شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

پیتر اورمرود در گاردین نوشت: هنگامۀ شادی کردن فرا رسیده، چراکه نور بزرگی در ظلمت تابیدن گرفته است. بله، بی‌بی‌سی تصمیم گرفته موضوع دین را جدّی‌ بگیرد. این واقعاً برای همه خبر خوبی است. چه افراد مؤمن و پرهیزکار و چه دیگران، همه از این که شبکۀ ملّی انگلیس خود را موظّف ساخته به بحران جهلِ نسبت به دین بپردازد سود خواهند برد. در این برهه از تاریخ، این ارزشمندترین خدمتی است که بی‌بی‌سی می‌تواند به جامعه بکند.

جهل دینی جهلی است که خیلی‌ها مفتخرانه به آن اعتراف دارند! این سیمای مقبول و مطبوعِ مادّه‌گرایی است. حال آن که اگر نتوانیم دین را بشناسیم، قادر به درک و شناخت فرهنگ و انسانیت نیز نخواهیم بود. مخالفت با ظهور و بروزهای  فراوانِ دین یک چیز است و غنیمت نشمردن فرصت کسب شناختِ بیشتر نسبت به آن، بی‌اعتنایی به عقل و عقلانیت است. ما در برابر وجدان خود مسئولیم تا دست‌کم تلاش کنیم این پدیده را که هزاران سال ملازم تمدّن بشری بوده بیشتر بشناسیم.

این جهل تبعات ملموسی در پی دارد. بی‌اعتنایی نسبت به موضوع دین می‌تواند موجب دامن گرفتن یهودی‌ستیزی، سیاه‌نمایی مسلمانان، فرقه‌گرایی و تعصّب شود. داعش نیز از قِبَلِ چنین جهلی رونق گرفت و رشد کرد. این جهل هم در میان مؤمنان شایع است، هم در میان ملحدان. کانون این جهل نیز فرقه‌گرایی است. مسلّماً اگر اطّلاعات خود را در حوزۀ دین افزایش دهیم، نه تنها چیزی از دست نخواهیم داد، بلکه نفع بسیاری خواهیم برد.

امیدوارم که بی‌بی‌سی بتواند روش‌های مبتکرانه‌ای برای بررسی غنایی که در هر یک از سنّت‌های دینی نهفته پیدا کند. اشتباه است اگر دربارۀ فرقه‌های مسیحیت کلّی‌گویی کنیم؛ ما تنها یک مذهب انگلیکان یا کاتولیک رومی نداریم؛ چه برسد به این که بگوییم یک مسیحیت داریم و بس! این  گوناگونی در مورد ادیان دیگر نیز صادق است.  لذا اگر دربارۀ «دین» یا «متدیّنین» کلّی‌گویی کنیم، راه را به خطا رفته‌ایم. این واژه‌ها نیاز به تجزیه و توضیح دارند.

باید از این پیشنهاد که سنّت‌های مختلف دینی در طیف گسترده‌ای از برنامه‌های بی‌بی‌سی بازنمایی شوند استقبال کرد. ایدۀ قدیمیِ اختصاص دادن یک زمان مشخّص و محدود به موضوع دین که معمولاً برای برنامه‌های مذهبی لحاظ می‌شود دردی را از کسی دوا نمی‌کند. بلکه برعکس، این ایده این طور القا می‌کند که موضوع دین را می‌توان به‌راحتی در قالب یک ظرف محدود زمانی قرار داد. در حالی که چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ فرهنگی تجربۀ ما از دین چیز دیگری است.

اما شاید بتوان گفت کسانی که بیش از همه از رویکرد جدید بی‌بی‌سی نسبت به موضوع خداباوری منتفع می‌شوند مخالفان خداپرستی هستند. جدل و تفکّر خداباوران و خداناباوران از شناخت عمیقِ ایمان دینی تأثیر می‌پذیرد. نقدهایی که فریدیش نیچه دربارۀ مسیحیت مطرح کرده بسیار استادانه و قوی هستند، چراکه نیچه دوره‌ای از زندگی خود را به مطالعۀ الهیات اختصاص داده بود تا کشیش شود و لذا شناخت عمیقی از دین پیدا کرده بود. لودویگ فویرباخ و کارل مارکس نیز همین‌طور بودند.

ما در جهانی به سر می‌بریم که در آن 84% از انسان‌ها پیرو ادیان هستند و پیش‌بینی می‌شود که این رقم در سال‌های آتی افزایش پیدا کند. دین حالا حالاها از زندگی بشر رخت نخواهد بست و بی‌بی‌سی در جایگاه منحصربه‌فردی قرار گرفته که می‌تواند به ما کمک کند تا جهان و دین را بهتر بشناسیم.

شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

پیتر اورمرود در گاردین نوشت: هنگامۀ شادی کردن فرا رسیده، چراکه نور بزرگی در ظلمت تابیدن گرفته است. بله، بی‌بی‌سی تصمیم گرفته موضوع دین را جدّی‌ بگیرد. این واقعاً برای همه خبر خوبی است. چه افراد مؤمن و پرهیزکار و چه دیگران، همه از این که شبکۀ ملّی انگلیس خود را موظّف ساخته به بحران جهلِ نسبت به دین بپردازد سود خواهند برد. در این برهه از تاریخ، این ارزشمندترین خدمتی است که بی‌بی‌سی می‌تواند به جامعه بکند.

جهل دینی جهلی است که خیلی‌ها مفتخرانه به آن اعتراف دارند! این سیمای مقبول و مطبوعِ مادّه‌گرایی است. حال آن که اگر نتوانیم دین را بشناسیم، قادر به درک و شناخت فرهنگ و انسانیت نیز نخواهیم بود. مخالفت با ظهور و بروزهای  فراوانِ دین یک چیز است و غنیمت نشمردن فرصت کسب شناختِ بیشتر نسبت به آن، بی‌اعتنایی به عقل و عقلانیت است. ما در برابر وجدان خود مسئولیم تا دست‌کم تلاش کنیم این پدیده را که هزاران سال ملازم تمدّن بشری بوده بیشتر بشناسیم.

این جهل تبعات ملموسی در پی دارد. بی‌اعتنایی نسبت به موضوع دین می‌تواند موجب دامن گرفتن یهودی‌ستیزی، سیاه‌نمایی مسلمانان، فرقه‌گرایی و تعصّب شود. داعش نیز از قِبَلِ چنین جهلی رونق گرفت و رشد کرد. این جهل هم در میان مؤمنان شایع است، هم در میان ملحدان. کانون این جهل نیز فرقه‌گرایی است. مسلّماً اگر اطّلاعات خود را در حوزۀ دین افزایش دهیم، نه تنها چیزی از دست نخواهیم داد، بلکه نفع بسیاری خواهیم برد.

امیدوارم که بی‌بی‌سی بتواند روش‌های مبتکرانه‌ای برای بررسی غنایی که در هر یک از سنّت‌های دینی نهفته پیدا کند. اشتباه است اگر دربارۀ فرقه‌های مسیحیت کلّی‌گویی کنیم؛ ما تنها یک مذهب انگلیکان یا کاتولیک رومی نداریم؛ چه برسد به این که بگوییم یک مسیحیت داریم و بس! این  گوناگونی در مورد ادیان دیگر نیز صادق است.  لذا اگر دربارۀ «دین» یا «متدیّنین» کلّی‌گویی کنیم، راه را به خطا رفته‌ایم. این واژه‌ها نیاز به تجزیه و توضیح دارند.

باید از این پیشنهاد که سنّت‌های مختلف دینی در طیف گسترده‌ای از برنامه‌های بی‌بی‌سی بازنمایی شوند استقبال کرد. ایدۀ قدیمیِ اختصاص دادن یک زمان مشخّص و محدود به موضوع دین که معمولاً برای برنامه‌های مذهبی لحاظ می‌شود دردی را از کسی دوا نمی‌کند. بلکه برعکس، این ایده این طور القا می‌کند که موضوع دین را می‌توان به‌راحتی در قالب یک ظرف محدود زمانی قرار داد. در حالی که چه به لحاظ شخصی و چه به لحاظ فرهنگی تجربۀ ما از دین چیز دیگری است.

اما شاید بتوان گفت کسانی که بیش از همه از رویکرد جدید بی‌بی‌سی نسبت به موضوع خداباوری منتفع می‌شوند مخالفان خداپرستی هستند. جدل و تفکّر خداباوران و خداناباوران از شناخت عمیقِ ایمان دینی تأثیر می‌پذیرد. نقدهایی که فریدیش نیچه دربارۀ مسیحیت مطرح کرده بسیار استادانه و قوی هستند، چراکه نیچه دوره‌ای از زندگی خود را به مطالعۀ الهیات اختصاص داده بود تا کشیش شود و لذا شناخت عمیقی از دین پیدا کرده بود. لودویگ فویرباخ و کارل مارکس نیز همین‌طور بودند.

ما در جهانی به سر می‌بریم که در آن 84% از انسان‌ها پیرو ادیان هستند و پیش‌بینی می‌شود که این رقم در سال‌های آتی افزایش پیدا کند. دین حالا حالاها از زندگی بشر رخت نخواهد بست و بی‌بی‌سی در جایگاه منحصربه‌فردی قرار گرفته که می‌تواند به ما کمک کند تا جهان و دین را بهتر بشناسیم.

شبکه ملی انگلیس به موضوع دین جدی‌تر خواهد پرداخت

سیر تکاملی دین

قصد من آن بوده که دانش عصب‌شناسیِ مرتبط با تکامل مغز را با اطلاعاتی که از دیرباز دربارۀ رفتار انسان‌تباران در دست داشته‌ایم تلفیق کنم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که احتمالاً خاستگاه تفکّر بشر دربارۀ خدایان را می‌توان در آن دسته از تکامل‌های مغز که حدود 35هزار سال پیش رخ داده ردیابی کرد.

همچنین در این دوره برای نخستین بار شاهد دفن جنازه‌ها به همراه بت‌ها هستیم که نشان می‌دهد مردمان آن زمان به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته‌اند. در آن زمان بشر این توانایی را به دست آورد تا دربارۀ گذشته و آیندۀ خود به تفکّر بپردازد. روان‌شناسان از این اتّفاق تحت عنوان شکل‌گیریِ «حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای» یاد می‌کنند.

به دست آوردن حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای به بشر این امکان را داد تا بتواند به طور کامل و برای نخستین بار درک کند که سرنوشت او به مرگ منتهی خواهد شد. لذا ما با رویارویی با این واقعیت، برای خود جهان آخرتی ساختیم تا دیگر مرگ پایان کار‌مان نباشد. جهان آخرت جایی بود که درگذشتگان و نیاکان ما در آن به سر می‌بردند و خواب‌هایی که دربارۀ نیاکانمان می‌دیدیم شاهدی بر وجود جهان آخرت بود.

بدین ترتیب بود که سنّت پرستش نیاکان آغاز شد، با این فرض که نیاکان درگذشته‌مان می‌توانند به ما کمک کنند. احتمالاً در فاصلۀ 35هزار سال پیش تا ده‌هزار سال پیش که آغاز انقلاب کشاورزی بوده، نیاکان‌پرستی شکل اصلیِ دین بشر بوده است.

وقتی مردم به کِشت گیاهان، رام کردن حیوانات و سکنی گزیدن بر روی زمین روی آوردند، دیگر مجبور نبودند همانند زمان کوچ‌نشینی، بستگان خود را در هر جایی که از دنیا رفته بودند دفن کنند. از آن به بعد بستگانشان را زیر خانۀ خود دفن کردند. در بعضی از موارد جمجمۀ درگذشتگان خود را در خانه در معرض دید قرار می‌دادند.

اندکی بعد مردم شروع به زندگی در روستاها و سپس شهرک‌ها و در نهایت شهرها کردند. هر یک از گروه‌های «شکارچی‌گردآورندگان» نیاکان خود را برای پرستش داشتند و لذا با افزایش وسعت شهرها، سلسله‌مراتبی در میان نیاکان به وجود آمد و بعضی از آنها مهم‌تر از بعضی دیگر قلمداد می‌شدند.

در نهایت معدودی از نیاکان که بسیار مهم‌تر از بقیه بودند جایگاه خدایی پیدا کردند. احتمالاً زمان وقوع این اتّفاق حدود 6500 سال پیش بوده است. این خاستگاه خدایان و ادیان نوین بود.

درست همان‌طور که ژنوم ما از دی‌ان‌ای تشکیل شده که هزاران و میلیون‌ها سال پیش وارد ژنوم شده است، مغز ما نیز کارکردهایی باستانی و کهن دارد. شاید بتوانیم با شناخت بهتر از خاستگاه تکاملی این کارکردها نوع بشر را ارتقا بخشیم.

سیر تکاملی دین

قصد من آن بوده که دانش عصب‌شناسیِ مرتبط با تکامل مغز را با اطلاعاتی که از دیرباز دربارۀ رفتار انسان‌تباران در دست داشته‌ایم تلفیق کنم. در نهایت به این نتیجه رسیدم که احتمالاً خاستگاه تفکّر بشر دربارۀ خدایان را می‌توان در آن دسته از تکامل‌های مغز که حدود 35هزار سال پیش رخ داده ردیابی کرد.

همچنین در این دوره برای نخستین بار شاهد دفن جنازه‌ها به همراه بت‌ها هستیم که نشان می‌دهد مردمان آن زمان به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته‌اند. در آن زمان بشر این توانایی را به دست آورد تا دربارۀ گذشته و آیندۀ خود به تفکّر بپردازد. روان‌شناسان از این اتّفاق تحت عنوان شکل‌گیریِ «حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای» یاد می‌کنند.

به دست آوردن حافظۀ خودزندگی‌نامه‌ای به بشر این امکان را داد تا بتواند به طور کامل و برای نخستین بار درک کند که سرنوشت او به مرگ منتهی خواهد شد. لذا ما با رویارویی با این واقعیت، برای خود جهان آخرتی ساختیم تا دیگر مرگ پایان کار‌مان نباشد. جهان آخرت جایی بود که درگذشتگان و نیاکان ما در آن به سر می‌بردند و خواب‌هایی که دربارۀ نیاکانمان می‌دیدیم شاهدی بر وجود جهان آخرت بود.

بدین ترتیب بود که سنّت پرستش نیاکان آغاز شد، با این فرض که نیاکان درگذشته‌مان می‌توانند به ما کمک کنند. احتمالاً در فاصلۀ 35هزار سال پیش تا ده‌هزار سال پیش که آغاز انقلاب کشاورزی بوده، نیاکان‌پرستی شکل اصلیِ دین بشر بوده است.

وقتی مردم به کِشت گیاهان، رام کردن حیوانات و سکنی گزیدن بر روی زمین روی آوردند، دیگر مجبور نبودند همانند زمان کوچ‌نشینی، بستگان خود را در هر جایی که از دنیا رفته بودند دفن کنند. از آن به بعد بستگانشان را زیر خانۀ خود دفن کردند. در بعضی از موارد جمجمۀ درگذشتگان خود را در خانه در معرض دید قرار می‌دادند.

اندکی بعد مردم شروع به زندگی در روستاها و سپس شهرک‌ها و در نهایت شهرها کردند. هر یک از گروه‌های «شکارچی‌گردآورندگان» نیاکان خود را برای پرستش داشتند و لذا با افزایش وسعت شهرها، سلسله‌مراتبی در میان نیاکان به وجود آمد و بعضی از آنها مهم‌تر از بعضی دیگر قلمداد می‌شدند.

در نهایت معدودی از نیاکان که بسیار مهم‌تر از بقیه بودند جایگاه خدایی پیدا کردند. احتمالاً زمان وقوع این اتّفاق حدود 6500 سال پیش بوده است. این خاستگاه خدایان و ادیان نوین بود.

درست همان‌طور که ژنوم ما از دی‌ان‌ای تشکیل شده که هزاران و میلیون‌ها سال پیش وارد ژنوم شده است، مغز ما نیز کارکردهایی باستانی و کهن دارد. شاید بتوانیم با شناخت بهتر از خاستگاه تکاملی این کارکردها نوع بشر را ارتقا بخشیم.

سیر تکاملی دین

وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید

پل ریکور، فیلسوف فرانسوی دربارۀ چیزی به اسم «هرمنوتیک تردید» صحبت می‌کند. دانش هرمنوتیک مربوط به مطالعۀ تفاسیر مختلف است. ریکور می‌گوید ما نمی‌توانیم از متون مقدّس‌مان تنها برداشت تحت‌اللفظی انجام دهیم. بلکه وظیفۀ ما تفسیر این متون با توجه به مقتضیات زمان و مکان است. در اینجا واژۀ «تردید» از اهمیت فراوانی برخوردار است. ریکور هشدار می‌دهد که خوانش‌های تحت‌اللّفظی نمی‌توانند تصویر کاملی از واقعیت به ما ارائه دهند؛ بلکه یک سری معانی ضمنی در متن نهفته است.

در متون مختلف و متعدّد مذهبی ما می‌توان هر دوی این برداشت‌ها را مشاهده نمود. هم می‌توانیم متعالی‌ترین جلوه‌های عطوفت و رحمت الهی و هم زننده‌ترین و خودخواهانه‌ترین جلوه‌های محکوم‌سازی کفّار را ببینیم. شاید خداوند کامل باشد، اما درک و تعابیر ما از او کامل نیست. مسلّماً ریکور پی به این موضوع برده بود. اما او این را هم می‌دانست که تفسیر نسبت به ایمان کورکورانه یا پذیرش بی‌چون‌وچرا ارجحیت دارد.

اگر قرار است دین تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد، این تأثیر از طریق دسته‌بندی مردم به «رستگاران و ملعونین» حاصل نخواهد شد. بلکه این تأثیر زاییدۀ تلاش صادقانه برای آموختن تعالیم عطوفت‌آمیز و وحدت‌بخش از متون مقدّس خواهد بود.

شخصی که به اسم دین نفرت و خشونت می‌ورزد و حتّی دیگران را مورد قتل و شکنجه قرار می‌دهد، در حقیقت به جای این که تبلورِ خصوصیاتِ شرافت‌مندانۀ دین خود باشد، دارد از اشتباهات قدیمی دین خود تبعیت می‌کند. کسی که اصل و اساس اعتقادات او حول محور نفرت شکل گرفته، باید به حالش تأسف خورد نه این که تحسینش کرد. ممکن است چنین کسی مدّعی مسیحی بودن باشد، اما متوّجه نیست که دارد یک توهّم یا خیال شیطانی را عبادت می‌کند. چنین کسانی با اعمال و فعالیت‌های خود نیز به خدایی که مدّعی پرستش او هستند اهانت می‌کنند؛ فعالیت‌هایی مثل راهپیمایی با مشعل‌هایی در دست یا شرکت در مراسم هالووین.

ذات و اساس دین نزدیک کردن مردم به یکدیگر است. ریشۀ لاتینِ واژۀ «رلیجن»، «religare» به معنای به هم پیوند دادن است. اما سنن دینی ما از آن برای اعمال خشونت نسبت به «دیگران» استفاده می‌کنند.

تنفّر در نقطۀ مقابل وحدت قرار دارد. نفرت می‌خواهد از تفاوت‌ها برای ایجاد شکاف و تفرقه استفاده کند. نفرت از اساس امری ضدّدینی است. لازم است به خاطر داشته باشیم که کو کلاکس کلانی‌ها و ایل و تبار آنها به‌دروغ مدّعی بودند که به اسم مسیحیت عمل می‌کنند و نونازی‌ها مدّعی دفاع از تمدّن غرب بودند. واقعیت امر آن است که اینها وحشیانی هستند که جامعۀ غرب باید در مقابل آنها از خود محافظت کند. در غیر این صورت موفقیت‌های آنها ولو کوچک هم باشد، به سلامت یک جامعۀ متمدّن لطمه می‌زند. قانون اساسی ما میزان معینی از آزادی بیان به آنها داده و آزادی به جایی ختم می‌شود که زندگی مردمان بی‌گناه به خطر بیفتد و جامعۀ مدنی مورد تهدید قرار گیرد. نکتۀ آخر این که این آزادی بیان انسان را در مقابل استفسارها و چالش‌ها مصون نمی‌سازد. ما متدینین باید به جای این که در برابر آنها تعظیم کنیم، به مواعظ خود ادامه دهیم و بانگ عدالت و برابری را برای تمام نژادها، ادیان و ملّیت‌ها سر دهیم. ما باید با عشق و مهربانی بر نفرت و سخنان نفرت‌آمیز غلبه کنیم.

وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید

پل ریکور، فیلسوف فرانسوی دربارۀ چیزی به اسم «هرمنوتیک تردید» صحبت می‌کند. دانش هرمنوتیک مربوط به مطالعۀ تفاسیر مختلف است. ریکور می‌گوید ما نمی‌توانیم از متون مقدّس‌مان تنها برداشت تحت‌اللفظی انجام دهیم. بلکه وظیفۀ ما تفسیر این متون با توجه به مقتضیات زمان و مکان است. در اینجا واژۀ «تردید» از اهمیت فراوانی برخوردار است. ریکور هشدار می‌دهد که خوانش‌های تحت‌اللّفظی نمی‌توانند تصویر کاملی از واقعیت به ما ارائه دهند؛ بلکه یک سری معانی ضمنی در متن نهفته است.

در متون مختلف و متعدّد مذهبی ما می‌توان هر دوی این برداشت‌ها را مشاهده نمود. هم می‌توانیم متعالی‌ترین جلوه‌های عطوفت و رحمت الهی و هم زننده‌ترین و خودخواهانه‌ترین جلوه‌های محکوم‌سازی کفّار را ببینیم. شاید خداوند کامل باشد، اما درک و تعابیر ما از او کامل نیست. مسلّماً ریکور پی به این موضوع برده بود. اما او این را هم می‌دانست که تفسیر نسبت به ایمان کورکورانه یا پذیرش بی‌چون‌وچرا ارجحیت دارد.

اگر قرار است دین تأثیر مثبتی بر جامعه داشته باشد، این تأثیر از طریق دسته‌بندی مردم به «رستگاران و ملعونین» حاصل نخواهد شد. بلکه این تأثیر زاییدۀ تلاش صادقانه برای آموختن تعالیم عطوفت‌آمیز و وحدت‌بخش از متون مقدّس خواهد بود.

شخصی که به اسم دین نفرت و خشونت می‌ورزد و حتّی دیگران را مورد قتل و شکنجه قرار می‌دهد، در حقیقت به جای این که تبلورِ خصوصیاتِ شرافت‌مندانۀ دین خود باشد، دارد از اشتباهات قدیمی دین خود تبعیت می‌کند. کسی که اصل و اساس اعتقادات او حول محور نفرت شکل گرفته، باید به حالش تأسف خورد نه این که تحسینش کرد. ممکن است چنین کسی مدّعی مسیحی بودن باشد، اما متوّجه نیست که دارد یک توهّم یا خیال شیطانی را عبادت می‌کند. چنین کسانی با اعمال و فعالیت‌های خود نیز به خدایی که مدّعی پرستش او هستند اهانت می‌کنند؛ فعالیت‌هایی مثل راهپیمایی با مشعل‌هایی در دست یا شرکت در مراسم هالووین.

ذات و اساس دین نزدیک کردن مردم به یکدیگر است. ریشۀ لاتینِ واژۀ «رلیجن»، «religare» به معنای به هم پیوند دادن است. اما سنن دینی ما از آن برای اعمال خشونت نسبت به «دیگران» استفاده می‌کنند.

تنفّر در نقطۀ مقابل وحدت قرار دارد. نفرت می‌خواهد از تفاوت‌ها برای ایجاد شکاف و تفرقه استفاده کند. نفرت از اساس امری ضدّدینی است. لازم است به خاطر داشته باشیم که کو کلاکس کلانی‌ها و ایل و تبار آنها به‌دروغ مدّعی بودند که به اسم مسیحیت عمل می‌کنند و نونازی‌ها مدّعی دفاع از تمدّن غرب بودند. واقعیت امر آن است که اینها وحشیانی هستند که جامعۀ غرب باید در مقابل آنها از خود محافظت کند. در غیر این صورت موفقیت‌های آنها ولو کوچک هم باشد، به سلامت یک جامعۀ متمدّن لطمه می‌زند. قانون اساسی ما میزان معینی از آزادی بیان به آنها داده و آزادی به جایی ختم می‌شود که زندگی مردمان بی‌گناه به خطر بیفتد و جامعۀ مدنی مورد تهدید قرار گیرد. نکتۀ آخر این که این آزادی بیان انسان را در مقابل استفسارها و چالش‌ها مصون نمی‌سازد. ما متدینین باید به جای این که در برابر آنها تعظیم کنیم، به مواعظ خود ادامه دهیم و بانگ عدالت و برابری را برای تمام نژادها، ادیان و ملّیت‌ها سر دهیم. ما باید با عشق و مهربانی بر نفرت و سخنان نفرت‌آمیز غلبه کنیم.

وقتی دین از نفرت سخن می‌گوید

چگونه دین را زنده نگه داریم؟
امام رضا علیه السلام در حدیثی احیا کنندگان امر اهل بیت علیهم السلام را تبیین فرمودند.

چگونه دین را زنده نگه داریم؟

امام رضا علیه السلام در حدیثی احیا کنندگان امر اهل بیت علیهم السلام را تبیین فرمودند.
چگونه دین را زنده نگه داریم؟

گروه تلگرام