از خرمای ایمان تا خرمن باورها
چند واقعیت مهم دربارۀ این تناقضها وجود دارد: 1. روایات گروه اول، هم بسیار بیش از روایات دستۀ دوم است و هم در کتب همۀ مذاهب اسلامی و بلکه در متون همۀ ادیان و آیینها مشترک است. 2. روایات گروه اول، بهرغم برتری کمّی و کیفی، به جایگاهی مهم در دینشناسی تاریخی مسلمانان دست نیافتهاند؛ بلکه به اخلاقیات تبعید شدهاند و اخلاقیات نیز مستحبات دینداری است؛ برخلاف دو بخش دیگر(عقاید و احکام) که دینداری بدون آنها ناممکن مینماید. 3. حاشیهنشینی روایات گروه اول و میدانداری روایات گروه دوم در تاریخ دینداری مسلمانان، هم دلایل روانشناختی دارد و هم علل جامعهشناختی و فرهنگی. دلیل روانشناختی آن، توجه بیشتر و غلیظتر انسانها به موانع و دشمنان سعادت، در قیاس با عوامل آن است. به طور معمول، موانع سعادت در برانگیختن احساسات دینی انسانها قویترند، تا عوامل سادۀ سعادت، مانند خیرخواهی و نوعدوستی که میان دینداران و منکران، مشترک است. هژمونی و روآمدگی روایات گروه دوم، علت جامعهشناختی نیز دارد، و آن کارکرد هویتسازی این گونه روایات است. دین سختگیر و پر از شاخوبرگ، هویتساز است؛ همچون نژاد و زبان و جغرافیا و تاریخ مشترک. بنابراین میتواند گروهی از انسانها یا مردم کشوری را صاحب هویتی مستقل کند و ساختاری منسجم و مستحکم پدید آورد. از سوی دیگر، میدانیم که هویت مستقل، همواره نیاز نرمافزاری جوامع گوناگون برای فرار از بحران هویت بوده است. از این رو هر گروهی از انسانها که نیاز بیشتری به هویت نفوذناپذیر دارند، دینداری نوع دوم را پذیراترند؛ زیرا دینی که برای سعادت و نجات انسان شروط بیشتری میگذارد، قدرت بیشتری برای تمایزگذاری میان انسانها دارد و هویت نیز در گرو تمایزات است، نه اشتراکات. دین هویتساز نیز آن اندازه که به عقاید و مناسک نیازمند است، محتاج اخلاق نیست؛ خصوصا اخلاق مشترک جهانی که تمایزها را برمیدارد. در متون نخستین ادیان، از جمله در قرآن و روایات معتبر اسلامی، اخلاق مهمترین بخش دین است و ضامن سعادت و نجات انسان. در قرآن آیهای است که میگوید ای پیامبر اگر زنان مؤمن با تو بیعت کردند که خدا را یکتا بدانند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و در کارهای نیک پیرو تو باشند، با آنها بیعت کن(ممتحنه/12). سهم عقاید در این شروط، بیش از عقیده به خدای یکتا نیست. جملۀ مشهور پیامبر نیز در مکه این بود که بتها را نپرستید و به خدای یکتا ایمان بیاورید تا رستگار شوید. اما آنچه در تاریخ مسلمانان رخ داده است، غلبۀ عقاید ریز و درشت بر اخلاقیات و حتی معنویت است. علوم منسوب به دین(مانند فلسفه و کلام)، مسئلۀ خدا و ایمان را به مسائل نظری پیچیده و منازعات لفظی و معضلات بغرنج تبدیل کردهاند. خدا و ایمان در این علوم، به هزارتوی اندیشههای باریک تبعید شدند و آنچه میبایست چشمها و دلها را برباید، ذهنها و زبانها را به کار انداخته است. دربارۀ آن بخش از متون دینی که رستگاری را به باورهای فراوان و فرعی و بسیار جزئی مشروط کردهاند و از دانۀ خرما به خرمنی از شرط و قید و عقیده و مناسک رسیدهاند، همینقدر بگویم که اولا آن بخش در قیاس با بخش دیگر، کمّ و کیف نازلی دارد و ثانیا در قرآن و روایات معتبر نبوی، خبری از آن نیست و ثالثا مشکل اصلی در فهم آن ناآشنایی با تاریخ عقاید اسلامی و رتوریک متون کهن است. اما اینکه چرا از کلمۀ دین همین بخش از محتوای متون دینی به اذهان تبادر میکند، دلایل تاریخی، فرهنگی، جامعهشناختی و… دارد. |
از خرمای ایمان تا خرمن باورها
چند واقعیت مهم دربارۀ این تناقضها وجود دارد: 1. روایات گروه اول، هم بسیار بیش از روایات دستۀ دوم است و هم در کتب همۀ مذاهب اسلامی و بلکه در متون همۀ ادیان و آیینها مشترک است. 2. روایات گروه اول، بهرغم برتری کمّی و کیفی، به جایگاهی مهم در دینشناسی تاریخی مسلمانان دست نیافتهاند؛ بلکه به اخلاقیات تبعید شدهاند و اخلاقیات نیز مستحبات دینداری است؛ برخلاف دو بخش دیگر(عقاید و احکام) که دینداری بدون آنها ناممکن مینماید. 3. حاشیهنشینی روایات گروه اول و میدانداری روایات گروه دوم در تاریخ دینداری مسلمانان، هم دلایل روانشناختی دارد و هم علل جامعهشناختی و فرهنگی. دلیل روانشناختی آن، توجه بیشتر و غلیظتر انسانها به موانع و دشمنان سعادت، در قیاس با عوامل آن است. به طور معمول، موانع سعادت در برانگیختن احساسات دینی انسانها قویترند، تا عوامل سادۀ سعادت، مانند خیرخواهی و نوعدوستی که میان دینداران و منکران، مشترک است. هژمونی و روآمدگی روایات گروه دوم، علت جامعهشناختی نیز دارد، و آن کارکرد هویتسازی این گونه روایات است. دین سختگیر و پر از شاخوبرگ، هویتساز است؛ همچون نژاد و زبان و جغرافیا و تاریخ مشترک. بنابراین میتواند گروهی از انسانها یا مردم کشوری را صاحب هویتی مستقل کند و ساختاری منسجم و مستحکم پدید آورد. از سوی دیگر، میدانیم که هویت مستقل، همواره نیاز نرمافزاری جوامع گوناگون برای فرار از بحران هویت بوده است. از این رو هر گروهی از انسانها که نیاز بیشتری به هویت نفوذناپذیر دارند، دینداری نوع دوم را پذیراترند؛ زیرا دینی که برای سعادت و نجات انسان شروط بیشتری میگذارد، قدرت بیشتری برای تمایزگذاری میان انسانها دارد و هویت نیز در گرو تمایزات است، نه اشتراکات. دین هویتساز نیز آن اندازه که به عقاید و مناسک نیازمند است، محتاج اخلاق نیست؛ خصوصا اخلاق مشترک جهانی که تمایزها را برمیدارد. در متون نخستین ادیان، از جمله در قرآن و روایات معتبر اسلامی، اخلاق مهمترین بخش دین است و ضامن سعادت و نجات انسان. در قرآن آیهای است که میگوید ای پیامبر اگر زنان مؤمن با تو بیعت کردند که خدا را یکتا بدانند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و در کارهای نیک پیرو تو باشند، با آنها بیعت کن(ممتحنه/12). سهم عقاید در این شروط، بیش از عقیده به خدای یکتا نیست. جملۀ مشهور پیامبر نیز در مکه این بود که بتها را نپرستید و به خدای یکتا ایمان بیاورید تا رستگار شوید. اما آنچه در تاریخ مسلمانان رخ داده است، غلبۀ عقاید ریز و درشت بر اخلاقیات و حتی معنویت است. علوم منسوب به دین(مانند فلسفه و کلام)، مسئلۀ خدا و ایمان را به مسائل نظری پیچیده و منازعات لفظی و معضلات بغرنج تبدیل کردهاند. خدا و ایمان در این علوم، به هزارتوی اندیشههای باریک تبعید شدند و آنچه میبایست چشمها و دلها را برباید، ذهنها و زبانها را به کار انداخته است. دربارۀ آن بخش از متون دینی که رستگاری را به باورهای فراوان و فرعی و بسیار جزئی مشروط کردهاند و از دانۀ خرما به خرمنی از شرط و قید و عقیده و مناسک رسیدهاند، همینقدر بگویم که اولا آن بخش در قیاس با بخش دیگر، کمّ و کیف نازلی دارد و ثانیا در قرآن و روایات معتبر نبوی، خبری از آن نیست و ثالثا مشکل اصلی در فهم آن ناآشنایی با تاریخ عقاید اسلامی و رتوریک متون کهن است. اما اینکه چرا از کلمۀ دین همین بخش از محتوای متون دینی به اذهان تبادر میکند، دلایل تاریخی، فرهنگی، جامعهشناختی و… دارد. |
از خرمای ایمان تا خرمن باورها