الحاد جدید در گفت‌وگو با علی شهبازی

دین‌آنلاین: الحاد جدید را توضیح دهید و درباره شکل‌گیری آن و شخصیت‌های مطرح این جریان توضیح دهید!
شهبازی: الحاد جدید وصف جریانی است که درواقع به بهانه یکی از فجایع تروریستی در آغاز قرن 21 یعنی انفجار برج‌های دوقلوی ساختمان تجارت جهانی خیل زود ورد زبان افتاد و در رسانه‌های عمومی مطرح شد. این جریان را می‌توان جریان علمی علیه دین و باورهای دینی دانست. وصف الحاد جدید درواقع در بازه زمانی تابستان و پاییز 2006 به دنبال نسبت‌های تلویزیونی و مطبوعاتی مهم‌ترین چهره‌های این جریان از سوی رسانه‌ها مطرح شد. مهم‌ترین چهره‌های این جریان عبارتند از: ریچارد داوکینز، سم هریس، دنیل دنت، کریستوفر هیچنز و…

دین‌آنلاین: چرا به این جریان الحاد جدید می‌گویند؟
شهبازی: به نظر می‌رسد که وصف «جدید» برای این جریان تااندازه‌ای وصف بامسمایی است؛ چراکه اگر به اندیشه‌های الحادی یا مهم‌ترین ملحدان کلاسیک توجه کنیم همت آنها عمدتاً معطوف به‌نقد براهین اثبات وجود خدا یا تشکیک درباره باورهای دینی مؤمنان بود و اگر رویکرد ایجابی در نفی خدا و باورهای دینی داشتند در داوری خود نسبت به جامعه دین‌داران از حیطه انصاف علمی خارج نمی‌شدند و به‌ندرت توهین و تمسخری را در این باب روا می‌داشتند. همچنین الحاد کلاسیک را می‌توان گفت تا اندازه زیادی بر فلسفه و الهیات استوار است. اما این جریان اولاً: بیش از آنکه بر فلسفه و الهیات استوار باشد صرفاً بر علم استوار است. علم تنها آغازگاه سخن آنهاست بلکه اگر درمحتوای کلامشان دقت کنیم نه بر علم و نظرهای علمی بلکه بر نوعی مکتب فکری و ایدئولوژی که می‌توان آن را علم‌باوری نامید تأکید دارند. درواقع از علم نوعی مابعدالطبیعه و جهان‌بینی می‌سازند و این یعنی فاصله‌گرفتن از علم و ضوابط اندیشه علمی. ثانیاً: این جریان و چهره‌های آن ضمن رویکرد ایجابی به نفی خدا و باورهای دینی و نامعقول دانستن باور به خدا چنین باورهایی را برای انسان‌ها و حیات انسانی خطرناک و زیان‌بار می‌دانند. بر همین پایه برخی از این چهره‌ها خواهان اقدام عملی برای برانداختن باورهای دینی و محدود کردن جامعه دین‌داران هستند.

ازاین‌رو می‌توان این جریان را نه جریان الحادی برای نفی خدا بلکه جریان توفنده دین‌ستیز نامید که در این دین‌ستیزی خود درواقع می‌توان آن را متناظر با جریان‌های بنیادگرایانه و تکفیری دینی دانست. لذا اگر کسی الحاد جدید را الحاد تکفیری (تکفیر مؤمنان)‌ یا الحاد بنیادگرایانه یا الحاد ایدئولوژیک یا افراطی بداند سخنی گزافه نگفته است.

دین‌آنلاین: مهم‌ترین باورها یا مبانی فکری این گروه چیست؟
شهبازی: برای پاسخ به این سؤال بهتر است به‌جای برشمردن دیدگاه‌ها و نظریه‌های آنها،‌ فرآیند پرداختن به دین و باورهای دینی را از سوی ملحدان مطمح نظر قرار دهیم. برخی از این ملحدان با همه‌فهم‌کردن دانش‌های تجربی ازجمله زیست‌شناسی،‌ فیزیک و عصب‌شناسی، علم را از حوزه یا حلقه‌های تخصصی دانشمندان به میان عوام آورده‌اند.
در مرحله بعد مدعای بنیادی را مطرح کردند که همه اندیشه‌های آنها به‌ویژه داوکینز و دنت بر آن استوار است و آن اینکه باور به خدا و دیگر باورهای دینی، باورهای علمی یا فرضیه‌های علمی هستند که تحلیل، تبیین یا نفی و اثبات آنها در صلاحیت دانشمندان علوم تجربی است. لذا این باورها را از حیطه باورهای الهیاتی و فلسفی صرف به حوزه باورهای علمی و طبیعی آوردند. ازاین‌روست که به‌عنوان نمونه دنیل دنت عنوان مهم‌ترین کتاب الحادی خود را “شکستن طلسم: دین به‌عنوان پدیده‌ای طبیعی” می‌نامد و تأکید عجیبی بر عنوان اصلی این کتاب دارد؛ زیرا به اعتقاد ایشان با تبدیل کردن دین به پدیده طبیعی، طلسم تابوی تحقیق در باورهای دینی را شکسته است. و هر کس که صلاحیت ورود به نظریه‌های علمی را داشته باشد می‌تواند در دین و باورهای دینی تحقیق کند و این حوزه دیگر در انحصار الهی‌دانان، فیلسوفان و عالمان ادیان نیست.

دین‌آنلاین: چه واکنش‌هایی در مقابل این جریان صورت گرفته است؟
شهبازی: می‌توان واکنش‌ها را به دودسته تقسیم کرد: واکنش از سوی ملحدان و واکنش از سوی معتقدان. برخی از ملحدان در مقابل سخنان، مصاحبه‌ها و نوشته‌های ملحدان جدید به‌شدت واکنش منفی نشان داده و سطح نوشته‌های علمی آنها را بسیار کم‌مایه ارزیابی کرده‌اند. ازجمله این منتقدان می‌توان به مایکل روس، اسکات أترن، تامس نیگل و… اشاره کرد که می‌گویند درواقع با خواندن آثار کسانی مثل داوکینز، هریس و هیچنز از اینکه خود را ملحد بنامیم شرمنده‌ایم.

دسته دوم از منتقدان این جریان فیلسوفان و الهی‌دانان برجسته‌ای هستند که از همان روزهای نخستین که آثار این چند ملحد جدید در اختیار خوانندگان قرار گرفت علیه نوشته‌ها و افکار آنها واکنش نشان دادند که از آن میان می‌توان به آلوین پلنتینگا، الیستر مک گراث، جی آنگل کورلت، جان إف هات و نظایر اینها اشاره کرد.

الحاد جدید در گفت‌وگو با علی شهبازی

دین‌آنلاین: الحاد جدید را توضیح دهید و درباره شکل‌گیری آن و شخصیت‌های مطرح این جریان توضیح دهید!
شهبازی: الحاد جدید وصف جریانی است که درواقع به بهانه یکی از فجایع تروریستی در آغاز قرن 21 یعنی انفجار برج‌های دوقلوی ساختمان تجارت جهانی خیل زود ورد زبان افتاد و در رسانه‌های عمومی مطرح شد. این جریان را می‌توان جریان علمی علیه دین و باورهای دینی دانست. وصف الحاد جدید درواقع در بازه زمانی تابستان و پاییز 2006 به دنبال نسبت‌های تلویزیونی و مطبوعاتی مهم‌ترین چهره‌های این جریان از سوی رسانه‌ها مطرح شد. مهم‌ترین چهره‌های این جریان عبارتند از: ریچارد داوکینز، سم هریس، دنیل دنت، کریستوفر هیچنز و…

دین‌آنلاین: چرا به این جریان الحاد جدید می‌گویند؟
شهبازی: به نظر می‌رسد که وصف «جدید» برای این جریان تااندازه‌ای وصف بامسمایی است؛ چراکه اگر به اندیشه‌های الحادی یا مهم‌ترین ملحدان کلاسیک توجه کنیم همت آنها عمدتاً معطوف به‌نقد براهین اثبات وجود خدا یا تشکیک درباره باورهای دینی مؤمنان بود و اگر رویکرد ایجابی در نفی خدا و باورهای دینی داشتند در داوری خود نسبت به جامعه دین‌داران از حیطه انصاف علمی خارج نمی‌شدند و به‌ندرت توهین و تمسخری را در این باب روا می‌داشتند. همچنین الحاد کلاسیک را می‌توان گفت تا اندازه زیادی بر فلسفه و الهیات استوار است. اما این جریان اولاً: بیش از آنکه بر فلسفه و الهیات استوار باشد صرفاً بر علم استوار است. علم تنها آغازگاه سخن آنهاست بلکه اگر درمحتوای کلامشان دقت کنیم نه بر علم و نظرهای علمی بلکه بر نوعی مکتب فکری و ایدئولوژی که می‌توان آن را علم‌باوری نامید تأکید دارند. درواقع از علم نوعی مابعدالطبیعه و جهان‌بینی می‌سازند و این یعنی فاصله‌گرفتن از علم و ضوابط اندیشه علمی. ثانیاً: این جریان و چهره‌های آن ضمن رویکرد ایجابی به نفی خدا و باورهای دینی و نامعقول دانستن باور به خدا چنین باورهایی را برای انسان‌ها و حیات انسانی خطرناک و زیان‌بار می‌دانند. بر همین پایه برخی از این چهره‌ها خواهان اقدام عملی برای برانداختن باورهای دینی و محدود کردن جامعه دین‌داران هستند.

ازاین‌رو می‌توان این جریان را نه جریان الحادی برای نفی خدا بلکه جریان توفنده دین‌ستیز نامید که در این دین‌ستیزی خود درواقع می‌توان آن را متناظر با جریان‌های بنیادگرایانه و تکفیری دینی دانست. لذا اگر کسی الحاد جدید را الحاد تکفیری (تکفیر مؤمنان)‌ یا الحاد بنیادگرایانه یا الحاد ایدئولوژیک یا افراطی بداند سخنی گزافه نگفته است.

دین‌آنلاین: مهم‌ترین باورها یا مبانی فکری این گروه چیست؟
شهبازی: برای پاسخ به این سؤال بهتر است به‌جای برشمردن دیدگاه‌ها و نظریه‌های آنها،‌ فرآیند پرداختن به دین و باورهای دینی را از سوی ملحدان مطمح نظر قرار دهیم. برخی از این ملحدان با همه‌فهم‌کردن دانش‌های تجربی ازجمله زیست‌شناسی،‌ فیزیک و عصب‌شناسی، علم را از حوزه یا حلقه‌های تخصصی دانشمندان به میان عوام آورده‌اند.
در مرحله بعد مدعای بنیادی را مطرح کردند که همه اندیشه‌های آنها به‌ویژه داوکینز و دنت بر آن استوار است و آن اینکه باور به خدا و دیگر باورهای دینی، باورهای علمی یا فرضیه‌های علمی هستند که تحلیل، تبیین یا نفی و اثبات آنها در صلاحیت دانشمندان علوم تجربی است. لذا این باورها را از حیطه باورهای الهیاتی و فلسفی صرف به حوزه باورهای علمی و طبیعی آوردند. ازاین‌روست که به‌عنوان نمونه دنیل دنت عنوان مهم‌ترین کتاب الحادی خود را “شکستن طلسم: دین به‌عنوان پدیده‌ای طبیعی” می‌نامد و تأکید عجیبی بر عنوان اصلی این کتاب دارد؛ زیرا به اعتقاد ایشان با تبدیل کردن دین به پدیده طبیعی، طلسم تابوی تحقیق در باورهای دینی را شکسته است. و هر کس که صلاحیت ورود به نظریه‌های علمی را داشته باشد می‌تواند در دین و باورهای دینی تحقیق کند و این حوزه دیگر در انحصار الهی‌دانان، فیلسوفان و عالمان ادیان نیست.

دین‌آنلاین: چه واکنش‌هایی در مقابل این جریان صورت گرفته است؟
شهبازی: می‌توان واکنش‌ها را به دودسته تقسیم کرد: واکنش از سوی ملحدان و واکنش از سوی معتقدان. برخی از ملحدان در مقابل سخنان، مصاحبه‌ها و نوشته‌های ملحدان جدید به‌شدت واکنش منفی نشان داده و سطح نوشته‌های علمی آنها را بسیار کم‌مایه ارزیابی کرده‌اند. ازجمله این منتقدان می‌توان به مایکل روس، اسکات أترن، تامس نیگل و… اشاره کرد که می‌گویند درواقع با خواندن آثار کسانی مثل داوکینز، هریس و هیچنز از اینکه خود را ملحد بنامیم شرمنده‌ایم.

دسته دوم از منتقدان این جریان فیلسوفان و الهی‌دانان برجسته‌ای هستند که از همان روزهای نخستین که آثار این چند ملحد جدید در اختیار خوانندگان قرار گرفت علیه نوشته‌ها و افکار آنها واکنش نشان دادند که از آن میان می‌توان به آلوین پلنتینگا، الیستر مک گراث، جی آنگل کورلت، جان إف هات و نظایر اینها اشاره کرد.

الحاد جدید در گفت‌وگو با علی شهبازی

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از عرب‌نیوز، این گورستان در محلۀ عماریه در مرکز شهر جدّه واقع شده است. بر اساس گفته‌های ساکنان سالخوردۀ این محله، عمر این گورستان به هزاران سال می‌رسد، امّا محمد یوسف طرابولسی (Trabulsi)، کتابی دربارۀ تاریخِ جدّه نوشته است و در آن شرح می‌دهد که تمام منابع تاریخی با حضور حوا در مرحله‌ای از گذشتۀ بسیار کهن، در این بخش از جهان، مطابقت دارند. در هر حال، این گورستان بی‌شک باستانی است و شماری از مورخان و سیّاحان معتقدند عمر این گورستان به قرن نهم هجری قمری بازمی‌گردد.

پروفسور عدنان الهرتی، استاد تاریخ تمدن در دانشگاه اُمُ القری شهر مکّه می‌گوید فرضیۀ علمی دربارۀ وجود مقبرۀ حوا در جّده فرضیه‌ای خنثی و بی‌طرف است. الهرتی می‌گوید: «ابن جبیر، جغرافی‌دان و سیّاحِ عرب در قرن ششم هجری قمری، می‌نویسد که در طول سفرش به جدّه، یک گنبد قدیمی دیده است که خانۀ حوا است. ابن بطوطه، سیّاح عرب دیگری نیز در قرن هفتم هجری قمری به وجود قبّۀ حوا در شهر جدّه اشاره می‌کند. منابع علمی تأیید می‌کنند که محل سکونت آدم و حوا در مکّه بوده است اما شواهدی مبنی بر اینکه حوا در جدّه دفن شده است وجود ندارد.»

محمد المکّی در کتاب «تاریخ صحیح مکّه و خانۀ مقدس خدا» می‌نویسد که گورستان حوا در طول فصل حج باعث جذب بازدیدکنندگان زیادی می‌شد. زائران پس از انجام تشریفات حج به آنجا می‌رفتند و توسط کلاهبردارانی که مقداری از خاک گورستان را به آنها می‌فروختند استثمار می‌شدند و بعد به خانه باز می‌گشتند.

با وجود این داستان‌ها، برخی از مورخان در مورد وجود مقبرۀ حوا در این گورستان شک دارند، محمد صَدیق دیاب، نویسندۀ معاصر سعودی در کتاب «جدّه: تاریخ و زندگی اجتماعی» می‌نویسد: «شواهد کافی برای اثبات وجود مقبرۀ حوا در این گورستان وجود ندارد و به نظر من این فقط یک افسانه است.»

داستان قدیمی دیگری می‌گوید در گورستان سه گنبد بر روی یکی از مقبره‌های بزرگ ساخته شده بود و این مقبره متعلق به حوا بود. اما اکنون هیچ گنبدی در گورستان وجود ندارد، همۀ گورها شبیه یکدیگر هستند و هیچ اثری از وجود مقبره نیست.

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از عرب‌نیوز، این گورستان در محلۀ عماریه در مرکز شهر جدّه واقع شده است. بر اساس گفته‌های ساکنان سالخوردۀ این محله، عمر این گورستان به هزاران سال می‌رسد، امّا محمد یوسف طرابولسی (Trabulsi)، کتابی دربارۀ تاریخِ جدّه نوشته است و در آن شرح می‌دهد که تمام منابع تاریخی با حضور حوا در مرحله‌ای از گذشتۀ بسیار کهن، در این بخش از جهان، مطابقت دارند. در هر حال، این گورستان بی‌شک باستانی است و شماری از مورخان و سیّاحان معتقدند عمر این گورستان به قرن نهم هجری قمری بازمی‌گردد.

پروفسور عدنان الهرتی، استاد تاریخ تمدن در دانشگاه اُمُ القری شهر مکّه می‌گوید فرضیۀ علمی دربارۀ وجود مقبرۀ حوا در جّده فرضیه‌ای خنثی و بی‌طرف است. الهرتی می‌گوید: «ابن جبیر، جغرافی‌دان و سیّاحِ عرب در قرن ششم هجری قمری، می‌نویسد که در طول سفرش به جدّه، یک گنبد قدیمی دیده است که خانۀ حوا است. ابن بطوطه، سیّاح عرب دیگری نیز در قرن هفتم هجری قمری به وجود قبّۀ حوا در شهر جدّه اشاره می‌کند. منابع علمی تأیید می‌کنند که محل سکونت آدم و حوا در مکّه بوده است اما شواهدی مبنی بر اینکه حوا در جدّه دفن شده است وجود ندارد.»

محمد المکّی در کتاب «تاریخ صحیح مکّه و خانۀ مقدس خدا» می‌نویسد که گورستان حوا در طول فصل حج باعث جذب بازدیدکنندگان زیادی می‌شد. زائران پس از انجام تشریفات حج به آنجا می‌رفتند و توسط کلاهبردارانی که مقداری از خاک گورستان را به آنها می‌فروختند استثمار می‌شدند و بعد به خانه باز می‌گشتند.

با وجود این داستان‌ها، برخی از مورخان در مورد وجود مقبرۀ حوا در این گورستان شک دارند، محمد صَدیق دیاب، نویسندۀ معاصر سعودی در کتاب «جدّه: تاریخ و زندگی اجتماعی» می‌نویسد: «شواهد کافی برای اثبات وجود مقبرۀ حوا در این گورستان وجود ندارد و به نظر من این فقط یک افسانه است.»

داستان قدیمی دیگری می‌گوید در گورستان سه گنبد بر روی یکی از مقبره‌های بزرگ ساخته شده بود و این مقبره متعلق به حوا بود. اما اکنون هیچ گنبدی در گورستان وجود ندارد، همۀ گورها شبیه یکدیگر هستند و هیچ اثری از وجود مقبره نیست.

آرامگاه حوا در جدّه، افسانه یا واقعیت؟

مدارای مذهبی در کوبا

به گزارش ددین‌آنلاین، الجزیره یک سال پس از درگذشت کاسترو سفری به شهر هاوانا، پایتخت کوبا ترتیب داد تا جوامع مختلف مذهبی را که در این کشور در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند مورد بررسی قرار دهد.
 

فیدل بابانی یکی از تاریخ‌نویسان «کنیسۀ بیت شلوم» در مرکز شهر هاوانا است. این کنیسه در سال 1952 ساخته شد. حتی فیدل کاسترو نیز در چند سال اخیر در جشن‌های جامعۀ یهودیان شرکت می‌کرد.

یعقوب راهنمای مذهبیِ کنیسۀ «آدات اسرائیل»، تنها کنیسۀ ارتدوکس در کوبا است.
 

در این تصویر یکی از پدران کلیسای ارتدوکس یونانی در حال دعا و نیایش است. جمعیت پیروان این کلیسا در سال‌های گذشته افزایش یافته است. کلیسای ارتدوکس یونانی در نزدیکی گردشگاه ساحلی هاوانا واقع شده است.

کلیسای «نوسترا سنورا دا کازان» که یک کلیسای ارتدوکس روسی است در سال 2008 به عنوان یک بنای نمادین آغاز به کار کرد.

مسجد عبدالله در ماه ژوئیۀ 2015 افتتاح شد. در این مسجد مسلمانان هاوانا به نسخِ اسپانیایی قرآن دسترسی دارند. جمعیت مسلمانان در کوبا در حال افزایش است و در حال حاضر حدود نه هزار مسلمان در این جزیره زندگی می‌کنند.

امینه متولد کوباست و در همین کشور بزرگ شده است. از اسلام آوردن او سال‌ها می‌گذرد. امینه یکی از معدود زنانی است که در این جزیره نقاب بر چهره می‌زند.
 

میشل یک راهب ذن است که متولّی صومعۀ بوداییِ «ذن دوجو» در مرکز هاوانا است.

مدارای مذهبی در کوبا

به گزارش ددین‌آنلاین، الجزیره یک سال پس از درگذشت کاسترو سفری به شهر هاوانا، پایتخت کوبا ترتیب داد تا جوامع مختلف مذهبی را که در این کشور در کنار یکدیگر زندگی می‌کنند مورد بررسی قرار دهد.
 

فیدل بابانی یکی از تاریخ‌نویسان «کنیسۀ بیت شلوم» در مرکز شهر هاوانا است. این کنیسه در سال 1952 ساخته شد. حتی فیدل کاسترو نیز در چند سال اخیر در جشن‌های جامعۀ یهودیان شرکت می‌کرد.

یعقوب راهنمای مذهبیِ کنیسۀ «آدات اسرائیل»، تنها کنیسۀ ارتدوکس در کوبا است.
 

در این تصویر یکی از پدران کلیسای ارتدوکس یونانی در حال دعا و نیایش است. جمعیت پیروان این کلیسا در سال‌های گذشته افزایش یافته است. کلیسای ارتدوکس یونانی در نزدیکی گردشگاه ساحلی هاوانا واقع شده است.

کلیسای «نوسترا سنورا دا کازان» که یک کلیسای ارتدوکس روسی است در سال 2008 به عنوان یک بنای نمادین آغاز به کار کرد.

مسجد عبدالله در ماه ژوئیۀ 2015 افتتاح شد. در این مسجد مسلمانان هاوانا به نسخِ اسپانیایی قرآن دسترسی دارند. جمعیت مسلمانان در کوبا در حال افزایش است و در حال حاضر حدود نه هزار مسلمان در این جزیره زندگی می‌کنند.

امینه متولد کوباست و در همین کشور بزرگ شده است. از اسلام آوردن او سال‌ها می‌گذرد. امینه یکی از معدود زنانی است که در این جزیره نقاب بر چهره می‌زند.
 

میشل یک راهب ذن است که متولّی صومعۀ بوداییِ «ذن دوجو» در مرکز هاوانا است.

مدارای مذهبی در کوبا

تجربه یکسان مسلمانان و یهودیان در غرب از نگاه کسلر

به گزارش دین‌آنلاین، اکبراحمد در گزارشی برای هافینگتون پست نوشته است: دکتر ادوارد کسلر از اساتید دانشگاه کمبریج و یکی از ستارگان گفتگوهای بینادینی است. در سال 2007 وی به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های فعّال در عرصۀ ارتباطات بینادینی معرّفی شد. دکتر کسلر مدیر «مؤسسۀ وولف» در کمبریج است که هدف از آن مطالعۀ روابط بین ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام است. او تأسیس این مؤسسه را (سال 1998) مهم‌ترین دستاورد خود تلقّی می‌کند و معتقد است که جامعه به وجود چنین نهادهایی نیاز مبرم دارد. وی در زمینۀ روابط میانِ ادیان ابراهیمی یک متخصّص است و به خاطر فعالیت‌ها و کتب فراوانی که به رشتۀ تحریر درآورده جوایز بسیاری دریافت کرده است. کسلر حتی در بعضی از موارد با رهبران بزرگ دینیِ جهان مثل پاپ و رئیس‌ خاخام‌های انگلیس همکاری کرده است.

دکتر کسلر در جهان عرب نیز میهمانی گرامی و ارجمند تلقّی می‌شود و علما و شیوخ از وی به‌گرمی استقبال می‌کنند و او را از خود می‌دانند.

دکتر کسلر دربارۀ ادیان اسلام و یهودیت معتقد است که این دو دین نزدیکی و قرابتی باورنکردنی با یکدیگر دارند. سال‌ها پیش من و دکتر کسلر با همکاری یکدیگر یک دورۀ آموزشیِ مجازی را با عنوان «غلبه بر شکاف بزرگ؛ رویاروی یهودیان و مسلمانان» آغاز کردیم و همچنان هر دو مدرّس این دوره هستیم. در این دوره روابط تاریخی و معاصر بین این دو دین مورد مطالعه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود فضایی برای پیروان اسلام و یهودیت فراهم شود تا بتوانند در آن فضا بر اختلافات خود فائق آیند و راه‌هایی را برای برقراری ارتباط سازنده پیدا کنند. من عملاً به این نتیجه رسیده‌ام که یادگیری در کنار پیروان ادیان دیگر تأثیر ژرفی بر روی دانشجویان دارد. این که می‌بینم غریبه‌هایی که پیرو ادیان مختلف هستند می‌آیند و کنار هم می‌نشینند و تفکّر خود را دربارۀ یکدیگر تغییر می‌دهند یکی از بزرگ‌ترین و لذّت‌بخش‌ترین ابعاد تدریسِ من در این دوره است. همان‌طور که می‌دانم، دکتر کسلر نیز با همین میزان شور و اشتیاق این دورۀ آموزشی را تدریس می‌کند.

دخترم دکتر امینه هوتی نیز سال‌ها افتخار همکاری با دکتر کسلر را داشته است. اندکی پس از واقعۀ یازده سپتامبر، کسلر که مدرک دکترای خود را از کمبریج گرفته از امینه درخواست کرد تا مدیر «مرکز مطالعۀ روابط مسلمانان و یهودیان» شود. این مرکز نخستین مرکزِ این چنینی در اروپا است و شاخه‌ای از «مرکز مطالعات یهودیان و مسیحیان» است که خودِ کسلر پایه‌گذاری کرده است. امینه نیز موفّق شد از طریق دوره‌های آموزشی و سخنرانی‌ها، و ارائۀ مقالات و کتاب‌ها، دیدگاه اسلامی را وارد حوزۀ تدریسِ دین در بریتانیا کند. خاخام‌ها، پیش‌نمازها و کشیشان در دوره‌های آموزشی او شرکت می‌کردند. او در دورۀ پنج سالۀ تصدّیِ خود گام‌های بزرگی در راستای تقویت روابط بین جوامع یهودی، مسلمان و مسیحی برداشت. در نتیجۀ فعالیت دانشمندان فعّالی مثل او و دکتر کسلر، دیدگاه جامعۀ یهودی-مسیحی به دیدگاهی یهودی-مسیحی-اسلامی تبدیل شده و ترویج این دیدگاه می‌تواند با اسلام‌هراسیِ فزایندۀ موجود به مقابله بپردازد.

در مصاحبۀ مفصّلی که برای پژوهشِ «سفری به اروپا» با دکتر کسلر داشتم، ایشان توضیح داد که یهودیت مدرن نکات بسیاری را از فلسفۀ اسلامی آموخته است. وی گفت: “می‌توانم بگویم که به وجود آمدن فلسفۀ قرون وسطاییِ یهودیت بدون وجود فلسفۀ اسلامی امکان‌پذیر نبود. قواعد ادبیات و دستورزبان نیز اساساً از دستورنویسان مسلمان وام گرفته است.”

دکتر کسلر به وجود شباهت‌هایی میان تجربۀ مسلمانان و یهودیان در غرب امروز اشاره کرد. “من فکر می‌کنم که مسلمانان هنوز هم به عنوان «دیگری» قلمداد می‌شوند. و یهودیان این را درک می‌کنند، چراکه آنها نیز مدت‌های طولانی یک «دیگری» بوده‌اند و هنوز هم هستند… من فکر می‌کنم که جامعۀ مسلمانان باید تلاش کنند تا ارزش‌های دین اسلام را علنی سازند و نشان دهند که این دین خیلی خوب با دورنمایِ مذهبیِ کشور بریتانیا همخوانی دارد.”

دکتر کسلر از شخصیت‌های بسیاری الهام گرفته که از برجسته‌ترینِ آنها می‌توان به ابن رشد و پاپ ژان پل دوم اشاره کرد. ابن رشد شخصی بود که تمایل داشت با مسیحیان و یهودیان ارتباط برقرار کند و پاپ ژان پل دوم نیز ثابت کرد که یک رهبر می‌تواند مشوق بیش از یک میلیارد مسیحی شود تا با یهودیان و مسلمانان و دیگران وارد گفتگو شوند.

در حال حاضر دکتر کسلر پروژۀ جدیدی را با عنوان «بی‌پرده با بنیادگرایی» دنبال می‌کند. در این پروژه بررسی می‌شود که بنیادگرایی به چه صورت خود را در ادیان مختلفِ ابراهیمی و غیرابراهیمی منعکس کرده است و چه شباهت‌هایی میان بنیادگرایی در ادیان مختلف وجود دارد.

دکتر کسلر معتقد است برای این که صمیمیت و دوستی میان یهودیان و مسلمانان امکان‌پذیر باشد، لازم است گفتگوی سالم توأم با احترام و صبر و تفاهم در میان آنها تقویت شود.

دکتر کسلر مثالی دربارۀ روابط بین ادیان می زند. او می‌گوید کسی که پدر یا مادر سه فرزند است (که تفاوت‌های با یکدیگر دارند) باید بداند هر فرزند دارای احتیاجات متفاوتی است و والدین باید بسته به آن احتیاجات به آنها پاسخ دهند. اگر میان فرزندان تبعیض قائل شوند، والدین خوبی نبوده‌اند. او می‌گوید اگر دربارۀ والدین این گونه است، پس در مورد خدا هم حتماً به همین نحو است.

تجربه یکسان مسلمانان و یهودیان در غرب از نگاه کسلر

به گزارش دین‌آنلاین، اکبراحمد در گزارشی برای هافینگتون پست نوشته است: دکتر ادوارد کسلر از اساتید دانشگاه کمبریج و یکی از ستارگان گفتگوهای بینادینی است. در سال 2007 وی به عنوان یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های فعّال در عرصۀ ارتباطات بینادینی معرّفی شد. دکتر کسلر مدیر «مؤسسۀ وولف» در کمبریج است که هدف از آن مطالعۀ روابط بین ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام است. او تأسیس این مؤسسه را (سال 1998) مهم‌ترین دستاورد خود تلقّی می‌کند و معتقد است که جامعه به وجود چنین نهادهایی نیاز مبرم دارد. وی در زمینۀ روابط میانِ ادیان ابراهیمی یک متخصّص است و به خاطر فعالیت‌ها و کتب فراوانی که به رشتۀ تحریر درآورده جوایز بسیاری دریافت کرده است. کسلر حتی در بعضی از موارد با رهبران بزرگ دینیِ جهان مثل پاپ و رئیس‌ خاخام‌های انگلیس همکاری کرده است.

دکتر کسلر در جهان عرب نیز میهمانی گرامی و ارجمند تلقّی می‌شود و علما و شیوخ از وی به‌گرمی استقبال می‌کنند و او را از خود می‌دانند.

دکتر کسلر دربارۀ ادیان اسلام و یهودیت معتقد است که این دو دین نزدیکی و قرابتی باورنکردنی با یکدیگر دارند. سال‌ها پیش من و دکتر کسلر با همکاری یکدیگر یک دورۀ آموزشیِ مجازی را با عنوان «غلبه بر شکاف بزرگ؛ رویاروی یهودیان و مسلمانان» آغاز کردیم و همچنان هر دو مدرّس این دوره هستیم. در این دوره روابط تاریخی و معاصر بین این دو دین مورد مطالعه قرار می‌گیرد و تلاش می‌شود فضایی برای پیروان اسلام و یهودیت فراهم شود تا بتوانند در آن فضا بر اختلافات خود فائق آیند و راه‌هایی را برای برقراری ارتباط سازنده پیدا کنند. من عملاً به این نتیجه رسیده‌ام که یادگیری در کنار پیروان ادیان دیگر تأثیر ژرفی بر روی دانشجویان دارد. این که می‌بینم غریبه‌هایی که پیرو ادیان مختلف هستند می‌آیند و کنار هم می‌نشینند و تفکّر خود را دربارۀ یکدیگر تغییر می‌دهند یکی از بزرگ‌ترین و لذّت‌بخش‌ترین ابعاد تدریسِ من در این دوره است. همان‌طور که می‌دانم، دکتر کسلر نیز با همین میزان شور و اشتیاق این دورۀ آموزشی را تدریس می‌کند.

دخترم دکتر امینه هوتی نیز سال‌ها افتخار همکاری با دکتر کسلر را داشته است. اندکی پس از واقعۀ یازده سپتامبر، کسلر که مدرک دکترای خود را از کمبریج گرفته از امینه درخواست کرد تا مدیر «مرکز مطالعۀ روابط مسلمانان و یهودیان» شود. این مرکز نخستین مرکزِ این چنینی در اروپا است و شاخه‌ای از «مرکز مطالعات یهودیان و مسیحیان» است که خودِ کسلر پایه‌گذاری کرده است. امینه نیز موفّق شد از طریق دوره‌های آموزشی و سخنرانی‌ها، و ارائۀ مقالات و کتاب‌ها، دیدگاه اسلامی را وارد حوزۀ تدریسِ دین در بریتانیا کند. خاخام‌ها، پیش‌نمازها و کشیشان در دوره‌های آموزشی او شرکت می‌کردند. او در دورۀ پنج سالۀ تصدّیِ خود گام‌های بزرگی در راستای تقویت روابط بین جوامع یهودی، مسلمان و مسیحی برداشت. در نتیجۀ فعالیت دانشمندان فعّالی مثل او و دکتر کسلر، دیدگاه جامعۀ یهودی-مسیحی به دیدگاهی یهودی-مسیحی-اسلامی تبدیل شده و ترویج این دیدگاه می‌تواند با اسلام‌هراسیِ فزایندۀ موجود به مقابله بپردازد.

در مصاحبۀ مفصّلی که برای پژوهشِ «سفری به اروپا» با دکتر کسلر داشتم، ایشان توضیح داد که یهودیت مدرن نکات بسیاری را از فلسفۀ اسلامی آموخته است. وی گفت: “می‌توانم بگویم که به وجود آمدن فلسفۀ قرون وسطاییِ یهودیت بدون وجود فلسفۀ اسلامی امکان‌پذیر نبود. قواعد ادبیات و دستورزبان نیز اساساً از دستورنویسان مسلمان وام گرفته است.”

دکتر کسلر به وجود شباهت‌هایی میان تجربۀ مسلمانان و یهودیان در غرب امروز اشاره کرد. “من فکر می‌کنم که مسلمانان هنوز هم به عنوان «دیگری» قلمداد می‌شوند. و یهودیان این را درک می‌کنند، چراکه آنها نیز مدت‌های طولانی یک «دیگری» بوده‌اند و هنوز هم هستند… من فکر می‌کنم که جامعۀ مسلمانان باید تلاش کنند تا ارزش‌های دین اسلام را علنی سازند و نشان دهند که این دین خیلی خوب با دورنمایِ مذهبیِ کشور بریتانیا همخوانی دارد.”

دکتر کسلر از شخصیت‌های بسیاری الهام گرفته که از برجسته‌ترینِ آنها می‌توان به ابن رشد و پاپ ژان پل دوم اشاره کرد. ابن رشد شخصی بود که تمایل داشت با مسیحیان و یهودیان ارتباط برقرار کند و پاپ ژان پل دوم نیز ثابت کرد که یک رهبر می‌تواند مشوق بیش از یک میلیارد مسیحی شود تا با یهودیان و مسلمانان و دیگران وارد گفتگو شوند.

در حال حاضر دکتر کسلر پروژۀ جدیدی را با عنوان «بی‌پرده با بنیادگرایی» دنبال می‌کند. در این پروژه بررسی می‌شود که بنیادگرایی به چه صورت خود را در ادیان مختلفِ ابراهیمی و غیرابراهیمی منعکس کرده است و چه شباهت‌هایی میان بنیادگرایی در ادیان مختلف وجود دارد.

دکتر کسلر معتقد است برای این که صمیمیت و دوستی میان یهودیان و مسلمانان امکان‌پذیر باشد، لازم است گفتگوی سالم توأم با احترام و صبر و تفاهم در میان آنها تقویت شود.

دکتر کسلر مثالی دربارۀ روابط بین ادیان می زند. او می‌گوید کسی که پدر یا مادر سه فرزند است (که تفاوت‌های با یکدیگر دارند) باید بداند هر فرزند دارای احتیاجات متفاوتی است و والدین باید بسته به آن احتیاجات به آنها پاسخ دهند. اگر میان فرزندان تبعیض قائل شوند، والدین خوبی نبوده‌اند. او می‌گوید اگر دربارۀ والدین این گونه است، پس در مورد خدا هم حتماً به همین نحو است.

تجربه یکسان مسلمانان و یهودیان در غرب از نگاه کسلر

کتابی درباره عقلانیت در اسلام برای معنویت‌جویان تمام ادیان

به گزارش دین‌آنلاین این کتاب که سایت آمازون آن را در اختیار مشتریان خود گذارده، درک عمیقی از الگوی باطنی اسلام به خوانندگان هدیه می‌دهد تا بتوانند فضایل والایی را که قران و احادیث پیامبر اسلام (و در حقیقت تمام آموزه‌های معنوی) ما را به سمت و سوی آن تشویق می‌کنند به‌سادگی در وجود خود اجرا کنند.

این کتاب برای نخستین بار حکمت‌هایی برگرفته از قرآن کریم را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد و برای آنها شناخت باطنی و معنوی‌ای به ارمغان می‌آورد که می‌توانند با تکیه بر آن، در زندگی واقعی خود از این آموزه‌ها بهره بجویند و زندگی‌ای شبیه به زندگی اولیاء و اساتید معنوی در پیش بگیرند.

در هر یک از فصولِ کوتاهِ کتاب بر روی یکی از آموزه‌های معنوی قرآن و سنّت اسلامی تمرکز شده و پیرو آن، توضیح داده شده که چگونه این الگوی باطنی ما را کمک می‌کند تا بتوانیم به‌راحتی آن آموزه‌ را در زندگی روزمرۀ خود به کار ببندیم.

این کتابِ ارزشمند خوانندگان را یاری می‌کند تا بتوانند فارغ از آنچه در تیتر اخبار به چشم می‌خورد، به ژرفای معنوی دین اسلام پی ببرند.
 
دربارۀ مؤلف:
مأمون یوسف یک فعّال صلح و مربّی تحوّل است. وی مجری بعضی از برنامه‌های اسلامی تلویزیون انگلستان است؛ از جمله برنامه‌های «مرّبی قرآن» و «تحوّل با تقوا» که در آنها یوسف با تکیه بر پیام پرقدرت خود مبنی بر «الگوی باطنی» زندگی مردم را متحوّل می‌سازد. برنامه‌های آموزشیِ مجازی، سمینارها و مکتوبات او الهام‌بخش هزاران تن از مسلمانان و معنویت‌جویان تمام ادیان جهان هستند.

تألیف مأمون یوسف
تاریخ انتشار کتاب: 21 نوامبر 2017
تعداد صفحات: 325
انتشارات هی هاوس
 

کتابی درباره عقلانیت در اسلام برای معنویت‌جویان تمام ادیان

به گزارش دین‌آنلاین این کتاب که سایت آمازون آن را در اختیار مشتریان خود گذارده، درک عمیقی از الگوی باطنی اسلام به خوانندگان هدیه می‌دهد تا بتوانند فضایل والایی را که قران و احادیث پیامبر اسلام (و در حقیقت تمام آموزه‌های معنوی) ما را به سمت و سوی آن تشویق می‌کنند به‌سادگی در وجود خود اجرا کنند.

این کتاب برای نخستین بار حکمت‌هایی برگرفته از قرآن کریم را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهد و برای آنها شناخت باطنی و معنوی‌ای به ارمغان می‌آورد که می‌توانند با تکیه بر آن، در زندگی واقعی خود از این آموزه‌ها بهره بجویند و زندگی‌ای شبیه به زندگی اولیاء و اساتید معنوی در پیش بگیرند.

در هر یک از فصولِ کوتاهِ کتاب بر روی یکی از آموزه‌های معنوی قرآن و سنّت اسلامی تمرکز شده و پیرو آن، توضیح داده شده که چگونه این الگوی باطنی ما را کمک می‌کند تا بتوانیم به‌راحتی آن آموزه‌ را در زندگی روزمرۀ خود به کار ببندیم.

این کتابِ ارزشمند خوانندگان را یاری می‌کند تا بتوانند فارغ از آنچه در تیتر اخبار به چشم می‌خورد، به ژرفای معنوی دین اسلام پی ببرند.
 
دربارۀ مؤلف:
مأمون یوسف یک فعّال صلح و مربّی تحوّل است. وی مجری بعضی از برنامه‌های اسلامی تلویزیون انگلستان است؛ از جمله برنامه‌های «مرّبی قرآن» و «تحوّل با تقوا» که در آنها یوسف با تکیه بر پیام پرقدرت خود مبنی بر «الگوی باطنی» زندگی مردم را متحوّل می‌سازد. برنامه‌های آموزشیِ مجازی، سمینارها و مکتوبات او الهام‌بخش هزاران تن از مسلمانان و معنویت‌جویان تمام ادیان جهان هستند.

تألیف مأمون یوسف
تاریخ انتشار کتاب: 21 نوامبر 2017
تعداد صفحات: 325
انتشارات هی هاوس
 

کتابی درباره عقلانیت در اسلام برای معنویت‌جویان تمام ادیان

آیا واقعاً دین می‌تواند در رفع بیماری‌های روانی مثمرثمر واقع شود؟

توهّماتی از این دست در میان بیماران روانی شایع است. علاقۀ بیش از حدّ این افراد به شخصیت‌های مذهبی و ابتلا به توهّم خودبزرگ‌بینی می‌تواند علامت هشداردهنده‌ای باشد که نشان می‌دهد اوضاع‌شان دارد وخیم می‌شود.
 
مطالعات صورت‌گرفته نشان می‌دهد که ممکن است در مرحلۀ مقدّماتیِ بعضی از بیماری‌های روانی، فرد اعتقادات خود را تغییر دهد تا بدین ترتیب بر هویتِ خودساختۀ خود مهر تأیید بزند.

مسلّماً میان دین و بیماری‌های روانی ارتباطات جدّی‌ای وجود دارد. اما آیا نقش دین در مواجهه با این قبیل بیماری‌ها درمان است یا مانع‌تراشی؟ طبق نظر کارشناسان، گاهی اوقات دین می‌تواند از طریق قرار دادن افراد در جمع، و هدف و معنا بخشیدن به زندگیِ آنها، به مبتلایان به بیماری‌های روانی کمک کند.

پروفسور دینش بوگرا، رئیس سابق «انجمن روان‌پزشکی جهان» (World Psychiatric Association) در پاسخ به روزنامۀ مجازیِ «مترو» گفت:
“در بسیاری از فرهنگ‌ها، دین بخش اصلی هویت فرد را تشکیل می‌دهد و حمایتی که دین از طریق حضور در جمع‌ها و گردهمایی‌های مذهبی به افراد ارائه می‌دهد می‌تواند فوق‌العاده مثمرثمر باشد. ممکن است در فرهنگ‌ها و فضاهای سنّتی، اختلالات سلامت روان مثل افسردگی ماحصلِ فراز و نشیب‌های زندگی باشد و مراجعۀ افراد به اماکن عبادی، مثل معابد و مساجد می‌تواند نقش کمک‌کننده‌ای در حلّ مشکل آنها داشته باشد. از سوی دیگر، شرکت در فعالیت‌های مذهبی می‌تواند به فرد حسّ تعلّق و هدف ببخشد.”

بیمارانی که در مرکز مراقبتی «سنت اندرو» واقع در بریتانیا بستری هستند، با این تفکّر هم‌عقیده هستند.

یکی از خانم‌های بیمار در پاسخ به نشریۀ «مترو» گفت:
“من یک مسیحی هستم. تدیّن باعث می‌شود نسبت به آینده ایمان و امید داشته باشم و دلم گرم باشد که همه‌چیز خوب پیش خواهد رفت و من به سعادت خواهم رسید. هر شب پیش از خوابیدن و هر موقع دیگری که در طول شبانه‌روز احساس نیاز کنم مشغول دعا و نیایش می‌شوم. هر وقت اوضاع بد پیش می‌رود و همین‌طور وقتی همه‌چیز روبه‌راه است دست به دعا و نیایش برمی‌دارم. ایمان به من کمک کرده تا بتوانم این شرایط را تاب بیاورم.”

البته او تنها کسی نیست که چنین دیدگاهی دارد. سال گذشته پروفسور الین ساکس مقاله‌ای دربارۀ افرادی که با موفّقیت بر بیماری شیزوفرنی غلبه کرده بودند نوشت.

او برای انجام این مطالعه با بیست بیمار با متوسّط سنّی چهل سال مصاحبه کرد. شصت درصد از این افراد دارای مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا بودند. نتایج تحقیق نشان داد که فعالیت معنوی یکی از هشت راهکاری بوده که این افراد توانسته بودند به کمک آن با موفّقیت بر شیزوفرنی غلبه کنند.

دکتر آلبرت پرساد، مدیر «مرکز پژوهش‌های کاربردی و بنیاد بین‌المللی ارزیابی (کاریف)» معتقد است در هنگام بروز سوانح، ممکن است نگرش مذهبی باعث به وجود آمدن احساس گناه، شرمساری و در بعضی موارد بیماری‌های روانی شود.

پرساد می‌گوید دین و معنویت می‌تواند نقش مهمّی در زندگی و سلامت انسان ایفا کند. در مواقع بروز حوادثی مثل آتش‌سوزی برج گرنفل، بمب‌گذاری‌های منچستر یا بلایایی مثل سونامی‌ها و زمین‌لرزه‌ها، گاهی مردم سعی می‌کنند با عینک مذهبی به حوادث نگاه کنند. این ممکن است باعث شود احساس گناه یا خجالت به آنها دست دهد و خود را مسلمان یا مسیحی بدی تلقّی کنند. اما روی‌هم‌رفته نقش دین بیشتر کمک‌کننده است تا بالعکس.

یکی از تازه‌مسلمانانی که در بیمارستان سنت اندرو بستری است می‌گوید:
“من هفت سال است که اسلام آورده‌ام. اسلام به من قدرت و به زندگی‌ام الگو بخشیده است و کمک فراوانی به من کرده است.”

به گفتۀ دکتر پرساد، در فرایند درمان دین می‌تواند به بیمار قدرت روانی و انعطاف‌پذیری ببخشد.

آیا واقعاً دین می‌تواند در رفع بیماری‌های روانی مثمرثمر واقع شود؟

توهّماتی از این دست در میان بیماران روانی شایع است. علاقۀ بیش از حدّ این افراد به شخصیت‌های مذهبی و ابتلا به توهّم خودبزرگ‌بینی می‌تواند علامت هشداردهنده‌ای باشد که نشان می‌دهد اوضاع‌شان دارد وخیم می‌شود.
 
مطالعات صورت‌گرفته نشان می‌دهد که ممکن است در مرحلۀ مقدّماتیِ بعضی از بیماری‌های روانی، فرد اعتقادات خود را تغییر دهد تا بدین ترتیب بر هویتِ خودساختۀ خود مهر تأیید بزند.

مسلّماً میان دین و بیماری‌های روانی ارتباطات جدّی‌ای وجود دارد. اما آیا نقش دین در مواجهه با این قبیل بیماری‌ها درمان است یا مانع‌تراشی؟ طبق نظر کارشناسان، گاهی اوقات دین می‌تواند از طریق قرار دادن افراد در جمع، و هدف و معنا بخشیدن به زندگیِ آنها، به مبتلایان به بیماری‌های روانی کمک کند.

پروفسور دینش بوگرا، رئیس سابق «انجمن روان‌پزشکی جهان» (World Psychiatric Association) در پاسخ به روزنامۀ مجازیِ «مترو» گفت:
“در بسیاری از فرهنگ‌ها، دین بخش اصلی هویت فرد را تشکیل می‌دهد و حمایتی که دین از طریق حضور در جمع‌ها و گردهمایی‌های مذهبی به افراد ارائه می‌دهد می‌تواند فوق‌العاده مثمرثمر باشد. ممکن است در فرهنگ‌ها و فضاهای سنّتی، اختلالات سلامت روان مثل افسردگی ماحصلِ فراز و نشیب‌های زندگی باشد و مراجعۀ افراد به اماکن عبادی، مثل معابد و مساجد می‌تواند نقش کمک‌کننده‌ای در حلّ مشکل آنها داشته باشد. از سوی دیگر، شرکت در فعالیت‌های مذهبی می‌تواند به فرد حسّ تعلّق و هدف ببخشد.”

بیمارانی که در مرکز مراقبتی «سنت اندرو» واقع در بریتانیا بستری هستند، با این تفکّر هم‌عقیده هستند.

یکی از خانم‌های بیمار در پاسخ به نشریۀ «مترو» گفت:
“من یک مسیحی هستم. تدیّن باعث می‌شود نسبت به آینده ایمان و امید داشته باشم و دلم گرم باشد که همه‌چیز خوب پیش خواهد رفت و من به سعادت خواهم رسید. هر شب پیش از خوابیدن و هر موقع دیگری که در طول شبانه‌روز احساس نیاز کنم مشغول دعا و نیایش می‌شوم. هر وقت اوضاع بد پیش می‌رود و همین‌طور وقتی همه‌چیز روبه‌راه است دست به دعا و نیایش برمی‌دارم. ایمان به من کمک کرده تا بتوانم این شرایط را تاب بیاورم.”

البته او تنها کسی نیست که چنین دیدگاهی دارد. سال گذشته پروفسور الین ساکس مقاله‌ای دربارۀ افرادی که با موفّقیت بر بیماری شیزوفرنی غلبه کرده بودند نوشت.

او برای انجام این مطالعه با بیست بیمار با متوسّط سنّی چهل سال مصاحبه کرد. شصت درصد از این افراد دارای مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا بودند. نتایج تحقیق نشان داد که فعالیت معنوی یکی از هشت راهکاری بوده که این افراد توانسته بودند به کمک آن با موفّقیت بر شیزوفرنی غلبه کنند.

دکتر آلبرت پرساد، مدیر «مرکز پژوهش‌های کاربردی و بنیاد بین‌المللی ارزیابی (کاریف)» معتقد است در هنگام بروز سوانح، ممکن است نگرش مذهبی باعث به وجود آمدن احساس گناه، شرمساری و در بعضی موارد بیماری‌های روانی شود.

پرساد می‌گوید دین و معنویت می‌تواند نقش مهمّی در زندگی و سلامت انسان ایفا کند. در مواقع بروز حوادثی مثل آتش‌سوزی برج گرنفل، بمب‌گذاری‌های منچستر یا بلایایی مثل سونامی‌ها و زمین‌لرزه‌ها، گاهی مردم سعی می‌کنند با عینک مذهبی به حوادث نگاه کنند. این ممکن است باعث شود احساس گناه یا خجالت به آنها دست دهد و خود را مسلمان یا مسیحی بدی تلقّی کنند. اما روی‌هم‌رفته نقش دین بیشتر کمک‌کننده است تا بالعکس.

یکی از تازه‌مسلمانانی که در بیمارستان سنت اندرو بستری است می‌گوید:
“من هفت سال است که اسلام آورده‌ام. اسلام به من قدرت و به زندگی‌ام الگو بخشیده است و کمک فراوانی به من کرده است.”

به گفتۀ دکتر پرساد، در فرایند درمان دین می‌تواند به بیمار قدرت روانی و انعطاف‌پذیری ببخشد.

آیا واقعاً دین می‌تواند در رفع بیماری‌های روانی مثمرثمر واقع شود؟

ماجرای گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی؛ افسانه‌زدایی از یک باور رایج

برخی دیگر روایتی پیچیده‌تر از ماجرا دارند و معتقدند آیت، که زمانی عضو حزب زحمتکشان ملت ایران و مرید دکتر مظفر بقایی رهبر این حزب بود، تحت تأثیر بقایی ولایت فقیه را ساخته و پرداخته و وارد قانون اساسی کرده است. در این روایت دکتر بقایی سیاستمدار عملگرایی معرفی می‌شود که معتقد بوده است در ایران دموکراسی به این معنا که شخص اول مملکت کسی باشد که با رأی مردم انتخاب می‌شود و عوض می‌شود، شدنی نیست و به همین دلیلی هم زمانی که انقلاب ایران صورتی اسلامی به خود گرفت، بقایی دیگر به این نتیجه رسیده بود که می‌توان از دل اسلام نظریه‌ای مناسب وضعیت ایران برای حکومت بیرون آورد. بر اساس این روایت گرچه دکتر بقایی به صراحت حرفی از ولایت فقیه نمی‌زد، اما می‌کوشید از طریق دکتر آیت در جریان امور تأثیر بگذارد و سرانجام هم موفق شد از همین راه ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کند و بعد هم به آمریکایی‌ها اطمینان داد که تأثیرش را گذاشته و بنابراین حکومت ضدکمونیستی مقتدری در ایران بر سر کار خواهد آمد.

وجه مشترک این روایت‌ها فضل تقدم و نقش تعیین‌کننده شهید آیت در حقوقی‌سازی مفهوم ولایت فقیه و پیش‌بینی نهادی به این نام در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است و به نظر می‌رسد منشأ این روایت‌ها اظهار نظر مرحوم عزت‌الله سحابی باشد. سحابی که خود عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود و پس از مدت کوتاهی در اعتراض به کنار گذاشتن پیش‌نویس دولت موقت و طرح موضوع ولایت فقیه در آن مجلس، از حضور در جلسات بررسی و تدوین قانون اساسی خودداری کرد، نخستین بار در گفت‌وگویی که در کتاب «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» منتشر شده است (اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 43-55) در این باره سخن گفته است. سحابی در این کتاب به مناسبت گفت‌وگو درباره اصول اقتصادی قانون اساسی، پس از آنکه به تفصیل درباره روند تدوین پیش‌نویس قانون اساسی در دولت موقت و شورای انقلاب و سپس برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس بررسی نهایی قانون اساسی سخن می‌گوید، به موضوع ولایت فقیه می‌رسد و در این باره سخنانی متناقض‌نما می‌گوید؛ او در بخشی از این گفت‌وگو می‌گوید نه امام و نه شاگردان دست اولشان تا پیش از تشکیل مجلس بررسی نهایی حرفی از ولایت فقیه و ضرورت آمدنش در قانون اساسی نزدند و برای اولین بار در این مجلس بود که عده‌ای اصل ولایت فقیه را مطرح کردند و برای گنجاندن آن در قانون اساسی کوشیدند. (ص 44) اما کمی بعدتر می‌گوید زمانی که در تیرماه یا اوایل مردادماه 58 (حدود یک ماه پیش از برگزاری نخستین جلسه مجلس خبرگان قانون اساسی)، پیش‌نویسِ تهیه‌شده در شورای انقلاب در مطبوعات منتشر شد، آیت‌الله منتظری سخنرانی‌ای کرد که در آن از اینکه «قانون اساسی ولایت فقیه ندارد، در حالی که مردم به دنبال ولایت فقیه و روحانیت انقلاب کرده‌اند»، انتقاد کرده بود. (اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 46) در ادامه نیز در پاسخ به این سؤال که اولین سخنرانی را درباره ولایت فقیه چه کسی در مجلس خبرگان قانون اساسی کرد، می‌گوید: «آقای حسن آیت»، اما بلافاصله سخن خود را تصحیح می‌کند و می‌گوید: «البته اولین سخنرانی را آیت‌الله صدوقی از یزد انجام دادند و مطرح کردند که قانون اساسی باید بر اساس ولایت فقیه باشد و اینکه می‌گویند ولایت فقیه به استبداد منتهی می‌شود درست نیست. … اول آقای صدوقی صحبت کرد و متعاقب آن آقای آیت و بعد آقای جلال‌الدین فارسی، رشیدیان و کیاوش که هر کدام هر در مدح ولایت فقیه صحبت کردند و گفتند ما این قانون اساسی را کنار می‌گذاریم و خودمان یک قانون اساسی جدید می‌نویسیم.» (ص 47) چندان که پیدا است، سحابی تا اینجا روایت نامنسجم و متناقض‌نمایی از روند درج اصل ولایت فقیه در قانون اساسی ارائه کرده است، اما در بخش‌های پایانی گفت‌وگو درباره این موضوع، با اشاره به پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان درباره قانون اساسی، بار دیگر ایده گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را به شهید آیت و از طریق او به دکتر بقایی و از آن طریق هم به آمریکایی‌ها نسبت می‌دهد! وی از قول شهید آیت نقل می‌کند که «زمانی که پیش‌نویس منتشر شد و دیدیم اصل ولایت فقیه در آن نیست، همراه آقای دکتر اسرافیلیان [ رئیس وقت دانشگاه علم و صنعت و عضو حزب زحمتکشان] نزد آقای منتظری رفتیم … .» سحابی می‌گوید که شهید آیت و آقای اسرافیلیان در این دیدار آقای منتظری را متقاعد کرده‌اند که این قانون اساسی بدون ولایت فقیه ارزشی ندارد و «اتفاقاً مصاحبه آقای منتظری هم بعد از ملاقات با اینها بود». (ص 52-55)

چند نکته درباره روایت مرحوم سحابی:
آیت‌الله منتظری در کتاب خاطراتش این ادعای سحابی را تأیید نمی‌کند. مرحوم منتظری در پاسخ به سؤالی درباره چگونگی گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اولاً از یک «کتابچه»، نه «مصاحبه» سخن می‌گوید و ثانیاً طرح موضوع ولایت فقیه را ابتکار شخصی خودش می‌داند: «خود من قبل از تشکیل مجلس خبرگان و رفتن به تهران، پیش‌نویس قانون اساسی را که آقای حبیبی تنظیم کرده بودند، در قم مطالعه کردم و به عنوان مناقشه کتابچه‌ای را به عنوان «مجموعه دو پیام» در تاریخ 1/4/1358 چاپ و منتشر کردم و در آن جزوه مسئله ولایت فقیه و ادله آن و ضرورت آوردن آن در قانون اساسی متذکر شدم. و این امر صد در صد محصول مطالعات و نظر خود من بود، منتها در مجلس خبرگان مرحوم آیت‌الله بهشتی و بعضی دیگر با من هماهنگ شدند … .» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج1، ص 454) دو پیامی که منظور آیت‌الله منتظری است، در جلد دوم خاطرات ایشان (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر…، ج2، ص 888-892) با عنوان «پیوست شماره 59» آمده است و در آنها آیت‌الله منتظری ضمن نقد و بیان اشکالات پیش‌نویس اولیه، بارها از ضرورت حاکمیت فقیه عادل در زمان غیبت سخن گفته و اینکه هم قوه مجریه و هم قضائیه و هم مقننه از شئون ولی فقیه است و اگر قرار است رابط و هماهنگ‌کننده آنها و شخص اول مملکت رئیس جمهور باشد، رئیس جمهور یا باید خود فقیه باشد یا از جانب فقیه نصب شود تا مشروعیت داشته باشد. این مضمون بارها و بارها در نقدنامه آیت‌الله منتظری تکرار شده و از جمله در نقد اصل شانزدهم پیش‌نویس اولیه که قوای سه‌گانه را ناشی از حاکمیت ملی و برقرارکننده ارتباط میان آنها را رئیس جمهور معرفی کرده بود، نوشته‌اند: «قوای سه‌گانه از یکدیگر جدا نیستند و رابط همه آنها فقسه عادل آشنا به مسائل روز می‌باشد و اگر بنا است رابط آنها رئیس جمهور باشد، پس باید رئیس جمهور فقیه عادل و یا منصوب از ناحیه او باشد.» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج 2، ص 896) در نقد اصل هشتاد و سوم پیش‌نویس هم که توشیح قوانین را با رئیس جمهور دانسته بود، نوشته‌اند: «چون حکومت اسلامی است و قوانین کشور باید بر اساس اسلام باشد، پس رئیس جمهور یا باید مجتهد و فقیه باشد و یا منصوب از طرف فقیه … .» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج 2، ص 899)

درباره ارتباط آیت با دکتر بقایی و پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان هم خاطرات دکتر منوچهر نیرومند، عضو حزب زحمتکشان و دوست شهید آیت می‌تواند مفید باشد. نیرومند در خاطراتش از قطع ارتباط آیت با دکتر بقایی و حزب زحمتکشان به سبب فعالیت‌های مسلحانه‌اش و مخالفت دکتر بقایی با مبارزه مسلحانه و اعتقاد او به مشی سیاسی می‌گوید؛ «وقتی آیت دنبال این نوع مبارزات [مسلحانه] رفت، این کارش طبیعتاً در حزب بازتاب داشت. در نوبت اول، موقتاً از حزب اخراج شد، ولی چون به شیوه خود ادامه داد، در نوبت بعد با دستور دکتر بقایی بطور دائم کنار گذاشته شد.»

وی درباره پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان و نقش بقایی در این زمینه می‌گوید: «باید صریحاً بگویم که در تدوین آن پیش‌نویس، دکتر بقایی هیچ نقشی نداشت. بعد از پیروزی انقلاب، در حزب زحمتکشان انشعاب مهمی روی داد. یعنی بخش اعظم اعضای حزب، طرفدار جمهوری اسلامی و رهبری امام بودند و معتقد بودند که حزب باید کاملاً همگام با مواضع امام و انقلاب حرکت کند. عده کمی بودند که به دکتر بقایی همچنان پایبند ماندند و دکتر هم به همین دلیل، خودش را بازنشسته کرد و از حزب خارج شد. … اما در روزهایی که همه احزاب پیشنهادات خود را به خبرگان قانون اساسی ارائه می‌کردند، در دفتر حزب در خیابان آب‌سردار حدود ۱۰، ۱۵ نفر از نمایندگان حوزه‌های حزبی تهران و اصفهان جمع ‌شدند تا پیش‌نویس قانون اساسی را تدوین کنند. فکر می‌کنم در یکی از آن جلسات دکتر بقایی هم شرکت کرد و پیشنهادی داده شد که در آن ولایت فقیه هم ذکر شده بود و آن را برای مجلس خبرگان و علمای قم هم فرستادند. وقتی این پیشنهاد تدوین و آماده ارسال شد، دکتر بقایی در کرمان بود. آقای پارسی متنی را پیش دکتر بقایی برد و او هم آن را جداً رد کرد و گفت: «نه این مجلس به حرف شما گوش می‌دهد و نه من می‌خواهم در این مسئله دخالت کنم»، بنابراین ارائه پیشنهاد به مجلس خبرگان، هیچ ربطی به دکتر بقایی نداشت و مربوط به جناح انقلابی حزب زحمتکشان بود و دقیقاً به دلیل ادامه همین اصطکاک بین جناح انقلابی و دکتر بقایی، جریان وصیت‌نامه سیاسی ایشان پیش آمد … .» آنچه نیرومند از آن به عنوان وصیت‌نامه سیاسی یاد می کند، آخرین سخنرانی دکتر بقایی در جمع اعضای حزب زحمتکشان است که در آن به علت اختلافات شدیدی که میان او و برخی از اعضای حزب که معتقد به حمایت از انقلاب و امام بودند به وجود آمده و ادامه فعالیت حزب را ناممکن کرده بود، بازنشستگی سیاسی خودش را اعلام و از حزب کناره‌گیری کرد. بقایی در آن سخنرانی که متنش بعدها منتشر شد، به صراحت با رفراندوم قانون اساسی مخالفت می‌کند و می‌گوید: «این چنین قانونی را اگر تمام دنیا رأی بدهند، من یکی رأی نمی‌دهم. … من با روح این قانون اساسی مخالف هستم. … من به این قانون اعتقاد ندارم و به چیزی که اعتقاد ندارم رأی نمی‌دهم. … عرض کردم به این قانون اساسی اعتقاد ندارم چون روح این قانون جمهوری نیست، روح حکومت الهی [= تئوکراسی] است … .» (افول یک مبارز، ص 142-143)

بررسی «صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی» نیز روایت مرحوم سحابی را تأیید نمی‌کند. ترتیب سخنران‌ها و روند طرح موضوع ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی با آنچه او گزارش می‌کند، نمی‌خواند؛ نه آیت‌الله صدوقی نخستین سخنران بوده و نه حسن آیت پس از او سخنرانی کرده است. البته آنچه به آیت‌الله صدوقی نسبت داده شده درست است، اما مربوط به جلسات بعدی است و اولین بار هم که آیت در این مجلس سخنرانی می‌کند، هیچ حرفی از ولایت فقیه نمی‌زند و درباره یکی دو موضوع دیگر از جمله ضرورت حمایت از مسلمانان و مستضعفان جهان و تشکیل سازمان اتحاد مسلمین و اینها سخن می‌گوید. (صورت مشروح مذاکرات …، ص 73-75) البته در ادامه و هرچه کار تدوین قانون اساسی جلوتر می‌رود، آیت یکی از قوی‌ترین و جدی‌ترین مدافعان ولایت فقیه است. در یکی دو سخنرانی نخست جلال‌الدین فارسی نیز بحثی درباره ولایت فقیه نیست. اولین کسی که در مجلس خبرگان قانون اساسی به صراحت از ولایت فقیه سخن به میان می‌آورد، سید محمد کیاوش، نماینده استان خوزستان است (صورت مشروح مذاکرات …، ص 49) و پس از او هم عبدالرحمان حیدری، نماینده استان ایلام در این باره سخن می‌گوید (صورت مشروح مذاکرات …، ص 51-52) و پس از حیدری نیز سید محمد خامنه‌ای (ص 54)، سید منیرالدین الهاشمی (ص 60)، ربانی املشی (ص 61-63)، طاهری خرم‌آبادی (ص 64-65) و دیگران در این باره سخن می‌گویند و تا مدتها خبری از اظهار نظر آیت در این باره نیست.

پیش از اظهار نظر آیت و حزب زحمتکشان نیز مقالات، مصاحبه‌ها، پیام‌ها، تومارها و سخنرانی‌های بسیاری در مطبوعات منتشر شده بود و پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نیز نامه‌ها، تومارها و پیشنهادهای اصلاحی و پیش‌نویس‌های کاملی به دبیرخانه آن مجلس رسیده بود که در بسیاری از آنها بر ضرورت گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی تأکید شده است. (مبانی و مستندات قانون اساسی، ص 75-100)»

به نظر می‌رسد نوعی گرایش به ساده‌سازی و پلیسی‌سازی رویدادها سبب شده است که برخی ایده گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را به آیت و بقایی نسبت دهند، وگرنه حجم قابل توجه مستندات موجود چیز دیگری می‌گوید. در واقع با آن‌همه تأکید و مطالبه پیش‌بینی نهاد ولایت فقیه و رسمیت دادن به جایگاه امام خمینی(ره) در قانون اساسی، اگر نتیجه چیزی غیر از این می‌شد، جای تعجب و تحلیل داشت.

منابع:
افول یک مبارز؛ نقدی بر وصیت‌نامه سیاسی، ‌مواضع وخط مشی دکتر مظفر بقایی، علی محمدآقا و محمد صدیقی، ناشر: مؤلفین، تهران، 1365.
اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، بهمن احمدی امویی، گام نو، تهران، 1382.
بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله منتظری، بی‌تا، بی‌نا، 1379.
صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس، تهران، 1364.
مبانی و مستندات قانون اساسی، سید جواد ورعی، دبیرخانه مجلس خبرگان، قم، 1385.
منبع اینترنتی خاطرات دکتر منوچهر نیرومند در اینجا
 

ماجرای گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی؛ افسانه‌زدایی از یک باور رایج

برخی دیگر روایتی پیچیده‌تر از ماجرا دارند و معتقدند آیت، که زمانی عضو حزب زحمتکشان ملت ایران و مرید دکتر مظفر بقایی رهبر این حزب بود، تحت تأثیر بقایی ولایت فقیه را ساخته و پرداخته و وارد قانون اساسی کرده است. در این روایت دکتر بقایی سیاستمدار عملگرایی معرفی می‌شود که معتقد بوده است در ایران دموکراسی به این معنا که شخص اول مملکت کسی باشد که با رأی مردم انتخاب می‌شود و عوض می‌شود، شدنی نیست و به همین دلیلی هم زمانی که انقلاب ایران صورتی اسلامی به خود گرفت، بقایی دیگر به این نتیجه رسیده بود که می‌توان از دل اسلام نظریه‌ای مناسب وضعیت ایران برای حکومت بیرون آورد. بر اساس این روایت گرچه دکتر بقایی به صراحت حرفی از ولایت فقیه نمی‌زد، اما می‌کوشید از طریق دکتر آیت در جریان امور تأثیر بگذارد و سرانجام هم موفق شد از همین راه ولایت فقیه را وارد قانون اساسی کند و بعد هم به آمریکایی‌ها اطمینان داد که تأثیرش را گذاشته و بنابراین حکومت ضدکمونیستی مقتدری در ایران بر سر کار خواهد آمد.

وجه مشترک این روایت‌ها فضل تقدم و نقش تعیین‌کننده شهید آیت در حقوقی‌سازی مفهوم ولایت فقیه و پیش‌بینی نهادی به این نام در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران است و به نظر می‌رسد منشأ این روایت‌ها اظهار نظر مرحوم عزت‌الله سحابی باشد. سحابی که خود عضو مجلس خبرگان قانون اساسی بود و پس از مدت کوتاهی در اعتراض به کنار گذاشتن پیش‌نویس دولت موقت و طرح موضوع ولایت فقیه در آن مجلس، از حضور در جلسات بررسی و تدوین قانون اساسی خودداری کرد، نخستین بار در گفت‌وگویی که در کتاب «اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» منتشر شده است (اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 43-55) در این باره سخن گفته است. سحابی در این کتاب به مناسبت گفت‌وگو درباره اصول اقتصادی قانون اساسی، پس از آنکه به تفصیل درباره روند تدوین پیش‌نویس قانون اساسی در دولت موقت و شورای انقلاب و سپس برگزاری انتخابات و تشکیل مجلس بررسی نهایی قانون اساسی سخن می‌گوید، به موضوع ولایت فقیه می‌رسد و در این باره سخنانی متناقض‌نما می‌گوید؛ او در بخشی از این گفت‌وگو می‌گوید نه امام و نه شاگردان دست اولشان تا پیش از تشکیل مجلس بررسی نهایی حرفی از ولایت فقیه و ضرورت آمدنش در قانون اساسی نزدند و برای اولین بار در این مجلس بود که عده‌ای اصل ولایت فقیه را مطرح کردند و برای گنجاندن آن در قانون اساسی کوشیدند. (ص 44) اما کمی بعدتر می‌گوید زمانی که در تیرماه یا اوایل مردادماه 58 (حدود یک ماه پیش از برگزاری نخستین جلسه مجلس خبرگان قانون اساسی)، پیش‌نویسِ تهیه‌شده در شورای انقلاب در مطبوعات منتشر شد، آیت‌الله منتظری سخنرانی‌ای کرد که در آن از اینکه «قانون اساسی ولایت فقیه ندارد، در حالی که مردم به دنبال ولایت فقیه و روحانیت انقلاب کرده‌اند»، انتقاد کرده بود. (اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، ص 46) در ادامه نیز در پاسخ به این سؤال که اولین سخنرانی را درباره ولایت فقیه چه کسی در مجلس خبرگان قانون اساسی کرد، می‌گوید: «آقای حسن آیت»، اما بلافاصله سخن خود را تصحیح می‌کند و می‌گوید: «البته اولین سخنرانی را آیت‌الله صدوقی از یزد انجام دادند و مطرح کردند که قانون اساسی باید بر اساس ولایت فقیه باشد و اینکه می‌گویند ولایت فقیه به استبداد منتهی می‌شود درست نیست. … اول آقای صدوقی صحبت کرد و متعاقب آن آقای آیت و بعد آقای جلال‌الدین فارسی، رشیدیان و کیاوش که هر کدام هر در مدح ولایت فقیه صحبت کردند و گفتند ما این قانون اساسی را کنار می‌گذاریم و خودمان یک قانون اساسی جدید می‌نویسیم.» (ص 47) چندان که پیدا است، سحابی تا اینجا روایت نامنسجم و متناقض‌نمایی از روند درج اصل ولایت فقیه در قانون اساسی ارائه کرده است، اما در بخش‌های پایانی گفت‌وگو درباره این موضوع، با اشاره به پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان درباره قانون اساسی، بار دیگر ایده گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را به شهید آیت و از طریق او به دکتر بقایی و از آن طریق هم به آمریکایی‌ها نسبت می‌دهد! وی از قول شهید آیت نقل می‌کند که «زمانی که پیش‌نویس منتشر شد و دیدیم اصل ولایت فقیه در آن نیست، همراه آقای دکتر اسرافیلیان [ رئیس وقت دانشگاه علم و صنعت و عضو حزب زحمتکشان] نزد آقای منتظری رفتیم … .» سحابی می‌گوید که شهید آیت و آقای اسرافیلیان در این دیدار آقای منتظری را متقاعد کرده‌اند که این قانون اساسی بدون ولایت فقیه ارزشی ندارد و «اتفاقاً مصاحبه آقای منتظری هم بعد از ملاقات با اینها بود». (ص 52-55)

چند نکته درباره روایت مرحوم سحابی:
آیت‌الله منتظری در کتاب خاطراتش این ادعای سحابی را تأیید نمی‌کند. مرحوم منتظری در پاسخ به سؤالی درباره چگونگی گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی اولاً از یک «کتابچه»، نه «مصاحبه» سخن می‌گوید و ثانیاً طرح موضوع ولایت فقیه را ابتکار شخصی خودش می‌داند: «خود من قبل از تشکیل مجلس خبرگان و رفتن به تهران، پیش‌نویس قانون اساسی را که آقای حبیبی تنظیم کرده بودند، در قم مطالعه کردم و به عنوان مناقشه کتابچه‌ای را به عنوان «مجموعه دو پیام» در تاریخ 1/4/1358 چاپ و منتشر کردم و در آن جزوه مسئله ولایت فقیه و ادله آن و ضرورت آوردن آن در قانون اساسی متذکر شدم. و این امر صد در صد محصول مطالعات و نظر خود من بود، منتها در مجلس خبرگان مرحوم آیت‌الله بهشتی و بعضی دیگر با من هماهنگ شدند … .» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج1، ص 454) دو پیامی که منظور آیت‌الله منتظری است، در جلد دوم خاطرات ایشان (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر…، ج2، ص 888-892) با عنوان «پیوست شماره 59» آمده است و در آنها آیت‌الله منتظری ضمن نقد و بیان اشکالات پیش‌نویس اولیه، بارها از ضرورت حاکمیت فقیه عادل در زمان غیبت سخن گفته و اینکه هم قوه مجریه و هم قضائیه و هم مقننه از شئون ولی فقیه است و اگر قرار است رابط و هماهنگ‌کننده آنها و شخص اول مملکت رئیس جمهور باشد، رئیس جمهور یا باید خود فقیه باشد یا از جانب فقیه نصب شود تا مشروعیت داشته باشد. این مضمون بارها و بارها در نقدنامه آیت‌الله منتظری تکرار شده و از جمله در نقد اصل شانزدهم پیش‌نویس اولیه که قوای سه‌گانه را ناشی از حاکمیت ملی و برقرارکننده ارتباط میان آنها را رئیس جمهور معرفی کرده بود، نوشته‌اند: «قوای سه‌گانه از یکدیگر جدا نیستند و رابط همه آنها فقسه عادل آشنا به مسائل روز می‌باشد و اگر بنا است رابط آنها رئیس جمهور باشد، پس باید رئیس جمهور فقیه عادل و یا منصوب از ناحیه او باشد.» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج 2، ص 896) در نقد اصل هشتاد و سوم پیش‌نویس هم که توشیح قوانین را با رئیس جمهور دانسته بود، نوشته‌اند: «چون حکومت اسلامی است و قوانین کشور باید بر اساس اسلام باشد، پس رئیس جمهور یا باید مجتهد و فقیه باشد و یا منصوب از طرف فقیه … .» (بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر …، ج 2، ص 899)

درباره ارتباط آیت با دکتر بقایی و پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان هم خاطرات دکتر منوچهر نیرومند، عضو حزب زحمتکشان و دوست شهید آیت می‌تواند مفید باشد. نیرومند در خاطراتش از قطع ارتباط آیت با دکتر بقایی و حزب زحمتکشان به سبب فعالیت‌های مسلحانه‌اش و مخالفت دکتر بقایی با مبارزه مسلحانه و اعتقاد او به مشی سیاسی می‌گوید؛ «وقتی آیت دنبال این نوع مبارزات [مسلحانه] رفت، این کارش طبیعتاً در حزب بازتاب داشت. در نوبت اول، موقتاً از حزب اخراج شد، ولی چون به شیوه خود ادامه داد، در نوبت بعد با دستور دکتر بقایی بطور دائم کنار گذاشته شد.»

وی درباره پیش‌نویس پیشنهادی حزب زحمتکشان و نقش بقایی در این زمینه می‌گوید: «باید صریحاً بگویم که در تدوین آن پیش‌نویس، دکتر بقایی هیچ نقشی نداشت. بعد از پیروزی انقلاب، در حزب زحمتکشان انشعاب مهمی روی داد. یعنی بخش اعظم اعضای حزب، طرفدار جمهوری اسلامی و رهبری امام بودند و معتقد بودند که حزب باید کاملاً همگام با مواضع امام و انقلاب حرکت کند. عده کمی بودند که به دکتر بقایی همچنان پایبند ماندند و دکتر هم به همین دلیل، خودش را بازنشسته کرد و از حزب خارج شد. … اما در روزهایی که همه احزاب پیشنهادات خود را به خبرگان قانون اساسی ارائه می‌کردند، در دفتر حزب در خیابان آب‌سردار حدود ۱۰، ۱۵ نفر از نمایندگان حوزه‌های حزبی تهران و اصفهان جمع ‌شدند تا پیش‌نویس قانون اساسی را تدوین کنند. فکر می‌کنم در یکی از آن جلسات دکتر بقایی هم شرکت کرد و پیشنهادی داده شد که در آن ولایت فقیه هم ذکر شده بود و آن را برای مجلس خبرگان و علمای قم هم فرستادند. وقتی این پیشنهاد تدوین و آماده ارسال شد، دکتر بقایی در کرمان بود. آقای پارسی متنی را پیش دکتر بقایی برد و او هم آن را جداً رد کرد و گفت: «نه این مجلس به حرف شما گوش می‌دهد و نه من می‌خواهم در این مسئله دخالت کنم»، بنابراین ارائه پیشنهاد به مجلس خبرگان، هیچ ربطی به دکتر بقایی نداشت و مربوط به جناح انقلابی حزب زحمتکشان بود و دقیقاً به دلیل ادامه همین اصطکاک بین جناح انقلابی و دکتر بقایی، جریان وصیت‌نامه سیاسی ایشان پیش آمد … .» آنچه نیرومند از آن به عنوان وصیت‌نامه سیاسی یاد می کند، آخرین سخنرانی دکتر بقایی در جمع اعضای حزب زحمتکشان است که در آن به علت اختلافات شدیدی که میان او و برخی از اعضای حزب که معتقد به حمایت از انقلاب و امام بودند به وجود آمده و ادامه فعالیت حزب را ناممکن کرده بود، بازنشستگی سیاسی خودش را اعلام و از حزب کناره‌گیری کرد. بقایی در آن سخنرانی که متنش بعدها منتشر شد، به صراحت با رفراندوم قانون اساسی مخالفت می‌کند و می‌گوید: «این چنین قانونی را اگر تمام دنیا رأی بدهند، من یکی رأی نمی‌دهم. … من با روح این قانون اساسی مخالف هستم. … من به این قانون اعتقاد ندارم و به چیزی که اعتقاد ندارم رأی نمی‌دهم. … عرض کردم به این قانون اساسی اعتقاد ندارم چون روح این قانون جمهوری نیست، روح حکومت الهی [= تئوکراسی] است … .» (افول یک مبارز، ص 142-143)

بررسی «صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی» نیز روایت مرحوم سحابی را تأیید نمی‌کند. ترتیب سخنران‌ها و روند طرح موضوع ولایت فقیه در مجلس خبرگان قانون اساسی با آنچه او گزارش می‌کند، نمی‌خواند؛ نه آیت‌الله صدوقی نخستین سخنران بوده و نه حسن آیت پس از او سخنرانی کرده است. البته آنچه به آیت‌الله صدوقی نسبت داده شده درست است، اما مربوط به جلسات بعدی است و اولین بار هم که آیت در این مجلس سخنرانی می‌کند، هیچ حرفی از ولایت فقیه نمی‌زند و درباره یکی دو موضوع دیگر از جمله ضرورت حمایت از مسلمانان و مستضعفان جهان و تشکیل سازمان اتحاد مسلمین و اینها سخن می‌گوید. (صورت مشروح مذاکرات …، ص 73-75) البته در ادامه و هرچه کار تدوین قانون اساسی جلوتر می‌رود، آیت یکی از قوی‌ترین و جدی‌ترین مدافعان ولایت فقیه است. در یکی دو سخنرانی نخست جلال‌الدین فارسی نیز بحثی درباره ولایت فقیه نیست. اولین کسی که در مجلس خبرگان قانون اساسی به صراحت از ولایت فقیه سخن به میان می‌آورد، سید محمد کیاوش، نماینده استان خوزستان است (صورت مشروح مذاکرات …، ص 49) و پس از او هم عبدالرحمان حیدری، نماینده استان ایلام در این باره سخن می‌گوید (صورت مشروح مذاکرات …، ص 51-52) و پس از حیدری نیز سید محمد خامنه‌ای (ص 54)، سید منیرالدین الهاشمی (ص 60)، ربانی املشی (ص 61-63)، طاهری خرم‌آبادی (ص 64-65) و دیگران در این باره سخن می‌گویند و تا مدتها خبری از اظهار نظر آیت در این باره نیست.

پیش از اظهار نظر آیت و حزب زحمتکشان نیز مقالات، مصاحبه‌ها، پیام‌ها، تومارها و سخنرانی‌های بسیاری در مطبوعات منتشر شده بود و پس از تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی نیز نامه‌ها، تومارها و پیشنهادهای اصلاحی و پیش‌نویس‌های کاملی به دبیرخانه آن مجلس رسیده بود که در بسیاری از آنها بر ضرورت گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی تأکید شده است. (مبانی و مستندات قانون اساسی، ص 75-100)»

به نظر می‌رسد نوعی گرایش به ساده‌سازی و پلیسی‌سازی رویدادها سبب شده است که برخی ایده گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی را به آیت و بقایی نسبت دهند، وگرنه حجم قابل توجه مستندات موجود چیز دیگری می‌گوید. در واقع با آن‌همه تأکید و مطالبه پیش‌بینی نهاد ولایت فقیه و رسمیت دادن به جایگاه امام خمینی(ره) در قانون اساسی، اگر نتیجه چیزی غیر از این می‌شد، جای تعجب و تحلیل داشت.

منابع:
افول یک مبارز؛ نقدی بر وصیت‌نامه سیاسی، ‌مواضع وخط مشی دکتر مظفر بقایی، علی محمدآقا و محمد صدیقی، ناشر: مؤلفین، تهران، 1365.
اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی، بهمن احمدی امویی، گام نو، تهران، 1382.
بخشی از خاطرات فقیه عالیقدر حضرت آیت‌الله منتظری، بی‌تا، بی‌نا، 1379.
صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی، اداره کل امور فرهنگی و روابط عمومی مجلس، تهران، 1364.
مبانی و مستندات قانون اساسی، سید جواد ورعی، دبیرخانه مجلس خبرگان، قم، 1385.
منبع اینترنتی خاطرات دکتر منوچهر نیرومند در اینجا
 

ماجرای گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی؛ افسانه‌زدایی از یک باور رایج

روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …
امروزه مفهوم «فرهنگ»‌ به‌عنوان قید مضاف در رشته‌های گوناگون علوم انسانی از جمله فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، نشانه‌شناسی و سیاست‌گذاری به‌کار می‌رود. در همین راستا به-کارگیری مفهوم «فرهنگ» در این رویکردها و خاصتاً با نگاه علوم انسانی اسلامی، ایجاب می‌کند، روشی اتخاذ گردد تا بتواند علاوه بر فهم دقیق این مفهوم در حوزه اندیشه‌ انسانی، قادر به پیجویی در متون دینی نیز باشد، فهم و شناخت مفاهیم شکل‌گرفته در فضای علوم انسانی و شناخت رویکرد و نظرگاه متون دینی نسبت به مفاهیم موجود و فهم روابط میان مفاهیم از اهمیت بالایی برخوردار است، ‌از‌این‌رو هدف اصلی مقاله تبیین روش پیجویی مفاهیم مدرن علوم انسانی ـ اجتماعی در متون دینی است، از این حیث نوشتار حاضر به‌عنوان مطالعه موردی به مطالعه و واکاوی مفهوم فرهنگ به‌عنوان مفهومی مدرن در متن قرآن کریم پرداخته است، همچنین از اهداف دیگر این مقاله، می‌توان به فهم و شناخت مفهوم امت به‌عنوان یکی از مفاهیم قرآنی که با مفهوم فرهنگ دارای اشتراکاتی است، اشاره کرد که در مقاله به تبیین و تحلیل این رابطه پرداخته شده است. لذا این منطق گامی مهم در راستای بومی‌سازی علوم انسانی از طریق پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی به شمار خواهد آمد.
در همین راستا، فرآیند و مراحل نوشتار حاضر از حیث روشی و محتوایی به منظور نیل به هدف اصلی، بدین‌گونه می‌باشد:
 گام اول: استفاده از روش تاریخ انگاره در واکاوی مفهوم فرهنگ به‌منظور شناخت فرآیند تغییر و تحولات و مؤلفه‌های این مفهوم.
گام دوم: پیجویی مؤلفه‌های استخراج شده در متن قرآن کریم با استفاده از روش معناشناسی سنتی (کتب لغات) و مواجه با مفهوم امت.
گام سوم: معناشناسی ساختاری مفهوم امت به منظور دستیابی به مؤلفه‌های اصلی و نظام معنایی مفهوم امت.
گام چهارم: تبیین و تحلیل رابطه میان مفهوم امت با مفهوم فرهنگ. 

روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …

امروزه مفهوم «فرهنگ»‌ به‌عنوان قید مضاف در رشته‌های گوناگون علوم انسانی از جمله فلسفه، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، روان‌شناسی، نشانه‌شناسی و سیاست‌گذاری به‌کار می‌رود. در همین راستا به-کارگیری مفهوم «فرهنگ» در این رویکردها و خاصتاً با نگاه علوم انسانی اسلامی، ایجاب می‌کند، روشی اتخاذ گردد تا بتواند علاوه بر فهم دقیق این مفهوم در حوزه اندیشه‌ انسانی، قادر به پیجویی در متون دینی نیز باشد، فهم و شناخت مفاهیم شکل‌گرفته در فضای علوم انسانی و شناخت رویکرد و نظرگاه متون دینی نسبت به مفاهیم موجود و فهم روابط میان مفاهیم از اهمیت بالایی برخوردار است، ‌از‌این‌رو هدف اصلی مقاله تبیین روش پیجویی مفاهیم مدرن علوم انسانی ـ اجتماعی در متون دینی است، از این حیث نوشتار حاضر به‌عنوان مطالعه موردی به مطالعه و واکاوی مفهوم فرهنگ به‌عنوان مفهومی مدرن در متن قرآن کریم پرداخته است، همچنین از اهداف دیگر این مقاله، می‌توان به فهم و شناخت مفهوم امت به‌عنوان یکی از مفاهیم قرآنی که با مفهوم فرهنگ دارای اشتراکاتی است، اشاره کرد که در مقاله به تبیین و تحلیل این رابطه پرداخته شده است. لذا این منطق گامی مهم در راستای بومی‌سازی علوم انسانی از طریق پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی به شمار خواهد آمد.
در همین راستا، فرآیند و مراحل نوشتار حاضر از حیث روشی و محتوایی به منظور نیل به هدف اصلی، بدین‌گونه می‌باشد:
 گام اول: استفاده از روش تاریخ انگاره در واکاوی مفهوم فرهنگ به‌منظور شناخت فرآیند تغییر و تحولات و مؤلفه‌های این مفهوم.
گام دوم: پیجویی مؤلفه‌های استخراج شده در متن قرآن کریم با استفاده از روش معناشناسی سنتی (کتب لغات) و مواجه با مفهوم امت.
گام سوم: معناشناسی ساختاری مفهوم امت به منظور دستیابی به مؤلفه‌های اصلی و نظام معنایی مفهوم امت.
گام چهارم: تبیین و تحلیل رابطه میان مفهوم امت با مفهوم فرهنگ. 
روش پیجویی مفاهیم مدرن در متون دینی (رابطه مفهوم امت …

سوپراستارهایی در نقش عیسی مسیح

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از گاردین، جوناس بندیکسن گزارشی تهیه کرده است از اشخاصی که امروز در قرن بیست و یکم مدّعی‌اند خودِ عیسی مسیح هستند که به زمین رجعت کرده است. از جملۀ این مدّعیان می‌توان به دیوید شایلر انگلیسی، ویساریون اهل سیبری، عیسی ماتایوشی اهل ژاپن و موسی هلانگوین اهل آفریقای جنوبی اشاره کرد.

بندیکسن 39 ساله در خانوادۀ بی‌دینی در نروژ بزرگ شد. او سه سال گذشته را به تهیۀ گزارش‌هایی از زندگی شش تن از مدّعیان مسیحایی گذراند. وی که یکی از اعضای «آژانس عکّاسان مگنوم» است، خود را به‌شدّت علم‌گرا می‌داند و می‌گوید تصوّر کردن ایمان همیشه برای من کار بسیار دشواری بوده است. او معتقد است شاید دلیل این که باعث شده دست به این اقدام بزند آن است که هیچ‌گونه پیش‌داوری و غرض‌ورزی ندارد. بندیکسن علاقه‌ای به مسخره‌ کردن یا خلع کسوت روحانیت از مدّعیان عیسی بودن ندارد.

اما در بین مدعیان موارد زیادی برای انتخاب کردن وجود داشت. بندیکسن تصمیم گرفت مدعیانی را انتخاب کند که در فضای عمومی فعّال هستند، سال‌ها از دعوی آنها می‌گذرد و کتاب مقدّسی نیز برای خود منتشر کرده‌اند. او همۀ این مدعیان را از طریق گوگل پیدا کرد.

یکی از این مدّعیان دیوید شایلر، از مأمورین سابق ام‌آی5 بود. به قول بندیکسن، شایلر یک مسیحای دیجیتالی است که خیلی سریع پاسخ بندیکسن را در توئیتر داد. امضای ایمیل او این است: «دیوید شایلر، مسیح».

رفیق شفیق شایلر خانم دولورس است. شایلر در پاسخ به بندیکسن عنوان داشت در سال 2007 بود که به او وحی شد عیسی مسیح است. لذا او از مدعیان جدید مسیحایی است و طرفداران اندکی دارد. مدعیان دیگر مثل ویساریون اهل سیبری هزاران طرفدار و پیرو دارند. اما شایلر حتی در توئیتر نیز کمتر از 350 فالوور دارد. ولی او از این بابت ناراحت نیست و کم بودن پیروان را مشکلی برای خود نمی‌بیند. او فعالیت‌های خود را بیشتر در تنهایی انجام می‌دهد؛ درست مثل کسی که خارج از جامعه ایستاده و آن را مورد نقد و سنجش قرار می‌دهد.

مسیحایان دیگر شباهت بیشتری به نمادها و تصویرگری‌های مسیحیت دارند. ویساریون مرد 56 ساله‌ای که سابق بر این از مأموران پلیس راهنمایی و رانندگی در شهر مینوسینسک در سیبری بوده، تصویری از خود شبیه به نقاشی «شام آخر» لئوناردو داوینچی منتشر کرده است. ویساریون کلیسای خود را با عنوان «کلیسای آخرین عهد» در اوایل دهۀ 90 پایه‌گذاری کرد. او جامۀ سفید بر تن می‌کند، موهایش را تا شانه بلند می‌کند و ریش می‌گذارد، گویا نسخۀ دنیوی‌تر و مسن‌تر عیسی مسیح است. روستاهای آرمانی و خودکفای او در جنگل‌های سیبری جماعت بسیار خلاقی را به خود جذب کرده است. پیروان ویساریون خودشان خانه‌هایشان را می‌سازند و مواد غذایی خود را کشت و زرع می‌کنند. آنها حتّی در شرایط سخت و دشوار نیز تمام مناسک‌شان را همراه با موسیقی و هم‌سرایی و صفوفی منظّم اجرا می‌کنند.

اما بعضی از مسیحایانی که بندیکسن به سمتشان رفت اصلاً از دیدن او خوشحال نشدند. عیسی ماتایوشی اهل ژاپن درخواست او را رد کرد.

اما موسی هلانگوین اهل آفریقای جنوبی از او استقبال شایانی کرد و حتی به بندیکسن تعارف کرد که از تخت او استفاده کند، چراکه دو اتاق دیگری که در خانۀ کوچک و سیمانی او در اشو بود توسط حواریون او پر شده بود. در زمان اقامت بندیکسن در خانۀ هلانگوین، او از روی انجیل کینگ جیمز می‌خواند و سعی می‌کرد بندیکسن را با مسیح بیشتر آشنا کند. هلانگوین که پیشتر فروشندۀ طلا و جواهرات بوده، می‌گوید ابتدا در سال 1992 بود که در خواب خداوند به او گفت که مسیحا است و لذا از آن زمان به بعد او مشغول مبارزه با شیطان شد. او می‌گوید ازدواج اخیر او نشانۀ آغاز دوران آخرالزمان است. بر روی کلاه او کلمات «عیسی» و «پادشاه پادشاهان» نقش بسته است. به گفتۀ بندیکسن، حواریونِ هلانگوین پر از امید و ایمان بودند.

گاهی اوقات مردم از بندیکسن سؤال می‌کنند “آیا وقتی نزد این مدعیان مسیحایی بودی، حضور خداوند را حس می‌کردی؟” او پاسخ مطمئنی برای این سؤال ندارد، اما بیش از همه نسبت به فرقۀ ویساریون احساس مثبت دارد و خودکفایی و زندگی شاد و پویای آنها او را مجذوب خود ساخته است.
 

سوپراستارهایی در نقش عیسی مسیح

به گزارش دین‌آنلاین به نقل از گاردین، جوناس بندیکسن گزارشی تهیه کرده است از اشخاصی که امروز در قرن بیست و یکم مدّعی‌اند خودِ عیسی مسیح هستند که به زمین رجعت کرده است. از جملۀ این مدّعیان می‌توان به دیوید شایلر انگلیسی، ویساریون اهل سیبری، عیسی ماتایوشی اهل ژاپن و موسی هلانگوین اهل آفریقای جنوبی اشاره کرد.

بندیکسن 39 ساله در خانوادۀ بی‌دینی در نروژ بزرگ شد. او سه سال گذشته را به تهیۀ گزارش‌هایی از زندگی شش تن از مدّعیان مسیحایی گذراند. وی که یکی از اعضای «آژانس عکّاسان مگنوم» است، خود را به‌شدّت علم‌گرا می‌داند و می‌گوید تصوّر کردن ایمان همیشه برای من کار بسیار دشواری بوده است. او معتقد است شاید دلیل این که باعث شده دست به این اقدام بزند آن است که هیچ‌گونه پیش‌داوری و غرض‌ورزی ندارد. بندیکسن علاقه‌ای به مسخره‌ کردن یا خلع کسوت روحانیت از مدّعیان عیسی بودن ندارد.

اما در بین مدعیان موارد زیادی برای انتخاب کردن وجود داشت. بندیکسن تصمیم گرفت مدعیانی را انتخاب کند که در فضای عمومی فعّال هستند، سال‌ها از دعوی آنها می‌گذرد و کتاب مقدّسی نیز برای خود منتشر کرده‌اند. او همۀ این مدعیان را از طریق گوگل پیدا کرد.

یکی از این مدّعیان دیوید شایلر، از مأمورین سابق ام‌آی5 بود. به قول بندیکسن، شایلر یک مسیحای دیجیتالی است که خیلی سریع پاسخ بندیکسن را در توئیتر داد. امضای ایمیل او این است: «دیوید شایلر، مسیح».

رفیق شفیق شایلر خانم دولورس است. شایلر در پاسخ به بندیکسن عنوان داشت در سال 2007 بود که به او وحی شد عیسی مسیح است. لذا او از مدعیان جدید مسیحایی است و طرفداران اندکی دارد. مدعیان دیگر مثل ویساریون اهل سیبری هزاران طرفدار و پیرو دارند. اما شایلر حتی در توئیتر نیز کمتر از 350 فالوور دارد. ولی او از این بابت ناراحت نیست و کم بودن پیروان را مشکلی برای خود نمی‌بیند. او فعالیت‌های خود را بیشتر در تنهایی انجام می‌دهد؛ درست مثل کسی که خارج از جامعه ایستاده و آن را مورد نقد و سنجش قرار می‌دهد.

مسیحایان دیگر شباهت بیشتری به نمادها و تصویرگری‌های مسیحیت دارند. ویساریون مرد 56 ساله‌ای که سابق بر این از مأموران پلیس راهنمایی و رانندگی در شهر مینوسینسک در سیبری بوده، تصویری از خود شبیه به نقاشی «شام آخر» لئوناردو داوینچی منتشر کرده است. ویساریون کلیسای خود را با عنوان «کلیسای آخرین عهد» در اوایل دهۀ 90 پایه‌گذاری کرد. او جامۀ سفید بر تن می‌کند، موهایش را تا شانه بلند می‌کند و ریش می‌گذارد، گویا نسخۀ دنیوی‌تر و مسن‌تر عیسی مسیح است. روستاهای آرمانی و خودکفای او در جنگل‌های سیبری جماعت بسیار خلاقی را به خود جذب کرده است. پیروان ویساریون خودشان خانه‌هایشان را می‌سازند و مواد غذایی خود را کشت و زرع می‌کنند. آنها حتّی در شرایط سخت و دشوار نیز تمام مناسک‌شان را همراه با موسیقی و هم‌سرایی و صفوفی منظّم اجرا می‌کنند.

اما بعضی از مسیحایانی که بندیکسن به سمتشان رفت اصلاً از دیدن او خوشحال نشدند. عیسی ماتایوشی اهل ژاپن درخواست او را رد کرد.

اما موسی هلانگوین اهل آفریقای جنوبی از او استقبال شایانی کرد و حتی به بندیکسن تعارف کرد که از تخت او استفاده کند، چراکه دو اتاق دیگری که در خانۀ کوچک و سیمانی او در اشو بود توسط حواریون او پر شده بود. در زمان اقامت بندیکسن در خانۀ هلانگوین، او از روی انجیل کینگ جیمز می‌خواند و سعی می‌کرد بندیکسن را با مسیح بیشتر آشنا کند. هلانگوین که پیشتر فروشندۀ طلا و جواهرات بوده، می‌گوید ابتدا در سال 1992 بود که در خواب خداوند به او گفت که مسیحا است و لذا از آن زمان به بعد او مشغول مبارزه با شیطان شد. او می‌گوید ازدواج اخیر او نشانۀ آغاز دوران آخرالزمان است. بر روی کلاه او کلمات «عیسی» و «پادشاه پادشاهان» نقش بسته است. به گفتۀ بندیکسن، حواریونِ هلانگوین پر از امید و ایمان بودند.

گاهی اوقات مردم از بندیکسن سؤال می‌کنند “آیا وقتی نزد این مدعیان مسیحایی بودی، حضور خداوند را حس می‌کردی؟” او پاسخ مطمئنی برای این سؤال ندارد، اما بیش از همه نسبت به فرقۀ ویساریون احساس مثبت دارد و خودکفایی و زندگی شاد و پویای آنها او را مجذوب خود ساخته است.
 

سوپراستارهایی در نقش عیسی مسیح

جایگاه اجتماعی سالمندان در خانواده با تأکید بر نقش …
مطالعة حاضر با هدف کنکاش نقش تلویزیون در تغییر جایگاه اجتماعی سالمندان در شهر تهران به روش کیفی صورت گرفته است. جامعة آماری این مطالعه، سالمندان بوده‌اند و پژوهشگر با سی نفر از سالمندان مصاحبه‌هایی انجام داده که طول زمانی آنها به طور متوسط بیش از یک ساعت است. این مقاله حاوی مهم‌ترین نتایج حاصل از این تحقیق است. سؤال اصلی تحقیق، عبارت است از اینکه سالمندان تهرانی برای خود در خانواده‌شان چه جایگاهی قائلند؟ آنها نقش تلویزیون را در این جایگاه چگونه تبیین می‌کنند؟ نتایج به‌دست‌آمده از مصاحبة عمیق با سالمندان تهرانی‌ای که با روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شده‌اند، حاکی از این است که سالمندان در حیطة جایگاه اجتماعی، اقتصادی و جسمی‌شان، تا حدی از خانواده‌ها ابراز یأس کرده‌اند و در حیطة علت کاهش منزلت سالمندان، مقولة مهم کمرنگ شدن ارزش‌های دینی و فرهنگی خودنمایی می‌کند. عدة کمی از سالمندان برای خودشان در خانواده جایگاه محوری قائل بودند و عدة بیشتری معتقد بودند از احترامی که استحقاق آن را دارند، برخوردار نیستند و در خانواده جایگاهی حاشیه‌ای دارند. همچنین سالمندانی که خانواده‌هایشان زیاد تلویزیون یا ماهواره می‌بینند، معتقدند کمتر مورد توجه فرزندانشان هستند. در زمینة نقش رسانه در جایگاه سالمندان نیز مهم‌ترین مقوله‌ها نشان می‌دهد که عملکرد تلویزیون در «برنامه‌سازی» و «ارائة الگو به منظور ارتقای منزلت سالمندان» ضعیف بوده است. همچنین در زمینة مهم‌ترین دلایل سپردن سالمندان به مراکز نگهداری، مشارکت‌کنندگان ابراز کرده‌اند که ناسپاسی فرزندان و مشکلات اقتصادی آنها مهم‌ترین دلایل هستند. سالمندان بررسی‌شده در این تحقیق به ترتیب حفظ حرمت سالمندان، آموزش و برنامه‌سازی رسانه در زمینة سالمندی، تأمین مسائل اقتصادی سالمند، و ایجاد مراکز تفریحی و بهداشتی را مهم‌ترین انتظارات خود از جامعه عنوان کرده‌اند.

جایگاه اجتماعی سالمندان در خانواده با تأکید بر نقش …

مطالعة حاضر با هدف کنکاش نقش تلویزیون در تغییر جایگاه اجتماعی سالمندان در شهر تهران به روش کیفی صورت گرفته است. جامعة آماری این مطالعه، سالمندان بوده‌اند و پژوهشگر با سی نفر از سالمندان مصاحبه‌هایی انجام داده که طول زمانی آنها به طور متوسط بیش از یک ساعت است. این مقاله حاوی مهم‌ترین نتایج حاصل از این تحقیق است. سؤال اصلی تحقیق، عبارت است از اینکه سالمندان تهرانی برای خود در خانواده‌شان چه جایگاهی قائلند؟ آنها نقش تلویزیون را در این جایگاه چگونه تبیین می‌کنند؟ نتایج به‌دست‌آمده از مصاحبة عمیق با سالمندان تهرانی‌ای که با روش نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شده‌اند، حاکی از این است که سالمندان در حیطة جایگاه اجتماعی، اقتصادی و جسمی‌شان، تا حدی از خانواده‌ها ابراز یأس کرده‌اند و در حیطة علت کاهش منزلت سالمندان، مقولة مهم کمرنگ شدن ارزش‌های دینی و فرهنگی خودنمایی می‌کند. عدة کمی از سالمندان برای خودشان در خانواده جایگاه محوری قائل بودند و عدة بیشتری معتقد بودند از احترامی که استحقاق آن را دارند، برخوردار نیستند و در خانواده جایگاهی حاشیه‌ای دارند. همچنین سالمندانی که خانواده‌هایشان زیاد تلویزیون یا ماهواره می‌بینند، معتقدند کمتر مورد توجه فرزندانشان هستند. در زمینة نقش رسانه در جایگاه سالمندان نیز مهم‌ترین مقوله‌ها نشان می‌دهد که عملکرد تلویزیون در «برنامه‌سازی» و «ارائة الگو به منظور ارتقای منزلت سالمندان» ضعیف بوده است. همچنین در زمینة مهم‌ترین دلایل سپردن سالمندان به مراکز نگهداری، مشارکت‌کنندگان ابراز کرده‌اند که ناسپاسی فرزندان و مشکلات اقتصادی آنها مهم‌ترین دلایل هستند. سالمندان بررسی‌شده در این تحقیق به ترتیب حفظ حرمت سالمندان، آموزش و برنامه‌سازی رسانه در زمینة سالمندی، تأمین مسائل اقتصادی سالمند، و ایجاد مراکز تفریحی و بهداشتی را مهم‌ترین انتظارات خود از جامعه عنوان کرده‌اند.
جایگاه اجتماعی سالمندان در خانواده با تأکید بر نقش …