تاثیر دین در زندگی فردی و اجتماعی

از منظر روان شناختى دين چه فوايدى دارد؟

نکته:

از نظرگاه روان شناختى دين كاركردها و ثمرات بسيارى براى انسان دارد. در ميان دانش هاى جديد هيچ يك مانند روان شناسى نقاب از رازهاى شگفت دين و ديندارى برنكشيده و لزوم اجتناب ناپذير آن را در همين زندگى دنيايى به طور ملموس روشن نساخته است. البته بايد توجه داشت كه اساسا روان شناسى در پى تعيين حق و بطلان و به تعبير ديگر «ارزش صدق» دين نيست؛ چرا كه تعيين اين مسئله خارج از توان و كار ويژه هاى اين دانش است. آنچه اين دانش پى مى گيرد و در صلاحيت آن است ثمرات و كاركردهاى روانى دين فارغ از حقانيت و ارزش صدق آن است.

پاره اى از كاركردهاى روان شناختى دين و دين ورزى عبارتند از:

۱. معنا بخشيدن به حيات

از مهم ترين كاركردهاى اساسى دين تبيين معناى زندگى است. هر انسانى از خود مى پرسد كه اين زندگى براى چيست؟ درد و رنج و مرگ و ميرها چه معنا دارد؟ و در مجموع آيا جهان ارزش زيستن دارد يا نه؟ يافتن پاسخى صحيح در برابر اين پرسش ها زندگى ساز است و ناكامى در برابر آن زندگى سوز. دين با تبيين جاودانگى، حكمت و هدفمندى هستى و جهت گيرى رو به خير و كمال و تعالى آن، در پرتو تدبير خداوند حكيم و رحمان و رحيم، خرد پذيرترين و دلپسندترين معنا از حيات انسان و جهان را به دست مى دهد.

«كارل يوستاويونگ»[۵۱] در اهميت اين مسئله مى نويسد: «در ميان همه بيمارانى كهدر نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بوده ام، يكى هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزى جز مشكل يافتن يك نگرش نسبت به حيات باشد. با اطمينان مى توان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيمارى مى كرده اند كه چيزى را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود، عرضه مى دارند، از دست داده اند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش دينى خود، شفاى واقعى نيافته است».[۵۲]
«ويكتور فرانكل»[۵۳] نيز قدرت دين را عقيده به «اَبَر معنى»[۵۴] مى داند، يعنى دينبهترين معنى براى زندگى كردن است.[۵۵]

برخى از جامعه شناسان نيز برآنند كه گوهر دين واكنش در برابر تهديد به بى معنايى در زندگى بشر و تلاش در جهت نگريستن به جهان به مثابه حقيقتى معنادار است.[۵۶]

پاره اى از بروندادهاى روان شناختى تفسير دينى حيات عبارت است از:

۱-۱. احساس خوش بينى و رضايت،

۱ـ۲. مطبوع سازى زندگى در مجموعه هستى،

۱ـ۳. ايجاد اميدوارى،

۱ـ۴. مسئوليت پذيرى،

۱ـ۵. نشاط و حركت.

آموزه هاى دينى نگرش فرد به نظام هستى و قوانين آن را خوشبيانه مى سازد.[۵۷]

از نظر استاد مطهرى فرد با ايمان در كشف هستى هم چون شهروند كشورى است كه قوانين و تشكيلات و نظامات آن را صحيح و عادلانه مى داند و به حسن نيت كارگزاران آن ايمان دارد. لاجرم:

اولاً، زندگى براى او مطبوع و دلپذير مى شود.

ثانيا، زمينه هاى ترقى و تعالى را براى خود و ديگران فراهم مى بيند و روح «اميدوارى» در او پديد مى آيد.

ثالثا، اگر چيزى موجب عقب ماندگى او شود آن را جز از ناحيه كم كارى و بى تجربگى و مسئوليت گريزى خود و امثال خود نمى داند. او همچنين پاره اى از رنج ها و دشوارى ها را زمينه ترقى و تكامل خود مى داند. اين انديشه به طور طبيعى شخص را به غيرت مى آورد و با «خوش بينى» و «اميدوارى» به حركت و جنبش در جهت اصلاح خود وا مى دارد و از دشوارى ها استقبال مى كند.

در مقابل فرد بى ايمان شهروندى را مى ماند كه قوانين، تشكيلات و كارگزاران كشورش را فاسد مى داند و از قبول آنها هم چاره اى ندارد. درون چنين فردى انباشته از عقده ها و كينه ها است. او هرگز به فكر اصلاح خود نمى افتد، از جهان لذت نمى برد و هستى براى او زندانى هولناك است كه يا بايد از چنگ آن بگريزد و يا با رنج و سختى آن را تحمل كند. زبان حال او در جهان اين است كه:
در كف شير نر خونخواره اى

غير تسليم و رضا كو چاره اى
از اين رو قرآن مجيد مى فرمايد: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»[۵۸].

با توجه به آنچه گذشت مى توان تاثير معناى دينى حيات بر روان و كنش فرد را به شكل زير ترسيم كرد:

معناى دينى حيات ــــ> خوش بينى ــــ < مطبوع سازى زندگى ــــ> اميدوارى ــــ< مسئوليت پذيرى ــــ> جنبش و حركت اصلاحى

«ويكتور هوگو» در اين باره مى گويد: «راستى اگر انسان اينطور فكر كند كه عدم است و بعد از اين زندگى نيستى مطلق است، ديگر اصلاً براى او زندگى ارزشى نخواهد داشت. آن چيزى كه زندگى را براى انسان گوارا و لذت بخش مى سازد، كار او را مفرّح مى سازد، به دل او حرارت و گرمى مى بخشد، افق ديد انسان را خيلى وسيع مى كند، همان چيزى است كه دين به انسان مى دهد، يعنى اعتقاد به جهان ابديت، اعتقاد به خلود، اعتقاد به بقاء بشر، اعتقاد به اينكه تو اى بشر! فانى نيستى و باقى خواهى بود، تو از اين جهان بزرگترى، اين جهان براى تو يك آشيان كوچك و موقتى است، اين جهان فقط يك گاهواره است، براى دوران كودكى توست، دوران بيشتر دوران ديگرى است»[۵۹].

۲. بهداشت، سلامت و آرامش روان

يكى از نيازهاى مهم انسان سلامت و آرامش روان است. در دنياى كنونى عليرغم پيشرفت هاى خيره كننده علمى و تكنولوژيكى بشر روز به روز اضطراب، دلهره، افسردگى و ناآرامى بيش از پيش بر انسان چيره شده و حاجت به آرامش روحى و روانى بيشتر احساس مى شود. نقش دين در سلامت و آرامش روان از جهات مختلفى حايز اهميت است. در اين باره تحقيقات انجام شده توسط روان شناسان قابل توجه است:

الف. ديندارى و تحمل فشارهاى روانى

تحقيقات انجام شده نشان مى دهد انگاره هاى دينى نقش مؤثرى در تسكين آلام روحى، كاهش اضطراب و تحمل فشارهاى روانى دارند و افراد مذهبى از ناراحتى روانى بسيار كمترى رنج مى برند.[۶۰]

ب. ديندارى و افسردگى

براساس تحقيقات بين دين و افسردگى، استرس و اضطراب نسبت معكوس وجود دارد.[۶۱] اين مسئله در عصر حاضر مورد توجه بسيارى از روان شناسان وانديشمندان است.

«ويلر»[۶۲] بر آن است كه فرد مذهبى از طريق اعتقادات دينى بر مشكلات چيرهمى شود و از طريق اعمال مذهبى و شركت در مراسم دينى به شبكه وسيع حمايت هاى اجتماعى متصل مى شود.

«ميدور»[۶۳] نيز اظهار مى دارد كه وابستگى دينى چون بديل ديگر متغيرهاى مؤثربر سلامت روان مانند وضعيت اقتصادى و حمايت هاى اجتماعى عمل مى كند و منجر به كاهش شيوع افسردگى مى شود.[۶۴]

ج. ديندارى و بزهكارى

بررسى ها گواه بر آن است كه بين ديندارى و بزهكارى و جرم و جنايت رابطه منفى وجود دارد و رفتارهاى مذهبى مى تواند بين آنها تمايز افكند.[۶۵]

د. ديندارى و كاهش مصرف الكل و مواد مخدر

براساس تحقيقات انجام شده توسط «ادلف»[۶۶]، «اسمارت»[۶۷]، «اوتار»[۶۸]،«ديويدز»[۶۹]، افراد مذهبى از مواد مخدر استفاده نمى كنند و يا بسيار كم مصرفمى كنند.

از نظر «لوچ»[۷۰] و «هيوز»[۷۱] به ويژه در ميان عناصر مذهبى اصول گرايان كمتر از همهبه مواد مخدر گرايش دارند و هر اندازه ايمان دينى فرد قوى تر باشد احتمال استفاده از مواد مخدر و الكل در او كمتر يا مساوى با صفر است.[۷۲]

ه. دين دارى و كاهش خودكشى

مسئله خودكشى يكى از بحران هاى جدى، تمدن كنونى بشر است.

روزنامه اطلاعات مورخه ۱۷/۹/۴۷، صفحه «عبور از پنج قاره» تحت عنوان فوق مى نويسد: «سازمان بهداشت جهانى اخيرا آمار جالبى درباره خودكشى در كشورهاى مختلف جهان انتشار داده است. به موجب اين آمار در هشت كشور صنعتى جهان خودكشى در بين افراد ۱۵ تا ۴۴ ساله سومين علت مرگ و مير در اين كشورها را تشكيل مى دهد.

اين كشورها عبارتند از: آلمان غربى، اتريش، كانادا، فنلاند، دانمارك، مجارستان، سوئد و سوئيس».

كارشناسان سازمان جهانى بهداشت كه اين آمار را پس از ده سال مطالعه كرده اند همچنين اعلام كرده اند كه خودكشى در كشورهاى در حال توسعه نيز به طور وحشتناك رو به افزايش گذاشته است. در اين كشورها حتى جوانان كمتر از ۱۵ سال نيز دست به خودكشى مى زنند.

آمارى كه از طرف كارشناسان مزبور تهيه شده نشان مى دهد كه به طور كلى طبقات تحصيل كرده و روشنفكر بيش از طبقه كارگر اقدام به خودكشى مى كنند. مثلاً در انگلستان عده زيادى از پزشكان در سال هاى اخير خودكشى كرده اند. تنها در آلمان غربى همه ساله دوازده هزار نفر خودكشى مى كنند و شصت هزار نفر ديگر به نحوى در صدد خودكشى بر مى آيند.

مهمترين علت خودكشى آلمانى ها بيمارى عصبى است. در حال حاضر در آلمان غربى بيش از يك ميليون نفر از فشار عصبى رنج مى برند و ممكن است هر آن دست به خودكشى بزنند.[۷۳]

در مقابل تحقيقات نشان مى دهد خودكشى در كسانى كه در مراسم دينى شركت مى كنند نسبتى بسيار كمتر از ديگران دارد.

كامستاك[۷۴] و پاتريچ[۷۵] در يك بررسى نشان دادند احتمال خودكشى در افرادى كهبه عبادتگاه ها نمى روند چهار برابر بيش از شركت كنندگان در محافل دينى است.[۷۶] همه پژوهش ها نشان مى دهد يكى از علل مهم خودسوزى ضعيف بودن اعتقادات مذهبى بوده است.

يك بررسى كه در كشور اردن توسط «داراكه»[۷۷] (۱۹۹۲) انجام شده استنشان مى دهد تعداد خودكشى در ماه رمضان در مقايسه با ماه هاى ديگر سال، كاهش قابل توجهى را نشان مى دهد.[۷۸]

و. ديندارى، رضايت از ازدواج و كاهش طلاق

مسئله ناپايدارى خانواده و گسست آن يكى از بحران هاى بزرگ دنياى متمدن كنونى و در پى آورنده نتايج ويرانگر روانى و اجتماعى است. براساس مطالعات انجام شده «مذهب» مهم ترين عامل پاى بندى به خانواده، رضايت از ازدواج[۷۹]و كاهش طلاق است و اين مسئله عامل مهمى در بهداشت روانى خانواده ها به شمار مى رود. تحقيقات نشان داده است مردانى كه همسرانشان را طلاق داده و يا از آنها جدا شده اند ده برابر بيش از ديگران در معرض ابتلا به بيمارى هاى روانى هستند.[۸۰]

۳. سازگارسازى جهان درون و برون؛ كاهش رنج ها

بهره ديگرى كه از تفسير دينى حيات برمى خيزد «ايجاد سازگارى بين جهان درون و برون» و لاجرم كاهش رنج ها و ناراحتى ها است.

بدون شك در مواردى بين خواسته ها و تمايلات انسان و آنچه در جهان خارج وجود دارد تفاوت هايى مشاهده مى شود. گاه اين تفاوت ها به گونه اى است كه شرايط خارجى براى انسان رنج آفرين و ملال انگيز است.

اين تفاوت ها مى تواند به گونه هاى مختلف باشد مثل:

۱. تفاوت بين خواسته هاى ما و نظام تكوين، مانند: شرور و آفاتى چون مرگ و ميرها، سيل، زلزله، نقص عضو، بيمارى و… .

۲. بين تمايلات ما و واقعيات اجتماعى مثل: حاكميت نظام استبدادى و… .

از طرف ديگر در مواردى واقعيات خارجى به سهولت و در شرايطى كه ما در آن قرار داريم تغييرپذير است؛ در چنين وضعيتى انسان ها به طور معمول در جهت تغيير جهان خارج به سود تمايلات خود مى كوشند؛ اما گاه جهان خارج اصلاً تغييرپذير نيست، يا در شرايط مورد نظر شخص دگرگون نمى شود؛ و يا تغيير آن مستلزم هزينه هايى تحمل ناپذير و نامعقول است. در اين موارد بهترين راه سازگارسازى درون با خارج است و دين نيرومندترين عامل آشتى دهنده اين دو جهان است. دين با تفسيرى كه از جهان و ناملايمات و رنج هاى آدمى در آن مى دهد، نه تنها ناسازگارى آن دو را از ميان برمى دارد؛ بلكه با دادن نقش عبادى به تحمل دشوارى ها و اين كه بزرگ ترين اولياى الهى چشنده تلخ ترين رنج هايند شيرين ترين رابطه را بين آن دو ايجاد مى كند؛ به طورى كه انسان مؤمن مى گويد: «زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت»، از همين رو «اليسون» بهترين راه مقابله با مشكلات تغييرناپذير را مقابله مذهبى مى داند.[۸۱]

اين كه حضرت اباعبداللّه  الحسين (علیه السلام)  در سرزمين سوزان كربلا و ديدن آن همه رنج و مصيبت و زخم هاى بسيار بر جان و توان خويش فرمود: «رضا الله رضانا اهل البيت» و زينب كبرى پس از تحمل آن همه دشوارى طاقت فرسا مى فرمايد: «ما رأينا الا الجميل» عالى ترين نمايش شكوه ايمان در سازگارى جهان درون و برون و شيرين نمودن رنج و سختى در جهت مقاصد و اهداف بلند الهى و انسانى است. بدين ترتيب نه تنها رنج انسان كاهش مى يابد، بلكه در مواردى شيرين و دلپذير مى شود و اين جز در سايه دين و ايمان دينى امكان پذير نيست.

۴. هدف بخشى و ايده آل پرورى

يكى از مهم ترين كاركردهاى دين ارايه ايده آل و آرمان مطلوب است.

«ايده آل» اصل يا موضوعى است كه مورد گرايش انسان قرار گيرد و هدف تلاش ها و كوشش هاى او باشد.

«ايده آل» موجب شكل گيرى نوع انتخاب آدمى است. شخص به طور آگاهانه يا ناخودآگاه همه پديده ها را با آن مى سنجد و ارزش داورى مى كند.

ايده آل از مختصات زندگى بشرى و از عناصر اساسى آن است. انسان، زمانى مى تواند از يك زندگى حقيقى برخوردار باشد كه آگاهانه براى خود ايده آل و آرمان انتخاب كند.

انسان ها در طول تاريخ ايده آل هايى چون رفاه، ثروت، شهرت، مقام، عشق، زيبايى، دانش و… انتخاب كرده اند ليكن بهترين ايده آل آن است كه داراى شرايط زير باشد:

۴ـ۱. منطقى باشد.

۴ـ۲. قابل وصول باشد.

۴ـ۳. تمايلات سودجويانه و خودخواهانه و «من طبيعى» آدمى را كنترل كند.

۴ـ۴. در انسان چنان كششى ايجاد كند كه از درون به سوى هدف اعلاى حيات حركت كند. چنين آرمانى تنها از دين حق و معناى دينى حيات بر مى خيزد[۸۲].

«ميلر بروز» از قول «اينشتين» مى گويد: «علم، ما را از آنچه هست آگاه مى كند و دين (وحى) است كه ما را به آنچه كه سزاوار است كه باشد مطلع مى كند»[۸۳].

۵. پاسخ به احساس تنهايى

يكى از رنج هاى بشر كه در جهان صنعتى و پيدايش كلان شهرها به شدت رو به تزايد نهاده است مسئله احساس تنهايى است. منظور از احساس تنهايى در اين جا، تنهايى فيزيكى يعنى جدايى از ديگران نيست؛ بلكه گونه هاى ديگرى هم چون ناتوانى ديگران در پاسخ دهى به برخى از نيازهاى انسان، عدم درك ديگران از شخص و يا سرگرمى ديگران به كار خود و جستجوى منافع خويش و عدم توجه عميق، جدى، خيرخواهانه و ديگر خواهانه در جهت تأمين خواسته ها و نيازهاى شخص است.[۸۴]

به عبارت ديگر انسان در اين دنيا خود را در ميان انبوه مردمانى مى يابد كه همواره در بند خودخواهى هاى خويشند و حتى اگر اعمالى به ظاهر نيك و مفيد به حال ديگرى انجام مى دهند عمدتا آميخته به انواع درخواست ها، گرايش ها و خودخواهى هاى ظاهر و پنهان است و كسى صد در صد به خاطر «من» كارى براى «من» انجام نمى دهد. اما در نگرش دينى انسان هيچ گاه تنها نيست. خدا همواره با اوست

«وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[۸۵] نسبت به انسان رئوف و مهربان است «إنَّ اللّهَ بالناس لَرَؤفٌ رَحِيمٌ»[۸۶] نيازهاى انسان را مى داند، در رفع آنها تواناست، به يارى انسان مى شتابد و دعاى او را اجابت مى كند، و در اين جهت هيچ خواسته، نياز و تقاضايى ندارد.

«ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ. إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»[۸۷] ؛ «من [در برابر نعمت آفرينش و هدايت] از آنان روزى نمى جويم و نمى خواهم كه مرا طعامى بخشند، همانا خداوند بسيار روزى دهنده و داراى قدرت متين و استوار است».

۶. تقويت قدرت كنترل غرايز

از جمله خطراتى كه همواره جامعه بشرى را مورد تهديد قرار داده و در عصر قدرت و تكنولوژى خطراتى صد افزون براى بشريت به بار آورده لجام گسيختگى غرايز، خودخواهى ها و تمايلات سركش نفسانى است. اين پديده شوم نه تنها از جانب علم و دانش و فلسفه هاى بشرى مهار شدنى نيست، بلكه اربابان قدرت و دانش را نيز به اسارت خود در آورده و علم و تكنولوژى را نيز در اين جهت، استخدام كرده است.

مولوى در اين باره مى گويد:
اى شهان كشتيم ما خصم برون

ماند خصمى زان بتر اندر درون
كشتن آن كار عقل و هوش نيست

شير باطن سخره خرگوش نيست
قدرتى خواهم ز حق دريا شكاف

تا به ناخن بركنم اين كوه قاف
آن عامل نيرومندى كه انسان را از اسارت هواهاى نفسانى آزاد ساخته و قدرت رويارويى با طغيان هاى زندگى سوز نفس اماره را مى بخشد، ايمان استوار دينى است.

«داستايوفسكى» مى گويد: «اگر خدا (دين) نباشد همه چيز مباح است».[۸۸] يعنى غير از خداباورى و ايمان مذهبى هيچ عامل ديگرى توان بازدارندگى از اعمال ضداخلاقى، بيمارى بى عدالتى، تجاوز و فساد و تباهى و رام كردن نفس اماره و سركش آدمى را ندارد.[۸۹]

۷. ديگر كاركردها

افزون بر آنچه گذشت كاركردهاى روان شناختى[۹۰]، فرا روانشناختى[۹۱]،روان تنى[۹۲] و… براى دين ذكر شده كه به ذكر عناوين آنها بسنده نموده و خواننده عزيز را به مطالعه و جستجوى بيشتر در اين زمينه فرا مى خوانيم:

۱.هداشت و سلامت جسمانى، طول عمر، پايدارى در فعاليت هاى فيزيكى، تقويت سيستم ايمنى و دفاعى بدن، تسريع در بهبودى و كوتاه كردن دوران درمان[۹۳].

۲. ايجاد خضوع، تعبد و تسليم در جهانى آكنده از سرگردانى و تعارضات فكرى.[۹۴]

۳. عشق و محبت، پاسخ به غرايز فرامادى بشر و ايجاد لذت هاى فراجسمانى،[۹۵] تصفيه غم ها و جذب شادى ها.[۹۶]

۴. كاهش اضطراب، ترس ها و وحشت ها؛ به ويژه ترس از مرگ.[۹۷]

۵. افزايش قدرت كنترل و مديريت ذهن (سايكو سيبرنيتك)[۹۸] و تصويرسازىذهنى.[۹۹]

۶. هويت بخشى، انسجام و تعادل شخصيت،[۱۰۰] رهايى از آشفتگى و هماهنگ سازى افكار و احساسات.[۱۰۱]

۷. شجاعت آفرينى و افزايش قدرت پايدارى در برابر دشمنان و زورمندان.[۱۰۲]

۸. بهداشت و سلامت روح و حقيقت برين وجود آدمى.[۱۰۳]

۹. ايجاد وقار و سنگينى و دورى از جلفى و سبكى.[۱۰۴]

۱۰. كاهش و كنترل عمليات جنسى.[۱۰۵]

جمع بندى اين مقال را با سخنى از «ميلتون يينگر»[۱۰۶] به پايان مى بريم.او در مقاله «دين و نيازهاى فرد»[۱۰۷] مى نويسد: در پزشكى روان تنى، وقتى نكات زيررا ملاحظه كنيم، ارزش دين آشكار مى شود:

۱. دين، انسان را به يك فلسفه حيات مسلح مى كند و به عقل وى روشنگرى لازم را مى بخشد. دين براى يك فرد نقشى را ايفا مى كند كه قطب نما براى يك كشتى و در درياى زندگى جهت و راهنمايى در اختيار او مى نهد.

۲. دين بر اراده انسان تأكيد مى نهد، آن را تقويت و فرد را كمك مى كند تا به فرمان هاى عقل گردن نهد.

۳. دين نيازهاى اساسى روح، به ويژه نياز به عشق و جاودانگى را، تحقق مى بخشد[۱۰۸].