتانیا و به‌طورکلّی بر جهان غرب حاکم است، ولو این که آمار حاکی از کاهش شمار کلیساروندگان است. این سخن از یک لحاظ درست است. غربی‌ها نمی‌توانند گذشتۀ کشور خود و بخشی از وجود خود را بشناسند، مگر این که ابتدا تاریخ مسیحیت را بدانند. اما از آنجا که در حال حاضر فرهنگ مسیحی رو به فروپاشی است، چیزی که در گذشته می‌توانست به انسان کمک کند، امروز دیگر فایده‌ای ندارد. در حقیقت فرهنگ مسیحیت در بریتانیا دارد همان راهی را می‌رود که اسطوره‌های یونانی رفتند؛ یعنی راهِ به فراموشی سپرده شدن و محو شدن از اذهان.

امروز فرهنگ کلاسیک تنها در قالب عبارات معدودی که از بافت اصلی‌شان جدا شده باقی مانده است: دوازده‌خوان هرکول، اسب تروجان، صندوق پاندورا. چیز زیادی از آن باقی نمانده است. فرهنگ مسیحی نیز دارد به همین شکل، همانند فرهنگ کلاسیک و اسطوره‌ای از اذهان محو می‌شود. اگر نویسنده‌ای در متن خود به بعضی از حکایاتِ کتاب مقدّس اشاره کند، ویراستار به او اجازۀ چاپ نخواهد داد، مگر این که توضیحات مفصّلی در این رابطه اضافه کند. در حالی که در گذشته وضع به این گونه نبود. امروز حتّی شاید خیلی‌ها دیگر تفاوت میان فرهنگ پروتستان و کاتولیک را ندانند.
انقلاب‌هایی که جهان را دگرگون ساخته صرفاً جنبۀ سیاسی ندارد. اتّفاقاتی مثل برکسیت یا رئیس‌جمهور شدنِ ترامپ در مقابل پدیده‌هایی مثل گسترش سکولاریسم و آزادی زنان کوچک و ناچیز به شمار می‌آید. اکثریت مردم هرگز کوچک‌ترین رغبت و علاقه‌ای به افزایش اطلاعات خود دربارۀ دین اسلام، هندوئیسم، یهودیت نشان نمی‌دهند و به گونه‌ای عمل می‌کنند که گویا این ادیان اصلاً وجود خارجی ندارند.

با این که تعداد مدارس خصوصی مذهبی 37% افزایش داشته است، دانش و اطلاعات پایه‌ایِ مسیحیت در میان دانش‌آموزان کاهش داشته است. نمی‌توان معلّمان را مقصر قلمداد کرد، چراکه این مخاطبان هستند که علاقه‌ای به دین نشان نمی‌دهند.

گزارش گاردین از بی‌انگیزه شدن مردم برای خرید کارت‌تبریک‌های سنتی در کریسمس