شاید این فایده از مهمترین فواید دین باشد، زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا دارد که بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده. در واقع، اگر معنای زندگی را در جهت تأمین جاودانگی انسان تبیین کنیم، به یکی از عظیمترین و اصلیترین فواید دین دست یافتهایم؛ ازاین رو گفته اند سرّ حاجت انسان به دین، جاودانه بودن و زندگی اخروی اوست و اگر جاودانگی مطرحنباشد، زندگی لغو خواهد بود.
2. راهنمایی به زندگی با آرامش
دین اطلاعاتی را در اختیار انسان می نهد تا زندگی برای او در مجموعه هستی میسر و مطبوع شود و به تعبیری بین آدمی و جهان و زندگی و خویشتن او آشتی برقرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد.[11]
آرامش روانی، گمشده انسان است و او با تمام وجود در پی دستیابی به آن میباشد.
از دیدگاه دین، یگانه چیزی که می تواند این نیاز را برآورده کند، یادخداست. قرآن کریم با تأکید تمام، اعلام میکند که آرامش روان، فقط در سایه توجه به خداوند امکان پذیر است « ألابذکرالله تطمئن القلوب [12]»[13]
3. تربیت و تکمیل انسانها فراخور استعدادها
افراد بشر از نظر درک کمال و تحصیل معارف و اکتساب فضائل گوناگونند چون عقول انسانها متفاوت است، انبیا مبعوث میشوند که هر مستعدی را به نهایت کما ممکن او نایل کنند. بعبارت دیگر چون عقول انسانها متفاوت است و انسان کامل کمیاب، انبیا مبعوث میشوند که هر مستعدی را به نهایت کمال ممکن او نایل کنند.[14]
4. از بین بردن ترس
انسان بهدلیل وجود عقل، اگر بخواهد عملی را انجام دهد بیمناک است که مبادا مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترک کند بیمناک است که شاید وظیفه اش را انجام نداده است. از اینرو در هر جا از خشم خداوند بیمناک است، اما بوسیله بعثت انبیا و بیان حدود و فعالیت انسان، این ترس زائل خواهد شد و او بدون بیم وظایف خود را انجام می دهد.
5. پاسخ به احساس تنهایی
یکی از دردهای همیشگی انسان که پیوسته از آن رنج می برد، احساس تنهایی است. یکی از فوائد دین و بارو دینی این است که انسان خداباور هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند زیرا باور دارد که خدا از رگ گردن به اون نزدیکتر است.«نحن اقرب الیه من حبل الورید[15]»
6. شناساندن اشیا سودمند و زیان آور به انسان
عقل در صورتی سود و زیان اشیا را درک می کند که آنها را تجربه و آزمایش کرده باشد و آزمون و تجربه نیز نیازمند گذشت زمان های طولانی و تحمل زیان های فراوان است.
فایده بعثت این است که انسان طبق رهنمود وحی، اشیای نافع و ضارّ را میشناسد بدون اینکه خطر و ضرری متوجه او باشد.[16]
7. اصلاح فرد و اجتماع
جامعهای که به دین پایبند نباشد، واقع بینی و روشنفکری را از دست میدهد و عمر گرانمایه خود را درگمراهی و ظاهربینی و غفلت میگذراند، عقل را زیر پا گذاشته، و چون حیوانات، کوتاه نظر و بیخرد زندگی میکند. دچار زشتی اخلاق و پستی کردار میشود و بدین ترتیب، به کلی امتیازات انسانی را از دست میدهد. چنین جامعهای گذشته از اینکه به سعادت ابدی و کمال نهایی خود نمیرسد، در زندگانی کوتاه و زودگذر این جهان نیز، نتایج شوم و آثار ناگوار انحرافات و کجرویهای خود را دیده و دیر یا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد و به روشنی خواهد فهمید که تنها راه سعادت، همان دین و ایمان به خدا بوده است و سرانجام ازکردار خود پشیمان خواهد شد.[17]
8.همبستگی اجتماعی:
همبستگی و وفاق، اساس یک زندگی اجتماعی است و زوال آن موجب فروریزی ساخت جامعه و از همپاشیدگی حیات اجتماعی میشود. از طرفی هرفردی براساس غریزه خویشتندوستی، نفع خویش را میطلبد، گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزی، موجب اختلاف و درگیری است. دین با تبیین حیات و مقدمه خواندن آن برای زندگی اخروی و نیز دعوت به گرایشهای معنوی وتربیت ویژه اخلاقی، این انسجام و همبستگی را فراهم میآورد.
برادرى و احساس اشتراک بر محور دیندارى سامان مىیابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور مىنویسد: «مناسک دین براى کارکرد درست زندگى اخلاقى ما، به همان اندازه ضرورىاند که خوراک براى نگه داشتن زندگى جسمانى ما ضرورت دارد، زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ مىکند.[18]
9. جبران کاستی های دنیای مدرن
علوم طبیعى با تمام پیشرفتهاى گستردهاش، از پاسخگویى به نیازهاى غیر طبیعى انسان عاجز است و تنها از دین مىتوان انتظار داشت تا نیازهاى ماوراى طبیعى آدمى را برآورده کند. علامه طباطبایى مىنویسد: «درست است که علوم طبیعى چراغى است روشن که بخشى از مجهولات را از تاریکى درآورده و براى انسان معلوم مىسازد ولى چراغى است که براى هر تاریکى سودى نمىبخشد. از فن روانشناسى حل مسایل فلکى را نمىتوان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمىآید و بالاخره علومى که از طبیعت بحث مىنماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوى و روحى بیگانه بوده و توانایى بررسى این گونه مقاصدى که انسان با نهاد و فطرت خدادادى خود خواستار کشف آنها است، ندارد.[19]
10. تفسیر خوشبینانه از مرگ
بسیاری از افراد از مرگ نگرانند. اضطراب آنان به دلیل این امور است: خود مردن، از دست دادن چیزهای خوب در زندگی، و اطمینان نداشتن به آنچه قرار است بعد از مرگ رخ دهد. در اینجاست که دین تفسیری خوشبینانه از مرگ به دست می دهد و آنرا نه نابودی و از بین رفتن، که انتقال از یک نوع زندگی موقت به نوع دیگری از زندگی که همیشگی وابدی است، تلقی میکند.[20]
دین(Religion) در لغت به معنای جزا، حساب، طاعت، ورع، سلطه و قهر و غلبه، و نیز به معنای شریعت و آیین است.[1]
اصطلاح دین دارای یک معنای واحد که مورد قبول همه باشد نیست بلکه پدیدارهای متعدد فراوانی تحت نام دین گرد میآیند که به گونهای با هم ارتباط دارند[2] اما دین در تعابیر قرآنی مجموعه عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره جامعه انسانی و پرورش انسانها باشد. گاهی همه این مجموعه حق، و گاهی باطل و گاهی مخلوطی از حق و باطل است. اگر مجموعهی حق باشد دین حق و در غیر اینصورت آن را دین باطل و یا مخلوطی از حق و باطل می نامند.[3] بنابراین دین حق عبارتست از آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده و رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار برخوردار باشد.[4]
قلمرو دین و انتظار حداقلی و حداکثری از دین
به طور کلّی، دیدگاه های مختلف در باب قلمرو دین را میتوان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: 1. دیدگاه حدّاقلی؛ 2. دیدگاه حدّاکثری.
در این حوزه هم عالمان مسلمان و هم دانشمندان غیر مسلمان اظهار نظر کردهاند.
نظریه دین حدّاقلی، امروزه میان روشنفکران و نواندیشان دینی رواج دارد. اینان با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضور دین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند در واقع گستره دین، در امور اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و فقهی به حداقل تحویل داده شده، و شرع در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است. در واقع، «بینش اقلّی»، خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده و در امور دنیایی هم به حداقل لازم، بسنده کرده است و بدین طریق، دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست (یا دین و دنیا) قائل هستند.[5]
تلقی دکتر سروش از دخالت دین در عرصه های گوناگون نخست حداقلی و بعد بالعرض است؛ یعنی «خداوند اولاً و بالذات دین را برای کارهای این جهانی و سامان دادن به معیشت درمانده ما در این جهان فرو نفرستاده است. تعلیمات دینی علی الاصول برای حیات اخروی جهت گیری شده اند؛ یعنی برای تنظیم معیشت و سعادت اخروی هستند.»[6] درنتیجه تمام آموزه های دینی اولا و بالذات برای آباد ساختن آخرت ما بیان شده و هدف دیگری از جمله توصیه های بهداشتی ، روانی ، نیازهای اقتصادی ، فرهنگی و… ندارد. [7]
در مقابل گروهی از متالهان مسیحی، وحی را جانشین همه معارف بشری اعم از علوم تجربی ، اخلاقی و مابعدالطبیعی میدانستند و بر این باور بودند که خداوند هرآنچه نیاز بشر بوده است را در کتاب مقدس آورده است. این گروه که قلمرو حداکثری برای دین قائل شدند معتقدند که باید صرفا شریعت را آموخت و نیاز به فراگیری هیچ چیز دیگر حتی فلسفه نیست .[8]
در این بین دیدگاهی که در مقابل دیدگاه آخرت گرا [9]و دنیاگرا قرار دارد، دیدگاه جامع نگر است. دیدگاه جامع نگر در تفسیر جهتگیری دعوت انبیا بر این باور است که تعالیم پیامبران، همه شئون حیات بشر، اعم از زندگی دنیوی و اخروی را شامل است و پیامبر اسلام (ص) به دلیل خاتمیت، پیامی جامع و کامل برای بشر آورده است. تصویر غالب دانشمندان جامع نگر، از جامع و کامل بودن پیام رسول گرامی اسلام (ص) این است که خداوند نه حداقل، بلکه حداکثر آنچه را که مورد حاجت بشر است بر وی ارزانی داشته است، بنابراین دین اسلام به همه نیازهای آدمی پاسخگوست و هر کس با هر حاجتی به دین روی آورد، بی نصیب نخواهد بود.
برخی از متکلمان متأخر و متفکران معاصری همچون امام خمینی، علامه طباطبایی و… از کسانی اند که به دیدگاه جامع نگر قایل هستند.
استاد مطهری نیز از نظریه دین حدّاکثری دفاع کرده و از همگرایی و همسویی دین و دنیا سخن گفته و دیدگاهی جامع نگرانه در این باب اتخاذ کرده است.[10]
شاید این فایده از مهمترین فواید دین باشد، زیرا زمانی زندگی برای انسان معنا دارد که بداند هدف و معنای آن چیست و برای چه آفریده شده. در واقع، اگر معنای زندگی را در جهت تأمین جاودانگی انسان تبیین کنیم، به یکی از عظیمترین و اصلیترین فواید دین دست یافتهایم؛ ازاین رو گفته اند سرّ حاجت انسان به دین، جاودانه بودن و زندگی اخروی اوست و اگر جاودانگی مطرحنباشد، زندگی لغو خواهد بود.
2. راهنمایی به زندگی با آرامش
دین اطلاعاتی را در اختیار انسان می نهد تا زندگی برای او در مجموعه هستی میسر و مطبوع شود و به تعبیری بین آدمی و جهان و زندگی و خویشتن او آشتی برقرار گردد و همه چیز را به دید مثبت بنگرد.[11]
آرامش روانی، گمشده انسان است و او با تمام وجود در پی دستیابی به آن میباشد.
از دیدگاه دین، یگانه چیزی که می تواند این نیاز را برآورده کند، یادخداست. قرآن کریم با تأکید تمام، اعلام میکند که آرامش روان، فقط در سایه توجه به خداوند امکان پذیر است « ألابذکرالله تطمئن القلوب [12]»[13]
3. تربیت و تکمیل انسانها فراخور استعدادها
افراد بشر از نظر درک کمال و تحصیل معارف و اکتساب فضائل گوناگونند چون عقول انسانها متفاوت است، انبیا مبعوث میشوند که هر مستعدی را به نهایت کما ممکن او نایل کنند. بعبارت دیگر چون عقول انسانها متفاوت است و انسان کامل کمیاب، انبیا مبعوث میشوند که هر مستعدی را به نهایت کمال ممکن او نایل کنند.[14]
4. از بین بردن ترس
انسان بهدلیل وجود عقل، اگر بخواهد عملی را انجام دهد بیمناک است که مبادا مجاز نباشد و اگر بخواهد همان عمل را ترک کند بیمناک است که شاید وظیفه اش را انجام نداده است. از اینرو در هر جا از خشم خداوند بیمناک است، اما بوسیله بعثت انبیا و بیان حدود و فعالیت انسان، این ترس زائل خواهد شد و او بدون بیم وظایف خود را انجام می دهد.
5. پاسخ به احساس تنهایی
یکی از دردهای همیشگی انسان که پیوسته از آن رنج می برد، احساس تنهایی است. یکی از فوائد دین و بارو دینی این است که انسان خداباور هیچ گاه احساس تنهایی نمی کند زیرا باور دارد که خدا از رگ گردن به اون نزدیکتر است.«نحن اقرب الیه من حبل الورید[15]»
6. شناساندن اشیا سودمند و زیان آور به انسان
عقل در صورتی سود و زیان اشیا را درک می کند که آنها را تجربه و آزمایش کرده باشد و آزمون و تجربه نیز نیازمند گذشت زمان های طولانی و تحمل زیان های فراوان است.
فایده بعثت این است که انسان طبق رهنمود وحی، اشیای نافع و ضارّ را میشناسد بدون اینکه خطر و ضرری متوجه او باشد.[16]
7. اصلاح فرد و اجتماع
جامعهای که به دین پایبند نباشد، واقع بینی و روشنفکری را از دست میدهد و عمر گرانمایه خود را درگمراهی و ظاهربینی و غفلت میگذراند، عقل را زیر پا گذاشته، و چون حیوانات، کوتاه نظر و بیخرد زندگی میکند. دچار زشتی اخلاق و پستی کردار میشود و بدین ترتیب، به کلی امتیازات انسانی را از دست میدهد. چنین جامعهای گذشته از اینکه به سعادت ابدی و کمال نهایی خود نمیرسد، در زندگانی کوتاه و زودگذر این جهان نیز، نتایج شوم و آثار ناگوار انحرافات و کجرویهای خود را دیده و دیر یا زود چوب غفلت خود را خواهد خورد و به روشنی خواهد فهمید که تنها راه سعادت، همان دین و ایمان به خدا بوده است و سرانجام ازکردار خود پشیمان خواهد شد.[17]
8.همبستگی اجتماعی:
همبستگی و وفاق، اساس یک زندگی اجتماعی است و زوال آن موجب فروریزی ساخت جامعه و از همپاشیدگی حیات اجتماعی میشود. از طرفی هرفردی براساس غریزه خویشتندوستی، نفع خویش را میطلبد، گرچه به ضرر دیگران بینجامد و این حالت غریزی، موجب اختلاف و درگیری است. دین با تبیین حیات و مقدمه خواندن آن برای زندگی اخروی و نیز دعوت به گرایشهای معنوی وتربیت ویژه اخلاقی، این انسجام و همبستگی را فراهم میآورد.
برادرى و احساس اشتراک بر محور دیندارى سامان مىیابد. دورکیم، جامعه شناس مشهور مىنویسد: «مناسک دین براى کارکرد درست زندگى اخلاقى ما، به همان اندازه ضرورىاند که خوراک براى نگه داشتن زندگى جسمانى ما ضرورت دارد، زیرا از طریق همین مناسک است که گروه خود را تایید و حفظ مىکند.[18]
9. جبران کاستی های دنیای مدرن
علوم طبیعى با تمام پیشرفتهاى گستردهاش، از پاسخگویى به نیازهاى غیر طبیعى انسان عاجز است و تنها از دین مىتوان انتظار داشت تا نیازهاى ماوراى طبیعى آدمى را برآورده کند. علامه طباطبایى مىنویسد: «درست است که علوم طبیعى چراغى است روشن که بخشى از مجهولات را از تاریکى درآورده و براى انسان معلوم مىسازد ولى چراغى است که براى هر تاریکى سودى نمىبخشد. از فن روانشناسى حل مسایل فلکى را نمىتوان توقع داشت، از یک پزشک حل مشکلات یک نفر مهندس راه بر نمىآید و بالاخره علومى که از طبیعت بحث مىنماید اصلا از مسایل ماورالطبیعه و مطالب معنوى و روحى بیگانه بوده و توانایى بررسى این گونه مقاصدى که انسان با نهاد و فطرت خدادادى خود خواستار کشف آنها است، ندارد.[19]
10. تفسیر خوشبینانه از مرگ
بسیاری از افراد از مرگ نگرانند. اضطراب آنان به دلیل این امور است: خود مردن، از دست دادن چیزهای خوب در زندگی، و اطمینان نداشتن به آنچه قرار است بعد از مرگ رخ دهد. در اینجاست که دین تفسیری خوشبینانه از مرگ به دست می دهد و آنرا نه نابودی و از بین رفتن، که انتقال از یک نوع زندگی موقت به نوع دیگری از زندگی که همیشگی وابدی است، تلقی میکند.[20]
غرب و آثار زیان بار تکیه افراطی بر علم و عقل و گریز از دین
1. پوچ گرایی، اضطراب و احساس تنهایی:
شهید مطهری در این باره میفرماید: امروز غالبا دریافتهاند که علم گرایی محض از ساختن انسان تمام ناتوان است. علم خالص انسان تک ساحتی می سازد نه انسان چند ساحتی. امروزه هم دیافته اند که عصر علم محض به پایان رسیده و یک خلأ آرمانی جامعه ها را تهدید میکند.
به گفته اریک فروم، رشد فن آوری نتوانسته است انسان را به آرامش روانی برساند که مهمترین بنیاد سلاکت از دیدگاه سازمان بهداشت جهانی است و نخستین گام در زندگی سعادتمندانه است. بلکه بر عکس آرامش را از او گرفته است.
2. خستگی روحی و احساس خلأ معنوی و اخلاقی
علم و فن آوری و بهرههای مادی آن از ارضای نیازهای فطری و معنوی انسان عاجزند، همین امر سبب روی آوردن بسیاری به دین شده است.
انسان معاصر با وجود برخورداری از دانش تجربی و عقل، آن را برای هدایت اخلاقی و معنوی و پاسخگویی به نیاز فطری خود ناکافی می بیند، از اینرو جمع کثیری از نسل جدید اندیشه وران غربی اعتراف کردهاند که « ماره گم کردگانی هستیم که ورای خود و آرای ضعیف خود در جستجوی کانونهایی هستیم که رفتار و اندیشه ما را به سلاح اخلاق و معنویت مجهز سازد»[21]
3. ناتوانی در حل معظلات بشر معاصر
طی دههای اخیر، بسیاری از اندیشه وران غربی توصیف علم تجربی بهعنوان تنها راه کشف مجهولات بشری را سخنی ناصواب و خلاف واقع شمردند. برای مثال به اظهار ریچارد، استاد علم مصالح و مهندس برق «یکی از شدیدترین دروغ هایی که تاکنون تقریبا در همه جهان پذیرفته شده، این است که روش علمی تنها راه مطمئن به سوی حقیقت است.»[22]
4. افزایش تبهکاری
علوم تجربی حداکثر توان فراهم سازی رفاه را دارد، ولی این امر برای ایجاد جامعه سالم و پویا کافی نیست، بلکه اگر هدایت نشود منشأ افزایش تبهکاری است. بر پایه تحقیقاتی که در یک کشور صنعتی جهان انجام گرفته، روشن شده است که افزایش تبهکاری در نتیجه فقر و عقب ماندگی مردم کشورها نبوده، بلکه در پی رفاه جوامع صنعتی و سیستمهای دموکراسی غربی ایجاد میشود.[23]
5. حیرت و سرگردانی
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «کسانی که ایمان به آخرت ندارنداعمال بدشان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان میشوند.»[24]