شهید مطهری در این باره میفرماید: امروز غالبا دریافتهاند که علم گرایی محض از ساختن انسان تمام ناتوان است. علم خالص انسان تک ساحتی می سازد نه انسان چند ساحتی. امروزه هم دیافته اند که عصر علم محض به پایان رسیده و یک خلأ آرمانی جامعه ها را تهدید میکند.
به گفته اریک فروم، رشد فن آوری نتوانسته است انسان را به آرامش روانی برساند که مهمترین بنیاد سلاکت از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی است و نخستین گام در زندگی سعادتمندانه است. بلکه بر عکس آرامش را از او گرفته است.
2. خستگی روحی و احساس خلأ معنوی و اخلاقی
علم و فن آوری و بهرههای مادی آن از ارضای نیازهای فطری و معنوی انسان عاجزند، همین امر سبب روی آوردن بسیاری به دین شده است.
انسان معاصر با وجود برخورداری از دانش تجربی و عقل، آن را برای هدایت اخلاقی و معنوی و پاسخگویی به نیاز فطری خود ناکافی می بیند، از اینرو جمع کثیری از نسل جدید اندیشه وران غربی اعتراف کردهاند که « ماره گم کردگانی هستیم که ورای خود و آرای ضعیف خود در جستجوی کانونهایی هستیم که رفتار و اندیشه ما را به سلاح اخلاق و معنویت مجهز سازد»[21]
3. ناتوانی در حل معظلات بشر معاصر
طی دههای اخیر، بسیاری از اندیشه وران غربی توصیف علم تجربی بهعنوان تنها راه کشف مجهولات بشری را سخنی ناصواب و خلاف واقع شمردند. برای مثال به اظهار ریچارد، استاد علم مصالح و مهندس برق «یکی از شدیدترین دروغ هایی که تاکنون تقریبا در همه جهان پذیرفته شده، این است که روش علمی تنها راه مطمئن به سوی حقیقت است.»[22]
4. افزایش تبهکاری
علوم تجربی حداکثر توان فراهم سازی رفاه را دارد، ولی این امر برای ایجاد جامعه سالم و پویا کافی نیست، بلکه اگر هدایت نشود منشأ افزایش تبهکاری است. بر پایه تحقیقاتی که در یک کشور صنعتی جهان انجام گرفته، روشن شده است که افزایش تبهکاری در نتیجه فقر و عقب ماندگی مردم کشورها نبوده، بلکه در پی رفاه جوامع صنعتی و سیستمهای دموکراسی غربی ایجاد میشود.[23]
5. حیرت و سرگردانی
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «کسانی که ایمان به آخرت ندارنداعمال بدشان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان میشوند.»[24]
به طور کلّی، دیدگاه های مختلف در باب قلمرو دین را میتوان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: 1. دیدگاه حدّاقلی؛ 2. دیدگاه حدّاکثری.
در این حوزه هم عالمان مسلمان و هم دانشمندان غیر مسلمان اظهار نظر کردهاند.
نظریه دین حدّاقلی، امروزه میان روشنفکران و نواندیشان دینی رواج دارد. اینان با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضور دین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند در واقع گستره دین، در امور اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و فقهی به حداقل تحویل داده شده، و شرع در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است. در واقع، «بینش اقلّی»، خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده و در امور دنیایی هم به حداقل لازم، بسنده کرده است و بدین طریق، دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست (یا دین و دنیا) قائل هستند.[5]
تلقی دکتر سروش از دخالت دین در عرصه های گوناگون نخست حداقلی و بعد بالعرض است؛ یعنی «خداوند اولاً و بالذات دین را برای کارهای این جهانی و سامان دادن به معیشت درمانده ما در این جهان فرو نفرستاده است. تعلیمات دینی علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده اند؛ یعنی برای تنظیم معیشت و سعادت اخروی هستند.»[6] درنتیجه تمام آموزه های دینی اولا و بالذات برای آباد ساختن آخرت ما بیان شده و هدف دیگری از جمله توصیه های بهداشتی ، روانی ، نیازهای اقتصادی ، فرهنگی و… ندارد. [7]
در مقابل گروهی از متالهان مسیحی، وحی را جانشین همه معارف بشری اعم از علوم تجربی ، اخلاقی و مابعدالطبیعی میدانستند و بر این باور بودند که خداوند هرآنچه نیاز بشر بوده است را در کتاب مقدس آورده است. این گروه که قلمرو حداکثری برای دین قائل شدند معتقدند که باید صرفا شریعت را آموخت و نیاز به فراگیری هیچ چیز دیگر حتی فلسفه نیست .[8]
در این بین دیدگاهی که در مقابل دیدگاه آخرت گرا [9]و دنیاگرا قرار دارد، دیدگاه جامع نگر است. دیدگاه جامع نگر در تفسیر جهتگیری دعوت انبیا بر این باور است که تعالیم پیامبران، همه شئون حیات بشر، اعم از زندگی دنیوی و اخروی را شامل است و پیامبر اسلام (ص) به دلیل خاتمیت، پیامی جامع و کامل برای بشر آورده است. تصویر غالب دانشمندان جامع نگر، از جامع و کامل بودن پیام رسول گرامی اسلام (ص) این است که خداوند نه حداقل، بلکه حداکثر آنچه را که مورد حاجت بشر است بر وی ارزانی داشته است، بنابراین دین اسلام به همه نیازهای آدمی پاسخگوست و هر کس با هر حاجتی به دین روی آورد، بی نصیب نخواهد بود.
برخی از متکلمان متأخر و متفکران معاصری همچون امام خمینی، علامه طباطبایی و… از کسانی اند که به دیدگاه جامع نگر قایل هستند.
استاد مطهری نیز از نظریه دین حدّاکثری دفاع کرده و از همگرایی و همسویی دین و دنیا سخن گفته و دیدگاهی جامع نگرانه در این باب اتخاذ کرده است.[10]
تا به امروز، تعداد کمی از نظریه های روان شناسی دین به خوبی بسط و توسعه یافته اند. بیشتر کار فروید و نیز برخی از نوشته های یونگ، فروم، مازلو، پرویسر (Pruyser, P.W) و آلپورت ماهیت نظری دارند. ظاهرا نویسندگان متأخّر، پیش از بسط نظریه های معاصر، منتظر رسیدن تحقیقات بیشتر هستند.
به عنوان یک مثال از مطالعات روان شناختی راجع به دین، توجه به موضوع «نوگرایی دینی»(34)می تواند مفید واقع شود. ویلیام جیمز، نوگرایی دینی را فرایندی می داند که می تواند به طور تدریجی یا دفعی صورت گیرد و طی آن یک «خود» دو پاره و آگاهانه خطاکار، فرومایه و اندوهگین، به دلیل تسلط پیشین فرد بر حقایق دینی، به صورت یکپارچه، و آگاهانه درستکار، عزیز، و خشنود درمی آید.
نویسنده بعدی، لئون سالزمن (Leon Salsman)، این نظریه را مطرح کرد که نوگرایی دینی می تواند برای بعضی از افراد «پیش رونده(35)و بالنده»(36)و برای برخی دیگر، «پس رونده و آسیب روانی» باشد. برخی از نویسندگان انواع مختلف نوگرایی دینی، علل متفاوت نوگرایی دینی (مانند فشار اجتماعی، واکنش در مقابل ترس، تمایل به پذیرفته شدن از سوی خدا و معتقدان، تمایل به رهایی از احساس گناه و نیز یافتن معنا برای زندگی خود) و نتایج مثبت و منفی نوگرایی دینی را توصیف کرده اند. توصیف بحث برانگیز ویلیام سارگانت (William Sargant)از فنون تشویق مذهبی (در کتاب نبرد به خاطر عقیده(37)) به مطالعات بعدی راجع به «بی برنامگی» و دیگر شیوه هایی منجر شد که مردم را به دست کشیدن از گروه های مذهبی و کنار گذاشتن عقاید دینی تشویق می کنند. تأثیرات نوگرایی دینی و نیز ارزیابی تفاوت های فردی در نحوه پذیرفتن، رد کردن و تحت تأثیر قرار گرفتن از سوی عوامل مذهبی، مورد مطالعه و بررسی قرار می گیرند.
«روان شناسی دین» مورد علاقه خالصانه روان شناسان و نیز ملحدان و لاادری یان می باشد. در حوزه ای که به تازگی مجددا مورد علاقه مجدّد قرار گرفته، پیش بینی گرایش آینده آن کار مشکلی است. موضوعاتی از قبیل تجربه دینی، نیازها و فروض تشکیل دهنده زیربنای باورها و رفتارهای دینی، تأثیر اجتماعی سازمان های اجتماعی، جنبش های دینی دارای گرایش سیاسی و مفاهیم دینی مربوط به مشاوره، احتمالاً مورد توجه قرار خواهند گرفت. به موازات بسط و توسعه این رشته، احتمالاً پژوهش های تجربی بیشتری جایگزین برخی از گرایش های کنونی به مشاهدات غیرحضوری خواهند گردید.
چرا برخی از مردم دارای اعتقادات عمیقا مذهبی هستند، در حالی که عده ای دیگر هیچ اعتقادی به خدا ندارند و هیچ گاه در مراسم مذهبی شرکت نمی کنند؟ چرا برخی از مردم پیرو کلیسای پرسبیتری (Presbyterian) هستند، در حالی که برخی دیگر، پیرو کلیسای اسقفی(3)، پنتکاستل Pentecostal))، کاتولیک، یا بودایی می باشند؟ به چه دلیل، بعضی از معتقدان دارای تجارب هیجانی مذهبی سطح بالایی اند، در حالی که برخی دیگر مذهب را به عنوان یک «عادت ملال آور» تلقّی می کنند؟ چرا عده ای از مردم با کمک گرفتن از عقاید مذهبی شان تسلّی می یابند و مورد حمایت قرار می گیرند، در حالی که عده ای دیگر در احساس گناه و خود سرزنشگری(4)شدید فرو رفته اند؟ مذهب چه نقشی در سلامت روان، روان درمانگری، پالایش ارزش ها(5)و رفتار افراد ایفا می کند؟
این ها برخی از موضوعات جالب برای روان شناسانی هستند که درباره مذهب مطالعه می کنند. با آن که بسیاری تلاش کرده اند «روان شناسی دین»(6)را تعریف کنند، اما شاید تعریف روبرت اچ. تاولس (Robert H. Thouless)، استاد دانشگاه کمبریج، بهتر از بقیه تعاریف ارائه شده باشد. او در کتاب مقدّمه ای بر روان شناسی دین(7)می نویسد: «مطالعه روان شناختی مذهب در جست وجوی آن است که با به کار بردن اصول روان شناختی به دست آمده از مطالعه رفتار غیرمرتبط با مذهب، رفتار مذهبی را بشناسد.» در این رشته، روش های روان شناختی نه تنها به منظور مطالعه رفتار مذهبی، بلکه همچنین برای مطالعه نگرش ها، ارزش ها و تجارب افرادی که به وجود و تأثیر خدا یا دیگر نیروهای معنوی معتقدند، مورد استفاده قرار می گیرد. هرچند روان شناسی دین در بعضی مواقع، پدیده های فراروان شناختی(8)را مورد بررسی قرار می دهد، با این حال، روان شناسی دین بیشتر بر اَشکال سنّتی تر تجربه دینی، مانند دعا، روی آوردن به دین، تجارب عرفانی، عبادت و شرکت در انجمن ها و مراسم مذهبی، تأکید می کند. روان شناسی دین، همچنین موضوعات مشاوره ای را مورد بررسی قرار می دهد، اما بیشتر با درک و فهم رفتار یا تجربه مذهبی سر و کار دارد و به ندرت به مشاوره مذهبی و دیگر رویاوردهای مذهبی به درمانگری می پردازد.
از لحاظ تاریخی، روان شناسی دین در اوایل این قرن (قرن بیستم) با شور و اشتیاق فراوان آغاز گردید و در طول پنجاه سال پس از تولد رفتارگرایی، تقریبا خاموش گردید، و اخیرا به عنوان یک رشته پژوهشی موجّه و قابل احترام برای روان شناسان، مجددا ظهور کرده است. بخش 36 انجمن روان شناسی امریکا(9)یک گروه جالب توجه برای «روان شناسانی است که به موضوعات دینی علاقه مند می باشند.» در کمتر از ده سال، این بخش به سرعت رشد و توسعه یافته است، به گونه ای که تعداد روزافزونی از روان شناسان توجه خود را به شناخت رفتار و تفکر مذهبی معطوف کرده اند.
هرچند فروید دین را یک «توهّم»،(10) «روان آزردگی جهانی»(11)و «مخدّر»(12)توصیف می کند که امید دارد انسان ها بر آن غلبه کنند (آینده یک توهّم)، با این وجود، وی علاقه شدیدی به رفتار مذهبی داشت و مقالات متعدد و سه کتاب مهم درباره این موضوع نگاشته است. در اوایل ظهور جنبش «روان تحلیل گری»،(13)یونگ (Jung, C.G)، آدلر (Adler, A)و دیگران، به مطالعه مذهب، اغلب از یک چشم انداز کمتر انتقادی و بیشتر تأکیدکننده ارزش روان شناختی عقاید کلامی ادامه دادند.
در ایالات متحده امریکا، مطالعه مذهب، یک شاخه مهم از روان شناسی عمومی اولیه شمرده می شد. برای مثال، جی استنلی هال (G. Stanly Hall)، یک مربّی برجسته، سردمدار روان شناسی کودک و اولین رئیس «انجمن روان شناسی امریکا» می باشد. او با هوشیاری، روش های علمی را برای مطالعه دین به کار برد، مجله روان شناسی مذهبی(14)را پایه گذاری کرد، و در سال 1917 کتابی تحت عنوان عیسی مسیح در پرتو روان شناسی(15)منتشر نمود. کار مشهورتر و بسیار مؤثرتر، سخنرانی های ویلیام جیمز (William James) در گیفورد (Gifford) است. این مجموعه سخنرانی در سال 1902 در قالب کتابی تحت عنوان گونه های تجربه مذهبی چاپ و منتشر شد. کتاب جیمز احتمالاً تنها بررسی روان شناختی سنّتی مذهب می باشد.
با ظهور رفتارگرایی، روان شناسی دین، به عنوان یک حوزه تحقیق برای روان شناسان، به سرعت افول کرد. رفتارگرایی با منطق ساده و جذّاب خود، روان شناسی را از مطالعه موضوعات پیچیده ای مانند تأثیر عقاید، رشد و تحوّل معیارهای اخلاقی و دلایل درگیر شدن افراد در رفتار مذهبی، منحرف نمود. تنها تعداد اندکی از نویسندگان روان شناسی (از جمله آلپورت “Allport, G.W”، آش “Asch”، مورر“Mowrer”، میل “Meehl”، مازلو “Maslow,A”، فروم“Fromm,E”، منینگر “Menninger”) کتاب ها یا مقاله هایی درباره رفتار مذهبی نگاشتند. این امر این رشته را تا نو پدیدآیی اخیر آن به عنوان یک رشته فرعی مهم روان شناسی زنده نگه داشت.
هر تلاشی برای تقسیم روان شناسی دین به حوزه های کوچک تر مورد علاقه، بدون تردید، کاری سلیقه ای است. با این وجود، ما می توانیم نتیجه بگیریم که روان شناسانی که در این رشته فعالیت می کنند به موضوعات گوناگونی می پردازند؛ از قبیل روش شناسی،(16)خاستگاه های روان شناختی دین، رشد و تحوّل مذهبی، تجربه دینی، پویایی های رفتار مذهبی، دین و رفتار اجتماعی، تلاش هایی که برای ادغام روان شناسی والهیّات با یکدیگر انجام می گیرند، و نظریه های روان شناختی دین.
برخی صاحب نظران، با تمسک به دلایلی، عرفان اسلامی را در بخشی از آموزه های معرفتی، شیوه های سلوکی، روش فهم متن دینی و حتی در خاستگاه همسو با دین اسلام نمی دانند. اما عارفان در مباحث معرفتی هم اصل شهود – به عنوان روش عرفان – را مورد تأیید دین می دانند و هم آموزه های معرفتی خود – همچون توحید، انسان کامل و معاد – را موافق با شریعت اسلام می یابند. و در بُعد عملی از یک سو جایگاه اصل سلوک در دین را تثبیت می کنند و از سوی دیگر، معیار شیوه سلوکی را نیز عدم مخالفت با شریعت معرفی می کنند. و در روش فهم متن دینی، مبتنی بر ذومراتب بودن متن وحیانی قرآن، فهم معانی باطنی قرآن را بدون توجه به ظاهر امکان پذیر نمی دانند. و در بحث خاستگاه صرف شباهت برخی آموزه ها و شیوه های عملی عرفان اسلامی با مکاتب دیگر را دلیل عدم اصالت عرفان اسلامی نمی شمارند.
جوانان، سرمایه های عظیم یک جامعه، آینده سازان نظام و افتخار آفرین مردم اند. جامعه شناسان معتقدند جامعه ای سالم است که جوانانی سالم داشته باشد. یکی از راه های مهم تربیت سالم، آشنایی جوانان با آموزه های دینی و بایدها و نبایدهاست. بایدها و نبایدهای دین به مثابه نسخه دکتر است که انسان را از بیماری ها نجات می دهد و نتیجه آن، ایجاد جامعه ای قانون مند، متمدن و سالم است. اگر در برخی روایات از پیامبر(ص) به طبیب یاد شده، درست بدین معناست، زیرا حضرت با نسخه دین، بیماری های روحی را درمان می کند و مردم را به دین مداری فرا می خواند. از این رو بایسته است همه مردم به ویژه جوانان با دین بیش تر آشنا شوند. زندگی بدون ایمان و دین، رنج آور است. البته همه مردم به طور فطری، دین گرا هستند، ولی این امر در اثر برخی عوامل، کم رنگ و گاهی در برخی موارد فراموش می گردد. در این میان آشنایی جوانان با دین اهمیت بیش تری دارد، زیرا فتح قله های موفقیت و طی مسیر پر فراز و نشیب زندگی، با دین گرایی امکان پذیر است.
انسان در طول تاریخ پرماجرای تکامل خود در کره زمین، توانسته است با یاری علم و فلسفه تا حد زیاد از هستی خود و جهان رازگشایی کند. انسان دیگر آن موجودی که از طبیعت میترسید نیست. ادیان با قدمتی کمابیش چهارهزار ساله در طول این تاریخ همراه انسان بودهاند و به شیوه خود انسان ترسخورده را پناه داده و باید و نبایدهای زیستن در این جهان را برایش وضع کردهاند.
اما آیا نهاد دین، هنوز و برای انسان امروز هم کارآیی دارد؟ انسان عصر علم و تکنولوژی که برای پدیدههای طبیعی دلایل علمیِ قابل ابطال یا اثبات دارد چه نیازی به دین خواهد داشت؟ در جهانی که در آتش تعصبها میسوزد، دین که جنگها و تعصبات هم در تمام طول تاریخاش جریان داشته، در حال ایفای چه نقشی است؟ در یک جمله آیا دین هنوز به درد زندگی ما میخورد؟
این هفته در تابو میزبان دو پژوهشگر فلسفه و دین هستیم؛ سروش دباغ و زهیر باقری نوعپرست و درباره همین موضوع بحث میکنیم.
اگر به سیر تحول و تطور دین در تاریخ نگاه کنیم میبینیم که دین به نوعی با رازگشایی و پاسخ به پرسشهای بشر درباره خودش و جهان همراه بوده. پرسش اینجاست که حالا امروزدر جهانی که علم تا حد زیادی از آن رازگشایی کرده، انسان دیگر چه نیازی به دین دارد؟ دین در این جهان به چه کار میآید؟
سروش دباغ: عرض میشود که پرسش شما در باب این که آیا دین در جهان معاضر به کار میآید یا نه را چند جور میشود صورتبندی کرد. یک وقت هست که همانطور که اشاره کردید و پارهای از جامعهشناسان مثل وبِر اشاره کردهاند دنیا دنیای رازگشایی شده است و بر خلاف گذشته از در و دیوار جهان خدا و معنویت نمیبارد و ما با جهانی مواجه هستیم که علم و تکنولوژی چهره دیگری از آن را به ما نشان دادهاند. این درست است. ما اگر فیالمثل از زمان رنسانس به این طرف را در نظز بگیریم با ظهور علم و فلسفه جدید، تصویر دیگری از جهان به ما نشان داده شده است.
در عین حال به این پرسشی که شما طرح کردید میشود دستکم دو جور پاسخ داد. یک وقت هست که از منظر روانشناختی شما مسئله را بررسی میکنید که آیا به رغم این که دنیا راززدایی شده، دین به برخی از نیازهای انسان در روزگار کنونی همچنان پاسخ میدهد؟ میتواند احیاناً موجب کاهش درد و رنج او بشود؟ یک پرسش دیگر هم این است که با حملات و پرسشهایی که کسانی مانند فروید یا داروین یا مارکس یا فوئرباخ در جهان جدید پیش روی دیانت گذاشتهاند؛ آیا دین دیگر ارزش معرفتی دارد و دلی را میرباید یا نه؟
به نظرم پاسخ پرسش اول مثبت است. به این معنا که بهرغم پیشروی که دریای علم و تکنولوژی و فلسفه کرده است میشود همچنان افرادی را سراغ گرفت که در همین دنیای راززدایی شده همچنان جهان آنها رازآلود است و دین همچنان برای آنها یک منبع معنابخش است. یک نگاه فونکسیونولیستی (کارکردگرایانه) به ما میگوید که دین در جهان جدید همچنان فانکشن دارد. ظاهراً افراد متعددی هستند، متعلق به فرهنگها و جوامع گوناگون که در دل همین جهان راززداییشده قرن بیست و یکم از دیانت به عنوان مخزنی برای معنابخشی به زندگیشان استفاده میکنند. در خاورمیانه به نحوی، در اروپا به نحوی و در آمریکا به نحوی. البته تعداد افرادی هم که خداناباوراند کم نیستند. اما این گونه نیست که دیانت از فانکشن معنابخشی به زندگی و کاستن از درد و رنجهای روحی آدمیان عاجز شده باشد.
در مورد پرسش دوم هم معطوف به این است که شما از که بپرسید. ببینید در همین دوران کنونی باز هم من تصورم این است که باز هم چه در میان فیلسوفان، چه در میان جامعهشناسان کسانی در حوزه علوم تجربی کار میکنند میشود افرادی را سراغ کنید که قائلاند به این که از ساحت قدسی میشود دفاع کرد و روایت معقولی از آن به دست داد.
به همین خاطر من فکر میکنم که تصویر جامعالاطراف به ما میگوید که بهرغم این که تعداد دینداران در جهان جدید کمتر شده است و با تعابیر یا ایدههایی که امثال داروین و فروید و مارکس درانداختهاند میشود میشود دید که دینداران به تعداد معتنابهی کم شدهاند اما لازمه این سخن این نیست که در سطح بحثهای فلسفی، جامعهشناختی و عالمانه در مورد دین، بهکلی صحنه خالی شده باشد و ما دیگر نتوانیم از دیندارانی که حالا چه قائل به ادیان ابراهیمیاند (اسلام و مسیحیت و یهودیت) و چه قائل به ادیان شرقیاند سراغ بگیریم.
خب آقای دباغ معتقداند که دین همچنان در جهان امروز هم کارایی دارد. آقای باقری نوعپرست! شما پاسخی به این پرسش خواهید داد؟
زهیر باقری نوعپرست: هنگامی که از پیشرفت علمی صحبت میکنیم منظورمان عمدتاً علوم طبیعی است و علوم طبیعی هم ما را در فهم جهان طبیعی یاری کرده. ما در واقع در مقایسه با دیندارانی که چندین سده پیش زندگی میکردند فهم بسیار دقیقتر و بهتری نسبت به جهان طبیعیمان داریم.
بخشهایی از ادیان هستند که ادعاهایی در مورد جهان طبیعی مطرح کردهاند. مثلاً این ادعا که خورشید به دور زمین میچرخد یا این که تنوع گونههای جانوری محصول خلقت مستقیم و جداگانه خداست. اینها زیر سؤال رفته است. بعضی از دینداران دین خودشان را با این پیشرفتهای علمی همخوان کردهاند و بعضی از دینداران همچنان مقاومتهایی دارند. ولی آنچه برای دینداران اهمیت ویژه دارد در وهله اول جهان طبیعی و فرض کنید ستارهها و سیارهها و مکانیزمهای بیولوژیک نیست.
دین برای پرسشهای بنیادین و بسیار پیچیده هستیشناختی که برای ما ممکن است اضطرابآور و دلهرهآور هم باشند پاسخهای بسیار ساده و قابل فهم ارائه میکند. مثلاً این که از کجا میآییم، به کجا خواهیم رفت، برای چه در این جهان هستیم و در این جهان چه کار باید بکنیم؟ عقل و علم در واقع با ظرافت و عمق بیشتری این پرسشها را به ما نشان میدهد البته اما این عمق و ظرافت نمیتواند خیلیها را آرام کند و دین این نقش را میتواند برایشان بازی کند.
زمانی بود که انسانها باور داشتند که جهان خیلی کوچک است، کره زمین مرکز هستی است و جهان درواقع آفریده شده که انسان در آن آزموده شود. خب این تصویر بهشدت مناقشهبرانگیز است. ما الآن میدانیم که جهان خیلی بزرگتر و قدیمیتر از آن است که تصور میشده و به نظر معقول نمیآید که جهانی به این عظمت خلق شده باشد تا در یک سیاره کوچکی در یک منظومه شمسی که خودش هم چیز کوچکی است یک انسانی به وجود بیاید و بعد هم آزموده شود. خب این تصویر خیلی ساده است و یک نوع اهمیت هستیشناختی برای انسان جعل میکند. من فکر میکنم در دوران ما این تصویر معنابخش دینی توسط علم به شکل بسیار جدی به چالش کشیده شده.
در فلسفه این قطعیت [که در دین وجود دارد] وجود ندارد. در علم هم همین طور. در علم هم نظریههای رقیب همیشه وجود داشتهاند و این طوری نیست که مثلاً ما بخواهیم فکر کنیم که شخصیتی آنجا وجود دارد و به همه ما میگوید که مثلا ما باید چه کار کنیم و یک منبع و مرجع بیچون و چرا و ایمانی محسوب میشود.
گذشته از اینها من مایلم بگویم که حالا واقعاً دین هم برخلاف آنچه ممکن است تصور شود یک پدیده است که همچنان ابعاد بسیار ناشناختهای دارد. علت و دلیل شکلگیریاش و از اینها مهمتر سختجانیاش که چهطور در زندگی انسانها این قدر دوام میآورد؛ اینها پرسشهایی است که ما پاسخ قانعکنندهای هنوز برایش نداریم. این سوال کلی هم که آیا اصلاً ما ذات دیندار داریم یا نداریم؛ پرسش بسیار پیچیدهای است که من گمان نمیکنم برایش پاسخی وجود داشته باشد ولی صرف این که یک چیزی در ذات ما وجود داشته باشد دلیل بر درستی آن نیست. کمااینکه مثلاً از ویژگیهایی که تا به حال همه جوامع بشری داشتهاند مردسالاری بوده است اما کسی نمیتواند از این نتیجه بگیرد که پس مردسالاری نیاز بشر است.
آقای دباغ! آقای باقری نوع پرست در استدلالهاشان از سختجانی دین گفتند و از این که دین با وجود همه حملاتی که از سوی علم و فلسفه به آن شده و همه تحولات تاریخ بشر همچنان وجود دارد. کسانی میگویند در فلسفه و علم مثلا همواره ما با تردید و امر ابطالپذیر روبهرو هستیم اما دین قاطعانه و حتی با تحکم و البته به زبان ساده تعیین تکلیف میکند و چون امر بیتردید است، آن هراس از بشر را از اینکه نداند در این جهان چه کند تسکین میدهد. آیا این از جمله دلایل سختجانی دین میتواند باشد؟
دباغ: من فکر نمیکنم این تبیینی که گفتید تبیین تمامقد یا به اصطلاح جامعالاطرافی باشد به این معنا که برای عدهای البته که دنیا خیلی شسته و رفته است و مشخص است از کجا آمدهایم، به کجا میتوانیم برویم و باید برویم. اینها را میشود دینداران متعارف نامید. اما از این طیف که شما درگذرید و به سبک دیگری از دینداری پا بنهید، در میان عارفان و انسانهای معنوی دیندار و متکلمان و فیلسوفان میشود با دغدغهها و تلاطمهای وجود مواجه شد که از این حیث نظیرش را ما ممکن است حتی در میان غیردینداران ببینیم. یعنی جهان پارهای از دینداران هم بسیار بسیار فراخ است و آن ساحل امنی که به آن اشاره کردید خب در میان پارهای از دینداران این گونه نیست. جهانشان فراخ است. درکشان از مبدأ عالم با درک کثیری از دینداران متعارف متفاوت است.
در باب قصه به تعبیر شما «سختجانی» دین که حالا من این تعبیر را به کار نمیبرم – شبیه این را ویل دورانت هم گفته بود که دین صد جان دارد- یکی از کارهای مهمی که دین میکند نوعی آشتی کیهانی دادن است. یعنی شما به زندگیات به دینداری معنا میبخشی. نوعی سازگاری و آشتی کیهانی و خود را در این دنیا بیپناه نیافتن. یکی از مفاهیم مهم فلسفه ارسطو عبارت است از تلئوس که در فارسی به آن غایت و هدف میگوییم. یعنی نگاه غایتانگارانه که برای هستی غایتی متصور است یا بگوییم هستی را ایستاده بر پای خود و کور و کر و خودرو نمیداند و انسان را بیپناه و یله و رها پرتاب نمیکند.
یک نکته دیگر هم که میخواستم بگویم این است که خب حالا از علم و فلسفه بگذریم. حس همبستگی ملی است و یک معنابخشی به زندگی است و از جنس فلسفه و علم هم نیست اما ظاهرا این نقدار کفایت نمیکند. در جای خودش خیلی امر نیکویی است اما اگر بنا بود در عالم انسانی با همینها بار ما بار بشود دیگرمردم به سراغ دیانت نمیآمدند.
آقای باقری نوعپرست ما داریم درباره این بحث میکنیم که آیا هنوز دین به درد آدمیزاد میخورد یا نه و در چنین بحثی نمیشود پای جمله معروف مارکس که «دین افیون تودههاست» به میان نیاید. در این مورد چه نکتهای میتوانید به بحث ما اضافه کنید؟
باقری نوعپرست: من ابتدا مایلم چند نکته را بگویم. اول این که دیگر مهمان برنامه اشاره کردند که همه دیندارها به یک شکل نیستند و کثرتی بینشان وجود دارد و این درست است منتها ببینید اگر قرار باشد دین یکی از وجوه مشخصهاش آن ایمان و قطعیتی که ما در ادیان سراغ داریم نباشد، یعنی اگر قرار باشد که دین هم مثل فلسفه به شکگرایی و مثل علم به عدم قطعیت بیانجامد اینجا دیگر یک مقدار فهم تمایز میان دین و دیگر پدیدهها سخت میشود و نکته دیگر این که ببینید ما بین دوراهی قرار نداریم که مثلاً یا فکر کنیم که طبیعت غایتی دارد یا این که کور و کر است. نه ما میتوانیم نسبت به طبیعت و این حجم بزرگ از شگفتی که در آن وجود دارد حیرت کنیم، میتواند حس زیباییشناختی ما را تحریک کند و غیره. یعنی این نگاه افسرده که جهان کور و کر است و ما باید به پوچی برسیم، ذاتیِ پذیرفتنِ غایتمند نبودن جهان نیست.
در مورد ملیت هم که فرمودند خب بله درست است ملیت هم یک نوع حس تعلق میدهد منتها ایرانی بودن من به جهانبینی خاصی وصل نیست که مثلا پیشرفت علمی بخواهد آن جهانبینی را به چالش بکشد و از آن طریق ملیت من بخواهد به چالش کشیده شود و من دچار بحران معنا بشوم.
در مورد این که دین افیون تودههاست یا نه؛ اگر بخواهیم بگوییم که دین مختص طبقه سرکوبشده است و مثلاً طبقه سرکوبگری در جامعه وجود دارد که از باورهای دینی استفاده میکند؛ اینجا ما صرفا با یک نوع از درواقع رابطه دینی مواجهایم. این وجود دارد منتها این تنها نوعاش نیست. چون ما در مواردی هم که داشتهایم که مثلاً دین باعث رهایی سیاسی شده، یک مثال معروفش مارتین لوترکینگ است. این است که تعابیر کلی مثل این که «دین افیون تودههاست» یا این که «دین رستگاری بشر» است به نظرم تعابیر دقیقی نیستند.
نکتهای هم در صحبتهای آقای دباغ بود درباره آشتی کیهانی. اینجا هم شاید بد نباشد شما توضیحی بدهید. این آشتی کیهانی که عبارت خیلی عظیمی است بر پایه باورهای دینی درباره جهان و خلقت و اینها که همه را هم علم رد کرده اساسا چهطور آشتیای میتواند باشد؟ آشتی بر چه اساس؟
باقری نوعپرست: یک مسئله این است که ما چه فکتهایی داریم در مورد جهان. خب با آنچه که علم مدرن دارد به ما میگوید جهان خیلی پیچیده است، خیلی پیچیدهتر از آن فهمی که در زمان مطرح شدنِ ادیان غالب جهان وجود داشته. چالشی که اینجا دیندار با آن مواجه است این است که اگر تصویری که دین دارد از هستی و جایگاه انسان به ما میدهد، بر فکت استوار است، خب میشود آن آشتی کیهانیاش را جدی گرفت. اگر نیست باید بیاید توضیح بدهد که این آشتی بر چه اساس و چه مکانیسمی استوار است.
آقای دباغ در ادامه بحث حالا اگر پاسخی دارید بفرمایید و بد نیست نگاهی هم بکنیم به رابطه اخلاق و دین. بسیاری بر این باورند که زندگی اخلاقی یعنی زندگی دینی و این ادامه منطقیاش هم این است که خب پس زندگی بدون دین میشود زندگی غیراخلاقی. نگاهی که مخالفان زیادی هم دارد. نظر شما چیست؟
دباغ: وقتی که ما از نسبتمان و از احساس آشتی کردن در دل جهان سخن میگوییم خب البته که این تصویر با تصویر خدای متعارف یا درک و تلقی جمهور دینداران از امر متعالی میتواند فاصله داشته باشد و همه اینها در ارد.گاه دینداران باشند یعنی درک عارف و فیلسوفی مثل سهروردی یا مولانا یا عطار نیشابوری از امر متعالی فرسنگها با دینداران متعارف فاصله دارد. اما همچنان قائل به آشتی کیهانی هستند. درکشان از خدا نه یک پادشاهی است که بالای ابرها نشسته و موجود متعین و محدودی است، بلکه از بیکرانگی و بیرنگی و بیتعینی او احساس حسرت میکنند.
یک وقت هست کسی با علم و فلسفه جدید بیگانه است و از ساحل امنِ دیانت سخن میگوید؛ مثلاً من مادربزرگ مرحوم خودم را مثال میزنم که خب با فلسفه و علم جدید هم هیچ آشنایی نداشت اما آن امنیتی که من و شما ممکن است تصور کنیم و زیستن در ساحل امن را من در ایشان میدیدم. اما میخواهم بگویم که در عین حال معنیاش این نیست که اگر کسی با فلسفه و علم جدید آشنا باشد به هیچ معنایی نمیتواند از ساحل امن سخن بگوید. میتوانیم عارفی مثل مولانا را در نظر بگیریم یا در جهان جدید فیلسوف و متکلمی مثل جان هیک که خب تا وقتی که زنده بود من توفیق حشر و نشر با ایشان را فراوان داشتم، میدیدم که یک متأله و فیلسوف طراز اولی که کلیسا هم او را طرد کرده و با دین متعارف مسیحی هم فاصله دارد، اما آن امنیت و آرامش و آشتی کیهانی را دروناش میتوان سراغ گرفت.
راجع به دین و اخلاق که گفتید، ببینید داوری من این است که اخلاق مستقل از دین است، یعنی که کسی بگوید راستگویی خوب است فارغ از این که خدا و پیامبر گفته باشد یا نگفته باشد. اخلاق سکولار بر این بنا شده است. البته به تعبیر آقای عبدالکریم سروش در میان دینداران معیشتاندیش اخلاق مستظهر به پشتیبانی دیانت است یعنی کارهای اخلاقی از ایشان صادر میشود چون دیانت گفته است و منشا کنش اخلاقی از نظر آنها دیانت است یعنی چون خدا گفته راست بگو راست میگوید اگر خداوند نگفته بود یا او تعلق دینی نداشت، شاید بهراحتی این کنشهای اخلاقی از او صادر نمیشد. در میان جمهور دینداران معیشتاندیش با انگیزههای دینی کار اخلاقی میکنند اما آیا این مانع از این میشود که کسانی در باب اخلاق به نحو مستقل از دین هم بیاندیشند؟ نه مانع نمیشود.
درباره اخلاق و دین شما آقای نوعپرست نکتهای هست که بخواهید اضافه کنید؟
باقری نوعپرست: سقراط به ما آموخت که اخلاق مستقل از دین است. او میگوید که اگر بگوییم عملی خوب است چون خدا آن را دوست دارد حرف جدیدی نزدهایم، سخن خود را تکرار کردهایم چون گفتهایم خدا آنچه دوست دارد را دوست دارد. پاسخ که ما باید بدهیم این است که چرا یک عمل خوب است. ادیانی که ما داریم از آنها صحبت میکنیم نهایتاً چهارهزار سال قدمت دارند ولی انسانها پیش از این ادیان هم اخلاق داشتهاند. اخلاق به معنی هنجارهایی که ما رفتارهامان را با آنها تنظیم میکنیم. گذشته از این حتی خود ادیان هم وقتی که میخواهند با انسانها صحبت کنند و آنها را به دین دعوت کنند بر اخلاقیات مشترکی که بین انسانها وجود دارد تأکید میکنند و این هم دوباره نشان میدهد که اخلاق مقدم بر دین است.
و نکته آخر هم این که یک سری از احکام و تفسیرهای دینی را وقتی شما به دینداران ارائه میکنید میگویند اینها قابل قبول نیست یا اینها با دین همخوان نیست، صرفا به این دلیل که اینها با اخلاق همخوان نیست. یعنی مثلا شما بگویید که یک کسی را بکشیم چون این از نظر دینی صحیح است، در اینجا اخلاق است که مانع میشود. یعنی شخص بدون این که بداند فقه یا احکام فقهی چیست درواقع با این مخالفت میکند.
آقای دباغ در دقایق پایانی برنامه هستیم. بد نیست خیلی کوتاه به رابطه تعصب و ادیان هم بپردازیم در پایان بحث. به هر حال در طول تاریخ ادیان سرچشمه بسیاری از تعصبات و جنگها و حتی کشتارها شدهاند. در جهانی که میکوشد از تعصبها رها شود، دین چه نقشی بازی میکند؟
دباغ: معنابخشی به زندگی بهرغم دستاوردهای علم و فلسفه اعم از علوم تجربی و علوم انسانی از مواریث نیکوی ادیان است که به نظر میرسد همچنان در جهان کنونی باید به آن بها داد. در عین حال پالایش و بازخوانی انتقادی دینداری که به رواداری باور ندارد، به مثابه آفتهایی است که پای درخت دیانت در درازنای تاریخ شکل گرفته.
در عین حال در نظر داشته باشید که این فقط دینداری نیست در درازنای تاریخ که تعصب با آن عجین شده و آثار و نتایج سوئی به بار آورده است. شما همین یک فقره دو جنگ جهان اول و دوم را در قرن بیستم ببینید. فاشیسم و نازیسمی که هیچ منشأ دینی هم نداشت پنجاه میلیون انسان را کُشت. قصه تعصبات ظاهراً تنها به دیانت اختصاص ندارد و در عالم انسانی، تعصبات از انگیزههای و پیشینههای متفاوتی برمیخیزد و این بر همه ماست که در عرصههای مختلف چارهاندیشی کنیم. چه بنیادگرایی دینی که با تعصبات عجین گشته و چه دینستیزی که آن هم یک جور تعصب غیردینی است، هر دو آفت است. توجه نکردن به این که در روزگار کنونی به هر حال دین وجود و فانکشن (کارکرد) دارد نوعی رهزنی است.
آقای باقری نوعپرست جمعبندی شما را میشنویم.
باقری نوعپرست: معنای کیهانی تنها نوع معناداری نیست که ما انسانها با آن مواجهایم. نیازی نیست من بدانم که جهان برای چه به وجود آمده تا مثلا از محبت کردن به کسی که دوستاش دارم لذت ببرم یا به قولی که به دوستم دادهام پایبند باشم یا در کنار دیگر افراد با بیعدالتی مبارزه کنم یا حتی مثلاً به یک سگ گرسنه و بیپناه غذا بدهم. این گونه انگیزهها و ارزشها و اهداف که در زندگی ما انسانها وجود دارند مستقل از این که جهان چیست و چهگونه به وجود آمده و هدفاش چیست میتوانند زندگی ما را معنادار کنند.
همین انسان بودن و داشتن طبیعت انسانی برای یافتن معنا در زندگی کفایت میکند اما برای افرادی که در جوامع دینی زندگی میکنند، فرض کنید که دیگر نمیخواهند دین داشته باشند. در این حالت این افراد باید بدانند که دین نداشتن یک خلأ در زندگیشان ایجاد میکنند که این خلأ را باید با یک چیزی پر کنند. بعضی از انواع فلسفه میتواند جایگزینهای مناسبی برای افرادی باشند که دین را رها میکنند. مثلا اپیکوریسم یا رواقیگری از جمله این فلسفههاست که میتواند به افراد در بُعد عملی زندگیشان کمک کند.
ببینید دین صرفاً یک پدیده در میان انبوه پدیدههایی است که در زندگی اجتماعی ما رواج دارد. به این پرسش که آیا زندگی ما بدون دین بهتر یا بدتر خواهد شد تنها در صورتی میتوانیم جواب بدهیم که تمام عوامل دیگر را ثابت در نظر بگیریم اما تصور یا باور من این است که بدون جهل و خرافه جامعه بهتری خواهیم داشت و تا جایی هم که دین در ترویج جهل و خرافه نقش داشته باشد طبعاً میتواند تأثیر منفی بگذارد.
کلمه دین یک معنای گسترده ای دارد و در واقع گاهی در مصطلحات مختلف به معانی مختلفی به کار رفته است، گاهی به مطلق باور دین گفته شده است، بنابراین هر انسانی که یک باوری دارد یک دینی دارد، اما آن که ما به آن می گوییم دین یک معنای محدودتر از این است؛ یعنی ما به هر باوری دین نمی گوییم گاهی اوقات به هر باوری که در واقع یک نوع اعتقاد به ماورا در آن وجود دارد یک اعتقاد فراتر از آن چه که در دیدگاه فیزیکی ما هست دین اطلاق شده است وقتی ما می گوییم مقصودمان از دین یک باوری است که مصدر و منشأ آن باور الاهی است حالا اگر با این تلقّی دین را در نظر بگیریم دین یک مجموعه ای است از باورها، از دستورات، از هنجارهایی که این مجموعه باورها ، دستورها و هنجارها در واقع یک زندگی خاص را سامان می دهد که ما از آن به، زندگی دین دارانه تعبیر می کنیم.
پاسخ تفصیلی
کلمه دینیک معنای گسترده ای دارد و در واقع گاهی در مصطلحات مختلف به معانی مختلفی به کار رفته است، گاهی به مطلق باور دین گفته شده است، بنابراین هر انسانی که یک باوری دارد یک دینی دارد، اما آن که ما به آن می گوییم دین یک معنای محدودتر از این است؛ یعنی ما به هر باوری دین نمی گوییم گاهی اوقات به هر باوری که در واقع یک نوع اعتقاد به ماورا در آن وجود دارد یک اعتقاد فراتر از آن چه که در دیدگاه فیزیکی ما هست دین اطلاق شده است که دین شناسان در این اصطلاح معمولاً کلمه دین را به کار می برند دین در واقع هم شامل ادیان حق و ادیان الاهی می شود و هم شامل ادیان باطلی که بافته و ساخته ذهن بشری بودند و هیچ منشأ خدایی ندارند، امّا ما معمولاً دین را در این محدوده وسیع کلمه به کار نمی بریم وقتی ما می گوییم دین مقصودمان یک باوری است که مصدر و منشأ آن باور الاهی است و از یک جای دیگری آن باور آمده است. حالا اگر با این تلقّی دین را در نظر بگیریم دین یک مجموعه ای است از باورها، از دستورات، از هنجارهایی که این مجموعه باورها، دستورها و هنجارها در واقع یک زندگی خاص را سامان می دهد که ما از آن به، زندگی دین دارانه تعبیر می کنیم.
دین داری در واقع این است که شما به آن امور که باور دارید در رفتار شما ظهور و بروز پیدا می کند در واقع ما نسبت به چیزی باور داریم که در عمل ظهور پیدا می کند و اگر چیزی در عمل ما ظهور پیدا نکرد این معلوم است که هنوز به باور ما نرسیده است وقتی که به باور ما برسد در عمل ما آشکار می شود عرفا یک مثالی می زنند و می گویند: همه آدم ها می دانند که مرده نمی تواند حرکت کند نمی تواند به کسی صدمه زند، اما در عین حال مثلاً وقتی شب تنها در یک خانه ای باشد که یک مرده کسی که تازه از دنیا رفته است در آن جا باشد می ترسند. این ترس نشان می دهد که باور ندارند که مرده نمی تواند حرکت کند باور ندارند که مرده نمی تواند به کسی صدمه بزند می ترسند که مبادا این حرکتی بکند و صدمه ای بزند و حالا باور به آن چیزی است که در واقع در عمل خودش را نشان می دهد.
یک بخشی از دین، دستوراتی دارد که انسان دین دار ملتزم به آن دستورات است و به آن عمل می کند.
یک بخشی از دین هم در واقع یک مجموعه از ارزش ها و هنجارها است که زندگی بر اساس ارزش ها و هنجارها شکل برتری پیدا می کند ممکن است دستور در دین هم نباشد؛ یعنی الزامی در دین نسبت به آن نیامده باشد، اما به عنوان یک هنجار مطرح شده است که حالا ما گاهی از آن تعبیر می کنیم به مفاهیم اخلاقی که اگر شما آن را داشته باشید در واقع زندگی بهتری یا زندگی نزدیک تر به ارزش ها و آرمان های دینی را خواهید داشت حالا اگر از آن معنا ما دین را در نظر بگیریم الان در بین ادیان آن دینی که برای ما مطرح است آن دینی است که مصدر الاهی دارد؛ یعنی یک حقیقتی است که خداوند تبارک و تعالی آن حقیقت را برای بشر لازم می دیده و در نتیجه از طریق پیامبران خودش کسانی که در واقع پیام او را قرار است به ما برسانند آن دین را به ما رسانده است ابلاغ کرده است.
برای واژه دین ( Religion) در معاجم و کتب لغت معانی بسیاری ذکر شده است مانند : ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت و سرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری ، دیننام آن چیزی است که انسان به آن اعتقاد دارد، و نام چیزی است که آدمی از رهگذر آن به تعبد می پردازد …
بیوک علیزاده یکی از اساتید دانشگاه امام صادق می نویسد: واژه دین در لغتبه معانى گوناگونى از جمله; جزا، اطاعت، قهر و غلبه، عادت، انقیاد، خضوع، پیروى و مانند آنها آمده است. در قرآن کریم نیز آیاتى وجود دارد که از آنها، معناى جزا، شریعت و قانون، طاعت و بندگى استنباط مىشود. (حیات تعقلى اسلام ، ص66 و 70 و 72 ).
علامه طباطبایى نیز در تفسیر المیزان مىنویسد: «لایدینون دین الحق» اى لایطیعون: از دین حق پیروى نمىنمایند و به آن گرایش ندارند و یا آن را دین حق تلقى نمىکنند (اى لا یاخذونه) (یادنامه استاد مطهرى، ص117) .
به طور کلی سه مفهوم را برای این واژه ذکر کرده اند:
گفته اند اگر از ریشه «دان یدینه» باشد به معنای فرمان و سلطه و حکم والزام خواهد بود چنانکه آیه : «مالک یوم الدین» ناظر به همین معناست.
واگر به وسیله لام متعدی شده باشد یعنی از ریشه «دان له» اشتقاق یافته باشد به معنای خضوع و انقیاد و طاعت خواهد بود، چنانکه جمله «لیکون کله لله» ناظر به همین معنا میباشد.
و اگر به وسیله باء متعدی شده باشد یعنی ا ز «دان به» اخذ شده باشد به معنای قانونی است که ارتباط دو طرف را می رساند و به معنای اینست که آن چیز را دین و مذهب خود قرار داد و به آن چیز معتقد و متخلق شد.
در تمام این سه معنی دین بر محور لزوم طاعت و انقیاد دور می زند ( دراز، محمد عبدالله، مدخلی به کاوش در تاریخ ادیان، ترجمه دکتر سید محمد باقر حجتی ، ص 56-55).
در آیات قرآن نیز به معانی دین اشاره شده است و کلمه دین در آیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می فرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنی کیش و شریعت آمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی میباشد و …
همین موارد استعمال واژه دین در قرآن مىتواند به عنوان راهى براى شناسایى و به دست آوردن تعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود.
دین در رویدادهای جهانِ امروز تبدیل به بازیکن مهمی شده است. بر اساس نتایج مؤسسۀ افکارسنجی گالوپ، بریتانیا یکی از ده کشور مذهبی در جهان است (چین رتبۀ اول را دارد)؛ از این رو بریتانیا مقرر کرد که رسانۀ بیبیسی به منظور بازتابِ دقیقتر واقعیتِ دنیای امروز، برنامههای مذهبی را افزایش دهد.
در اینجا به آنچه از دین و سیاست در سال 2018 انتظار داریم میپردازیم.
آزادی مذهبی موضوع اصلی در مسائل داخلی و خارجی خواهد بود. در غرب، حقِ داشتن ِاعتقاد مذهبی و حق بیان اعتقادِ مذهبی به ندرت مشکلساز میشود، اما مشکلات در جایی نمود پیدا میکنند که حقِ انجام اعمال مذهبی، با آزادی و حقوق افراد دیگر مغایرت پیدا میکند. یک ارزش مثبت بایست نسبت به دیگری سنجیده شود. در مورد پروندۀ کیک عروسی ازدواج همجنسگراها – زمانی پرونده باز شد که در ایالت کلرادو یک طراح کیک مسیحیِ معتقد، از طراحی کیک عروسیِ دو مرد سر باز زد و دادگاه ایالت کلرادو، بر اساس قوانین ضدتبعیض، علیه طراح کیک رأی صادر کرد و طراح کیک به رأی دادگاه اعتراض کرد و گفت طراحی کیک یک کار هنری است نه یک خدمت اقتصادی و طبق متمم اول قانون اساسی آمریکا، دولت نمیتواند یک فرد را مجبور به تولید محتوا یا بیان هنری کند. کمیسیون حقوق مدنی کلرادو تصمیم خواهد گرفت که آیا کسبوکارهای تجاری میتوانند از عقاید مذهبی برای دور زدن قوانین ضدتبعیض استفاده کنند یا خیر.
این تنها مورد نبود اما برجستهترین دعوای قانونی بود که در سال 2017 درگرفت، مشاجرات مربوط به مسائل پیشگیری از بارداری و سقط جنین نیز ادامه دارد.
حتی کانادا، همسایۀ شمالی آرامِ امریکا، در سال 2017 شاهد منازعاتی در مورد آزادی مذاهب بود. یکی از موارد این بود که دادگاه عالی کانادایی تصمیم بگیرد که بر اساس حقوق آزادی مذهبی انجمنها و فرقهها، شاهدان یَهوه بدون دخالت دولت اعضایشان را تعیین کنند.
در مورد بالاگرفتن تنش در مسائل مربوط به آزادی مذهب، رِی پنینگز، معاون اجرائی مؤسسۀ پژوهشی مسیحی آمریکای شمالی به نام کاردِس، گفت: «به طور تاریخی ما قدرِ آزادی مذاهب را اغلب ندانستهایم، و فقط به اعتراضها و تخطیها واکنش نشان دادهایم.» او خاطرنشان کرد که ما این کار را در مورد آزادیهای بنیادی دیگر مثل آزادی بیان و اندیشه نیز اعمال میکنیم. اکنون «وجود این آزادیهای اصلی است که بایست در فضای عمومی از آن دفاع کنیم، نه استثنائات».
دین و سیاست همهجا با یکدیگر تعامل دارند. در اروپا، شاهد افزایش جمعیت مهاجر مسلمان در کنار کاهش مسیحیان بومی، و افزایش سکولارها هستیم، این گروهها یک ترکیب جمعیتی با پیامدهای بسیار برای آیندۀ جامعه هستند. برای مثال در آلمان متوسط سنِ بومیها 47 سال است. مهاجران جوانتر هستند، میزان زادوولدشان بیشتر است و مذهبیتر هستند. این پویایی منجر به پیامدهای اجتماعی و سیاسی، از جمله افزایش فعالیت سیاسی ضد ورود مهاجران میشود.
با گذشت سالها بررسیهای دقیقی صورت گرفته است. در خاورمیانه، مهمترین مسئله این است که آیا در کشورهای مختلف شاهد کاهشِ اسلامِ تندرو خواهیم بود؟ شواهدی برای این وجود دارد.
عربستان سعودی، سرمایهگذار و صادرکنندۀ اصلی وهابیان افراطی و اسلام سلفی به سراسر جهان، آغاز به اقدامات کوچکی کرده است که به منظور گشایش فضا برای چنین جامعۀ سنتگرایی، گامهای مهمی محسوب میشود. اکنون زنان اجازۀ رانندگی دارند، اولین سالن تئاتر در عربستان سعودی افتتاح شده است. در تونس، در حال حاضر ازدواج میان مسلمانان و مسیحیان مجاز شده است. عبد الفتاح السیسی، رئیس جمهور مصر، به طور علنی از دانشمندان اسلامی و رهبران مذهبی خواسته است که اسلام معتدلتری را شکل دهند. آنها همچنان فرصت همراهی کردن دارند.
حتی ممکن است تحرکاتی را در ایران … شاهد باشیم … گرچه یک نیمهدموکراسی در ایران برقرار است، مذهب استقراریافته در ایران است که سیاست خارجی را تعیین میکند…
نگاه به سیاستها و رویدادهای جهانی از لنزهای مذاهب مختلف، زوایای معناداری از وضعیت بشر در سال 2018 را به ما نشان میدهد؛ ما نگاهمان را از روی این لنزها برنمیداریم.
در سال 2018 دین کلیدی برای سیاست خواهد بود
دین در رویدادهای جهانِ امروز تبدیل به بازیکن مهمی شده است. بر اساس نتایج مؤسسۀ افکارسنجی گالوپ، بریتانیا یکی از ده کشور مذهبی در جهان است (چین رتبۀ اول را دارد)؛ از این رو بریتانیا مقرر کرد که رسانۀ بیبیسی به منظور بازتابِ دقیقتر واقعیتِ دنیای امروز، برنامههای مذهبی را افزایش دهد.
در اینجا به آنچه از دین و سیاست در سال 2018 انتظار داریم میپردازیم.
آزادی مذهبی موضوع اصلی در مسائل داخلی و خارجی خواهد بود. در غرب، حقِ داشتن ِاعتقاد مذهبی و حق بیان اعتقادِ مذهبی به ندرت مشکلساز میشود، اما مشکلات در جایی نمود پیدا میکنند که حقِ انجام اعمال مذهبی، با آزادی و حقوق افراد دیگر مغایرت پیدا میکند. یک ارزش مثبت بایست نسبت به دیگری سنجیده شود. در مورد پروندۀ کیک عروسی ازدواج همجنسگراها – زمانی پرونده باز شد که در ایالت کلرادو یک طراح کیک مسیحیِ معتقد، از طراحی کیک عروسیِ دو مرد سر باز زد و دادگاه ایالت کلرادو، بر اساس قوانین ضدتبعیض، علیه طراح کیک رأی صادر کرد و طراح کیک به رأی دادگاه اعتراض کرد و گفت طراحی کیک یک کار هنری است نه یک خدمت اقتصادی و طبق متمم اول قانون اساسی آمریکا، دولت نمیتواند یک فرد را مجبور به تولید محتوا یا بیان هنری کند. کمیسیون حقوق مدنی کلرادو تصمیم خواهد گرفت که آیا کسبوکارهای تجاری میتوانند از عقاید مذهبی برای دور زدن قوانین ضدتبعیض استفاده کنند یا خیر.
این تنها مورد نبود اما برجستهترین دعوای قانونی بود که در سال 2017 درگرفت، مشاجرات مربوط به مسائل پیشگیری از بارداری و سقط جنین نیز ادامه دارد.
حتی کانادا، همسایۀ شمالی آرامِ امریکا، در سال 2017 شاهد منازعاتی در مورد آزادی مذاهب بود. یکی از موارد این بود که دادگاه عالی کانادایی تصمیم بگیرد که بر اساس حقوق آزادی مذهبی انجمنها و فرقهها، شاهدان یَهوه بدون دخالت دولت اعضایشان را تعیین کنند.
در مورد بالاگرفتن تنش در مسائل مربوط به آزادی مذهب، رِی پنینگز، معاون اجرائی مؤسسۀ پژوهشی مسیحی آمریکای شمالی به نام کاردِس، گفت: «به طور تاریخی ما قدرِ آزادی مذاهب را اغلب ندانستهایم، و فقط به اعتراضها و تخطیها واکنش نشان دادهایم.» او خاطرنشان کرد که ما این کار را در مورد آزادیهای بنیادی دیگر مثل آزادی بیان و اندیشه نیز اعمال میکنیم. اکنون «وجود این آزادیهای اصلی است که بایست در فضای عمومی از آن دفاع کنیم، نه استثنائات».
دین و سیاست همهجا با یکدیگر تعامل دارند. در اروپا، شاهد افزایش جمعیت مهاجر مسلمان در کنار کاهش مسیحیان بومی، و افزایش سکولارها هستیم، این گروهها یک ترکیب جمعیتی با پیامدهای بسیار برای آیندۀ جامعه هستند. برای مثال در آلمان متوسط سنِ بومیها 47 سال است. مهاجران جوانتر هستند، میزان زادوولدشان بیشتر است و مذهبیتر هستند. این پویایی منجر به پیامدهای اجتماعی و سیاسی، از جمله افزایش فعالیت سیاسی ضد ورود مهاجران میشود.
با گذشت سالها بررسیهای دقیقی صورت گرفته است. در خاورمیانه، مهمترین مسئله این است که آیا در کشورهای مختلف شاهد کاهشِ اسلامِ تندرو خواهیم بود؟ شواهدی برای این وجود دارد.
عربستان سعودی، سرمایهگذار و صادرکنندۀ اصلی وهابیان افراطی و اسلام سلفی به سراسر جهان، آغاز به اقدامات کوچکی کرده است که به منظور گشایش فضا برای چنین جامعۀ سنتگرایی، گامهای مهمی محسوب میشود. اکنون زنان اجازۀ رانندگی دارند، اولین سالن تئاتر در عربستان سعودی افتتاح شده است. در تونس، در حال حاضر ازدواج میان مسلمانان و مسیحیان مجاز شده است. عبد الفتاح السیسی، رئیس جمهور مصر، به طور علنی از دانشمندان اسلامی و رهبران مذهبی خواسته است که اسلام معتدلتری را شکل دهند. آنها همچنان فرصت همراهی کردن دارند.
حتی ممکن است تحرکاتی را در ایران … شاهد باشیم … گرچه یک نیمهدموکراسی در ایران برقرار است، مذهب استقراریافته در ایران است که سیاست خارجی را تعیین میکند…
نگاه به سیاستها و رویدادهای جهانی از لنزهای مذاهب مختلف، زوایای معناداری از وضعیت بشر در سال 2018 را به ما نشان میدهد؛ ما نگاهمان را از روی این لنزها برنمیداریم.