تأثیر خوانندگان بر نویسندگان
تأثیر مخاطبان بر اثرآفرینان به قدری است که گاهی حال و هوای آنان را بهکلی تغییر میدهد. اگر کسی عنوان و موضوع کتابهای دینی را در سدۀ گذشته بررسی کند، متوجه چرخشهایی شگفت در آنها میشود. این چرخشها از مخاطبان آغاز شده و سپس به نویسندگان رسیده است. به قول حافظ: گلبن حُسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر آن بگماشتیم تا پیش از انقلاب، بسیاری از کتابهای دینی دربارۀ حرمت شراب و قمار و رقص و احکام ریشتراشی و مانند آن بود. استقبال مخاطبان از سخنرانیها و نوشتههای محمد نخشب، علی شریعتی، محمدرضا حکیمی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان و مانند ایشان در سالهای نخست دهۀ پنجاه، دیگر نویسندگان دینی را واداشت که ماجرای ریش و شراب را رها کنند و افقهایی دیگر را ببینند. علامه طباطبایی اگر در روزگاری میزیست که محمد عبده و رشید رضا تفسیر المنار را ننوشته بودند و ذائقۀ مخاطبان تفسیر را تغییر نداده بودند، المیزان را نمینوشت. شیخ احمد کافی اگر در روزگار ما بالای منبر میرفت، به احتمال بسیار، همانهایی را میگفت که اکنون دیگر خطبا و منبریها میگویند، و اگر تغییر نمیکرد، دیگر آن نام و آوازه را نداشت. در مرثیهسرایی برای اهل بیت(ع) نیز ذائقۀ مردم، شاعری مانند موسوی گرمارودی را برکشید و از رونق بازار «حبیبالله چایچیان»ها کاست. شعر آیینی «حسان» کجا و نوحههای صادق آهنگران کجا؟ ادبیات داستانی و سمتوسوی پژوهشهای روانشناختی و مانند آن نیز همین داستان را دارند. میان استقبال خوانندگان و شمارگان کتاب، رابطهای در حد رابطۀ علت و معلول است. از این رو شمارگان کتاب، به نویسندگان و ناشران انگیزه و بلکه جهت میدهد که در چه زمینههایی بیشتر اثر بیافرینند. استقبال مخاطب در محیطهای مجازی و شبکههای اجتماعی مانند تلگرام و فیسبوک، از شمارۀ فورواردها و اشتراکگذاریها و میزان گفتوگو در پیامگیر با نویسنده دانسته میشود. حجم نقدها و اشارات و ارجاعات نیز نشانههای استقبالاند. مخاطبشناسی، مرزی باریک با موجسواری دارد. تفاوت آن دو همچون تفاوت دانشمند با رمال است: یکی برای بهبود مینویسد و دیگری برای سود. راه دیگر تأثیرگذاری مخاطب بر نویسنده، پرسشهای او است. اگر کموکیف پرسشها تغییر کند، بهحتم سمتوسوی کتابها و سخنرانیها نیز دیگرگون میشود. اگر مرحوم فخرالدین حجازی تا حدود سال 1350، جز دربارۀ شراب و قمار و ریش و موسیقی سخنرانی نمیکرد، چون مسئلۀ مخاطب دینی در آن سالها جز این نبود. شکلگیری آهسته و پیوستۀ طبقۀ شهری در تهران و برخی شهرهای بزرگ ایران در دهۀ 50، اندکاندک او و دیگران را نیز به راهی دیگر کشاند. ذائقۀ علمی جامعه مانند صافی عمل میکند و هر نویسندهای دیر یا زود بازخورد آثارش را میبیند و به فکر فرو میرود. حتی نقدهای ناروا بر نویسنده اثر میگذارد؛ چه رسد به نقدهای علمی و منصفانه. بنابراین قطع رابطۀ ارگانیک میان کتاب و خواننده، کتاب را وارد دنیایی خیالی میکند. رانتها و حمایتهای ویژه، این رابطه را بر هم میزنند. برای نمونه، حمایت(بخوانید رانت) که آمده بود نشر دینی را برتر بنشاند و به بازار او رونق ببخشد، رابطۀ طبیعی و ارگانیک کتاب دینی و جامعۀ مخاطب را قیچی کرد و نعمت «تأثیر مخاطب بر نویسنده» را از نویسندگان دینی بازگرفت؛ نعمتی که کتاب دینی تا چهل سال پیش از آن برخوردار بود و از همین رهگذر توانسته بود به تیراژهای میلیونی برسد. بلای دیگری که رانت بر سر نشر دینی آورده است، محرومیت از نعمت رقیب و رقابت است. رقابتگریزی و رقیبسوزی، محصول رانتخواری و برخورداری از حمایتهای ویژه است، و آن نیز نتیجهای جز قطع رابطۀ طبیعی با مخاطب و ارتباط یکسویه با او ندارد. رانتهای رسمی و غیر رسمی، مخاطب واقعی را از دیدرس نویسنده بیرون میآورد. باری؛ نویسندگان یا هنرمندان نمیتوانند بهراحتی ادعای استقلال و آزادی از مخاطب کنند؛ مگر سه گروه: |
تأثیر خوانندگان بر نویسندگان
تأثیر مخاطبان بر اثرآفرینان به قدری است که گاهی حال و هوای آنان را بهکلی تغییر میدهد. اگر کسی عنوان و موضوع کتابهای دینی را در سدۀ گذشته بررسی کند، متوجه چرخشهایی شگفت در آنها میشود. این چرخشها از مخاطبان آغاز شده و سپس به نویسندگان رسیده است. به قول حافظ: گلبن حُسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر آن بگماشتیم تا پیش از انقلاب، بسیاری از کتابهای دینی دربارۀ حرمت شراب و قمار و رقص و احکام ریشتراشی و مانند آن بود. استقبال مخاطبان از سخنرانیها و نوشتههای محمد نخشب، علی شریعتی، محمدرضا حکیمی، مرتضی مطهری، مهدی بازرگان و مانند ایشان در سالهای نخست دهۀ پنجاه، دیگر نویسندگان دینی را واداشت که ماجرای ریش و شراب را رها کنند و افقهایی دیگر را ببینند. علامه طباطبایی اگر در روزگاری میزیست که محمد عبده و رشید رضا تفسیر المنار را ننوشته بودند و ذائقۀ مخاطبان تفسیر را تغییر نداده بودند، المیزان را نمینوشت. شیخ احمد کافی اگر در روزگار ما بالای منبر میرفت، به احتمال بسیار، همانهایی را میگفت که اکنون دیگر خطبا و منبریها میگویند، و اگر تغییر نمیکرد، دیگر آن نام و آوازه را نداشت. در مرثیهسرایی برای اهل بیت(ع) نیز ذائقۀ مردم، شاعری مانند موسوی گرمارودی را برکشید و از رونق بازار «حبیبالله چایچیان»ها کاست. شعر آیینی «حسان» کجا و نوحههای صادق آهنگران کجا؟ ادبیات داستانی و سمتوسوی پژوهشهای روانشناختی و مانند آن نیز همین داستان را دارند. میان استقبال خوانندگان و شمارگان کتاب، رابطهای در حد رابطۀ علت و معلول است. از این رو شمارگان کتاب، به نویسندگان و ناشران انگیزه و بلکه جهت میدهد که در چه زمینههایی بیشتر اثر بیافرینند. استقبال مخاطب در محیطهای مجازی و شبکههای اجتماعی مانند تلگرام و فیسبوک، از شمارۀ فورواردها و اشتراکگذاریها و میزان گفتوگو در پیامگیر با نویسنده دانسته میشود. حجم نقدها و اشارات و ارجاعات نیز نشانههای استقبالاند. مخاطبشناسی، مرزی باریک با موجسواری دارد. تفاوت آن دو همچون تفاوت دانشمند با رمال است: یکی برای بهبود مینویسد و دیگری برای سود. راه دیگر تأثیرگذاری مخاطب بر نویسنده، پرسشهای او است. اگر کموکیف پرسشها تغییر کند، بهحتم سمتوسوی کتابها و سخنرانیها نیز دیگرگون میشود. اگر مرحوم فخرالدین حجازی تا حدود سال 1350، جز دربارۀ شراب و قمار و ریش و موسیقی سخنرانی نمیکرد، چون مسئلۀ مخاطب دینی در آن سالها جز این نبود. شکلگیری آهسته و پیوستۀ طبقۀ شهری در تهران و برخی شهرهای بزرگ ایران در دهۀ 50، اندکاندک او و دیگران را نیز به راهی دیگر کشاند. ذائقۀ علمی جامعه مانند صافی عمل میکند و هر نویسندهای دیر یا زود بازخورد آثارش را میبیند و به فکر فرو میرود. حتی نقدهای ناروا بر نویسنده اثر میگذارد؛ چه رسد به نقدهای علمی و منصفانه. بنابراین قطع رابطۀ ارگانیک میان کتاب و خواننده، کتاب را وارد دنیایی خیالی میکند. رانتها و حمایتهای ویژه، این رابطه را بر هم میزنند. برای نمونه، حمایت(بخوانید رانت) که آمده بود نشر دینی را برتر بنشاند و به بازار او رونق ببخشد، رابطۀ طبیعی و ارگانیک کتاب دینی و جامعۀ مخاطب را قیچی کرد و نعمت «تأثیر مخاطب بر نویسنده» را از نویسندگان دینی بازگرفت؛ نعمتی که کتاب دینی تا چهل سال پیش از آن برخوردار بود و از همین رهگذر توانسته بود به تیراژهای میلیونی برسد. بلای دیگری که رانت بر سر نشر دینی آورده است، محرومیت از نعمت رقیب و رقابت است. رقابتگریزی و رقیبسوزی، محصول رانتخواری و برخورداری از حمایتهای ویژه است، و آن نیز نتیجهای جز قطع رابطۀ طبیعی با مخاطب و ارتباط یکسویه با او ندارد. رانتهای رسمی و غیر رسمی، مخاطب واقعی را از دیدرس نویسنده بیرون میآورد. باری؛ نویسندگان یا هنرمندان نمیتوانند بهراحتی ادعای استقلال و آزادی از مخاطب کنند؛ مگر سه گروه: |
تأثیر خوانندگان بر نویسندگان